اعدام: جنایت علیه جنایت

پنجشنبه, 22ام تیر, 1396
اندازه قلم متن

جنایتکاری را در نظر بگیرید که قربانیان خود را هر روز به شکل وحشیانه ای شکنجه می‌داده و به آنها تجاوز می‌کرده و آنقدر این کار را ادامه می‌داده که قربانیانش زیر تجاوز و شکنجه بمیرند… این جنایتکار به دام می افتد….قرار است عدالت در مورد او اجرا شود… اما عدالت چیست؟ اگر او را دار بزنند آیا این عدالت است؟ آیا سزای دهها قتل با نقشه قبلی و توام با شکنجه و تجاوز نباید با سزای کسی که مثلا در یک نزاع کسی را کشته متفاوت باشد؟ اگر عین عمل مجرم را با خود او انجام دهیم آیا این عدالت نیست؟ یک راه این است که زنده نگهش داریم و هر روز شکنجه اش کنیم و به او با اشیاء مختلف تجاوز کنیم و آنقدر این کار را ادامه دهیم تا او همانطور که قربانیانش را با زجر و شکنجه و تحقیر کشته است بمیرد… آیا این عین عدالت نیست؟ آیا بیشتر باعث تشفی خاطر بازماندگان نمی‌شود؟ آیا این بیشتر برای سایر جنایتکاران رعب آور نیست؟

اما چرا دستگاه عدالت در هیچ کشوری چنین مجازاتهایی را پیش بینی نکرده است و این کار را نمی‌کند؟ چون تحقیر کردن، شکنجه دادن، تجاوز و کارهایی از این دست منزجر کننده است و با کرامت انسانی افراد ناسازگار است…دستگاه عدالت بر خلاف اسمش وظیفه ندارد عدالت را به هر قیمتی برقرار کند…اگر خداباور باشیم ناچاریم که اجرای عدالت را به خدا واگذار کنیم… دستگاه قضائی و یا به اصطلاح دستگاه عدالت باید تمرکزش بر روی از بین بردن زمینه تکرار جرم و متنبه کردن و نگهداری مجرم به دور از جامعه به قصد اصلاح او باشد… برگردیم به آن جنایتکار درنده خویی که در مثال ذکر کردم… بیاییم عدالت تمام و کمال را روی او اجرا کنیم تا ببینیم چه اتفاقی می افتد… ماموری هر روز باید به سلول او برود…او را بیرون بیاورد…به صندلی مخصوص شکنجه ببندد و به همان شکل که او قربانیانش را شکنجه می‌داده او را شکنجه کند…در تمام مدت شکنجه باید او را مورد تحقیر کلامی و حتی تجاوز قرار دهد که او بداند قربانیانش قبل از مردن چه کشیده اند… در آخر وقت، پزشکی باید زخمها و سوختگی های او را ببندد تا او زنده بماند و فردا نیز مامور اجرای عدالت بتواند به کار خود طبق قانون ادامه دهد… ناگفته پیداست که هیچ عدالتی بالاتر از این نیست که عین عملی را که مجرم آگاهانه بر روی قربانیانش اجرا کرده بر روی خود او پیاده کنند… کامل ترین شکل عدالت!

چرا این اتفاق نمی افتد…؟ چون همانطور که گفتم حتی بدوی ترین و عقب افتاده ترین سیستم های قضایی نیز شناعت و زشتی چنین رفتاری با مجرم را درک می‌کنند… چرا که آن مامور اجرای حکم برای اینکه در این سیستم بماند و انجام وظیفه کند و به جامعه خدمت نماید، باید روح انسانی را در خودش بکشد و تبدیل به جانوری برای اجرای عدالت شود… منتخبین جامعه نباید تبدیل به جانور شوند.

ما شناعت مجازاتی اینگونه را می‌بینیم و آن را حتی با توجه به همه سودمندیهایی که در ظاهر دارد (اجرای بی کم و کاست عدالت، تشفی تمام و کمال خاطر بازماندگان، بازدارندگی به خاطر ایجاد رعب و وحشت در سایر جنایتکاران و…) نفی می‌کنیم… اما چرا نوبت به «اعدام» که می‌رسد فکر می‌کنیم مجازاتی درست و سودمند است و باید باشد؟ کشتن همنوع و گرفتن حق حیات از هر انسانی عملی سبعانه و غیر قابل قبول است… یک جنایتکار حتی اگر کسی را کشته باشد، حتی اگر کسانی را کشته باشد، حتی اگر کسانی را همراه با تجاوز و شکنجه کشته باشد، حتی اگر قربانیانش همگی کودک بوده باشند… باز هم منتخبین جامعه مجاز به مقابله به مثل نیستند… یک جنایتکار ممکن است دست به اعمال جنایتکارانه بزند، اما اگر منتخبین جامعه نیز برای مقابله به مثل ردای جنایت بر تن کنند و دست به جنایت متقابل بزنند آنوقت است که تباهی آغاز می‌شود.

چه کار باید کرد؟ باید دستگاه قضایی فارغ از هر بغض و خشم و نفرت، عاقلانه و خویشتندارانه حکم دهد… باید روح انسانی در احکام قضایی ساری و جاری باشد… حکم باید قصدش در درجه اول حفظ جامعه از تهدید و خطر و در مرحله بعد اصلاح مجرم و بازگرداندن او به جامعه باشد… انتقامگیری از مجرم و یا ایجاد رعب و وحشت میان سایر مجرمین و یا خنک کردن دل داغدارانی که می‌خواهند مجرم را تکه تکه کنند مال جوامع بدوی ست نه جوامع متمدن… کسی که مخالف اعدام است در حقیقت مدافع انسانیت است… او در طرف جنایتکار نایستاده و سنگ جانی را به سینه نمی‌زند… او در سمت عقلانیت ایستاده است… درست نقطه مقابل انتقامجویی، خشم، کینه و نفرت.

از: ایران وایر


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.