ف. م. سخن: اى امام خامنه اى! گند زدى با این آتش به اختیارت!

سه شنبه, 6ام تیر, 1396
اندازه قلم متن

بابا جان ما همیشه به ما مى فرمود:
«پسر جان! وقتى خواستى حرفى بزنى، اول بسنج، بعد بزن!»

ما به بابا جان مان، مثل هنرپیشه اى که در اول فیلم «در امتداد شب» گوگوش دیده ایم، مى گفتیم:
«بابا جان! آخه چه جورى؟!»

ایشان مى فرمود:
«با غرغره کردن چند باره ى آن در دهان، مثل دهان شویى که دهان را خوشبو مى کند!»

ما به ایشان عرض مى کردیم:
«آخه مامان جانِ ما، به ما فرموده اند پسر جان غرغره نفرما، چون ممکن است یهو خفه شوى!»

بابا جان در حالى که قیافه شان داشت کم کم تغییر رنگ مى داد فرمود:
«خب، غرغره نکن، مثه آدامس بجو!»

عرض کردم:
«بابا جان شما فرموده اید که آدامس نجو، زشت ه فک ات مثه شتر بجنبه!…»

که در این جا بابا جان، بدون این که پاسخى کلامى بدهد، مثل هر پدر خوب و مهربانى، عملا موضوع را توسط حرکت دست و اون قسمت تیز خم شدگى انگشت وسط اش کرد تووى مغزمان، طورى که ما به ایشان عرض نمودیم:
«…آخ،… اوخ،…، بله باباجان!… کاملا متوجه شدیم! غرغره مى فرماییم! آدامس مى جویدانیم!… آخ،… قشنگ حالیم شد! لازم نیست شما خودتان را خسته بفرمایید…»

و ما از آن روزگار به بعد، هر وقت مى خواهیم حرفى بر زبان آوریم، و سخنى بر زبان رانیم، ابتدا آن حرف را سه بار غرغره مى کنیم، و سه بار مى جویم، و بعد بر زبان مى آوریم طورى که گاه تاکسى گازش را مى گیرد و مى رود و گاه شخصى که با او سخن مى گوییم، فکر مى کند ما دچار اختلالات گفتارى هستیم، و بحث را ول مى کند و بر مى گردد سر کار و زندگى اش، که او به خانه و زندگى اش رسیده، ما هنوز در حال غرغره کردن عرایض مان هستیم!

خب، اشکالى ندارد! بهتر است آدم بعضى وقت ها در غرغره کردن، یا حتى خفقون گرفتن بماند، ولى تیر سخن را از چله ى کمان رها نکند، چون تیر که در رفت، رفت! ممکن است بزند چش و چال کسى را در بیاورد یا خودِ آدم را ناکار کند!

بعدها هم که نویسندگى پیشه نمودیم، آموزیدیم که هیچ نوشته اى را براى انتشار نفرستیم، مگر آن که قبلش، سه تا پنج دور آن را بازخوانى نموده باشیم، طورى که خودمان از خواندن نوشته ى خودمان بدمان بیاید و به حالت غثیان بیفتیم.

نتیجه این شد که منِ بدبخت، در طول سال ها نوشتن، حتى یک غلط دیکته، یک غلط گفتارى، یک غلط نوشتارى، یک غلط دستورى، و هیچ نوع غلط دیگرى نداشته ام، و همه ى خوانندگان فکر مى کنند، این ف. میم. سخن نیست که مى نویسد، بلکه رایانه اى، ماشینى، چیزى نوشته هاى او را مى نویسد! مگر مى شود آدم در طول عمرش هیچ غلطى نکند؟!

چرا نمى شود عزیز، چرا نمى شود؟! شما هم اگه اون ضربه ى تیز را تووى سرت حس کرده بودى، هیچگاه در زندگى ات غلط نمینمودى.

اما اینها را گفتم که بگویم، این امام خامنه اى رحمت الله علیه، انگار در بچگى اش از این ضربه ها نخورده است، و بعضى وقت ها غرغره نکرده و نجویده، حرفى مى زند، که بعد تووش مى ماند!

آخر خامنه اى جان! اى تو که یک زمان رهبر و پدر مسلمین جهان بودى، و از وقتى اعراب با کرده هاى تو بیدار شده اند، مسلمین جهان دستکم ده تا رهبر، و ده تا بابا پیدا کرده اند؛ تو دیگر چرا؟!

تو که اون همه دفتر و دستک دارى، یک نفر نیست که سخنرانى ات را از قبل گوش کند و بداند که چه افاضه خواهى فرمود تا اگر مشکلى داشت، قبل از پرتاب کردن تیر سخنرانى ات در دل جمعیت وحشى اسلامیون حاضر در بیت مبارک، آن را سمباده اى چیزى بکشد؟!

آخر خامى جون! بشین اون سریال «هاس آو کارد» را ببین، و ببین که «آندر وود» و «کلر جان نازنینِ اول بانو»، براى یک سخنرانى، توو یه جمع صد نفره، چه جورى از شب تا صبح قدم آهسته مى روند و روى سخنرانى شان کار مى کنند، تا به قول امروزى ها سوتى ندهند و تیر الکى از کمان به در نکنند! پس این سریال ها را که مى زنید آش و لاش، و بعد ترجمه و پخش مى کنید، براى چه کار است؟

خب، همین دیگه! عرض خاصى نداریم! شما فرمودید، مردم آتش به اختیار کنند، مردم -یعنى حزب اللهى هاى شما- رفتند سیب را با درخت اش آوردند! حالا بشین یه سخنرانى دیگه تنظیم کن، که شاید این تیر، عقب عقب برگردد بیاید بچسبد به چلّه ى کمان! امان از زبان پر حرف و غرغره نکردن و نجویدن! بابا جان کجایى که یادت بخیر!
از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.