آموزش و پرورش رکن پنجم دمکراسی است

شنبه, 13ام شهریور, 1395
اندازه قلم متن

Hamid-Aghaei-2

…از این منظر است که نظام آموزشی که هدف آن تربیت انسانهای آزاد اندیش است، رابطه بسیار مستقیمی با دمکراسی پیدا می کند. در چنین سیستم آموزشی است که دانش آموز در درجه اول بعنوان یک انسان اجتماعی تربیت می شود. انسانی که قبل از اینکه متخصص باشد، شهروندی است که نسبت به امور سیاسی-اجتماعی پیرامون خود حساس است و خود را در رابطه با آنها مسئول می داند.

شاید عنوان این یادداشت دوگانه بنظر آید. رکن یا ستون پنجم به نیروهای جاسوس و خرابکار که در صفوف دشمن نفوذ می کنند گفته می شود. اما مورد نظر این یادداشت تاکید بر نقش آموزش و پرورش در یک نظام دمکراتیک است، نظامی که قاعدتا باید بر چهار رکنِ قانون اساسی، نظام پارلمانی، احزاب سیاسی و مطبوعات آزاد استوار باشد. آموزش و پرورش اما بدلیل اهمیت بسیار بالای آن می تواند در کنار این چهار رکن قرار گیرد و تضمین کننده بقای دمکراسی باشد.

اما اگر خوب دقت کنیم، چهار رکن شناخته شده دمکراسی نیز می توانند از معنا و کارکرد واقعی خود تهی گردند. بعبارت دیگر، صرف وجود پارلمان، قانون اساسی، احزاب سیاسی و مطبوعات در یک کشور نمی تواند بطور اتوماتیک و برای همیشه تضمین کننده دمکراسی باشد؛ و یا حداقل می توان گفت که حضور این چهار رکن لازمه دست یابی به دمکراسی است اما این حضور قطعا کافی نمی باشد.

در یونان باستان که نظام سیاسی آن به دمکراسی مستقیم مشهور است یکی از شروط مشارکت در نظام اداری و سیاسی کشور داشتن سواد و تحصیلات کافی بود. البته شاید امروزه نیازی بر تاکید بر این شرط نباشد و یا فرض بر این است که نماینده پارلمان و یا عضو دولت از تحصیلات و تخصص کافی برخوردار می باشد. اما بنظر می رسد که در آن دوره که یونانیان در مراحل آغازین تمرین دمکراسی بودند افزودن این شرط به شرایط نمایندگی بسیار ضروری بوده است.

اما همانطور که چهار رکن دمکراسی هم می توانند از جنبه های بسیار مثبت و الهام بخش برخوردار، و هم در نقطه مقابل، آسب پذیر باشند و مورد سو استفاده قرار گیرند؛ از آموزش و پرورش نیز می توان هر دو استفاده را نمود. زمانی که دمکراسی از حالت دخالت مستقیم مردم در امور خود خارج شد و محدود به بخش نخبه جامعه گردید، بخشی که از امکانات مالی کافی برای برخورداری از آموزش و پرورش اختصاصی و نخبه ساز برخوردار است و راه صعود از نردبان مشارکت در احزاب و قدرت سیاسی را فرا می گیرد، دیگر نمی توان از دمکراسی واقعی و مستقیم صحبت نمود.

نظام آموزش و پرورش نیز می تواند دچار چنین عارضه ای گردد. نمونه مشخص این عارضه، سیستم فعلی آموزشی و گزینشی کشورهای پیشرفته است. کشورهایی که از درجه رشد نسبتا بالای اقتصادی برخوردارند. اگرچه سیستم و روش آموزشی در این کشورها بعنوان مدلهای موفق آموزشی و تربیتی شناخته می شوند و کشورهای مزبور در رده های بالای رتبه بندی جهانی قرار دارند، اما در عین حال شاهدیم که امروزه، شرایط و مکانیزمهای ورود به سطوح بالای آموزشی آن اندازه دشوار گردیده اند که تنها بخش خاصی از جامعه قدرت فرستادن فرزندان خود به مراحل بالاتر تحصیلی را دارد. برخورداری از امکانات مالی یکی از مهمترین شرایط و الزامات برای پرداختن هزینه های تحصیلی است. هزینه هایی که روز به روز گرانتر می گردند. مراکز آموزشی نیز بدلیل صرفه جویی ها و کاهش کمک های مالی دولتی، و بدلیل تخصصی شدن رشته های تحصیلی و برای تامین نیازهای مالی بالاجبار به موسسات مالی، صنعتی و مراکز تخصصی روی آورده اند. البته شاید مطرح شود که این تحول مثبت است و هر اندازه نظام آموزشی از دولت و قدرت سیاسی مستقل تر باشد، نقش بهتری می تواند در آموزش و پرورش آزاد و مستقل بازی نماید. اما همین خطر نیز، بویژه در نظامهای پیشرفته سرمایه داری کنونی، در کمین نظامهای آموزشی نشسته است. نظامهای آموزشی که این بار بجای وابستگی به دولت و منابع مالیاتی، به موسسات و بنگاه های خصوصی وابسته شده اند.

به همین علت است که امروزه در بسیاری از مدارس و آموزشگاها کسب نمرات بالای تحصیلی و در نهایت دریافت مدرک و دیپلم تخصصی تنها هدف دانش آموزان و مربیان گردیده است. رشته ها ی تحصیلی مطلوب دانشجویان نیز رشته هایی هستند که آینده خوبی را از نظر شغلی، اقتصادی و مالی تضمین نمایند. در واقع سیستم آموزشی و گزینشی صرفا بر مبنای سود و موفقیت های اجتماعی-اقتصادی تنظیم شده و اداره می گردند. تربیت شدگان سیستم آموزشی مزبور نیز متخصصان یک نظم خاص اجتماعی-سیاسی می شوند که هر یک در گوشه ای از کارخانه بزرگ اقتصادی آن مشغول بکار می گردند.

اما همانطور که شرط استقرار و دوام دمکراسی پایه ریزی درست و اصولی ارکان چهار گانه دمکراسی است، و این تنها در صورتی امکان پذیر است که شرایط دخالت مستقیم مردم در امور سیاسی و اجتماعی خود تا حد ممکن فراهم باشد، از آموزش و پرورش نیز زمانی می توان بعنوان رکن پنجم دمکراسی صحبت نمود که نظام های آموزشی و تحصیلی در راستای تربیت انسانهای مستقل، نقاد و جستجوگر شکل گرفته باشند و بجای تربیت متخصص که فایده آن در نهایت باید به موسسات مالی، صنعتی و بازرگانی بزرگ برسد، به تربیت انسانهای آزاد اندیش که شجاعت فکر در خارج از چهارچوب های شناخته شده و نقد عادات و سنت ها را دارند، همت گمارند.

از این منظر است که نظام آموزشی که هدف آن تربیت انسانهای آزاد اندیش است، رابطه بسیار مستقیمی با دمکراسی پیدا می کند. در چنین سیستم آموزشی است که دانش آموز در درجه اول بعنوان یک انسان اجتماعی تربیت می شود. انسانی که قبل از اینکه متخصص باشد، شهروندی است که نسبت به امور سیاسی-اجتماعی پیرامون خود حساس است و خود را در رابطه با آنها مسئول می داند.

اصولا ویژگی ذاتی و اصلی آموزش و پرورش آگاهی بخشی و فراهم نمودن امکانات لازم برای کسب دانش و اطلاعات گوناگون است. ویژگی که به سختی می توان آنرا تهی و بی محتوا نمود، بویژه در عصر کنونی اطلاعات. در گذشته نیز، با وجودیکه بسیاری از حکومت های توتالیتر و استبدادی تلاش داشتند که آموزش و پرورش را کاملا در راستای اهداف سیاسی خود برنامه ریزی کنند و جهت بخشند، اما سرانجام از درون همین نظامهای آموزشی شدیدا کنترل شده دانش آموختگانی پا به عرصه گذاشتند که نظام سیاسی حاکم را در معرض چالش دمکراسی خواهی و آزادی بیشتر قرار دادند.

در ایران نیز، بویژه پس از ورود کشورمان به دوران مدرن بعد از جنبش مشروطه، همین دانش آموختگان موسسات آموزشی داخل و خارج کشور بودند که پس از خروج از دانشگاها وارد عرصه های سیاسی-اجتماعی و فرهنگی شدند و با استفاده از شرایط سیاسی نسبتا آزاد پس از برکناری رضا شاه از قدرت، احزاب و گروههای سیاسی و اجتماعی مستقل را بنیانگذاری کردند. حتی مخالفت ها و تحریم های دائمی روحانیت سنتی که از همان اوان تاسیس مدرسه دارالفنون آغاز گردید نتوانست مانع رشد و گسترش نظام آموزشی مدرن شوند.

و در واقع بی حکمت نیست که یکی از نگرانی های اصلی جمهوری اسلامی و روحانیت حاکم، سیستم آموزشی و دانشگاه های مستقل و آزاد بوده است، که البته با وجود کنترل های شدید و شرایط ورودی دشوار همواره دانش آموختگان مستقل و آزاد اندیش، هر چند محدود، را تحویل جامعه داده اند. همانطور که می دانیم تلاش های جمهوری اسلامی و ولایت فقیه حاکم از به اصطلاح انقلاب فرهنگی سالهای ۱۳۵۸-۱۳۵۹ آغاز گردید و تا امروز ادامه دارد. تلاشهایی که در سالهای اخیر علوم انسانی و اجتماعی را هدف اصلی خود قرار داده اند و قصد داشته و دارند که مدارس کشور را تبدیل به مراکز آموزشی برای تربیت جوانان مسلمان شیعه کنند. جوانانی که قرار است تاریخ رسمی کشور خود را از دوران هجوم لشکریان اسلام در هزار و اندی پیش بیاموزند و قبل از اینکه خود را ایرانی بشناسند، خود را یک مسلمان شیعه بنامند.

اما با این وجود تمام این برنامه ریزی ها و کنترل های شدید، می بینیم که به اعتراف مقامات رسمی و روحانیت حاکم، جوانان کشور روز بروز سکولار تر و بی دین تر می گردند. به همین علت است که علمای شیعه و روحانیت حاکم دائما از غیر اسلامی شدن دانشگاه ها ابراز نگرانی می کنند. برای مثال مکارم شیرازی در یکی از صحبت های اخیر خود بار دیگر بر فیلتر شدن علوم دانشگاهی تاکید می کند و دولت جمهوری اسلامی “اینترنت ملی” را راه اندازی می نماید. وسیله ای که امروزه بیش از هر وسیله ای برای کسب اطلاع و گسترش دانش مورد استفاده قرار می گیرد.

در واقع آموزش و پرورش بمانند تبغه دو لبه ایست که هم می تواند در جهت پیشبرد و تعمیق دمکراسی و آزاد اندیشی بکار گرفته شود و هم در جهت تحمیق و تربیت مهره هایی که فقط بدرد قدرت سیاسی حاکم می خورند مورد استفاده قرار گیرد. همانطور که امروزه در بسیاری از کشورها ارکان چهار گانه دمکراسی قانونی اساسی، احزاب، پارلمان و مطبوعات ظاهرا حضور دارند، اما این ارکان چهارگانه آن اندازه توسط سیاست های از بالا اجرا شده توسط قدرت های حاکم، که حتی تا فرهنگ و نوع نگاه به زندگی، که فقط بر سود و موقعیت اقتصادی استوار است، از محتوا خالی شده اند که می توان گفت تنها پوسته ای از آن باقی مانده است. در این کشورها دخالت در امور سیاسی معمولا فقط از طریق نهاد ها و احزاب قدرتمند سیاسی امکان پذیر است، آنهم در هر دوره چهار ساله انتخاباتی. انتخاباتی که معمولا توسط مطبوعات قدرتمند و وابسته به همین احزاب و نهادهای مالی پشتیبان آنها جهت داده و رهبری می گردند.

اما با توجه به اینکه در هسته اصلی و در عمق روح دمکراسی و مدرنیته، خودمختاری مردم در امور سیاسی و اجتماعی اشان و حق دخالت مستقیم در این امور نهفته است، باید همچنان بر استقلال و خودمختاری این اصول چهارگانه تاکید نمود. استقلال و خودمختاری که در درجه نخست به استقلال و آزاد اندیشی تک تک افراد شرکت کننده در این نهادها منوط است. استقلال و آزاد اندیشی که بتدریج از همان ابتدای کودکی و ورود نوجوان به نظامهای آموزشی شکل می گیرند و جزئی از شخصیت و روش کار او می گردند.

اخیرا آقای محسن رنانی “عضو هیات علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان در جمع فرهنگیان، اساتید، پژوهشگران و و دانشجویان علاقمند به مسایل آموزش و توسعه حاضر شد و به مدت چهار ساعت با حاضران به گفت و گو پرداخت”. موضوع صحبت وی توسعه به مثابه کودکی بود. وی معتقد است که “«توسعه» در ایران به مثابه کودکی بوده است که در دوره‌هایی از عمر او علائمی از توانمندی‌های گویشی و رفتاری او شکل گرفته اما بعد متوقف شده است. کودکی که جسمش بزرگ شده اما هنوز نمی‌تواند خوب حرف بزند، منطقی فکر کند و رفتارهای عاطفی و احساسی خود را کنترل کند. در واقع توسعه در ایران (نه به معنای رشد و پیشرفت) بلکه در مقام یک فرآیند تحول آفرین فکری رفتاری، بسیار کند شده است.به زبان دیگر می‌توانیم بگوییم ایرانیان در مسیر توسعه درجا زده‌اند”. وی سپس اضافه می کند: “ما نمی‌توانیم هیچ تحولی را در کشور به پیش ببریم، مگر اینکه توسعه را از حوزه آموزش آغاز کنیم.”

همانطور که تجارب تاریخی بشریت در همه مراحل تاریخ تکامل نشان می دهند، توسعه و پیشرفت همواره مدیون آزاد اندیشی، روح جستجوگری، قدرت نقادی و شجاعت فکر کردن خارج از چهارچوب های موجود بوده اند. ویژگی هایی که از همان اوان کودکی و سپس در دوران آموزش های ابتدایی و پیشرفته باید در وجود کودک و دانش آموختگان نهادینه شوند.

اما با توجه به اینکه یکی از شاخص های اصلی توسعه در دنیای امروز، دمکراسی و دخالت مستقیم و خودمختار مردم در امور زندگی و اجتماعی است؛ و این تنها از طریق یک نظام آموزشی مدرن مستقل و آزاد، که هدف اصلی آن پرورش انسانهای آزاد اندیش، شجاع و خودمختار می باشد، نتیجه ای جز این نمی توان گرفت که آموزش و پرورش باید بعنوان رکن پنجم دمکراسی شناخته شود و حتی بعنوان یک قوه مستقل در کنار سه قوه قضایی، اجرایی و قانونگذاری قرار گیرد.

از: گویا

be kanal site Melliun Iran bepeyvandid


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.