انقلاب، قصیده‌ای از سروده‌های‌ م. سحر در تبعیدگاه ۴۱ ساله‌اش

سه شنبه, 7ام آذر, 1396
اندازه قلم متن


آنچه در اطراف ما می‌گذرد یعنی تروریسم و توحشی که دنیای معاصر را به مخاطره افکنده بی ارتباط با ماجراهایی نبوده و نیست که در سال ۱۳۵۷ در کشور ما رخ داد و اسلام سیاسی را به تخت نشاند و عالمگیر کرد طالبان و داعش و بوکوحرام و همه جنایتکارانی که اسلام را بهانه‌ای و ابزاری برای سروری بر مردم بیچاره کشورهای مسلمان نشین کرده‌اند همگی ادامه منطقی همان وقایعند.

اسلام سیاسی در ایران ملایان را به جای شاهان استبداد شرقی نشاند و به قدرت طلبان مدعی اسلام در منطقه این سرمشق ضد انسانی را داد و در وجود افراد متحجر تاریک اندیش و تشنگان قدرت این آز را بر انگیخت و به یاد شیاد‌های رذل منطقه آورد که می‌توانند از دین مردم برای کسب قدرت سیاسی و سوار شدن بر مردم سوء استفاده کنند.

در ایران ملاها همین کار را کردند و اکنون همه جناییتکاران اسلام گرای منطقه از ملاها سرمشق می‌گیرند و انواع و اقسام اسلام گرایی از نوع حزب الله شیعی تا داعش خونریز ضد بشر و بوکوحرام آدم خور غارنشین را در جوامع مسلمان نشین پیاده می‌کنند!

اسلام سیاسی منشأ همه بدبختی هاست. اسلام سیاسی، فرهنگ اسلامی و اخلاق و دین مسلمانان را به مخاطره انداخته است. نخستین قربانیان اسلامیسم یعنی اسلام سیاست زده و قدرت طلب خودمسلمانانند همان طور که نخستین قربانیان خمینیسم ایرانیان بودند و نخستین قربانیان طالبان مردم افغانستان!

اسلام سیاسی محافظه کار و میانه رو نمی‌شناسد. هردو از یک آبشخور آب می‌خورند و پایان کار هردو به یک جا ختم می‌شود: حکومت شرع و احکام متحجر عهد عتیق.

در کشور‌های سنتی و مسلمان نشین فرهنگ دموکراتیک به وجود نیامده و اسلام همواره صاحب داشته است و همواره صاحب آن ملاها و شیخ‌های متحجر و عقب مانده بنیاد گرا و تاریک اندیش بوده‌اند.

آنها که خود را میانه رو و معتدل و مترقی دراسلامیسم سیاسی به شمار می‌آورند، تنها نقشی که ایفا می‌کنند آن است که شمشیر اسلام سیاسی را تیز کنند و صیقل بزنند تا سر انجام آنرا به دست متحجر‌ها و به اصطلاح رادیکال‌ها بسپارند.

این کاری ست که در ایران کسانی مثل آل احمد، شریعتی، بازرگان، سحابی، صدر حاج سید جوادی پیمان، نخستین رهبران مجاهدین و ملی مذهبی‌ها یعنی مهندسان قشری که خواب تأسیس مدینه نبوی دهه نخست هجری در ایران قرن بیستم می‌دیدند و به جای تکنولوژی و علم و دانش جدید، تفسیر قرآن و حدیث برای مردم می‌آوردند و کسانی مثل سروش و هم راهان یا شاگردانشان کرده‌اند و می‌کنند.

اسلام می‌باید دین مردم باقی بماند بیرون از حوزه قدرت سیاسی. اعتقادات مردم ارث پدر گروه‌ها و باند‌های مافیایی و صنفی نیست که از طریق آن راه قدرت سیاسی را بر خود کوتاه کنند.

سوء استفاده از عواطف عوام به نام دفاع از دین اما در حقیقت برای قدرت سیاسی، کار جنایتکاران و خیانت پیشگان است.، زیرا وقتی از دین مردم و از عواطف روحانی و مذهی عمومی حربه‌ای برای تسلط بر مردم و اعمال قدرت ساخته شود حکومت خواه وناخواه به دست صاحبان اصلی دین می‌افتد و توحش نه فقط بر کشور بلکه بر جهان حکمفرما می‌گردد.

ما ایرانی‌ها در توحشی که هم اکنون منطقه و حتی کشورهای غربی را فرا گرفته است و آخرین چشمه‌اش را در کشتار فلوریدا شاهد هستیم، بی اثر نبوده‌ایم. روزی که در ماه به دنبال چهره امام می‌گشتیم سنگ بنای جنایت هایی که امروز بر جهان جاری ست را می‌نهاده ایم/ تلخ است اما حقیقت است!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همه کسانی که به قلم و قدم از دهه سی و چهل به بعد اسلامیسم سیاسی را در ایران به میدان آوردند و بدینگونه آتش بیاران فاجعه‌ای شدند که نام انقلاب اسلامی به خود گرفت و ایران را به قعر لجنزاری دوزخی فروبرد و هست و نیست ملتی را در خود سوزانیدو آیندۀ نسل‌های آتی این کشور را به کام تباهی و توحش سوق داد، خائنان به ملک و ملتند اگرچه برخی از آنها هنوز هم هالۀ قدسی گرد سر خود دارند.

تاریخ قطعا حکم محکومیت همۀ آنها به ویژه کسانی را که از غلط کردن خود اظهار ندامت نمی‌کنند و همچنان به نوعی طرفدار وضع موجود یادرپی تعدیل وضعیت به قصد استمرارآنند، صادرکرده است.

روزی حقیقت این سخن بر همگان و به ویژه بر آنها که در این وضعیت جهنمی فقط به منافع حقیر خود و به جاه و مال باد آوردهء خود فکر می‌کنند و تداوم استبداد سیاه ملایان را تداوم موقعیت و مناصب و مراتب نو یافتۀ خود در این کشور می‌دانند، روشن خواهد شد.

انقــلاب

انقلابی اگر بود
نطفه‌ای بی پدر بود

مادری روسپی داشت
ماده‌ای نیمه نر بود

خفته‌ای زیر ابلیس
نشمه‌ای پشت ِ در بود

روز میلاد نوزاد
روز میلادِ شر بود

پا که بر خاک بنهاد
از هیولا بَتر بود

خونش از پنجه جاری
نعره‌اش در جگر بود

پا به نعلینش، اما
دست او بر تبر بود

گُرز اللهُ اکبرش
صیتِ خوف و خطر بود

سیل هستی رُبا بود
آتشِ خشگ و تر بود

چشم و گوشی اگر داشت
هردوان کور و کر بود

قلبش از سنگِ اَسود
گوی سُربش به سر بود

بسته، دستار سنگین
جنگلی جانور بود

با دَمَش مِهر، معدوم
نار ِ تونِ سَقر بود

باورِ مردم او را
اُشتری باربر بود

وعده‌ی بود و بادش
دامِ بوک و مگر بود

توده‌ی ابرِ اوهام
غلظتی مُستمَر بود

وحشتی در فریبی
خنجری در کمر بود

هم به نهج علی بود
هم به کامِ عمر بود

انتَ عبدی به طبلش
بانگ فتح و ظفر بود

رایتش نصر بِالّرُعب
خاتمَش سُمبِ خر بود

وانچه در آستین داشت
ننگِ نوعِ بشر بود

نزد او اهلِ ایران
بَرده‌ای بی مَفّر بود

ملّتی با تمدّن
اُمّتی مُحتضر بود

عزّت و آبرویش
ضجه‌ای مختصر بود

سکه‌ای بی بها بود
ناله‌ای بی اثر بود

شوکتش در لجن بود
هستی‌اش در شرر بود

روزگارش سیه پوش
پویه‌اش بی ثمر بود

طالعش بی سرانجام
عقربش در قمر بود

کشتی‌ی آرمانش
طعمه‌ی بحر و بر بود

فکرِ آزادگانش
مرغِ بی بال و پر بود

بسته‌ای درحضر، یا
رَسته‌ای در سفر بود

درحریقِ پدر سوخت
آنچه سهمِ پسر بود

جانِ مردم هَبا بود
خون مردم هدَر بود

مرگِ عصرِ تجدّد
حشرِ عصرِ حجَر بود

هم بشر را زیان بود
هم خدا را ضرر بود

چشمه‌ی اشک این شعر
چشم ِ میمِ سحر بود

م. سحر
از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.