فریبا مرزبان: ”انقلاب فرهنگی ١٣۵٩ از زبان بانیان و مسوولان جمهوری اسلامی“ (بخش دوم)

شنبه, 12ام خرداد, 1397
اندازه قلم متن

دکتر عبدالکریم سروش: “هیچ درک مشترکى از انقلاب فرهنگى وجود نداشت”

چندسال می بایست دانشگاه بسته می شد و به منافع ملی و مردم لطمه وارد می شد تا امثال دکتر  سروش آن گاه می پذیرفتند که چیزی در مفهوم علوم انسانی اسلامی وجود ندارد!؟ و حوزه علمیه و مدرسه باقرالعلوم و دیگران عاجز از انجام فراهم آوردن چنین کاری هستند!

پیش گفتار: دکتر عبدالکریم سروش که خود از اولین اعضای ستاد انقلاب فرهنگی بود، در یک مصاحبه مفصل با ماهنامه آموزشی لوح در سال ۱۳۷۸ به انتقاد از روش و دستاوردهای «انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹» پرداخته و این چنین می گوید: “مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه از یک نزاع تاریخى برمى‏خاست که در تمام فرهنگهاى دینى ریشه داشت و در فرهنگ دینى ما هم جوانه زد: ”نزاع میان علم و دین…  هیچ درک مشترکى از انقلاب فرهنگى وجود نداشت”. (۱)

آقای سروش در ادامه می گوید: ما اعضاى هفتگانه یکدیگر را قبلاً ندیده بودیم و نمى‏شناختیم و ننشسته بودیم گفتگو کنیم و فکرهایمان را یک کاسه کنیم. پس از تشکیل ستاد هم چنین نکردیم….با همه این گفتگوها، علوم انسانى راه خود را در پیش گرفت زیرا دانشگاهها نمى‏توانستند معطل “فتواهاى قم یا اصلاحاتى بمانند که مدرسه باقرالعلوم با چندتا طلبه صفر کیلومتر”  مى‏خواست در علوم انسانى بکند آخرش هم ندانستند که منزلگه مقصود کجاست! (۲)

از سوی نهادهای دولتی و هم چنین مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی در باره انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹، مقالات، چند جلد کتاب و نوارهای ویدیویی منتشر شده و از سوی شخصیت هایی حتی پرسش و پاسخ هایی انجام گرفته ست که در همه آنها آقایان «عبدالکریم سروش»، «صادق زیباکلام»، «میرحسین موسوی»، «علی شریعتمداری»، «شمس آل احمد»، «باهنر» و «حسن حبیبی» نمایندگان مستقیم رهبر جمهوری اسلامی آیت الله «خمینی» در ستاد انقلاب فرهنگی معرفی شده اند.

 مطمئنن، اظهارات اشخاص و مسوولان نظام در باره «انقلاب فرهنگی» با تامل و تفکر کافی همراه است؛ که پس از گذشت  ۳۷ سال، از واقعه که در آن خون دانشجویان «چپ» ریخته شد؛ عمده تاکیدهای بانیانِ و اشخاص مرتبط با آن بر این است که “بدون برنامه تصمیم گرفتند” جوی خون در دانشگاه ها راه بیاندازند. یا اعتراف می کنند: “دانشگاهها نمى‏توانستند معطل فتواهاى قم یا اصلاحاتى بمانند که مدرسه باقرالعلوم با چندتا طلبه صفر کیلومتر مى‏خواست انجام بدهد”.

مسوولان ستاد انقلاب فرهنگی را فیلسوفان و دکتران و مهندسان تشکیل دادند؛ بنابراین نمی بایستی دست به کاری “هردمبیل” بزنند، چون که تجربه حضور در مراکز عالی آموزشی را دارند؛ ضرورت برای کشور و احترام به حریم و دایر ماندن کلاس های آموزشی و مراکز آموزش عالی را بایستی بدانند و  انتظار می رود که بدون پشتوانه سخنی نگویند و گامی برندارند؛  چرا که آقایان قصد داشته اند روشنفکران و دانش آموختگان را ارشاد کنند، بر سر عقل بیاورند! و بوی عطر اسلام ساکنان ایران را سرمست سازد!

پس از فرمان رهبر جمهوری اسلامی «آیت ا… خمینی» عطر اسلام فلات ها، کویرها، همه جای ایران و مراکز آموزش عالی را در برمی گیرد؛ آن چنان که نه تنها در دانشگاها جوی خون راه انداختند؛ بلکه در تهران “شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی” به وسیله جناح چپ جمهوری اسلامی که از پشتیبانی “دانشجویان پیرو خط امام” مانند آقایان عبدی، اصغرزاده و دیگران برخوردار بودند، ستاد انقلاب فرهنگی “سیاست تصفیه عظیم و پاکسازی” را بر عهده گرفت.

آقای سروش در مصاحبه ای با بی بی سی می گوید: ”هیچ درک مشترکى از انقلاب فرهنگى وجود نداشت”. اظهار این نکته  به نبودن درک مشخص از سوی آقای سروش در مصاحبه فوق در ادامه گفته های آقای «صادق زیبا کلام» است و هر دو به نزاع پنهان و آشکار حوزه و علم اعتراف می کنند و متاسفانه هم چنان بر همین حوزه و منبع فکریست که تاکید می ورزند! نبودن “درک مشخص”، “نداشتن برنامه و الگوی لازم”، “اقدامات خودسرانه مسوولان و مجریان” به تعبیری “هردمبیل کار کردن” در  پیش بردن امر تهاجم به دانشگاه ها که سران جمهوری اسلامی تدارک دیده بودند و پس از اجرایی شدن.

در گفتگوها و نوشته های عبدالکریم سروش فرار از بار مسوولیت ضررها و خرابی های به جای مانده از انقلاب فرهنگی و نیز پریدن از جوی خون که در دانشگاه های کشور راه انداختند بوضوح دیده می شود. یکی از مسوولیت های آقای سروش جبران ضررهایی ست که مردم تحمل کرده اند و بهایی که تا به امروز، دانشجویان، خانواده های آنها و اساتید محترم مراکز آموزش عالی و مردم پرداخته اند در نزاع بین حوزه علمیه و ستاد انقلاب فرهنگی و چنین نکرده اند.

در روزهای انقلاب ۵۷ مردم حاضر در خیابان ها که از خفقان می گفتند و آزادی سیاسی می خواستند؛ هرگز تصور نمی کردند که روزی نه چندان دور، دانشگاه ها که در اثر مبارزات مردمی به سنگر آزادی و مرکز گسترش علم شده بودند به دست عده ای بیفتند که دانشگاه را با صحرای کربلا یکی می دانند و یکی می بینند. (۳)

عاملین و آمرین انقلاب فرهنگی لازم دیدند با محاصره و حمله به دانشگاه ها، مدارس و مراکز آموزش عالی را یکی پس از دیگری فتح کنند؛ در نتیجه خون عده ای از دانشجویان چپ و روشنفکران غیر مسلمان ریخته شد، و عده ی بی شماری از دانشجویان و اساتید تصفیه شدند. (۴)

دکتر سروش چنین ادامه می دهد: “انجام وظیفه کردن در آن روزهای پرتلاطم و بی‌قرار، چون شنا کردن در استخر شیره بود “کند و دشوار و چسبناک و شیرین”. و وقتی دانستم که در به پاشنه دیگر می‌چرخد، برون آمدم و گرد هیچ منصب و مکسب دیوانی دیگر نگشتم. (۵)

گرچه وی از سمتش کناره گیری کرده است؛ اما ناگفته هایی وجود دارند و بر کسی روشن نیست که پاشنه دیگر چگونه بود و چه اتفاقاتی رخ داده  که باعث استعفایش شده است؟

ارایه تجربیات و دیدگاهای موافق با دیدگاهای آقایان صادق زیبا کلام و عبدالکریم سروش پایان نمی یابد؛ مسوولان مملکتی یکی پس از دیگری در تایید انقلاب فرهنگی سخن گفته اند؛ آقای حسن اشکوری نماینده سابق مجلس و از روحانیون دگراندیش! در مصاحبه ای نقل می کند: “هنوز از چند و چون این تصفیه ها و پاکسازی در مراکز آموزشی اطلاع دقیقی ندارم کم و بیش از مسئولان شنیده ام که برای پاک بودن محیط حساس آموزش و پرورش و نفی «اندیشه های ماتریالیستی» و «زدودن تبلیغات ضددینی و کوتاه کردن دست عناصر چپ و انحرافی» و ایجاد زمینه ی مناسب برای«تبلیغ و آموزش مسائل اسلامی» . آموزش متوسطه، ابتدایی و دانشگاه هیچ تردیدی نیست که باید بر اساس اسلام اداره شود؛ باید با توطئه ها و ترور افکار و کارشکنی ها و موانع که بوسیله ضدانقلاب یا مخالفان رژیم جمهوری اسلامی بوجود آمده و می آید، با شدت و قاطعیت مبارزه کرد تا حاکمیت سیاسی انقلاب مستقر گردد تا دشمنان ضد دینی از صحنه خارج شوند”.(۶)

تا آن گاه که دگراندیشان چنین می اندیشند و راضی به جفا و جنایت در حق دانشگاه و دانشگاهیان هستند امنیت و رعایت حقوق مردم و آزادی اندیشه و بیان هرگز میسر نخواهد گشت.

در ادامه بحث سرکوب دانشگاهیان آقای سروش طلبکارانه می پرسند: “آیا هنوز معلوم نشده است که عبدالکریم سروش و حبیبی و باهنر و … در ستاد انقلاب فرهنگی نقش داشته‌اند نه در انقلاب فرهنگی؟ و آیا هنوز جا نیفتاده است که انقلاب فرهنگی برای بستن دانشگاه‌ها بود و ستاد فرهنگی برای باز کردن آن‌ها، به نحوی پیراسته‌تر و اسلامی‌تر؟ “و در ادامه چنین توضیح می دهند: «انقلاب فرهنگی» چیزی بود و «ستاد انقلاب فرهنگی» چیزی دیگر.

پیدا ست که «ستاد انقلاب فرهنگی» تشکیل شده بود برای تکمیل کردن آن چه «انقلاب فرهنگی» خوانده می شد. مهری بود تخریب دانشگاها و برای تکمیل کردن عملکرد اعضای انجمن های اسلامی و ماموران کمیته ها که با ریختن خون دانشجویان دانشگاها را فتح کردند. واقعه انقلاب فرهنگی توسط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و عناصر چماق دار با تحریکات «هاشمی رفسنجانی» زیر نظر دولت و نیروهای مسلح انجام گرفت و بدنبال آن با هدف اسلامیزه کردن دانشگاها، از سوی خمینی ستاد انقلاب فرهنگی تاسیس شد؛ پس از تصرف دانشگاها توسط حزب ا… و اعضای ستاد از چگونگی انقلاب فرهنگی نقد نداشتند. تاکید بر “جدایی” ستاد انقلاب فرهنگی و انقلاب فرهنگی، سفسطه ای بیش برای فریب مردم نیست. سفسطه و فریب مردم، یکبار دیگر!  آن روز در تلویزیون جمهوری اسلامی و امروز در بی بی سی. آیا هرگز از تلویزیون جمهوری اسلامی دیده شده ست که امثال سروش بگویند ما با انقلاب فرهنگی به شکل انجام شده مخالفیم؟! یا اینکه برعکس، کل سیستم مهر تایید بر تخریب دانشگاه ها زدند؟

آنچه آشکارست شانه خالی کردن از بار مسوولیت جنایات رخ داده  در فرادی پس از انقلاب  ۵۷ و فرار از پاسخ گفتن به تاریخ ست که راهی  به جلو نخواهد داشت!

در اینجا نگاهی دیگر می اندازیم به گفته های دکتر صادق زیبا کلام که بی ارتباط با بحث فرار از بار مسوولیت مسوولان در انقلاب فرهنگی نیست و در اصل پاسخ و تاکیدی ست بر مشارکت نامبردگانی چون عبدالکریم سروش در این واقعه خونبار و ضدمردمی. زیبا کلام می گوید: نکته‌ی خیلی ساده‌تر از تمام این‌ها، یک پرسش از آقای سروش است که ما فرض بگیریم شما هیچ نقشی در تصفیه‌ها نداشتید، فرض می‌گیریم شما هیچ نقشی در انقلاب فرهنگی نداشتید که مطلقاً چنین نیست. اما حتی با قبول چنین فرضی، آیا شما مطلع نبودید؟ آیا شما اطلاع نداشتید که صدها تن از اساتید کشور اخراج شده‌اند و دانشجویان با کمیته‌های انضباطی و غیره مشکل پیدا کرده‌اند؟ آیا شما نمی‌دانستید این اتفاقات دارد می‌افتد یا نه؟ (۷)

انتظار می رود که نگاهای منتقدانه راهی باز کند برای رسیدن به درکی درست از تهاجم به دانشگاه ها و نتایج خونبار آن به جای “تبرئه جمهوری اسلامی” و “کی بود کی بود من نبودم”. مقاومت دانشجویان برای حفظ دستاوردهای دمکراتیک و دفاع از دانشگاهی مردمی، آزاد و شورایی اقدامی درست و درخور توجه و تایید بود. وظیفه دانشجویان مبارز این بود که در مقابل یورش گروهای حزب الهی به دستاوردهای انقلاب بهمن ۵۷ و رسوا کردن سیاست های ضدمردمی رژیم به مقاومت و افشاگری دست زدند و مقاومت دانشجویان به مفهوم گسترش درگیری نبود.  ولی …..

در ادامه زیبا کلام می گوید که “آقای دکتر سروش به عنوان نماینده مرحوم امام، عضو آن ستاد بود و یکی از افراد و چهره‌های شاخص و برجسته ستاد انقلاب فرهنگی بود.” (۸)

در همین ارتباط و در ادامه اختلافات اعضای ستاد انقلاب فرهنگی که دلایل و چگونگی اختلافات شان بر ما روشن نیستند؛  آقای  سروش خطاب به آقای «میرحسین موسوی» می گوید: “شما که همه افتخارتان پیروی از امام است، چرا؟ شما که خود منصوب امام بودید و به فرمان او بر صدر جلسات می نشستید، چرا خبر درست و دقیقی از آن نمیدهید؟” آیا فردا هم اگر به کرسی ریاست جمهوری بنشینید، همینطور “حق دانستن” مردم را محترم می شمارید؟ “گفته اید شما در انقلاب فرهنگی نقشی نداشتید، که اینطور؛ ولی صورت مذاکرات شورای انقلاب چیز دیگر می گوید: اعضای شورا به شدت از وضع ناآرام دانشگاهها ناراضی بودند.” مهندس میرحسین موسوی تنها کسی بود که  “از ضرورت انقلاب فرهنگی از طریق حضور تودهها در دانشگاه سخن گفت” و چنین بود که دانشجویان اینجا و آنجا ستادهایی تشکیل دادند و مشغول “انقلاب فرهنگی” شدند؛ درتهران: شکوریراد، شمقدری و محمود احمدی نژاد و هاشمی ثمره در شیراز: فلان و فلان …
این در انقلاب فرهنگی. اما در ستاد انقلاب فرهنگی چطور؟ آیا آنجا هم بی نقش بودید؟ (۹)

در حالی که آیت ا… خمینی تاکید بر مسوولیت شورای انقلاب داشت و گفت: من آن چیزی را که شورای انقلاب و رئیس جمهور راجع به تصفیه دانشگاه گفته اند پشتیبانی می کنم؛ آقای صادق زیباکلام  به تبرئه نظام برخاسته و چنین می گوید: «اینجا من برای ثبت در تاریخ باید بگویم که شورای انقلاب به هیچ‌وجه دستورالعملی نداده بود که استادان را اخراج کنید. حتی ستاد انقلاب فرهنگی هم چنین دستوری نداده بود. این به دست خود مسؤولان دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها بود که چه جوری ببرند و بدوزند.» (۱۰) و (۱۱)

آیت الله خمینی که همواره از اختلاف جای گاه و فاصله بین دانشگاهیان و روشنفکران با حوزه می نالید؛  در ادامه سخنانش بر لزوم انقلاب فرهنگی خطاب به انجمن های اسلامی دانشگاها گفت: “عزیزان من، ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم. ما از دخالت نظامی نمی ترسیم. آن چیزی که ما را می ترساند، وابستگی فرهنگی است. ما از دانشگاه استعماری می ترسیم که آنطور جوان های ما را تربیت کنند که خدمت به کمونیست کنند“. (۱۲)

 بدنبال سخنان پی در پی خمینی و خواست مسوولان حکومتی برای تعطیلی دانشگاهها، دکتر «ابوالحسن بنی‌صدر» رئیس جمهور و رئیس شورای انقلاب که آن هنگام از حامیان اصلی انقلاب فرهنگی بود؛ صبح روز دوم اردیبهشت همراه با انبوهی از جمعیت حزب اللهی ها به دانشگاه تهران رفت و با سخنرانی خود مصوبه شورای انقلاب را ابلاغ نموده و بر ضرورت انقلاب فرهنگی تأکید کرد. اکنون دکتر سروش می گویند: ستاد انقلاب فرهنگی نه “کمیته‌ای برای پاکسازی” داشت نه “آئین‌نامه‌ای” برای آن نوشته بود و نه “دستورالعملی”درین خصوص به دانشگاه‌ها داده بود.

از سویی دیگر می گوید: ستاد انقلاب فرهنگی دارای یک کمیته گزینش استاد بود تا کار تصفیه هایی را که در ۱۳۵۸ شوراهای دانشگاهی، که در برخی دانشگاهها مانند دانشگاه تهران به شورای تزکیه معروف بودند، تصحیح و تکمیل کنند. اما این کمیته نیز به جهت یافتن افراد “متعهد” و رهیافتی که به نوعی انکیزیسیون انقلابی بود به بررسی پییشینه متقاضیان و استادان مورد نظر پرداخت که موجب روند بررسی آن قدر کند و آهسته گردد که تا سال ۱۳۶۲ تنها توانست ۴۰۰ استاد را تایید کند و این رقم در مقابل از دست دادن حدود ۱/۳ از اعضای هیات علمی کل دانشگاهها از زمان انقلاب تا باز شدن دانشگاها عملا ناچیز بود.(۱۳)

سروش می گوید: “انجام وظیفه کردن در آن روزهای پرتلاطم و بی‌قرار، چون شنا کردن در استخر شیره بود: “کند و دشوار و چسبناک و شیرین. خون مردم را ریختند و بی شماری از اساتید و دانشجویان را تصفیه کردند؛ به مدت ۳ سال دانشگاها را بسته بودند تا شیره و شیرینی آن را تست کنند! چه دانشی چه فرهنگی!؟

بر اساس برنامه نوحاکمان هجمه به دانشگاها در جریان بود و در روز اول اردیبهشت که پایان مهلت شورای انقلاب بود، خشونت‌ها به ویژه در دانشگاه تهران به اوج رسید و آن اندازه حمله به دانشگاه همراه با خشونت بوده است که روزنامه کیهان گزارش می دهد: ۳۴۹ تن زخمی و ۳ تن کشته شدند. (۱۴)

در آمار رسمی، تعداد کشته‌های درگیری های چند روز در شهرهای مختلف ۳۸ تن و تعداد زخمی‌شدگان ۲۰۰ تن اعلام شد ه که صحیح و دقیق نیستند؛ چون روزنامه کیهان که جریده ای دولتی است؛ آمار مجروحان و جراحت برداشته گان دانشگاه تهران فقط در روز نخست درگیری ها را ۳۴۹ تن در دانشگاه تهران اعلام کرده است.

و ۲ سال تعطیلی برای رشته های پزشکی و ۳ سال برای دیگر رشته‌ها. (۱۵)

برائت جویی از جمهوری اسلامی پشتیبانی کردن از جنایت انجام گرفته ست و هم چنین در صورت انکار مشارکت بانیان انقلاب فرهنگی، تکرار ” کی بود کی بود من نبودم” از اهمیت توجه به اعمال ضد انسانی حاکمان ایران نمی کاهد. قدر مسلم این ست که بار مسوولیت بر دوش مسوولان حکومتی ست. چندسال می بایست دانشگاه بسته می شد و به منافع ملی و مردم لطمه وارد می شد تا امثال دکتر  سروش آن گاه می پذیرفتند که چیزی به عنوان علوم انسانی اسلامی وجود ندارد!؟ و حوزه علمیه و مدرسه باقرالعلوم و دیگران عاجز از انجام چنین کاری هستند!

در مجموع انتظار می رود که نگاهای منتقدانه راهی باز کند برای رسیدن به درکی درست از اهداف حکومت اسلامی در ایجاد انقلاب فرهنگی. صداقت و اعتراف به خطا اعمالی شایسته هستند؛ اما، آیا با اعتراف به اینکه “هیچ درک مشترکى از انقلاب فرهنگى وجود نداشت” از حدود جرم و مشارکت در جنایت کاسته می شود و خون های ریخته شده بر زمین دانشگاه های کشور را پاک می کند؟

آقای سروش از ستاد انقلاب فرهنگی کنار گرفته است؛ اما از باور به جمهوری اسلامی در وی کاسته نشده و هنوز هم منافع دولتمردان جمهوری اسلامی ست و به خاک و خون کشیده شدن دانشگاها و اعدام دانشگاهیان را محکوم نکرده است. کشتار و سرکوب دانشجویان سرکوب جنبش زنان و جنبش اجتماعی ایران را در پی داشت. جنایات بی شماری هم چون اعدام و ترور روشنفکران و نویسندگان رخ داده؛  ۱۱۰ نویسنده و هنرمند بدست جمهوری اسلامی کشته شده اند؛ گروهی دیگر را از کشور تاراندند و آقای سروش دنبال ثبت کردن “انجمن قلم اسلامی” در «انجمن جهانی قلم» هستند. از سویی نویسندگان را می کشند و ۴۰ سال است که تیغ سانسور را بر گردن و اعصاب نویسندگان گذاشته اند و از دیگر سوی به دنبال رسمیت یافتن در انجمن های جهانی هستند؛ که نخستین منشور اساس نامه شان دفاع از آزادی بیان و قلم استوار است. ایران تنها کشوری ست که در آنجا ۱۱۰ نویسنده سر به نیست و اعدام شده است. تنها کشوری ست که تجربه انقلاب خونین فرهنگی در دانشگاها را دارد.

چند سال پیش از سوی شهردار شهر هلسینکی- فنلاند آقای سروش برای حضور و سخنرانی دعوت شده بود؛ و وی از فرصت های بدست آمده برای ثبت “انجمن قلم اسلامی” ایران استفاده کرده بود. یکی از نویسندگان عضو انجمن قلم فنلاند در این باره با این نویسنده گفت گو کرد و تاکید داشت بر این که آنها نمی دانسته اند و دعوت از سروش را شهرداری انجام داده و نه انجمن قلم فنلاند.

خواسته آقای سروش رسمی کردن “انجمن قلم اسلامی” بود که موسسان آن از سران نظام هستند؛ انجام وظیفه کردن و آرزو داشتن تا امکان تحقق یافتن تفاوت دارد. این نویسنده پس از آگاهی یافتن از خواست دولت جمهوری اسلامی، هرآن چه از انقلاب فرهنگی دیده بودم و آن چه از نقش عوامل اجرایی آن در ستادهای گوناگون می دانستم را بازگفته و رسوا کردم.

تا مادام که «کانون نویسندگان ایران» در داخل سرکوب می شود و اعضای آن اجازه فعالیت نمی یابند و زیر تیغ سانسور و حذف هستند؛ جمهوری اسلامی بداند در مجامع بین المللی جای گاهی ندارند.

ادامه دارد. در بخش سوم به بررسی دیدگاهای یکی دیگر از بانیان انقلاب فرهنگی مهندس  «میرحسین موسوی» نُخست وزیر پیشین خواهم پرداخت.

خرداد ۷ ۱۳۹

لندن

https://www.facebook.com/Gozide-193439254027279/

پی نویس و تحقیق

تاکیدها از نویسنده ست.

۱- دکتر سروش گفت گوی مطبوعاتی درباره انقلاب فرهنگى. ماهنامه لوح، شماره ششم، مهر ۱۳۷۸

۲- گفتگو با عبدالکریم سروش، درباره انقلاب فرهنگى، ماهنامه لوح، شماره ششم، مهر ۱۳۷۸

۳-  دفن جنازه های جانبازان و بسیجیان در دولت دکتر «محمود احمدی نژاد» در محوطه دانشگاهها نمونه آشکار چنین بینشی ست.

۴-  در بخش پایانی جستار حاضر، اسامی کشته شدگان واقعه تلخ و تحمیلی انقلاب فرهنگی منتشر خواهد شد.

۵-  منبع: http://www.drsoroush.com/Persian.htm

۶-  روزنامه انقلاب اسلامی ۴ مرداد ۱۳۵۹

۷-  گفتگو با رادیو زمانه در دفاع از میرحسین موسوی و پاسخ به دکتر عبدالکریم سروش یکی دیگر از مسببان تعطیلی و خون ریزی در دانشگاها.

۸-  همانجا

۹- نامۀ دکتر سروش به میرحسین موسوی در مورد انقلاب فرهنگی

آقای موسوی شما که همه افتخارتان پیروی از امام است، چرا؟ شما که خود منصوب امام بودید و به فرمان او بر صدر جلسات مینشستید، چرا خبر درست و دقیقی از آن نمیدهید؟ آیا فردا هم اگر به کرسی ریاست جمهوری بنشینید، همینطور “حق دانستن ” مردم را محترم میشمارید؟
گفته اید شما در انقلاب فرهنگی نقشی نداشتید، که اینطور؛ ولی صورت مذاکرات شورای انقلاب چیز دیگر میگوید: اعضای شورا به شدت از وضع ناآرام دانشگاهها ناراضی بودند. هاشمی رفسنجانی گفت: “از طریق حضور تعدادی بچه مسلمان در تهران میتوان جلو شلوغی دانشگاه را گرفت… از خشونت نمیترسیم. امروز شروع شود بهتر از سه ماه دیگر است. ” مهندس میرحسین موسوی تنها کسی بود که “از ضرورت انقلاب فرهنگی از طریق حضور تودهها در دانشگاه سخن گفت ” و چنین بود که دانشجویان اینجا و آنجا ستادهایی تشکیل دادند و مشغول “انقلاب فرهنگی ” شدند؛ یا به تعبیر میهمان مودب شما: “تقلید مضحک شناعت و سخافت. ” (درتهران: شکوریراد، شمقدری و محمود احمدی نژاد و هاشمی ثمره در شیراز: فلان و فلان…)
این در انقلاب فرهنگی. اما در ستاد انقلاب فرهنگی چطور؟ آیا آنجا هم بینقش بودید؟ “قربان تمکینت شوم. میبین وسربالا مکن “

انقلاب فرهنگی ایران، به مجموعه‌ای از رویدادهای مرتبط با نظام آموزش عالی در جمهوری اسلامی ایران (به ویژه سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ خورشیدی) گفته می‌شود که با هدف پاک‌سازی استادان و دانشجویانی که از دید حکومت جمهوری اسلامی ایران، «غرب‌زده» به‌شمار می‌رفتند، صورت پذیرفت. از انقلاب فرهنگی ایران به عنوان اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها یاد می‌گردد.
پیش از شروع انقلاب فرهنگی ایران، دانشگاه‌های ایران، از مهمترین کانون‌های اصلی حضور مخالفان علیه نظام جمهوری اسلامی بودند و وضعیت آنها از دست حکومت خارج شده ‌بود. در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ خورشیدی، شورای انقلاب، با تأیید روح‌الله خمینی، به گروه‌های سیاسی فعال در دانشگاه‌ها، برای تخلیه دفترهای خود در دانشگاه‌ها، مهلتی سه روزه داد که طی این روزها، درگیری و خشونت در دانشگاه‌های مختلف ایران شدت گرفت و چندین نفر کشته و تعداد زیادی نیز مجروح شدند. این رویداد، سرآغاز «انقلاب فرهنگی» محسوب می‌شود که تعطیلی دانشگاه‌ها به مدت بیشتر از دو سال و اخراج صدها تن از استادان و هزاران تن از دانشجویان دگراندیش، چپ‌گرا و لیبرال را در پی داشت. اقدامات انجام شده در دوران انقلاب فرهنگی ایران بخشی از برنامهٔ مبارزه با فرهنگ غرب در ایران محسوب می‌شد و یکی از اهداف انقلاب فرهنگی ایران، وحدت حوزه علمیه قم و دانشگاه بود. در طی این دوران محتوای بسیاری از کتاب‌های درسی و علمی طبق دیدگاه موجود شورای انقلاب فرهنگی، مورد بازبینی قرارگرفت. به شیوه‌های مختلف، دیدگاه‌های موسوم به چپ و لیبرال از دانشگاه حذف شد و همچنین تغییراتی با هدف اسلامی کردن دانشگاه و اجرای شریعت اسلامی در دانشگاه‌ها اعمال گردید. این سلسله برنامه‌ها، تاثیرات زیادی بر ساختار فرهنگی و علمی ایران به‌همراه داشت. چنانکه تعداد بسیاری از فرهیختگان، ایران را ترک کردند.

۱۰-   متن سخنرانی خمینی در باره تصفیه اساتید  روزنامه اطلاعات ۶ فروردین ۱۳۵۹ ص ۴

۱۱-  در مصاحبه ای با لوح در سال ۱۳۷۸

۱۲- متن سخنرانی خمینی در باره تصفیه اساتید  روزنامه اطلاعات ۶ فروردین ۱۳۵۹ ص ۴

۱۳-  http://www.drsoroush.com/Persian.htm

۱۴-  کیهان دوم اردیبهشت ۱۳۵۹

۱۵-  وبگاه رادیو فردا، ۰۱/۰۲/۱۳۸۶.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.