یک قطعه مثنوی از م. سحر: دزد دینی

دوشنبه, 9ام بهمن, 1396
اندازه قلم متن


دزد دینی با خدا دارد تماس
می کند صدمیلیاردی اختلاس

دزد دینی باخدا هم خانه است
بهرغارت صاحب پروانه است

آستینی کوته و دستی دراز

دزد دینی از خدا دارد جواز

دزد دینی باش و ملت را بچاپ

زانکه در اسلام این است انقلاب

گر تهیدستی رباید قرص نان
دست باید قطع کردش در زمان

قائدی گر ، دزد و قطاع الطریق
سربرآورد از دلِ عهد عتیق

اولیا را گفت اینک نائبم
دست در دست امام غائبم ،

کشوری را در تَفِ آتش سپرد،
کشت و ویران کرد و خُفت و خورد وبرد،

زانکه پنهان در لباس دین بود،
حاجتش نزد خدا تأمین بود

در میان ناکسان ، کس می شود
دزدی اش امری مقدس می شود

می خزد در جامۀ پیغمبری

اختلاسش می شود تقواگری

غارتش ایمان دینی می شود

بارویش دیوار چینی می شود

تا خمینی نقش زد بر اسکناس

شد وطن غارت به یُمن اختلاس

تا مدرس سکه این پول شد

هستی ایرانیان منقول شد

شیخ فضل الله تا برداشت تاج
اهل دین زد بر وطن چوب حراج

تا چنین شد شیخ برملت سوار
داد پیغمبر به دزدان اعتبار

تا به ملت چیره گشتند اهل دین
طعمۀ غارتگران شد سرزمین

ثروت ایرانیان زیر عبا
در کف دزدان دینی شد هبا

فقه دزدی را مقدس کرد وگفت
حکم قرآن است بُرد و خورد و خُفت

وینچنین ایمان و دین را پلّه کرد
برد و خورد و خفت و کشت و ذله کرد

ای تهیدستی که بی نان مانده ای
ناتوان در بند ایمان مانده ای

نان تو در حلقۀ فرمان شیخ
هست در خون تو ، خوش بر خوان شیخ

اینچنین آن پَست می دزدد ترا
نان بدزدی ، دست می دزدد ترا !

خود ولی در هستیِ تو بی هراس
از خدا دارد جوازِ اختلاس

آری ، آن دست چپاول اینچنین
حکم قرآن دارد و فرمانِ دین!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

م. سحر
http://msahar.blogspot.fr
از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.