امیر مٌمبینی: دختران «شام»

شنبه, 27ام آذر, 1395
اندازه قلم متن

شکوفه‌های شکفته‌ی شعرهای «شام»
دختران سایه‌ی انجیر و
بوسه‌های نهانی بروی بام!
به عطر بافه‌ی خوشبوی مویتان سوگند
بگویید در کجا
شبح شب‌شتاب مرگ دام افکند؟
افسانه‌ی آسمان کدامین قلمرو پست
ره بست بر شما،
چنین که هول رؤیت مرگ
در شکاف مردمک چشمتان بنشست

کدامین فسون
بگویید کدامین فسون جادوگران جهل
اذان‌گوی گلدسته‌های وحشت شد
چنین که سین سلام صالح دین
اره‌ای بر گلوی رحمت شد

کدامین پیام خدا آیا
با آذرخش آسمان تهی از مهر
بر تیغه‌ی شمشیرها حک شد؟

دختران حلب
دختران حُمص
چنین سپرده سینه به سرنیزه‌های سهم
رؤیای عشق شما را کدامین کفن
پیراهن پایان می‌کشد به تن

زانو به خاک برنهاده‌‌ام کنار نعش شما
با حریر سپید کفن در باد
فتاده دورترک شانه و سربند و کفشِ رقص
و اینسوی می‌کشد این خسته از جگر فریاد
ای جهان بیداد!
ای بشر بیداد!

کابوس زردآبی چشمان کرکسان
و آن هول رعشه برانداز ابلیس آسمان
خاموش می‌شود اکنون درون ذهن شما
نادیده میشود آنسوی مرگ شما

غرش طیاره‌های حقوق بشر
بمب‌های تمدن کشتار‌ها و خطر
خاموش نی‌شود اما بر آسمان اوروک
خاموش نی‌شود هرگز بر آسمان اراک
این بمب‌های چلیپا نشان و اسلامی
بر آسمان و خاک نفتی خاور
کبریت می‌کشند آخر

دختران دشت‌های عرب
دختران حماسه‌ی کُرد

زمان گذشت از کنار لبانتان بی بوس
وان التهاب عشقی جان
در خاک میهن ناکامتان محبوس
کنون
زنجره‌های سایه‌‌‌ی سدر و زیتونزار
در دوردست بهاران دوباره بیدارند
این نعشهای شسته به باران خون خویش اما
در حریر فراموشی هر چه هست درخوابند
در حریر فراموشی انسان آهنین
در حریر فراموشی پروردگار کین
وان خنجر گَلوبُر بیداد بر زمین
در حریر فراموشی منشورهای بشر
وین خوانش خونین خوی و خصلت شر

از: ایران امروز


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.