دانشگاه بازاری و بازار دانشگاهی

چهارشنبه, 22ام شهریور, 1396
اندازه قلم متن

در نیمه دوم شهریور، شبح پایان‌نامه مثل بختک به جان دانشجویان می‌افتد. در روزهای داغ تابستان نیز بازار رساله و پایان‌نامه حسابی گرم است. آن روز که در خیابان انقلاب غوغا بود. کارت‌ها و اطلاعیه‌ها و تابلوها و تبلیغات و چه و چه فراوان و گسترده بود. در طول مسیر افرادی به صف ایستاده بودند و رو به رهگذران نعره می‌کشیدند و مشتری تور می‌کردند. علی‌رغم این‌که از آنها فرار می‌کردم اما بالغ بر ده نفر جلوی مرا گرفتند و گفتند: «مگر پایان‌نامه نداری؟ در یک هفته برایت انجام می‌دهیم»! با گفتن این‌که من اصلا دانشجو نیستم از دست آنها خلاص می‌شدم. یک هفته؟!پناه بر خدا از یک هفته! اما به نظر می‌رسد این بازار مکاره روز‌به‌روز رونق بیشتری خواهد گرفت.

البته سال گذشته یکی از مسئولان کشور فرمودند که تحقیقات دقیق و گسترده آنها منجر به کشف این واقعیت شده است که دست‌های پنهان برخی از کشورهای بیگانه و عوامل پشت‌پرده‌ی بعضی از دشمنان خارجی باعث و بانی این وضعیت اسفناک و خطرناک شده است. هدف آنان نیز مانع‌تراشی برای رشد و پیشرفت علمی کشور است تا اجازه ندهند به قله‌های علم و حقیقت دست پیدا کنیم. هر چند که من از وضعیت همه علوم و رشته‌های دانشگاهی باخبر نیستم، اما خدا را شکر که دانشگاه‌های کشور در زمینه علوم انسانی، و به‌ویژه فلسفه، هیچ رشد و پیشرفتی نکرده‌اند و بدین وسیله به‌خوبی توانسته‌اند دست‌های آلوده این میکرب‌ها و هیولاها را از دامان علم کشور قطع کنند. سایر علوم و فنون نیز باید در این زمینه علوم انسانی را الگوی خود قرار دهند تا بتوانند ایادی مستکبرین را از دستبرد به علم و حقیقت دانشگاه‌ها ناکام بگذارند. علوم انسانی درس عبرت‌های فراوانی برای همگان دارند و حقیقتا پیشرو هستند. باز گردیم به خیابان انقلاب. واقعیت در خیابان است.

نیازی به توضیح ندارد که این پدیده پیچیده ابعاد مختلفی دارد. در اینجا از جهت اقتصادی نگاهی به آن می‌اندازم. ادعای من آن است که این بازار کاملا طبیعی است و به هیچ‌وجه نمی‌توان جلوی رشد آن را گرفت. برای این ادعا دلیلی دارم. این دلیل از دو مقدمه تشکیل شده است.

اول آن‌که گمان نمی‌کنم کسی که پا به دانشگاه گذاشته باشد، در این مسئله با من همراهی نکند که دانشگاه‌ها تبدیل به بازار شده‌اند. واحدهای دانشگاهی در همه سطوح کاملا کارکرد تجاری پیدا کرده‌اند و عملا به بنگاه‌های اقتصادی بدل شده‌اند. برخی از دانشگاه‌ها را می‌توان کارخانه‌های زنجیره‌ای به‌شمار آورد. کارخانه‌های متعارف چیپس و پفک و بیسکویت و بستنی و سیب‌زمینی و پاستیل شیرین و کرانچی تند و آتشین تولید می‌کنند، و این کارخانه‌های دانشگاهی مدارک متنوعی تولید می‌کنند با عناوینی همچون: کاردانی حکمت، تکنیسین فلسفه، کارشناسی معرفت، مهندسی دین، دکتری اعداد اسلامی و بسیاری مدارک حقیقی و مجازی و آن چنان و این چنین. تشکیلات دانشگاهی، با همه نظام پیچیده و عوامل گوناگون، در پی درآمدزایی و کسب سود هستند. رئیسان و مسئولان و استادان و اعضای هیئت‌علمی و… خواهان به‌دست آوردن پول بیشتر از این طریق هستند.

مقدمه دوم این است که یک نهاد اقتصادی به شکل‌گیری نهادهای اقتصادی دیگر منجر می‌شود. نهاد اقتصادی یک امر در بسته و در خود نیست و نمی‌تواند باشد؛ نمی‌تواند فقط خودش باشد و با هیچ چیزی در ارتباط نباشد. یک نهاد اقتصادی لوازم و عوارض اقتصادی دارد. هر بازاری، بازارهای حاشیه‌ای می‌سازد. برای مثال اگر در یک منطقه، بازار بزرگی برای ارائه نیازمندی‌های خانوارها به‌وجود آید و خانواده‌ها را برای خریدهای‌شان به آنجا بکشاند، به‌طور طبیعی در اطراف آن، آژانس و تاکسی و کبابی و ساندویچی و… نیز ظاهر می‌شود. کمی دورتر برای تاکسی‌ها تعمیرگاه باز می‌کنند و الی آخر. حال حتی اگر همچون بعضی از اقتصاددانان کلاسیک و جدید قائل به دست پنهان بازار نباشیم، دست‌کم این امر مسلم است که قواعد و هنجارهای بازار، قراردادی نیست و نمی‌توان به دلخواه آن‌ها را زیر و زبر کرد. بلکه این بازار است که ما و زندگی ما را زیر و رو می‌کند. داگلاس نورث (۱۹۲۰-۲۰۱۵)، برنده جایزه نوبل اقتصاد و پدر نهادگرایی، می‌گوید: “نهادها همه قواعدی است که به رفتار بازیگران جهت می‌دهد. نهادها قواعد بازی بین عاملان اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی و محدودیت‌هایی است که مبادلات و تعاملات این عاملان را شکل می‌دهد”. در یک کلام، قواعد تعیین‌کننده است و نه اسم و رسم.

ماجرای دانشگاه‌ها نیز از همین قرار است. در واقع، نه یک نهاد علمی، بلکه یک بازار بزرگ اقتصادی شکل گرفته است که عده‌ای مدرک می‌فروشند و بسیاری خریدار آن هستند. طبیعی است که این غول‌های اقتصادی، بازارهایی را در اطراف خود به‌وجود آورند. اما آقایان یا از سازوکارهای اقتصادی شناخت درستی ندارند یا می‌خواهند این کسب و کار پررونق مختص به خودشان باشد و این سودهای نجومی منحصر به آنها گردد و از این‌که کسی از این خوان گسترده لقمه‌ای بردارد، دلخور می‌شوند.

متاسفانه این امر مختص به گروه خاصی نیست. برخی استادان نیز در مسئله رساله و پایان‌نامه شریک جرم هستند. برای مثال حق‌الزحمه رساله دکتری برای استاد راهنما مبلغ قابل‌توجهی است. این در حالی است که استادان راهنما حتی به عضلات فک و دهان خود زحمت نمی‌دهند و آرواره‌های خود را تکان نمی‌دهند تا دانشجوی مفلوک بداند چه گلی به سر کند. رویه این شده است که استاد می‌فرماید رساله را کامل بنویس و بیاور! وضعیت استادان مشاور و داوران نیز گفتن ندارد. در آخر هم نخوانده جلسه دفاعیه تشکیل می‌شود. نه دانشجو می‌فهمد چه نوشته و نه استادان می‌دانند چه شده است. اما نتیجه مورد رضایت همه است. دانشجو به مدرک می‌رسد و دانشگاه و استادان به ارتقا و پول‌ها و چیزهای دیگرشان. وزارت‌خانه‌ها و نهادهای عظیم مربوطه هم خرسندند؛ زیرا پایان همه این بساط، ارائه ارقام و آمار در باب دستاوردهای پژوهشی چشمگیر مراکز دانشگاهی است که سال به سال ده‌ها درصد جهش و افزایش می‌یابد. و در آخر همه آن دستاوردها (رساله‌ها و پایان‌نامه‌ها) به صورت صفر و یک در سیستم‌های الکترونیکی دفن می‌شوند. در این میان فقط علم و دانش آسیب می‌بیند. اما علم و دانش دیگر چیست؟! واقعیت مدرک است؛ مدرک‌هایی که بدون پشتوانه علمی منتشر می‌شود. در حالی‌که مدرکی که مابه‌ازاء آن، پشتوانه علمی وجود نداشته باشد، همانند اسکناس بدون پشتوانه طلاست. کاغذی بیش نیست با ضررهای بزرگ اجتماعی.

تا وقتی دانشگاه‌ها بازاری باشند، بازارهای دانشگاهی نیز برقرار و پررونق خواهند ماند. همان‌گونه که اگر دانشگاه‌ها حقیقتا به نهادهای واقعا علمی تبدیل شوند، لوازم و عوارض آن‌ها نیز کاملا علمی خواهد بود. اگر این موسسات به معنای حقیقی کلمه آکادمیک باشند، شاهد ظهور مجلات، انتشارات، تالیفات، ترجمه‌ها و بسیاری چیزهای کاملا آکادمیک دیگر خواهیم بود. اما فعلا این حرف‌ها شوخی است و دانشگاه‌ها و دانشگاهیان هم شوخی ندارند. فقط پول جدی است. زمانی آدام اسمیت (۱۷۲۳-۱۷۹۰) گفت: “حکومت‌ها بر سر هیچ هنری به اندازه هنر پول ستاندن از مردم با یکدیگر به رقابت برنمی‌خیزند”. کاش امروز بود و دانشگاه‌های ما را هم می‌افزود.

از: صدانت


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.