توهین پشت توهین، تحقیر پشت تحقیر؛ کمی هم به فکر عزت نفس مان باشیم

جمعه, 20ام بهمن, 1396
اندازه قلم متن

در خبرها آمده است:
«محرومیت ورزشکاران ایران و کره‌شمالی از دریافت هدیه یک دستگاه گالکسی نوت ۸ سامسونگ به علت تحریم‌ها، موجب خشم کاربران ایرانی شده است. هشتگ “تحریم_سامسونگ” بارها توییت شده و بسیاری در این مورد اظهارنظر کرده‌اند.شرکت “سامسونگ الکترونیکز” که اسپانسر رقابت‌های المپیک زمستانی پیونگ چانگ در کره جنوبی است، تصمیم گرفته چهار هزار دستگاه تلفن گالکسی نوت ۸ را به عنوان هدیه بین ورزشکاران شرکت‌کننده در این رقابت‌ها توزیع کند. اما در انجام این کار با مشکلی روبه‌رو شده که آن هم تحریم‌های دو کشور ایران و کره شمالی از سوی سازمان ملل متحد بوده است. بر اساس تحریم‌های پیش‌بینی شده، عرضه هرگونه کالای لوکس و تجملی به دو کشور ایران و کره شمالی ممنوع است. بهای هر دستگاه تلفن همراه یاد شده معادل ۹۲۰ دلار است که در زیرمجموعه کالاهای لوکس می‌گنجد و به همین دلیل مشمول تحریم‌های یاد شده می‌شود…».

این خبر مرا به یاد داستانی انداخت؛ داستانی که خودم نقش اول آن را داشتم! امتحانات خلبانی، یکی از دشوارترین امتحانات در سطح جهانی ست. ما بعد از گذر از هفت خوان رستم و گذراندن دوره های تئوری و عملی، به مرحله ی امتحان می رسیدیم. امتحان اول در اصل امتحانی بود که به ما مجوز انجام امتحان اصلی را می داد. این امتحان به امتحان «امینی» معروف بود و از امتحان استاندارد پرواز که یک امتحان بین المللی بود و به ما گواهینامه ی ایکائو را می داد به مراتب دشوار تر بود. علت دشوار بودن آن هم این بود که زنده یاد استاد امینی (*)، که مسوول آموزش هواپیمایی کشوری بود، چنان سوالات ریز بینانه و دشواری را طرح می کرد که امتحان استاندارد در مقابل آن هیچ بود. کسی که از امتحان «امینی» عبور می کرد، به راحتی از پس امتحان اصلی بر می آمد.

من، در امتحان «امینی» نفر اول شدم، و در امتحان استاندارد پرواز نیز به همچنین. رقابت در فیلد هوایی نفس گیر است و این که کسی «تاپ استیودنت» بشود آرزوی هر خلبانی ست. من برای آمادگی در امتحانات تئوری، مدت یک ماه در را بر روی خودم می بستم و شبانه روز درس می خواندم. یکی از آرزوهای استاد امینی هم این بود که در یک جا ضعف نشان دهم و نمره ی کامل از امتحان نیاورم ولی موفق به این کار نمی شد!

بعد از امتحان «امینی» و اعلام نتایج، یک روز جناب استاد مرا به دفتر خود فرا خواند، و شخصا مرا مورد تشویق قرار داد. کاری که کمتر کسی از او دیده بود. او گفت آرزو می کنم که در امتحان استاندارد هم نفر اول شوی و مرا رو سفید کنی که اول شدم و استاد از موفقیت من بسیار خوشحال شد.

چند وقت بعد مرا به دفتر آموزش خواستند و سرکار خانم ده بزرگی که یکی از اساتید پرواز من بود، به من گفت که روز فلان ساعت فلان، با لباس خلبانی و با «رنک چهار»، در سالن سازمان هواپیمایی کشوری حاضر می شوی؛ در آن جا مراسمی برگزار خواهد شد که نفرات اول امتحانات را معرفی خواهند کرد و به آن ها هدایایی اهدا خواهد شد.

درست روز قبل از مراسم به من تلفن زده شد و گفته شد که شما به این مراسم نروید. من هم کلا نپرسیدم که من که قرار بود بروم چطور شد که تصمیم قبلی، به طور ناگهانی و یک روز مانده به مراسم تغییر پیدا کرد. گفتم بسیار خب و به آن مراسم نرفتم. پیش خود گفتم شاید به خاطر ظاهر «ضد انقلابی» من، نخواسته اند در این مراسم حضور پیدا کنم، ولی بعدا مشخص شد که قرار شده است یکی از «دانشجویان خودی» که در امتحان، رتبه ی خاصی هم به دست نیاورده بود به جای من روی صحنه برود و جایزه را دریافت کند.

اتفاق جالبی که افتاد این بود که در مراسم، موقعی که باید این «آقازاده» روی صحنه می رفت نام مرا به جای نام او صدا کرده بودند، و این شخص با نام من یعنی «فرهاد مشرق زمینی» به روی صحنه رفته بود و جایزه را دریافت کرده بود!

باری. چند روزی گذشت و دوباره مرا به دفتر آموزش فرا خواندند. وارد دفتر شدم و جناب استاد امینی و استاد خانم ده بزرگی در دفتر بودند. خانم ده بزرگی جعبه ای به من دادند و گفتند در حق تو اجحاف شد و ما این هدیه را به جای هدیه ای که باید می گرفتی برایت در نظر گرفته ایم و جعبه ای را که حاوی یک خودکار بود به من دادند. در اتاق غیر از ما آقای «رشید» که مستخدم قلعه مرغی بود حضور داشت. من با لبخند، ضمن تشکر از محبت اساتید، خودکار را به رشید دادم و گفتم:
«این هدیه را به خاطر زحمات رشید به ایشان می دهم؛ من برای جایزه گرفتن درس نمی خوانم و برایم به دست آوردن موفقیت مهم بود که به دست آوردم.»

*****

داستان طولانی شد.
وقتی ماجرای ندادن تلفن همراه سامسونگ به قهرمانان ورزش زمستانی مان را خواندم یاد این داستان افتادم.

کارِ شخصیت و عزت نفس ما به جایی رسیده است که باید به دنبال گدایی یک دستگاه موبایل ۹۰۰ دلاری باشیم. در این بحث حتی روابط جمهوری اسلامی با کره جنوبی تحت الشعاع قرار گرفته و مسوولان فدراسیون، برای پذیرفتن هدیه ی احتمالی، شرط و شروط تعیین کرده اند.

ای کاش قدر شخصیت و عزت نفس مان را می دانستیم. ای کاش به خاطر یک موبایل خود را به آب و آتش نمی زدیم. ای کاش فدراسیون ما می گفت، هدیه سامسونگ ارزانی خودش، و حتی اگر قرار باشد این هدیه را به ورزشکاران ما بدهند ما آن را قبول نخواهیم کرد.

آری! سخت است در شرایط فقر از مال و منال گذشتن، ولی کسی که عزت نفس داشته باشد، آن را با یک موبایل تاخت نمی زند. امروز خودِ من فقط با جاهایی که می خواهم کار کنم، کار می کنم، و بسیار هم در فشار مالی هستم، ولی قدر و منزلت خود را، برای حضور در فلان تلویزیون و بهمان سایت از دست نمی دهم.

ثروت خوب است، ولی بزرگ ترین ثروت شخصیت آدمی ست. اگر این را درک کردیم، عزتی که مردم به ما خواهند داد بالاترین ثروت ها خواهد بود. ثروتی که نه با یک موبایل، بلکه با هیچ چیز دیگری قابل معاوضه نیست.

*****

* استاد امینی با تمام دقت و ریز بینی یی که داشت متاسفانه در اثر یک اشتباه کوچک، همراه با رییس سازمان هواپیمایی کشوری وقت در هوای مه آلود رشت سقوط کرد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.