دکتر عبدالستار دوشوکی: شکست مفتضحانه اپوزیسیون در انتخابات

شنبه, 30ام اردیبهشت, 1396
اندازه قلم متن

شاید سرنامه و عنوان این نوشتار تعمدی و انگیزگر و تحریک آمیز به ذائقه سیاسی بسیاری از فعالان اپوزیسیون برونمرزی کمی تند و نامطلوب به نظر برسد. اما نمی توان و نباید تلخی حاصل کـِـشته قریب به ۴۰ ساله خویش را با شربت شیرین شعار گوارا نمود. زیرا مغلوب واقعی این تراژدی انتخاباتی اپوزیسیون رژیم است که حاصل قریب به چهل سال فعالیت سیاسی و تزریق آگاهی و شعور مبارزاتی به بدنه جامعه، حضور بیش از چهل و یک میلیون نفری هستند که ساعت ها با حوصله و انتظار بیصبرانه صف کشیدند تا در قرن بیست و یکم به یکی از دو معمم مورد وثوق نظام مذهبی رای بدهند . دیروز(جمعه) شکست اپوزیسیون در صف های طویل “منتظران شهیدپرور” نه تنها در شهرهای داخل کشور بلکه در خیابان های منتهی به کنسولگری ها و اماکن رای گیری انتخاباتی در لندن و استانبول و پاریس و رم و واشنگتن و لس آنجلس نیز کاملا مشهود بود. در منطقه عیان نشین کنزینگتون لندن هزاران نفر ایرانی و “پناهنده سیاسی سابق” ساعت ها حتی در زیر باران قبل از غروب صف کشیدند تا انگشت مرکبین خود را به چشم زندانیان سیاسی فرو کرده و به اپوزیسیون بگویند که شماها شناختی از این ملت “همیشه در صحنه” و در عمل ولایتمدار ندارید. شکست اپوزیسیون در چشمان ذوق زده “پناهنده های سابق” ایرانی در کانادا که برای رای دادن با اشتیاق و عشق در رهنوردی تاریخی و معنی دار به امریکا سفر کردند تا در عمل به “نظام” رای بدهند. شکست اپوزیسیون در قدم های پرصلابت آن پیر شناخته شده و استخواندار اپوزیسیون در آلمان عیان بود که با افتخار بسوی صندوق رای رفت و بقول خودش بعد از قریب به ۴۰ سال برای اولین بار رای داد. شکست اپوزیسیون در واخواهی چهار معترض منفرد و مغموم در شهر بریزبون استرالیا بود که با ناباوری در این سوی خیابان شاهد شور و شعف و صف کشیدن صدها “پناهنده سابق” در آن سوی خیابان بودند که برای رای دادن به نظامی که از آن فرار کرده اند، با بی تابی در صف انتظار بودند. اینان گویا که با شادی از ته دل فریاد می کشیدند که با گوش جان آواز روشن روحانی را شنیده اند و برای لبیک به نظام و بیعت با رهبری مشتاقانه به سیل منتظران پیوسته اند. و در آنسوی خیابان چهار معترض واهشته و بیکس با دهان حیرت فریاد می زدند ای یاوه، یاوه، یاوه، خلایق ! مستید و منگ؟! یا به تظاهر تزویر میکنید؟ از شب هنوز مانده دو دانگی.

حال من مانده ام و نجوای تلخ آن شعر زیبای حافظ که می گوید:

چل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم / کز چاکران این “خلق مبارز” کمترین منم
در شان من به دُردکشی ظن بد مبر / که آلوده گشت جامه و قلم، ولی پاکدامنم
آب و هوای فارس عجب سفله پرور است / کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم

به احتمال خیلی زیاد اکثریت کسانی که در خارج از کشور در صفوف “منتظران رای” ساعت ها به انتظار ایستاده بودند، آنهایی هستند که در مصاحبه ها برای کسب پناهندگی چه هیولای وحشتناکی از جمهوری اسلامی که نساخته بودند و خود را پرچمدار مبارزه با استبداد معممین حاکم بر ایران معرفی می کردند. اینان بعد از دریافت پناهندگی حتی حاضر نشدند یک طومار ساده انلاین را برای آزادی زندانیان سیاسی نظیر نسرین ستوده و امثالهم با زحمت یک “کلیک” بسیار ساده امضاء کنند. اما برای بعیت با نظام مشتاقانه یا فرصت طلبانه از یک کشور به کشور دیگری یا از یک شهر به شهر دیگری سفر می کردند و ساعت ها منتظر ریختن رای خود به صندوق جادویی جمهوری اسلامی می شدند. سوال تلخ ولی اساسی اینجاست: آیا این ملت که بخشی از مردمان شوربخت خاورمیانه هستند، مستعد پذیرش دمکراسی هستند و یا به آن درجه از شعور و آگاهی سیاسی رسیده اند که استبداد را نمی توان با بیعت تکراری با استبداد تحت بهانه های فریبنده و متنوع اما تکراری نفی کرد.

اولین قدم برای حل یک معضل، پذیرش واقعیت تلخ و اعتراف به وجود معضل است. اپوزیسیون برونمرزی که بسیاری از آنها انتخابات را فعالانه تحریم کرده بودند، نباید از شربت تلخ حقیقت ناگوار که از قلم این نگارنده ی، بقول حافظ، “کوچکترین” چون خون سیاوش چکه چکه می کند، آزرده و دردمند شوند. زیرا این انتقاد بعنوان خودنکوهی و نقد از درون در درجه اول متوجه خود نگارنده است و سپس به بزرگان اپوزیسیون و “از ما بهتران” که هرگز ناکامی و پس روی باخت گونه در پروسه مبارزه را با سماجتی غیرواقعبینانه نمی پذیرند. و در درازای این صفوف طولانی حاصل کـِـشته چهل ساله خود را نمی بینند. باز هم بقول حافظ:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید / گفت با این همه از سابقه نومید مشو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار / تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

با توجه به اینکه در جوامع دمکراتیک همواره حداقل بیست درصد از مردم به دلایل گوناگون به پای صندوق های رای هرگز نمی روند. یعنی تعداد واقعی رای دهندگان بل الفعل (و نه صددرصد رای دهندگان بل القوه) حدود هشتاد درصد کل رای دهندگان است. با این توصیف اگر بیش از هفتاد درصد از رای دهندگان بل الفعل ایرانی در این انتخابات شرکت کرده اند، می توان نتیجه گرفت که کمتر از %۷ مردم به ندای تحریم اپوزیسیون برونمرزی لبیک گفته اند و بعد از چهل سال مبارزه، بیش از %۷۳ مردم با نظام بعیت کرده اند. اگر آن بیست درصدی را که معمولا رای نمی دهند به دو قسمت تقسیم کنیم، می توان ادعا کرد که بیش از %۸۳ از رای دهندگان بل القوه به نظام (به هر دلیلی ـ دلیل آن مهم نیست) بیعت کرده اند. این یعنی حاصل چهل سال کشته اپوزیسیون ء بخت ـ خفتیده که اکثر آنها کاسبکار بازاری نیستند تا به بازار خوش باشند. اما مطمئن هستم، علیرغم این شکست تلخ بسیاری از آنها به نگارنده نصیحت خواهند کرد که ” از سابقه نومید مشو”؛ یا بقول منصور حلاج

ما جگرسوختگان با غم دلدار خوشیم / سینه مجروح ولی با الم یار خوشیم
ای حکیم از پی آزادی ما رنجه مشو / زانکه در داغ غم عشق گرفتار خوشیم
در علاج دل بیچاره ما رنج مبر که / چو چشم خوش او خسته و بیمار خوشیم
ما که سودا زدگان سر بازار غمیم / سود و سرمایه اگر رفت ببازار خوشیم

اگر بپذیریم که همه آرای آقای روحانی آرای اعتراضی به نظام و علیه رقیب وی بوده است (که هرگز اینگونه نیست)، و اینکه انسان کم سوادی مثل نگارنده قدرت درک پیچیدگی های روانکاوی سیاسی و هوشمندی تاکتیکی ملت ایران را ندارد، آرای ابراهیم رئیسی را چگونه می توان توجیه کرد؟ قریب به ۱۶ میلیون ایرانی، یعنی حدود ۳۸ درصد مردم به شخصی رای داده اند که در کشتار هزاران زندانی سیاسی بیگناه در سال ۱۳۶۷ متهم است. این را چگونه می توان با فهم این ملت، حافظه تاریخی این ملت، و شعور و آگاهی سیاسی این ملت؛ و بخصوص میلیون ها ایرانی که از دست همان نظام به خارج گریخته اند، توجیه و تفسیر کرد؟ من وقتی صف های طویل رای دهندگان در داخل و خارج از کشور را مشاهده کردم، با حیرت و اندوه دلم به حال زندانیان سیاسی دربند و “تنها” سوخت، که مفهوم بی ریای رفاقت و بی فریب صداقت بوده و در عزلت زندان هستند. زیرا بقول ترانه معروف فرهاد در جمعه غمگین ء دیروزی هزاران ایرانی در شهرهای بارانی چون لندن که در آن از ابر سیاه خون می چکید، خنجر از پشت به زندانیان سیاسی و بیگناه زدند. شوربختا که حقیقتا جمعه ها خون جای بارون می چکه! کاش می‌بستم چشامو، این ازم بر نمی‌آد!. به همین دلیل نگارنده از شخصیت ها، احزاب، سازمانها و فعالان اپوزیسیون درخواست می کند که بجای بستنن چشم ها و نفی حقیقت تلخ، باید حادثه تاریخی این “جمعه سیاه” را مورد نقد و کالبدشکافی قرار بدهند. و این نقد را باید از درون شروع کنند. صد البته منظور من تخطئه اپوزیسیون نیست اما نقد از درون را در این فرصت تاریخی امری ضروری می دانم. سالها پیش نیز در مقاله ای تحت عنوان “کارنامه سی ساله اپوزیسیون: یک گام به پیش دو گام به پس” جایگاه تاثیرگزاری و کارایی اپوزیسیون را مورد نقد و بررسی قرار دادم. و نوشتم که اپوزیسیون درون‌مرزی کارنامه بهتری در راستای شکل گیری نهادهای مقاومت مدنی و اتحاد عمل بین نیروها، نسبت به اپوزیسیون برون‌مرزی دارد.

حدود ۹ سال پیش نیز در ۲۷ آذر ۱۳۸۷ در مقاله ای تحقیقی بنام “زمینه یابی علل ناکامی اپوزیسیون در بستر تاریخ فرهنگ استبدادی و سنتی ایران” در انتقاد از ناکامی اپوزیسیون نوشتم: “آیا عوام الناس، نخبگان و دولتمردان ایرانی همگی محصول یک بستر فرهنگی مشترک می باشند، که “اگر گـُلی در آن بستر نمی روید، از آفتی است که در چمن این ملت کم حافظه و مغبون پیداست!”. بنابراین نمی توان از نروئیدن گل اپوزیسیون نالید اما از بستر نازا و عقیم فرهنگی اجتماعی و سیاسی ـ تاریخی جامعه ایران که عامل سترونی است سخن نگفت، و اینکه در این راستا برای بازتاب و کالبدشکافی حقایقی که بسیاری از هموطنان از آنها آگاه هستند، ولی تعداد معدودی تهوّر بازگویی این عیوب فرهنگی را داشته اند، ناچارم بجای مصلحت اندیشی و تلاش برای کسب وجهه عوام پسند، خطر کرده و برای آغاز سخن، این سوال را مطرح کنم که آیا براستی ما ملتی متمدن و با فرهنگ و با حافظه تاریخی هستیم که از نژاد اصیل و پاک اهورایی و مظهر پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک می باشد؟” که پدران آنها صد سال پیش انقلاب مشروطیت را رقم زدند و نوه های آنان در کشورهای غربی صف می کشند تا از طریق رای دادن به یک معمم با استبداد دینی بیعت کنند. بعقیده من اکنون نیز بعد از آن “جمعه خونین” فرصت دیگری است تا بدور از تظاهر و زهدنمایی عملکرد خود را زیر زره بین نقد قرار داده و علل این افتضاح شکست گونه و رقت انگیز چهل میلیونی را مورد برسی و کالبدشکافی قرار بدهیم و از آن درس بگیریم. یا وگرنه روزی فرا خواهد رسید که یک اپوزیسیون منزوی سرخورده می ماند و حوضش! در ضمن از استعمال واژه “مفتضحانه” پوزش نمی طلبم، چون برای شرح این ناکامی توجیه ناپذیر لغت دیگری در دسترس نبود. در پایان این پیروزی و فتح تاریخی بر اپوزیسیون را به ملت شهیدپرور و ولایتمدار همیشه در صحنه ایران تبریک می گویم. جمهوری اسلامی بر شما مبارک باد.

عبدالستار دوشوکی
شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
doshoki@gmail.com


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۵ نظر

  1. این همه نق زدن، امان از یک خط در مورد استراتژی و برنامه. نوک دماغ رو نگاه کردن که استراتژی نیست. تحریم انتخابات، خوب بعد از آن چه؟ شما فکر می‌کنید برای رژیم ارائه آمار مشارکت دلخواه سهل نیست؟

  2. آقاى هموطن خارج نشین
    مردم ایران براى به اصطلاح اپوزیسیون تره هم خرد نمى کنند زیرا به یکپارچگى ایران زمین اعتقاد دارند وبراى آن جان خودرا فدا مى کنند. خودشما از جدایى بلوچستان از ایران و پیوستن آن به بلوچستان پاکستان حمایت مى کنید ودر نوشته هاى شعارگونه خود حتى نام سیستان را نمى برید. مردم امثال شما، سازمان مجاهدین خلق مزدور، پژاک، الاحواز، کومله، جیش العدل وگروه هاى مشابه را اپوزیسیون نمى دانند و احترامى برایشان قایل نیستند حتى آنها را به درستى دشمن خود مى دانند.

  3. اتفاقا حافظه تاریخی ملت کاملا پابرجاست، اپوزیسیون خارج از کشور هرگز شانسی نخواهد داشت چون تمامی شما بودید که یک صدا پشت امدن و علم کردن این نظام بودید و ان چند مخالف اندک نیز اپوزیسونی نبودند چون جز همان تعداد اعضای خودشان کس دیگری حتی نام انان را نیز نمی‌دانست چه رسد به استراتژی انان.
    اگر می‌خواهید که اپوزیسون موفق گردد باید همگی توبه کنید و از پیشگاه ملت استغفار و بر بی‌سوادی و عدم درک از جامعه خود اعتراف و از سیاست دوری نموده و میدان را برای چهره‌های تازه با حرف‌های نو فراهم اورید تا شاید نسل جدید اقبالی به ان نشان دهند.

  4. با تشکر از مقاله قشنگتون
    مشکل اصلی و تنها مشکل اپوزیسیون اینه که خبری از مردم عادی ایران نداره
    همیشه هم یه قشر روشنفکر رو میبینه.
    بالغ بر ۶۰ درصد جمعیت کشور هیچ اطلاعی از نظام و عملکرد اون ندارند
    همانطور که سیاوش نوشته تنها کاری که میتونیم با کمترین هزینه توی ایران انجام بدیم رای دادن به یک شخص معتدل هست حتی اگر از معتمدین نظام باشه
    من خودم رای دادم فقط به امید اینکه یک تندرویی مثل احمدی نژاد دوباره رئیس جمهور نشه و برای ما هزینه های پیدا و پنهان درست نکنه
    در مسجدی که رای دادم تقریبا ۲۰ نفر در حال رای دادن بودن
    از اون ۲۰ نفر، سه نفر به روحانی رای دادیم
    بقیه هم به رئیسی
    حال نحوه انتخاب رئیسی و دلایل رای دهندگان
    ۱ شخص میانسال: روحانی این ۴ سال کاری نکرد حالا به رئسی رای بدیم ببینیم چی میشه(۴ نفر بدین صورت رای دادن)
    ۲- تعدادی هم برای یارانه به رئیسی رای دادند
    ۳- ۴ نفر مسن هم نامزدها رو نمی شناختند از بقیه می پرسیدن که اونا هم گفتن رئیسی
    ۴- دو نفر هم بیسواد بودند که دادن براشون نوشتن رئسی
    ۲- یک آخوند هم به همراه همسرش آمده بود که اونم هم نوشت رئیسی

    حالا به نظرتون اون ۱۶ میلیون نفری که به رئیسی رای دادند ذوب در ولایت فقیه بودند یا از سر ناآگاهی رای دادند؟

  5. دوست عزیز نیاز به این همه پیچیده اندیشی و و دست به دامن حافظ شدن نیست. موضوع واضح است تحریم انتخابات استراتژی نیست. همانطور که امید استراتژی نیست. مردم دنبال راه حلهای میانی هستند. راه حل کم هزینه و میانی در حال حاضر این بود. شما نمیتوانید تحریم کردن انتخابات رو به عنوان یک استراتژی معرفی کنید. لااقل دیگر نمیتوانید چون در دوره های قبل که مردم آن را با استراتژی اشتباه گرفتند نتیجه اش شد احمدی نژاد و شهرداری قالیباف و ساختمان پلاسکو و موارد مشابه. مردم دارند توی اون مملکت زندگی میکنن شما نمیتونید بهشون دیکته کنید که اگر میتونن کاری کنن که وضعیتشون حتی یک درصد بهتر بشه یا حتی حداقل بدتر از اینی که الان هست نشه بی عمل بشینن. درکش سخت نیست. معنیش بیعت و این مزخرفات که خامنه ای و اوپوزیسیون قطع از ایران میگن نیست. مردم با براندازی شما هم موافقن. ولی نه برنامه ای براش هست و نه هزینه هاش مشخصه. فعلا مردم این حداقل که از دستشون بر می اومده انجام دادن. اوپوزیسیون استراتژی واقعی براندازی هم داشته باشه پاش هستن.
    ولی فحش دادن استاراتژی نیست، شرکت نکردن تو انتخابات استراتژی نیست، امید به حمله ترامپ استراتژی نیست ، صحبت از نژاد آریایی استراتژی نیست ، امید به برگرداندن استبداد سابق استراتژی نیست ….