یک ماه پیش در مطلبی اشاره کرده بودم که ایران در جریان انتخابات ریاست جمهوری آبستن کودکانی نامنتظر خواهد شد.
آن روزها، نه من، و شاید نه هیچ کس دیگری، نمی توانست پیش بینی کند که حسن روحانی رئیس جمهور بعدی ایران خواهد بود. به این اعتبار، حالا می توان گفت به ریاست جمهوری رسیدن آقای روحانی یکی از همان کودکان نامنتظر است.
با توجه به جریان و نحوهی پیروزی آقای روحانی در انتخابات اخیر، و موجی که در برکهی نسبتا راکد جامعهی ایران انداخت، هنوز هم باید منتظر کودکان دیگری بود که از این ایرانِ آبستن، چشم به جهان بگشایند. با این حال، در مورد تعداد و جُثهی این کودکان از هم اکنون نمی توان نظری قطعی داد. با توجه به ملاحظات میانهروانهی رئیسجمهور جدید نباید هم انتظار داشت او خیلی به افزایش بی محابای جمعیت این کودکان علاقهای داشته باشد. همین طور نباید فکر کرد این کودکان آن قدر چموش باشند که اسب قدرت را به وحشت بیاندازند. با این همه، هنوز میتوان به مختصر تغییراتی امید بست.
*****
حال که انتخابات سپری و نتیجهی آن معلوم شده، می توان به عقب برگشت و دید آقای حسن روحانی چگونه به عنوان محصول نامنتظرهی این انتخابات بر کرسی ریاست جمهوری جلوس کرد. پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر را شاید بتوان به سادهترین شکلِ ممکن محصول دو فرآیند متفاوت دانست:
۱) مهندسیِ معکوس پیش از انتخابات از جانب حکومت؛ و
۲) ابتکار عمل اصلاحطلبان در چهارچوب همان وضعیت مهندسی شده.
مهندسی معکوس به سبک مهندسان بهداشت
مهمترین فازِ مهندسی معکوس انتخابات، چینش نامزدهای انتخابات بود. جمهوری اسلامی از یک سو با اجازه ندادن به نامزدی آقای خاتمی، و از سوی دیگر با رد صلاحیت آقایان هاشمی رفسنجانی و مشایی، با غلظتی بیش از همیشه به مهندسی معکوس پیش از انتخابات متوسل شد. مقصود از این نوع مهندسی، بهداشتیکردن رقابت انتخاباتی، و اطمینان از این موضوع بود که هر یک از نامزدهای هشتگانه هم که انتخاب شوند، نهایتاً قادر به ایجاد تهدید درون سیستمی نیستند، یعنی آن نوع تهدیدی که رژیم سیاسی را دو پایه می کند یا دوپایگی (دوگانگی بالقوهی بین مراکز انتخابی و غیرانتخابی) آن را به فعلیت میرساند.
این فرآیند، نوعی مهندسی بهداشت بود برای آفتزدایی از رقابتهای انتخاباتی، و دفع موجودات مزاحم از صحنهی سیاسی، از طریق سمپاشی مداومی که طی این سالها صورت گرفته بود. عملیات سمپاشی در واقع از فصل کشتو کار انتخابات مجلس هفتم و زیر نگاهِ بیرمق دولت اصلاحات شروع شد و در تمام انتخابات گذشته، از جمله دو انتخابات گذشته ریاست جمهوری نیز اعمال شد.
هدف نهایی مهندسی بهداشتِ طراحی شده برای انتخابات اخیر البته انتخاب مطلوبترین نامزد برای مرکزیت قدرت سیاسی، یعنی رهبری، بود. اما به نظر میرسد گردانندگان اصلی حکومت با توجه به آثار مثبت سمپاشیها و دفع موجودات مزاحم به این نتیجه رسیده بودند که گرچه بهترین محصول این مهندسی برای حکومت، انتخاب فرد مطلوبِ آنان است اما بدترین محصولش، یعنی انتخاب فرد کمتر مطلوب هم، قابل قبول است، چون چنین منتخبی در هر حال از فرآیند سمپاشی جان سالم به در برده و بنا به قانون «بقای اصلح» دوام آورده و مهار شده است.
به نظر میرسد از زاویهی دید حکومت، انتخاب آقای روحانی تن دادن به حاصل عدم موفقیت کامل «مهندسیِ معکوس پیش از انتخابات»، و عدم امکانِ عملی «مهندسی مستقیم پس از انتخابات» بود.
حکومت به چهار دلیل موفق نشد به مهندسی مستقیم پس از انتخابات دست یابد و نامزد مطلوبش را به کرسی ریاست جمهوری بنشاند:
۱) تفرقِ آرای بدنهی اجتماعی بسیجشوندهی حکومت که (بر خلاف سال ۸۴ و ۸۸) پشتیبانی حکومت و سوق دادن مصنوعی آرا را به سوی یکی از ۴ نامزد این جریان (آقایان جلیلی، حداد، ولایتی و قالیباف) مشکل کرد؛
۲) تن ندادن اصولگرایان نزدیکتر به حکومت برای ائتلاف، به جز انصراف بیحاصل آقای حدادعادل (با توجه به ناچیز بودن رای ایشان) که میتوانست زمینهی سوقدادن آرا را به سوی یک نفر از آنان فراهم کند؛
۳) گوش به فرمان نبودن یا لااقل قابل اعتماد نبودن دولتِ مجری انتخابات برای مهندسی پس از انتخابات، و در نتیجه منتفی شدن دستور کار شریک کردن دولت.
۴) شرایط بسیار متفاوت بینالمللی نسبت به سال ۸۴ و ۸۸، که هر نوع مهندسیِ مستقیم پس از انتخابات را زمینهی مناسبی برای افزایش خطر تهدید نظامی از خارج میکرد.
علاوه بر این دلایل، حکومت با پرهیز از دستکاری در نتایج، از این امکان برخوردار میشد که ضمن پذیرش نامزد منتخبی که از از فرآیند مهندسی معکوسِ پیش از انتخابات عبور داده شده، نظر مخالفان در مورد تقلب در انتخابات ۸۸ را از اساس باطل قلمداد کند، همان چیزی که اکنون در تبلیغات سیاسی رسمی و نیمهرسمی به وفور ملاحظه میشود.
ابتکار عمل اصلاحطلبان
اصلاحطلبان در همین چهارچوب مهندسی شده، اما همراه با محدودیت، وارد انتخابات شدند. آنان با ابتکار عمل خود پیروزی نسبیای، در همان اندازه که این چهارچوب اجازه میداد، به دست آوردند.
اصلاحطلبان این بار با متانت و ظرافتی بازی را پیش بردند که معولاً در فضای سیاسی ایران به ندرت مشاهده میشود. آنان نشان دادند که انتخابات را به صورت مفهومی دیجیتالی (صفر «یا» یک) نمی بینند. آنان بین آن صفر «و» یکِ معهود بازی کردند. اصلاحطلبان با این رویکرد وارد انتخابات شدند که گرچه خود نامزدی ندارند، اما واقعیات سیاسی موجود آن قدرها نامطلوب هست که نتوان از بازی انتخابات کناره گرفت، آن هم صرفاً به این سبب که آنان را به همهی هدفهاشان نمیرساند. آنان ابتدا به حمایتی نیمبند از آقای عارف پرداختند و وهنگامی که نظرسنجیها آرای رو به رشد آقای روحانی را نشان داد به سوی او تمایل نشان دادند، با وجود اینکه میدانستند بیش از آقای عارف از آنان دور است.
اولین ابتکار عمل اصلاحطلبان عدم استعفای آقای روحانی بود پس از آنکه آقای هاشمی برای رقابتها ثبت نام کرد. در صورتی که آقای روحانی زیر برخی فشارهای زودهنگام استعفا کرده بود، امکانی که با ماندن روحانی فراهم شد، بعدها برقرار نمیماند.
دومین ابتکار عمل، استعفای آقای عارف بود، استعفایی که با توجه به اظهارت قبلی ایشان سخت به دست آمد، اما اهمیتی نمادین و عملی داشت. این استعفا وقتی نیرومندتر شد که با عدم انعطاف موجود در اردوگاه اصولگرایان برای ائتلاف بین نامزدهاشان مقایسه شد.
سومین ابتکار، ورودِ (البته دیرهنگامِ) آقایان هاشمی و خاتمی بود برای حمایت از آقای روحانی. این حمایت موج امید اولیهی پس از نامزدی آقای هاشمی را که رو به خاموشی میرفت دوباره به حرکت درآورد و به رشد انفجاری آرای آقای روحانی در آخرین روزهای مبارزات انتخاباتی انجامید.
البته، سهمی که عملکرد آقای روحانی در مناظرهها داشت و همینطور نقشی که دیگران در برملا کردن ضعف رقبای ایشان داشتند، و نیز عملکرد ناموفق آقای قالیباف (رقیب اصلی) و دیگر عواملی را که نمیتوان به حساب ابتکار عمل اصلاحطلبان گذاشت اما در پیروزی آقای روحانی نقش داشت نیز نباید از خاطر دور کرد. هر چه بود، برآیندِ دو فرآیند یاد شده، انتخاب آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور بود.
*****
جمع زدن این دو فرآیند نشان میدهد که برای درک و تحلیل روند رویدادهای جهان سیاست لزومی به توسل به نظریههای پیچیدهی توطئه نیست.
بی تردید توطئه بخشی از جهان سیاست است و سیاستمداران پیوسته در کار توطئهاند، بویژه وقتی سیاستمداران رژیم بستهای باشند که از شفاف کردن پنجرههای مشجر اتاق خواب سیاست تن میزنند. اما هر طرح و تدبیر و توطئهای که آنان دربیاندازند باید در جهان واقعی سیاست عملی شود؛ جهانی که پر از محدویت و دستانداز است؛ محدودیتها و دستاندازهایی که اجازه نمیدهد جهان چون مومی نرم در دست توطههای آنان به هر شکلی درآید.
بدون این نگرش، درک درست عرصهی سیاسی به سختی فراچنگ میآید و کودکان نامنتظر پیوسته ما را غافلگیر میکنند، چنانکه تاکنون کردهاند.
از: رادیو فردا