مهرداد خدیر: همه می گویند کودتا بود الا فرزند آقای کاشانی!

شنبه, 28ام مرداد, 1396
اندازه قلم متن

انقلابِ امام خمینی و نام و یاد مصدق

یکی دو جمله امام خمینی درباره مرحوم کاشانی نفی کننده نام و یاد مصدق در انقلابی نیست که به رهبری او به پیروزی رسید و اولین های جمهوری اسلامی غالبا مصدقی بودند…

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر سال نزدیک سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که می شود آقای سید محمود کاشانی فرزند آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی مصاحبه می کند یا مقاله می نویسد یا در برنامه های تلویزیونی ظاهر می شود تا چند موضوع را ثابت کند:

اول این که آنچه در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داد کودتا نبود. جالب این که خانم مادلین آلبرایت وزیر خارجه آمریکا در دولت بیل کلینتون می گوید کودتا بود و امیر اسدالله علم یار گرمابه و گلستان شاه در خاطرات خود در روز پنج شنبه ۱۱ آبان ۱۳۴۸واژه کودتا را به کار می برد و ثریا اسفندیاری هم در خاطرات خود می نویسد به پادشاه گفتم اولین پادشاهی باش که علیه دولت خود کودتا می کند اما پسر آقای کاشانی می گوید کودتا نبود!

دومین موضوعی که جناب ایشان هر سال در ایام نزدیک به کودتا بر آن اصرار دارد این است که مرحوم ابوی را به عنوان رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران معرفی کند و مردم ایران را از آنچه خطا می پندارد برهاند.

نقش آقای کاشانی در ملی شدن صنعت نفت البته بر کسی پوشیده نیست. نقشی که هم در جایگاه فعالیت سیاسی خود او ایفا شد و هم به عنوان چهره ای که هر چند در جایگاه مرجعیت و افتا نبود اما در تهییج توده های مذهبی تأثیر داشت.

سومین نکته ای که در پی اثبات آن است این است که اگر مصدق به نصایح کاشانی توجه می کرد مسیر دیگری در پیش بود و مانند اینها.

این گفتار البته نمی خواهد به این موارد بپردازد و همان اشاراتی که درباره کودتا بودن کودتای سیاه ۲۸ مرداد شد کافی است.

غرض از این نوشته اما گفت گوی مفصل نشریه «حریم امام» با سید محمود کاشانی است که درآن کوشیده امام را حامی کاشانی معرف کند و جالب این که در آن زمان کودکی نُه ده ساله بوده و اطلاعات او بیش از آن که برگرفته از خاطرات و مشاهدات نزدیک و شنیده های موثق باشد از سر علایق خانوادگی و تحقیقات و گرایش های بعدی است.

البته اگر قرار بود امام خمینی در منازعه نهایی کاشانی – مصدق و در دهه ۳۰ و قبل از کودتا جانب یکی را بگیرد به احتمال زیاد آن فرد کاشانی بود نه مصدق اما امام در آن ماجراها بیشتر نظاره گر بود و هر چند سن ایشان از ۵۰ فراتر بود ترجیح دادند وارد این دعوا نشوند و ورود صریح ایشان به عرصه سیاست پس از درگذشت آیت الله بروجردی صورت پذیرفت.

نکته مهم و مورد تأکید این نوشته اما مقوله ای دیگر است. وقتی از امام خمینی صحبت می کنیم معیار باید سیره او در انقلابی باشد که رهبری آن را بر عهده گرفتند نه هر سخنی که مربوط به سال ها قبل است خاصه در سیاست.

از این منظر می توان گفت اگر هم امام خمینی در جوانی به مرحوم کاشانی علاقه ای داشته اما در انقلابی که به پا کرد نام و یاد دکتر محمد مصدق نقش داشت.

در خیابان های تهران و شهرستان ها در راه پیمایی ها و تظاهرات سال ۱۳۵۷ پس از تصویر امام خمینی کدام عکس ها در دست مردم بود؟

اول دکتر مصدق، دوم علی شریعتی و سوم غلامرضا تختی. تصاویر آیت الله سید کاظم شریعتمداری هم البته بود.

اگر انقلاب امام خمینی نسبتی با مصدق نداشت تصاویر او در دست مردم چه می کرد؟

شریعتی نیز همان است که از مصدق با عشق و احترام یاد می کرد و درباره اش می گفت: مردی که یک عمر برای آزادی نالید.

غلامرضا تختی هم وقتی از دنیا سیر شد که مصدق درگذشت و از این که نتوانست در مراسم او شرکت کند افسرده شد.

آقازاده آقای کاشانی گشته و گشته و در صحیفه نور یک جمله از امام در گذشته پیدا کرده اما انقلاب امام با نام مصدق و نه کاشانی گره خورده است.

مرد شماره دو انقلاب که بود؟ سید محمود طالقانی که در عین روابط نزدیک با فداییان اسلام هوادار مصدق بود و رییس شورای انقلاب و اولین امام جمعه تهران و نماینده اول مجلس خبرگان قانون اساسی بود.

نخست وزیر دولت موقت که بود؟ «بازرگان» ی که می گفت « من ایرانی و مسلمان و مصدقی ام».

در دولت موقت وزارت امور خارجه را به چهره ای نزدیک به دکتر مصدق سپردند؛ کریم سنجابی و عضو دیگر دولت موقت هم از یاران او بود؛ داریوش فروهر.

با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ نام خیابان پهلوی که در آن زمان نه تنها بزرگ ترین خیابان ایران که طولانی ترین خیابان خاورمیانه بود به مصدق تغییر کرد.

همه این نکات نشان می دهد که انقلاب امام خمینی با مصدق و نام او پیوند داشته است و این که آقای سید محمود کاشانی بگردد و جمله ای از امام در سال های قبل از دهه ۴۰ را پیدا کند مثل این است که به سخنان امام در باره مالیات، حق رای زنان، بهره بانکی، موسیقی و مانند اینها که به اقتضای زمان های خاصی بوده و با آنچه در دهه ۶۰ دیدیم تفاوت داشت استناد شود.

رهبر فقید انقلاب می کوشید خود را از منازعه کاشانی – مصدق تا حد ممکن دور نگاه دارد و یکی دوبار اشاره در پیش و بعد از انقلاب به خاطر اقتضائات زمان و در باره آن جمله مشهور هم پس از بیانیه جبهه ملی درباره قصاص در سال ۶۰ بود.

امام در اختلاف مطهری- شریعتی یا مناقشات مربوط به کتاب شهید جاوید و اختلاف شماری از روحانیون با مرحوم صالحی نجف آبادی نیز ورود نکرد.

از سوی دیگر مهم ترین دلیل حمایت امام از اشغال سفارت آمریکا در تهران و توصیف اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با عنوان «انقلاب دوم» و آن همه تأیید و ستایش به خاطر این بود که امکان تکرار کودتای ۲۸ مرداد را منتفی کردند.

در حالی که اگر به کودتا بودن ۲۸ مرداد باور نداشتند و با کاشانی بعد کودتا نیز کاملا هم نظر بودند آن همه تقبیح ۲۸ مرداد در جمهوری اسلامی نهادینه نمی شد.

همه این مقدمات برای این بود که بگوییم انقلابی که با نام امام خمینی و با حضور چهره هایی چون طالقانی و بازرگان و شریعتی شناخته می شود ربط وثیقی با نام و راه مصدق و کودتا دانستن ۲۸ مرداد دارد و این همان واقعیتی است که آقای سید محمود کاشانی درنیافته یا خود را به ندانستن می زند.

ایشان نیز حتما به خاطر می آورد که با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ و یک ماه بعد از آن اسفند که فرارسید چهاردهمین روز آن دوازدهمین سالمرگ مصدق بود و بیست و سومین روز آن هم هفدهمین سالروز درگذشت کاشانی.

در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ یک میلیون نفر از مردم تهران و شهرهای حومه به احمد آباد رفتند و بر مزار دکتر محمد مصدق حاضر شدند.

۹ روز بعد اما چند نفر به شهرری رفتند تا بر مزار مرحوم کاشانی حاضر شوند؟

نمی خواهم بر اساس تعداد جمعیت ارزش داوری کنم. تنها می خواهم بگویم آن نام که با انقلاب ۵۷ زنده شد نام مصدق بود و چندان از کاشانی یادی نمی شد مگر در نطق های مرحوم محمد تقی فلسفی.

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.