آقایان متشکریم

مهرانگیز کار

سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰

جاسوسی جرم خاصی است که نه فقط دولت ها نسبت به آن حساسیت نشان می دهند، بلکه مردم نیز در تمام جوامع بشری جاسوس را از آن رو که بر ضد منافع ملی عمل کرده یا می خواسته عمل کند، نمی بخشند. البته این ویژگی جوامعی است که مردم به قوه قضائیه اش اعتماد دارند. در ایران از آغاز انقلاب جرم جاسوسی قبح خود را از دست داد. به اندازه ای در ادبیات سیاسی، افراد دست به قلم، هنرمندان و منتقدان و روشنفکران و فعالان حقوق زن و حقوق بشر و وبلاگ نویس ها و در مجموع بازیگران جامعه مدنی را به صفت جاسوسی آزرده خاطر کردند، به بند کشیدند و از آنها سلب امنیت شد که اکثریت جامعه و حتا جامعه جهانی، هرگاه شهروند خارجی را در ایران بر کرسی اتهام جاسوسی می بینند تردید نمی کنند که منظور آقایان از بازداشت افراد خارجی و گاهی ایرانیان سرشناس به این جرم، گروگان گیری است. و طبعا در گروگانگیری مذاکرات محرمانه صورت می گیرد و گروگانگیر حتما چیزی می ستاند و پس از چک و چانه زدن های بسیار، گروگان را که اسمش شده است جاسوس آزاد می کند. این تصور و داوری نسبت به اتهامات جاسوسی همواره توسط قوه قضائیه ایران تقویت شده است. شیوه کار به گونه ای بوده که کمتر ایرانی و غیر ایرانی، اتهام جاسوسی را از قوه قضائیه ایران باور می کنند. آنها هم که باور کرده اند پس از پایان یک قصه از بسیار قصه های تکراری جاسوسی، به خیل ناباوران پیوسته اند. ایرانیان دو ملیتی در موارد شاخصی از این سیاست جزائی سوژه بوده اند و اغلب پس از تحمل بازداشت موقت آزاد شده اند. چرا چنین است؟

در قانون مجازات اسلامی ایران مواد 501 و 502 و چند ماده و تبصره دیگر تعاریفی از جاسوسی در اختیار گذاشته است که اقدام سه امریکائی کوهنورد با استناد به این مواد مصداق جاسوسی نبوده و هرچه آقایان تلاش کرده اند، نتوانسته اند جا سوسی را به صورت قانونی به قباشان بچسبانند. اما در این یادداشت دفاع از سه کوهنورد مورد نظر نیست. بلکه نقد و بررسی آنچه رویه قضائی شده و امنیت ملی را به خطر انداخته مورد نظر است. آیا قوه قضائیه می تواند و حق دارد در شرایطی که بر جاسوس بودن افراد خاصی اصرار ورزیده و هزینه ای سنگین را در عرصه ی جهانی بر کشور تحمیل کرده، پیش از آن که حکم نهائی بر برائت صادر شده باشد، آنها را آزاد کند؟ متهمین به جاسوسی را که در مرحله بدوی جاسوس شناخته اند و به 8 سال حبس محکوم شان کرده اند، چگونه با اخذ وثیقه هنگفت به دلار از مجاری مستقیم و غیر مستقیم دیپلماتیک، با سلام و صلوات سوار هواپیما کرده و آنها را به کشور متبوع شان که روزی صد بار در رسانه های حکومتی ایران، دشمن ذاتی و جاودانه ایران اعلام می شود، تحویل داده اند؟ این سئوال در سالهای پس از انقلاب بارها و بارها از سوی ایرانیان مطرح شده و بی جواب مانده است. ایرانیان از بس حیثیت ملی خود را زیر سلطه ی سیاست گروگان گیری در خطر می بینند، با آزادی هریک از متهمین به جاسوسی شادمان می شوند. اما پرسش به جای خود باقی است و بخصوص قربانیان سناریو های جاسوس سازی و خانواده های این قربانیان که نتوانسته اند عزیز خود را که غیر از تابعیت ایرانی، تابعیت دیگری نداشته نجات بدهند، بیش از دیگران احساس مظلومیت می کنند.

در گذار از شکلهای گوناگون گروگانگیری، قوه قضائیه ایران، درس تازه ای آموخته و آن دست و پا کردن مقادیری دلار برای بر و بچه هائی است که لابد حق الکشف باید دریافت کنند. هرچند حتا یک بار جرم جاسوسی کسانی که آنها را در مرزهای خاکی و آبی یا در جامعه مدنی کشف کرده اند، در ضمن محاکمه ای منصفانه ثابت نشده است، اما مبالغ هنگفت حق الکشف به جای خود باقی است که اسمش را گذاشته اند وثیقه. حق الکشف که خاص کشف جرم است این جا مفهوم از دست داده ، از آن رو که تا کنون نتوانسته اند جرم را احراز و اثبات کنند. فقط در روزنامه کیهان و خرده نشریات نزدیک به آن است که جرائمی از این قبیل نهائی می شود. قوه قضائیه در این عرصه معمولا چند پله از کیهان عقب است و پس از رسیدگی های شعاری کیهان است که قوه قضائیه پیرامون سناریوهای جاسوسی و پرونده های ساختگی، تصمیمگیری می کند.

به قراری که از خبرها بر می آید آقای محمد جواد لاریجانی رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضائیه، با آنکه متهمین در دادگاه بدوی به 8 سال حبس محکوم شده اند، تفسیری از جرم آنها ارائه داده که بیشتر به پولشوئی شباهت دارد تا اظهار نظرحقوقی. وی گفته است "سوابق و اقدامات این افراد گویای این است که آنها جاسوس هستند، اما این که توانسته اند از کشور ما نیز جاسوسی بکنند یا خیر، بحث دیگری است." خوب که این الفاظ را بالا و پائین کنیم و به "بحث دیگر" که در فرمایشات ایشان آمده بیاندیشیم به این نتیجه می رسیم که منظور از "بحث دیگر" سوای بده بستان های محتمل و مرتبط با گروگانگیری، همان وثیقه دلاری است که جواد لاریجانی خواسته است از باب پولشوئی حلالش کند و به تقسیم عادلانه آن در جمعی که تیم اقدام کننده را تشکیل می دهند، مشروعیت بدهد.

اقای محمد جواد لاریجانی و اخوی آقای صادق لاریجانی ریاست قوه قضائیه و عموم قضات ووکلای مدافع و حتا کارکنان دفاتر دادگاهها خوب می دانند که به موجب قوانین جزائی ایران متهمین و محکومین به جاسوسی از حقوق خاصی مانند آزادی مشروط، خروج از کشور، استفاده از مرخصی، قرار گرفتن در لیست کمیسیون عفو و بخشودگی و دیگر موارد تخفیف محروم اند. هم اکنون هموطنان مسلمان و بهائی ما که متهم یا محکوم به جاسوسی شده اند در زندانهای کشور در بدترین شرایط به سر می برند و تخفیف ها و موارد ارفاقی مندرج در قانون شامل حالشان نمی شود. اخیرا یکی از محکومین به جاسوسی که اتهاماتش سراسر ساختگی بود، به لحاظ بی اعتنائی مقامات بالای کشور به تقاضای خروج از کشور و دیدار با خانواده که مدت 10 سال از آن محروم بود در 80 سالگی در تهران خودکشی کرد.نامه های متعدد سیامک پورزند و افراد خانواده اش در بایگانی دفاتر رهبر، رئیس جمهور سابق، رئیس جمهور کنونی، آقای صادق لاریجانی و دیگران مانند پاره کاغذی بی ارزش در سبد زباله افتاده و به داد این متهم که او را فقط بر پایه ی اقاریر زیر فشاربه کارگردانی قاضی جعفر صابر ظفرقندی محکوم به جاسوسی کردند نرسیدند. چرا؟ چون نمی توانستند او را که امریکائی نبود و دولت امریکا بابت خروج او از کشور دلار سرازیر نمی کرد، برای منافع شخصی کارسازی کنند. در عوض موجبات مرگ اش را فراهم ساختند، آن هم به صورت ظاهر به دست شخص خودش!!

اینک پرسش ملی و مهمی دیگر بار مطرح است. این پرسش درون کشوراززبان مطبوعات مستقل از ترس علنی نمی شود. فقط بر زبان روزنامه جمهوری اسلامی جاری شده که آن هم مثل کیهان از هفت دولت آزاد است و البته ورودش به مطلب از باب جنگ قدرت و شاخ به شاخ شدن با جریان موسوم به انحرافی و جریان احمدی نژادی و چه بسا مخالف خوانی با کیهان است. اما در محافل ایرانیان خبر آزادی سه امریکائی البته شادمانی آفرید، ولی سئوال بر زبان ها چرخید و می چرخد:

1-  اگر آنها جاسوس نبوده اند، بنابراین حکومت ایران گروگانگیری و زورگیری کرده که این می شود سلب حیثیت ملی ایران در جهان. در این صورت بی گمان یا هرگز دادگاه تجدید نظر را تشکیل نخواهند داد تا وثیقه را مسترد نکنند یا تشکیل می دهند و به این بهانه که متهم خود را معرفی نکرده است، وثیقه را مالک می شوند که این هم می شود "زور گیری". قوه قضائیه ای که خودش زورگیری می کند، با کدام دل و جرات می خواهد مرتکبین اختلاس های کلان را به مجازات برساند؟

2-  اگر آنها جاسوس بوده اند قوه قضائیه حق آزاد کردن شان را نداشته و با این اقدام، دولت ایران خیلی علنی، تبدیل به دولت نا مشروع و نا مقبولی شده که بر خلاف منافع ملی اقدام می کند و منافع ملی را به حراج می گذارد. در این فرض اعتراض عمومی بر ضد این سیاست جزائی در هر فرصتی که دست دهد واجب عرفی است و از آن گزیری نیست.

3-  و اما این اظهار آقای محمد جواد لاریجانی که گفته است: "ما به جاسوس ها جایزه نمی دهیم" از پایه سست است. در عمل به فرض که کوهنوردها بنا بر قول مقامات ایرانی و شخص جواد لاریجانی ، جاسوس بوده اند، دولت ایران که شهروندان خودش را در زندانهای مخوف کباب می کند و خود و خانواده شان را به تباهی می کشاند، سه امریکائی را به شهرت رسانده، کمتر از یک سال دیگر شرح زندان خود را می نویسند و منتشر می کنند و میلیون ها دلار به دست می آورند. دولت متبوع شان از آنها که مدت دو سال در بند بوده اند حمایت می کند. اگراین ها جایزه نیست، پس چیست. ناشران معتبر جهان برای دیدار با آنها مسابقه می دهند، اگر اینها جایزه نیست، پس چیست؟

یک دم اندیشه کنید به بازیگری هائی که قوه قضائیه متصدی آن شده است. کار قوه قضائیه گسترش عدالت است، محاکمه منصفانه است، گروگانگیری نیست، رواداری تبعیض در جمع زندانیان نیست. از همه مهمتر مگر قوه قضائیه دکان صرافی است؟ در این دکان پول خارجی قیمت آزادی زندانیان خارجی یا دوملیتی خاصی شده است. دولت ایران با برنامه ریزی و سناریوسازی دستگیرشان می کند، آنها صدای فریاد و فغان مظلومین زندانی در ایران را که از نزدیک شنیده اند در خارج از کشور بازتاب می دهند. از این حیث جا دارد بگوئیم : آقایان متشکریم. از سیاست کج و معوج تان که باعث شد شهود عینی از تابعیت امریکائی زندان های مخوف تان را از نزدیک ببینند و از آن سخن بگویند متشکریم. آنها بر گفته های مظلومین ایرانی صحه گداشتند و این رویداد مبارک را از بی خردی و بی تدبیری شما برادران امنیتی و قضائی داریم. الحق که برای یک چمدان دلار تن به هرذلتی می دهید و حتا به فرجام کار خود نمی اندیشید، چه رسد به منافع ملی ایران!

حاجتی نیست به ورود احمد شهید به ایران و بازدید از وضعیت زندان ها و پرونده ها. حاجتی نیست به صدور ویزا برای وی. از راه دور اطلاعات بی نظیری در اختیارش گداشتید. شاید از این نگاه، نگاه حقوق بشری، برضرورت توجه جامعه جهانی نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران تاکید کردید. دستتان درد نکند. آفرین بر شما که سبب شدید شاهد از غیب برسد و زبان قربانیان ستمگری های شما در محافل جهانی تیز تر بشود. مرحبا.

اکنون به همت شما که برای یک مشت دلار تن به هر خطای سیاسی می سپارید، کوهنوردها به لحاظ شناخت لابیرنت های امنیتی ایران و آشنائی با چم و خم روانشناسی حاکم بر مجموعه ی حکومتی ایران، در جای مهره های سیاسی سودمندی در اختیار دولت متبوع خود قرار گرفته اند. آنها روان پریشی غالب بر تصمیمگیری های کلان در ایران را گزارش می دهند و مقدمات برخورد با شما را فراهم می کنند. کوهنورد امریکائی به همت قوه قضائیه غیر مستقل ایران، وارد میدان سیاست شده است. پشت این صراف بازی ها و دکان داری ها چه خبر است؟ گویا فرشته عدالت برای زمین گداشتن شمشیر خود به کمتر از میلیون دلار رضایت نمی دهد. چشمهایش هم باز باز است و با دیدن دلار دو دو می زند. وای به حال و روز زندانیان متهم به جاسوسی در زندان های مخوف ایران که دستشان از مال دنیا خالی است و بوی دلار نمی دهند. هرچند اتهام شان این است که چمدانهای دلار را از دولت امریکا در یافت کرده اند.

از: روز

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ديدگاه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران