گفتگو با پسری که حامی دختران انقلاب شد

پنجشنبه, 12ام بهمن, 1396
اندازه قلم متن

حدود یک ماه از روزی گذشته است که «ویدا موحد» روی سکویی در خیابان «انقلاب» رفت و شال سفید به چوبی بست و در هوا تکان داد. حالا او را به نام «دختر خیابان انقلاب» می شناسند. چند دختر جوان دیگر هم در اوایل بهمن ماه  در حمایت از او، در خیابان های مختلف ایران شال به چوب بستند و به حجاب اجباری اعتراض کردند. در پی این حرکت، مردانی هم به جمع این اعتراض مدنی پیوستند؛ مردانی که شاید هیچ از حجاب اجباری ندانند اما در نزدیکان خود محدودیت های جنسیتی را لمس کرده اند.

«مهدی» یکی از آن ها است که در تهران شال سفید به چوبی بست و درخیابانِ نزدیکِ محل سکونت خود ایستاد و به حجاب اجباری برای زنان اعتراض کرد. او در خانواده ای مذهبی زندگی کرده و در ۱۴سالگی آبدارچی مسجد محل بوده است. به گفته خودش، پدر و مادرش به شدت مذهبی هستند. او اما پس از اقدام ویدا موحد، از اولین مردانی است که پیش از فراگیر شدن اقدام های مشابه، به حجاب اجباری در خیابان های تهران اعتراض کرد.

چهارشنبه روزی بود؛ یک هفته از بازداشت ویدا موحد گذشته بود که مهدی به برادر بزرگ ترش گفت می خواهد همان کاری که ویدا کرد را انجام دهد. از او خواست که همراهش باشد و عکس و فیلم بگیرد: «به خاطر جو مذهبی خانه و مادرم که همیشه نگران ما است، به آن ها چیزی نگفتم.»‌
برای همین مهدی به سراغ یکی از دوستانش رفت و شال سفیدی قرض کرد: «وقتی می خواستم این کار را بکنم، خیلی حس کنجکاوی داشتم. انگار داشتم چیز جدیدی کشف می کردم. شوق داشتم.»‌

موهای بلند مهدی باعث شده بود که پس از انتشار عکس او، خیلی ها فکرکنند دختر است. برخی هم که هنوز از ماجرای دختر انقلاب خبر نداشتند، تصورات دیگری از ایستادن او کنار خیابان کرده بودند: «بعضی از دوستانم رد شدند و به من خندیدند. یکی از آن ها گفت خیال کرده جلوتر چاله ای هست ومن مثل مامورهای شهرداری، به ماشین ها هشدار می دهم. به هر حال توانسته بودم توجه آن ها را جلب کنم.»
البته برخی هم که دختر خیابان انقلاب را می شناختند، برای مهدی‌ در ماشین هایشان بوق زده و او را تشویق کرده بودند.

مهدی در گفت و گو با «ایران وایر»، به قرآن و نهج البلاغه مراجعه می کند و از آن ها مثال می زند. او به سخنی از «سقراط» اشاره می کند که گفته بود: «شک آغاز تفکر است.»‌

می گوید از همان کودکی که در مسجد فعالیت می کرده، به دین و مذهب شک کرده و روی به مطالعه آورده است؛ هم در مورد دین و هم در مورد مبانی فکری که از آن فقط عنوان «فمینیسم» را شنیده بود و هیچ نمی دانست. اولین جمله اش در این ‌گفت وگو ولی اشاره به آیه ای از قرآن داشت: «کسانی که در مقابل ظلم و ستم سکوت می کنند، از ظالمان هستند.»

به باور او، از نظر «شرعی» هم باید از زنانی که به حجاب اجباری اعتراض دارند، حمایت شود.

می گوید وقتی در خانواده اش به رفتاری که با دختران می شود توجه کرده، بیش تر به محدودیت های جنسیتی پی برده است. مهدی حالا ۲۰ ساله است. می گوید مذهبی بوده اما حالا یک «ندانم گرا» است: «ما در مذهب وقرآن آیه های زن ستیزانه ای داریم اما در کنار آن ها، مثلا آیه ۱۷ سوره “قمر”می گوید قرآن را آسان ادا کردیم تا پند بگیرید، آِیا پندگیرنده هستید؟ یا درجای دیگر می گوید قرآن را صریح و آسان فرستادیم خواه آن که درکش بیش تر است. زن اما در این متون، عروسکی جنسی است که آن را درنامه های نهج البلاغه هم می خوانید. وقتی به قانون تبدیل شده، دیه و ارث را برای مردان مقدم دانسته است. من دیگر مذهبی نیستم اما خانواده ام را هم که مذهبی هستند، دوست دارم و مراعاتشان می کنم.»‌

اما هیچ کدام از این ها به تنهایی عامل پیوستن مهدی به «چهارشنبه های سفید» و حالا حرکت جمعی دختران انقلاب یا دختران خیابان انقلاب نیست: «خودم خواهر ندارم اما محدودیت های دختران اقوام را می بینم. ساده ترین آن ها، نداشتن اجازه انتشار عکس هایشان در پروفایل شخصی خود در شبکه های اجتماعی است. اصلا حجاب پیشکش، این دختران اجازه ندارند عکس های خودشان را روی اکانت‎هایشان بگذارند.»‌

مهدی از نمونه های دیگر هم مثال می آورد: «برخی اقوام من در روستاهای غرب ایران ساکن هستند. دختران در این روستاها اجازه ندارند از ساعت پنج بعدازظهر به بعد، به تنهایی از خانه خارج شوند. برخی از آن ها مجبورشده اند در ۱۴ سالگی ازدواج کنند. اما از همه بدتر، وقتی است که پدرخانواده به عنوان یک حاکم، روی فرزندان پسر هم تاثیر می گذارد.»

هنگامی که مهدی به همراه یکی از دختران اقوامش که ۱۹ ساله بود و برادر او که ۱۲ سال داشت، به بازار رفته بود، می بیند که پسر کوچک به خواهرش برای حجاب تذکر می داده است: «بچه که فلسفه حجاب را نمی داند اما وقتی در بازار روسری خواهرش کمی عقب رفت و چند تار مویش پیدا شد، گفت مراقب رفتارت باش و روسریت رو درست کن. من بدتر از این ها را هم در بین بستگانم دیده ام. دختران اقوامم حق ندارند از ساعت ۱۰ شب به بعد در تلگرام فعالیتی داشته باشند. مدام به آن ها می گویند اگر پسرخاله و دایی تو را این وقت شب آنلاین ببینند، چه فکرهایی خواهند داشت؟»

او معتقد است هیچ کس اجازه ندارد به دیگری بگوید که چه بپوشد یا نپوشد: «حتی به یک زن چادری هم نباید گفت چرا چادر به سر داری. نه ازنظر علم اخلاق درست است و نه انسانیست و نه با حقوق بشر سازگاری دارد. مگر این که کسی لباسی بپوشد که مثلا روی آن شعاری نژادپرستانه داده شده باشد. لباس پوست دوم انسان ها است. چرا هیچ کس به مردها نمی گوید چه بپوشند؟ زنان هم باید بتوانند هرآن چه می خواهند، بپوشند. من مخالف حجاب نیستم اما مخالف حجاب اجباری هستم. وقتی دیدم دخترخانمی این کار را کرده است، وظیفه انسانی خودم دانستم که از او حمایت کنم.»

او به فرهنگ عامه اشاره دارد که می گوید یک دست صدا ندارد: «اگر ندارد، دست به دست هم می دهیم وکاری را که ویدا موحد کرد، تکرار می کنیم. حجاب اختیاری یکی ازخواسته های ما است. باید بدانیم بعد از آن به سراغ چه برویم؛ مثل بهداشت زنان یا قوانین زن ستیز. به نظرم مهم ترین کار، مطالعه است و آگاه کردن پدر ومادرها تا فرزندانی آزاداندیش تربیت کنند.»

او هم مثل خیلی ها که دست به چنین اقدامی زده اند، از برخورد حکومت هراسناک است اما می گوید: «هر انسانی ترس دارد. من برای حمایت از “آرش صادقی” هم در تجمع مقابل زندان اوین شرکت کردم. وقتی به جنبش های زنان در کشورهای دیگرنگاه می کنیم، همه هزینه داده اند، چرا ما هزینه ندهیم؟ مگر جان انسان چه قدر ارزش دارد؟ تا کی باید ساکت بنشینیم؟ این سوال را باید از آن هایی که ساکت هستند، پرسید. آن ها بیش تر از مایی می ترسند که سکوت را شکسته ایم.»

مهدی در صحبت هایش، تبعیض های مختلف، از جمله تبعیض های جنسیتی را به «سرطان» تشبیه می کند که گرداگرد ایران را گرفته است:«اما این سرطان خوش خیم را با دست به دست هم دادن می توانیم برطرف کنیم. حضورمردها در این همراهی موثر است. در فرهنگ عام ایران، مردها پشتیبان زنان هستند. حالا همان موقعی است که باید این پشتیبانی را نشان دهند. هیچ کس دوست ندارد به زندان بیفتد و شکنجه شود. اگر از این می ترسند، آن ها هم شالی به چوبی بزنند، از پشت سر عکس بگیرند یا پارچه ای برصورت بیاندازند تا چهره شان مشخص نشود. هرچند فقط ایستادن در خیابان نیست. اگراستاد دانشگاه هستید، مقاله ای بنویسید و ناشناس منتشر کنید؛ اگر معلم هستید، به دانش آموزان آگاهی دهید؛ با خانواده ها و پدر و مادرها صحبت کنید. هیچ چیز به اندازه آگاهی بخشی و مطالعه نمی تواند ما را نجات دهد.»

از: ایران وایر


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید