فرشته ناصحی: عامل کهریزک در زندان اوین همبند قربانی کهریزک شد

جمعه, 26ام خرداد, 1396
اندازه قلم متن

فرشته ناصحی

مریم ملک پور،‌ خواهر سعید ملک پور که در بند هشت زندان اوین به سر می برد، در توییترش نوشته است حیدری فر در زندان به ملک پور گفته است «من به تو بد کردم ولی کاره ای نبودم، دستور از بالا می آمده».

هنوز هم چند نفر از زندانیان قدیمی ترِ ساکن بند هشت زندان «اوین» برخورد مستقیم خود با «علی اکبر حیدری فر» را به خاطر دارند؛مردی لاغر اندام، بداخلاق و کینه توز که سال ها منصب قضایی داشت و قربانی گرفت. او از چهره های جنجالی چند سال اخیر است که در جریان رسیدگی به پرونده «کهریزک»، مدعی شد «سعید مرتضوی» مسوولیتی در انتقال جوانان بازداشتی به این بازداشتگاه نداشته است.

حیدری فر روز بیست و یکم اسفندماه سال ۱۳۹۱ و قبل از برگزاری سومین جلسه دادگاه کهریزک به خبرنگار خبرگزاری «مهر» گفته بود: «انتقال متهمان به کهریزک به دستور مستقیم من بود. همه کاره من بودم. به عنوان دادیار داستانی تهران در سال ۸۸ دستور بازداشت و اعزام به کهریزک را صادر کردم. این دستورات ارتباطی با سعید مرتضوی نداشته است و من شخصا انجام داده ام.»

اما پس از آن که به دستور دادگاه انتظامی قضات، از سمت دادیاری دادگستری معلق شد، باز هم جنجال آفرید. او در روزهای نخست سال ۱۳۹۱ در یک پمپ بنزین شلوغ در منطقه «بهارستان» اصفهان که مردم در آن جا صف بسته بودند، با مردم درگیر شد و پس از یک درگیری لفظی، رو به آن ها هفت تیر کشید و چند تیر هوایی شلیک کرد. حیدری فر در حالی که می گفت من قاضی هستم و مصونیت دارم، محل درگیری را ترک کرد.

بعدها سایت «بازتاب» خبر از اتهامات دیگر وی داد. به جز استفاده غیرقانونی از اسلحه، این قاضی دادگستری متهم به حمل مواد مخدر، قاچاق عتیقه و اعمال نفوذ شد.

حیدری فر را دوشنبه ای که گذشت، به بند هشت زندان اوین منتقل کردند. این بار می گویند اتهام او اختلاس و فساد اقتصادی است. او همسایه «مجید مقدم» شده است؛ زندانی سیاسی که به جرم «بازگو کردن اتفاقات و حقایق پشت پرده کهریزک از طریق مصاحبه با رسانه های معاند» و «شرکت در مراسم کشته شدگان کهریزک»، هنوز هم در بند هشت زندان اوین نگه داری می شود.

«رضا ذوقی» از جان به در بردگان کهریزک است. او تک تک کلماتی را که دادیار حیدری فر ظهر روز نوزدهم تیرماه سال ۱۳۸۸ در محل پلیس پیش گیری نیروی انتظامی خطاب به او و بقیه بازداشتی ها گفته بود، به روشنی به خاطر دارد: «روز ۱۸ تیر دستگیر شدم. بعد از انتقال به پلیس امنیت و پس از آن که عکس گرفتند و پرونده تشکیل شد، من را به پلیس پیش گیری فرستادند. آن جا حدود ۴۰۰ نفر بودیم و تا صبح هیچ کس از ترس و وحشتی که به جان‎مان افتاده بود، نخوابید. نزدیک ظهر در حیاط پلیس پیش گیری صف شدیم. بعد از انجام مراسم بشین و پاشو و فحاشی و باتوم، دادیارحیدری فر تشریف آوردند! ما زیر آفتاب سوزان ایستاده بودیم و از شدت تشنگی لب هایمان ترک برداشته بود، ایشان روی صندلی و زیر سایه نشست. به محض این که مستقر شد، یک دیس میوه و شربت خنک جلویش ردیف کردند. برگه های تفهیم اتهام را مابین ما تقسیم کردند. جای مشخصات فردی خالی بود ولی برای همه ما پنج اتهام نوشته بودند که هر کدام از آن ها می توانست تا آخر عمر، ما را در زندان ماندگار کند. یکی از بچه ھا بلند شد و اعتراض کرد. او گفت هیچ جرمی مرتکب نشده و تنها کاری که کرده، رد شدن از خیابان حوالی بیت رهبری بوده و همان جا هم دستگیر شده است. به اشاره حیدری فر، یکی از ماموران حاضر در صحنه این فرد را از بین جمعیت بیرون کشید و به شکل وحشیانه ای با باتوم به او حمله کرد. وادارش کردند روی آسفالت داغ سینه خیز برود. آن قدر او را زدند تا مجبور شد برگه تفهیم اتهام را امضا کند.»

به دنبال این ماجرا، همه افراد برگه ها را امضا می کنند: «ما را به دو گروه تقسیم کردند؛ گروهی که باید به اوین منتقل می شدند و عده دیگری که باید به کهریزک می رفتند. حیدری فر خطاب به گروه دوم گفت به کهریزک می روید و تا آخر تابستان آن جا ماندگار می شوید. اگر زنده ماندید، به پرونده شما بعد از اتمام تابستان رسیدگی می شود.»

شرح دردناک آن چه بر رضا ذوقی و سایر بازداشت شدگان کهریزک رفته، بارها از زبان جان به در بردگان این مکان مخوف بازگو شده است. تنها در حد فاصل روزهای نخست بازداشت کهریزکی ها، «محسن روح الامینی»، «امیر جوادی فر»، «رامین قهرمانی»، «محمد کامرانی» و «احمد نجاتی کارگر» به علت شکنجه های وارد شده در این بازداشتگاه جان باختند.

رضا ذوقی می گوید یک روز و بعد از آن روزگار وحشتناکی که از سرشان گذشته است، گروهی از مجلس شورای اسلامی برای بازدید آن ها می روند: «علاءالدین بروجردی»، رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس در راس آن ها بودم و علی اکبر حیدری فر هم در میان همراهان: «ما نسبت به او پر از خشم و نفرت بودیم. به نظرم او یکی از کسانی بود که باعث شد ما بدترین روزهای زندگی مان را تجربه کنیم و شاهد مرگ دوستان خود باشیم. امیر جوادی فر در حالی که تمام وجودش پر از جای ضربه و زخم بود، دستش از پشت بسته شده و لب هایش از تشنگی ترک برداشته بودند، جلوی چشم همه ما روی صندلی اتوبوس جان داد و التماس های ما فقط برای این که یک جرعه آب به او برسانند، به جایی نرسید. همان روز دیدار مجلسی ها، بروجردی قول داد به زودی موجبات آزادی ما را فراهم می کند. پرونده ای که به باور ما، سردار ” احمدرضا رادان”، “سعید مرتضوی” و علی اکبر حیدری فر از مسببان آن بودند و هر سه آن ها هرگز بابت آن چه انجام دادند، متهم و مجازات نشدند. متاسفانه همین آقای حیدری فر هم اگر الان در زندان به سر می برد، به خاطر جرایم دیگری است که مرتکب شده است.»

«شبنم مددزاده» نیز در صفحه اینستاگرامش به شرح لحظات بازجویی خود توسط حیدری فر پرداخته است. حیدری فر که بازپرس پرونده اش بود، روز سی و یکم فروردین ماه سال ۸۸ در اتاق بازجویی زندان اوین او را تحت فشار شدید گذاشته است تا یک برگه را امضا کند: «نمی خواهد برگه را بخوانی، فقط امضا کن. اعتراض بزنی، باید تا زمانی که جواب اعتراضت بیاید، در انفرادی بمانی.هنوز بعد از دو ماه نفهمیده ای کجا آمده ای؟ این بازجوها با تو برخورد خوبی کرده اند که این همه زبان درازی می کنی.»

«مریم ملک پور»،‌ خواهر «سعید ملک پور» که در بند هشت زندان اوین به سر می برد، در توییترش نوشته است حیدری فر در زندان به سعید گفته است: «من به تو بد کردم ولی کاره ای نبودم، دستور از بالا می آمده است.»

«مهسا امرآبادی»، روزنامه نگار نیز که تجربه برخورد با حیدری فر را داشته، در توییتر خود نوشته است: «نگاه پر از تبختر تو، لخ لخ دمپایی هایت، بی ادبی و گستاخی بی شرمانه ات هرگز فراموشم نمی شود. دروغ چرا؟ از تو متنفرم.»

اطلاعات چندانی در مورد پرونده علی اکبر حیدری فر، قاضی جوانی که به دست راست سعید مرتضوی مشهور بوده و به جرم اختلاس و فساد اقتصادی در زندان اوین به سر می برد، منتشر نشده است. شاید پرونده او بی ارتباط با معاونت حقوقی شرکت سرمایه گذاری «صبا تامین» نباشد؛ شرکتی که یکی از تشکیلات وابسته به سازمان تامین اجتماعی است و او زمانی با حکمی از سوی سعید مرتضوی، به این سمت گماشته شده بود.
از: ایران وایر


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. بالاخره “گذر پوست به دباغ خانه افتاد!” امیدوارم گذر تمام کسانی‌ که در افتضاح ۱۳۵۷ شرکت داشتند، کشورم را به این روز کشاندند، و چندین نسل را سرگردان کردند هم به دباغ خانه بیفتد.

    ایران با درامدی متجاوز از یک تریلیون دلار می‌توانست در عرض ۴۰ سال گذشته به کشوری آباد و آزاد، شاید همچون اروپا، تبدیل شود. قدرت طلبان مذهبی‌، چپی، و مصدقی شیفته پول و مقام که همه جواب‌ها را در جیب خود داشتند کشورم را به این روز نشاندند که جوانان از درد بیکاری و بیچارگی به ظرف شویی در رستوران‌های ژاپن قناعت کنند.