حسن بهگر: هویت سازی برای فروغ فرخزاد

پنجشنبه, 18ام آذر, 1395
اندازه قلم متن

سه نامرد و یک زن

برنامه هویت سازی جمهوری اسلامی هنوز ادامه دارد و حتا برای مردگان هم پرونده سازی می کند. نمونه ی تازه اش قصه سازی برای فروغ فرخزاد شاعر پرآوازه ی معاصر است که نمونه ی یک زن عصیانگر مدرنی است که نه تنها هیچ سازشی با دین ندارد بلکه آته یست است:

ای خدا ، ای خنده ی مرموز مرگ آلود-با تو بیگانه ست ، دردا ، ناله های من
من ترا کافر ، ترا منکر، ترا عاصی-کوری چشم تو ، این شیطان ، خدای من

برای چنین زنی که به اسطوره ای در میان ما بدل شده است; جمهوری اسلامی باید جامه ای بدوزد و او را کوتوله جلوه دهد. این حربه ی قدیمی متولیان دینی است که با تهمت های اخلاقی مخالفان خود را ننگین کنند تا مانع از انتشار افکار آنان شوند. کشف آلات و ادوات جنسی در خانه مشاهیر و رجال سیاسی تا پیدا کردن کاندوم و قرص ضدبارداری در خانه «گروهک ها » سناریوهای آشنای این ۳۷ سال حکومت اسلامی است.

حال در این میان سه نفر آلت دست جمهوری اسلامی شده اند تا زن شاعری را در مسلخ دین قربانی کنند .ابراهیم گلستان نویسنده ی پرمدعایی که جز لاف زنی و پیچیده نویسی هنری ندارد . مسعود بهنود، نامی که همه او را می شناسند و به او اطمینان ندارند و مسعود کیمیایی کارگردانی که از زمان شاه برای رسیدن به کعبه ی جمهوری اسلامی سفرسنگ خود را اغاز کرد و هنوز در خدمت آنهاست . ای کاش به تجویز پوران فرخزاد عمل می کرد که گفت : « به جای آنکه به دیگران ضربه بزند، همان حرکتی را انجام دهد که همینگوی وقتی حس کرد رو به افول است، انجام داد و اسلحه را زیر گلویش بگذارد و شلیک کند.» (بگذریم کی طلوع کرد که حال افول کند) هرسه نفر بالا یک نقطه ی مشترک دارند و آن عطش قدرت و شهرت است .

فروغ خود را بعنوان یک شاعر آزاده و نوپرداز در تاریخ ادبیات ایران به ثبت رسانده و پس از ۴۰ سال که از مرگ او می گذرد ناگهان سروکله مسعود کیمیایی در هیأت مرده شور پیدا می شود که او فروغ فرخزاد را غسل داده و بهنود خبرنگاری که کشف کرده وی بنا به اصرار فک و فامیل گلستان صیغه عقد خوانده است تا شاید به ترتیبی این اسطوره زنان ایران با مدل امروز جمهوری اسلامی سازگار از آب در بیاید.

گیرم هم خبر صیغه خواندن برای فروغ درست باشد و فروغ به این امر تن داده باشد که صیغه بخوانند با شرایطی که زنان در جامعه ما دارند معهذا نه فروغ و نه خانواده اش دغدغه ی صیغه نداشته اند بلکه اینکار بنا به اصرار خانواده ی گلستان بوده است؛ چرا باید گلستان با اینهمه ادعا تسلیم شده باشد، او که هم ادعای کمونیست بودن دارد و هنوز هم ایده الش استالین است .

اگرکیمیایی مرده شوری کرده باشد ( که بنابه گفته خواهر فرخزاد دروغ است )، مرده که دیگر اختیاری ندارد که مرده شورش را انتخاب کند ولی گفتن آن و برپا کردن جار و جنجال شاید برای مداوای درد حقارت گوینده اش مرهمی موقت باشد، اما تأثیری در میان مردم ندارد زیرا مردم می دانند همه این کارها برای آنست که بر سر سراینده ی «عصیان» آب توبه بریزند. این افسانه ها را می سازند تا از ارزش او و از ارزش فکری او بکاهند و از این رو مردم خیانت به آرمان های فروغ را فراموش نخواهند کرد و این اراجیف از ارزش فروغ چیزی نمی کاهد. فروغ همچنان همان پری کوچکی است که خود وصفش کرده است :

من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

۲۰۱۶ Dec 7th Wed – چهارشنبه، ۱۷ آذر ۱۳۹۵


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. مرسی که بالاخره یک نفر پرده از این هنرمندان خود خوانده برکشید. گلستان در سن بالای نود سالگی سعی دارد خود را در هیئت دن ژوان مزه مزه کند. این مرد اگر نویسنده بزرگی باشد که نیست ۵۰ سالی است که یک خط هم نوشته است. معلوم نیست با کدام پول و در آمد در یک قصر در لندن زندگی شاهان می کند و حتا به بچه های خودش هم کمتری کمکی نکرد و مایه ی شرم آنهاست. بهنود که تکلیفش معلوم است و حماقتش در حدس و گمان برای آینده رئیس دانشگاه کلمبیا در سخنرانی احمدی نژاد در این دانشگاه که این موجود را دیکتاتوری کوتوله خواند نشان نه تنها بی حمیتی بلکه حماقت هم بود. او یک فرصت طلب کامل است. مسعود کیمیایی که همیشه هم از توبره ی مردم به عنوان کارگردان فیلم سیاسی می خورد و هم از آخور حکومت (در زمان شاه از طریق بهروز وثوقی که نقش مترس اشرف را بازی می کرد و اکران ها و جوایز را به جیب این آدم سرازیر می کرد. اکنون هم با وجود همه توهین هایی که از این حکومت تحمل می کند و دم بر نمی آورد تا شاید بتواند شاهکار (البته شاهکاری که خود آنرا شاهکار می داند) خود را بسازد باز هم سعی دارد از آخور حکومت بخورد که از او خوش چشم و ابروتر زیاد است (حاتمی کیا و مجیدی در راس) که برای او دیگر جایی باقی نمی ماند . البته شاهکار او پول است چنانکه گوگوش را بدست گرفت و به امریکا رفت (البته با رضایت آقا هایی که قرار بود با بازی نقش پا انداز (به حساب خودشان چون هنر زن برای آنها جز فساد چیز دیگری نیست ولی وقتی پول های نجومی بیاورد مشکلی نیست) سعی کردند قسمتی از درامد این هنرمند را تصاحب کنند و کردند هم آنها و هم مسعود کیمیایی ولی این هنرمند زود سر عقل آمد و فهمید که احتیاجی به این ابن الوقت ندارد. همه این ها تا گفته شود که از بزرگی فروغ با این حرفها کم نمی شود. فروغ همانگونه عاصی و نمونه ای فوق العاده برای ما به عنوان زن باقی می ماند. اینکه او آدمی مثل گلستان را هم درست نمی شناخته است، هم عیبی بر او نیست چرا که عاشق بود ارزش عاشق را نشان می دهد نه معشوق را. در تاریخ از این کسانی که ارزش عشق را نداشته اند و عاشقان بی قراری داشته اند زیاد است پس این هم ارزشی که گلستان در پی آن است به او نمی افزاید و دست اخر این که خجالت بکش مرد عمری از تو گذشته است.