مداخله نظامی و خطر تجزیه ایران!

سه شنبه, 21ام شهریور, 1391
اندازه قلم متن

دعوت از ارتش‌های خارجی به مداخله نظامی و حمله به وطن خویش چنان ننگ بزرگی است که هیچ کس علنأ جرأت دفاع از آن را به خود راه نمی‌دهد. با این همه می‌توان با ردیابی کردار و رفتار برخی گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی نشان داد که آن‌ها کم و بیش طرفدار مداخله نظامی خارجی در ایران هستند. خوشنود خواهم شد اگر جریان‌هایی را که در این مقاله به طرفداری از مداخله خارجی متهم کرده‌ام با تکذیب مدعای من، مرا پشیمان و شرمنده سازند!

جنگ بزرگترین خطری است که ایران را تهدید می کند. نظامی که هویت و موجودیت خود را در دشمن سازی و تنش دایم با دشمن خارجی می بیند، نظامی که با تبعیض و آپارتاید مذهبی و قومی و جنسی به مقوله “ملت” و همبستگی ملی ضربات سنگینی وارد ساخته، اینک درپی ۳۴ سال، به بند کشیدن آزادی و عدالت،تمامیت و موجودیت ایران را به مخاطره افکنده است.

سلطنت مطلقه خامنه ای با تکرار شعاربی پایه و بی مایه نابودی اسرائیل از نقشه جغرافیا و با اصرار بر خصومت با آمریکا و ادامه سیاستهای ماجراجویانه منطقه ای، هم ثروتهای ملی را در قمارهای ماجراجویانه خود به باد داده و گام به گام اقتصاد کشور را به ورشکستگی کشانده وهم ایران را به ورطه جنگ نزدیکتر ساخته است.

علی خامنه ای و درباریان او در سالهای گذشته با هر شعار تندی که برای تسلیح و تحریک شیعیان منطقه و انسجام نیروهای تحت فرماندهی خود سرداده اند، ایران را آسیب پذیرتر وحکومت نتانیاهو و دولت های عربی حوزه خلیج فارس را به زیان منافع ملی ایران درافکار عمومی بین المللی محق جلوه داده و آنان را به دست اندازی علیه ایران تحریص کرده اند!

کار انزوای ایران به جایی رسیده که دولت زورگو و زیاده خواه نتانیاهو، دولتی که بر زراد خانه ای از صدها سلاح هسته ای تکیه دارد، دولتی که بر خلاف ایران توافقنامه منع گسترش سلاح هسته ای را امضا نکرده، دولتی که رکورددار بی احترامی به سازمان ملل و نقض قطعنامه های آن است، با گستاخی ایران را به حمله نظامی تهدید می کند، بدون آن که نگران واکنش افکار عمومی جهانی و اعتراض دولت های عضو سازمان ملل باشد. حتی امیرنشین های کوچک خلیج فارس نیز با دلگرمی از حمایت آمریکا پا را از گلیم خود درازتر کرده و به فکر تصاحب جزایر و منافع ایران در خلیج فارس افتاده اند!

اگر در ۲۲ خرداد ۸۸ خامنه ای به رای مردم گردن می گذاشت، امروز درهنگامه گسترش جنبش هایی که به بهار عربی معروف شده اند ایران صاحب نفوذ و اعتبار بی سابقه ای بود، کار اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور به ازهم گسیختگی و نابه سامانی نمی رسید و طبعا در عرصه جهانی نیز دشمنان و رقبای ایران کشور ما را تا این حد منزوی و آسیب پذیر نمی دیدند که فکر تجاوز نظامی علیه ایران به مغز خود راه دهند، و با وقاحت و صراحت حرف از بمباران کشوری بزنند که در یک قرن گذشته هرگز در حمله به هیچ کشوری پیشقدم نبوده است.

خاورمیانه که ایران به لحاظ موقعیت ژئوپلی تیک کشور محوری آن به شمار می رود از دیرباز حوزه تضاد منافع غرب، با دولت های چین و روسیه بوده است. ایران اگر دارای یک دولت ملی و برخوردار از حمایت مردمی بود، می توانست به یک بازیگر قدرتمند و مورد احترام همه قدرت های بزرگ ذی نفوذ و ذی نفع تبدیل شود و از فرصت های منطقه ای درجهت تامین منافع ملی ایران بهره برداری کند. اما این امر مستلزم گردن گذاشتن به رای مردم، دست برداشتن از تحریکات و تنش فزایی های ماجراجویانه، عادی سازی مناسبات ایران و غرب بویژه ایران و آمریکا و بیطرفی ایران در رقابت های بازیگران بین المللی در خاورمیانه است. وقتی جمهوری اسلامی سیاست تشدید خصومت با غرب و کشاندن ایران به سوی جنگ را دنبال می کند، طبعا به جای ایفای نقشی که متضمن تامین منافع ملی باشد، به سوژه ای برای بهره برداری روسیه و چین تبدیل می شود و به ناچار در کشمکش های منطقه ای و جهانی تا حد یکی از اقمار بلوک چین- روسیه سقوط می کند.

اما چرا خامنه ای و دست چین شدگان وی با اصرار برمواضع خصمانه و سخنان هیستریک و تحریک آمیز علیه آمریکا و اسرائیل به تنش موجود میان ایران و غرب دامن می زنند و حتی جنگ را بر عادی شدن مناسبات ایران و آمریکا ترجیح می دهند؟ چه منافعی در کار است؟

آیا منافع و رانت های بی حساب و کتاب مافیای نظامی- اقتصادی حاکم که بر همه شریانهای اقتصادی و تجاری کشور چنگ انداخته اند، انگیزه این سیاستهای ماجراجویانه است؟

– آیا ایدئولوژی مذهبی نظام و توهمات مهدویت انگیزه ادامه دشمنی خامنه ای با آمریکا و متحدان آن است؟

– آیا دیکتاتوری مذهبی، عادی سازی مناسبات ایران و آمریکا را برای بقای نظام حاکم خطرناک ارزیابی می کند؟

چنین می نماید که هرسه مولفه بالا در شکل دادن به سیاست های ماجراجویانه جمهوری اسلامی و ادامه تنش میان ایران و آمریکا دخیل اند. با این همه اصرار حاکمیت بر ادامه تنش و خصومت با آمریکا و اسرائیل به هیچ وجه به معنای آن نیست که خامنه ای از جنگ با آمریکا نمی ترسد. او و مجموعه حاکمیت می دانند که در صورت ورود آمریکا در یک جنگ تمام عیار با ایران به احتمال زیاد جمهوری اسلامی نابود می شود. منتها تحلیل و تصور خامنه ای آن است که :
اولا آمریکا با توجه به تجارب عراق و افغانستان از چنین جنگی پرهیز دارد.
ثانیا آن که حمله هوایی اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران نه فقط موقعیت وی را در داخل ایران و در منطقه تحکیم می کند، بلکه دست او را برای سرکوب بیشتر و ادامه پروژه اتمی ایران باز نگه میدارد.

خامنه ای و همدستان وی بر آن هستند که حمله هوایی اسرائیل، حتی در صورت واکنش متقابل ایران، به ورود آمریکا در یک جنگ هوایی تمام عیار نمی انجامد، چرا که روسیه و چین با توجه به منافع خود از ایران حمایت می کنند و در برابر چنین خطری ایران را تنها نمی گذارند. صدام حسین، معمر قذافی و بشار اسد نیز در محاسبات سیاسی خود روی حمایت روسیه و چین حساب می کردند. غافل از آن که اولا قدرت بازدارندگی این دو دولت نامحدود نیست و ثانیا آن که تصمیمات این دو تابعی است از متغیر تعیین کننده منافع آنها. و قطعا منافعی که این هر دو در مناسبات اقتصادی و تجاری و دیپلماتیک خود با آمریکا و اروپا و نیز دشمنان و رقبای منطقه ای ایران دارند بسیار بزرگتر از آن است که آن را قربانی حمایت یکجانبه از جمهوری اسلامی بکنند. حتی بعید نیست که پیش از وقوع جنگ، آمریکا و روسیه بر سر تقسیم ایران به دو حوزه نفوذ متفاوت توافق کنند…

اصرار بر سه وجه اصلی سیاست کلان رژیم سرانجام به حمله نظامی آمریکا ومتحدان آن به ایران می انجامد:
– اختناق و سرکوب داخلی که نتیجه مستقیم آن تضعیف بنیه دفاعی کشور در برابر مداخله خارجی است،
– سیاستهای ماجراجویانه منطقه ای و بین المللی،
و پافشاری بر پروژه غیرشفاف هسته ای.

هیچ کس نمی داند که جنگ کی و چگونه آغاز خواهد شد. در شرایط اوجگیری تنش و حضور ناوهای جنگی آمریکا در خلیج فارس حتی یک درگیری اتفاقی نیز برای شعله ورشدن آتش جنگ کافی است. حمله هوایی اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران نیز که واکنش جمهوری اسلامی را در پی خواهد داشت می تواند آمریکا را به رویارویی نظامی با ایران بکشاند. حال تصور کنید که حملات هوایی آمریکا و اسرائیل به ایران آغاز شده است. آیا این حملات به نابودی تاسیسات هسته ای ایران محدود می شود؟ بعید است. طبیعی است که جمهوری اسلامی در نخستین ساعات و روزهای مداخله نظامی با همه ظرفیت های خود به مقابله بپردازد. اما در برابر قدرت بی همتای هوایی و دریایی ایالات متحده هرچه جمهوری اسلامی بیشتر مقاومت کند ایران بیشتر ویران می شود. اشتباه نکنیم، در جنگ با ایران برخلاف عراق و افغانستان آمریکا وظیفه دشوار و پرهزینه اشغال نظامی ایران و اداره موقت کشور را برعهده نمی گیرد، بلکه بمباران ایران را با هدف نابودی تاسیسات نظامی و زیربنائی ایران در دستور دارد. یعنی ویرانی تاسیسات صنعتی و نظامی و زیرساخت ها، به منظور خنثی کردن و فلج کردن کامل تحرکات نظامی ایران و پس از آن ایران زخمی و در حال احتضار را به کفتارهای حریص منطقه که همدست مداخله گران هستند وامی گذارند.

تصور کنید هزاران کشته، دهها هزار زخمی و تخریب زیرساخت ها و تاسیساتی که برای ساختن آن هزاران میلیارد دلار و پنجاه تا صدسال وقت لازم بوده، اما ظرف یک هفته و یا یک ماه ویران شده اند!

تصور کنید ایران ویران شده و زمین خورده ای را که همسایگان در جنوب و شمال و غرب و شرق در پی طمع ها و زیاده خواهی های دیرینه خود علیه آن خیز برداشته اند!

تصور کنید ایران درهم شکسته ای را که قدرت های جهانی و منطقه ای آن را به حوزه های نفوذ خود تقسیم می کنند!

تصور کنید ایرانی که در هر نقطه آن جنگ برادر کشی و تروریسم به راه افتاده و تمامیت ارضی آن از همه سو زیر سئوال رفته و همزمان ویرانی و بینوایی از سروروی آن می بارد!

مداخله نظامی آمریکا، اسرائیل و متحدان آنان ایران را ویران می کند و ظرف یکماه همه آرزوها و رویاهای دیرینه مردم آن را به باد می دهد. در این فاجعه البته ممکن است جمهوری اسلامی نابود گردد و یا سلطه آن به مناطق مرکزی کشور محدود شود. اما آن که در این جنگ قربانی می شود موجودیت و تمامیت ایران و مردم آن اند.

همان گونه که پیشتر اشاره رفت سیاستهای تبعیض آمیز جمهوری اسلامی در ۳۴ سال گذشته ضربات سنگینی به مقوله ملت و همبستگی ملی ایرانیان وارد کرده است. امری که بستر رشد گرایش های تجزیه طلبانه را هموار ساخته است. مداخله نظامی می تواند این گرایش ها را به جنبش های جدایی طلبانه فعال و مسلح تبدیل کند.

پیش از آن که دیرشود برای اجتناب و جلوگیری از جنگ باید کاری کرد، پیش از آن که شعارها و ماجراجویی های خامنه ای و همدستان نظامی وی ایران را در جنگی بیهوده به یک سرزمین “کلنگی” تبدیل کند، باید همه ظرفیت ها و صداها در یک جنبش بزرگ ضد جنگ تجلی پیدا کنند. شگفتا که با وجود گسترش سایه سیاه جنگ بر سر ایران از جنبش ضد جنگ خبری نیست. از معدود بیانیه ها و مقاله هایی که تعداد انگشت شماری از فعالان و روزنامه نگاران و برخی گروههای سیاسی علیه جنگ منتشر کرده اند که بگذریم، هیچ صدایی از هیچ کجا علیه جنگ بلند نیست. به راستی چرا؟

– در این چند ماهه در فرصت های مختلف با هموطنانی که در مناطق مختلف کشور زندگی می کنند، درباره احتمال مداخله نظامی در ایران و پیامدهای آن پرسش کرده ام. اکثر آنها کمتر به جنگ و پیامدهای آن فکر کرده اند. گویی هنوز خطر را حس نمی کنند. اما من پاسخ های نگران کننده ای که نشان از عمق بی خبری از پیامدهای جنگ، نومیدی از اوضاع داخلی و صرفا از سر نفرت از جمهوری اسلامی بیان می شوند نیز شنیده ام: “بگذار بیایند ما را از دست این بی شرفها نجات دهد!” “خودمون که دست خالی کاری ازمون ساخته نیست” “بذار بیان کار رو یکسره کنن هر خسارتی هم داشته باشه اگر از دست اینا خلاص بشیم میارزه…” و شگفتا که این گونه حرفها نه فقط از سوی جوانان کم تجربه و خوشباوری که خیلی آسان تحت تاثیر تبلیغات بی مایه رسانه های فارسی زبان خارجی و مبلغان “مداخله بشر دوستانه” قرار می گیرند، بلکه از زبان آدم های تحصیل کرده و حتی میانسال و پیران باتجربه نیز جاری می شود. نفرت از جمهوری اسلامی و احساس ناتوانی در غیاب احزاب سیاسی که از راه سازماندهی و یک کاسه کردن ظرفیت ها راه حل های امیدبخش ارائه کنند و مردم را به توان و مسوولیت جمعی خود آگاه و امیدوار سازند، مهمترین دلیل امید بستن به مداخله نظامی برای نجات از چنگال جمهوری اسلامی است.

– نقش گمراه کننده برخی از گروههای اپوزیسیون

برخی از جریان های مخالف جمهوری اسلامی مستقیم و یا غیرمستقیم از مداخله نظامی خارجی در ایران به عنوان “مداخله بشر دوستانه” برای رهایی از دیکتاتوری مذهبی دفاع می کنند. البته دعوت از ارتش های خارجی به مداخله نظامی و حمله به وطن خویش چنان ننگ بزرگی محسوب می شود که هیچ کس علنا جرات دفاع از آن را به خود راه نمی دهد. با این همه می توان با ردیابی کردار و رفتار برخی از جریانات، مثلا سازمان مجاهدین خلق، و بخشی از سلطنت طلبان، عده ای از رهبران جریانهای سیاسی کردستان ایران (بیانیه ها و موضع گیری های این جریانات در سالها و ماههای اخیر مقاصد جدائی طلبانه و امید آنها به مداخله نظامی را نشان می دهد) و حتی گروهی از اصلاح طلبان تبعیدی که صدو هشتاد درجه چرخیده اند، نشان داد که آنها کم وبیش مداخله نظامی خارجی در ایران را در خدمت مقاصد خود ارزیابی می کنند.

مجاهدین خلق و پهلوی طلبان (در این مورد مصاحبه رضا پهلوی با رسانه های آلمانی بسیار گویا است) دو آتشه در این آرزو و توهم سیر می کنند که حمله نظامی به ایران راه به قدرت رسیدن آنان را هموار می کند. گرایش های جدائی طلب نیز حمله نظامی به ایران را هموارکننده مقاصد “استقلال طلبانه” خود می دانند. برخی اصلاح طلبان دگردیسی پیدا کرده خارج از کشور (البته اقلیتی از آنها) نیز که نام “مداخله بشر دوستانه جامعه جهانی” را برای حمله نظامی به ایران برگزیده اند در این توهم اند که مداخله نظامی آنان را به آرزوهایشان نزدیک می کند.

مجاهدین خلق (شورای ملی مقاومت) در سالهای گذشته نقش ستون پنجم قدرت های خارجی را با مبارزه سیاسی عوضی گرفته اند. آنها پیدا کردن آدرس و لو دادن مکان فعالیت های هسته ای ایران را از افتخارات خود می دانند. از این بدتر سخنگویان آنان در رسانه های خارجی (برای نمونه در کانالهای تلویزیونی فرانسه) بارها هشدار داده اند که اگر جامعه جهانی دیر بجنبد و هرچه زودتر اقدارم نکند، جمهوری اسلامی به بمب اتمی مجهز می شود. این گونه کردار و گفتار چه مفهومی مگر دعوت از اسرائیل و آمریکا به مداخله نظامی در ایران می تواند داشته باشد؟

برخی دیگر از طرفداران جنگ با وجود آن که درقلم و سخن به مکنونات قلبی خود صراحت نمی دهند، اما تاکید آنان بر این که ایران درصدد ساختن بمب اتمی است و “جمهوری اسلامی بزرگترین خطرکنونی برای بشریت است” و نیز با برابر کردن شرایط کنونی ایران و شرایط آلمان هیتلری، عملا همسو و همراه با تبلیغات جنگی حکومت نتانیاهو و محافل افراطی حزب جمهوریخواه آمریکا هستند. جمهوری اسلامی بزرگترین خطر برای ایران و مردم ایران است. اما در وضعی نیست که مثل آلمان نازی بشریت را تهدید کند و حتی اگر به بمب اتمی هم مجهز شود نمی تواند تهدیدی برای اسرائیل باشد. بلکه از آن برای تحکیم موقعیت داخلی خود استفاده خواهد کرد.

این گونه تبلیغات که در غیاب جنبش ضد جنگ بطور وسیعی در سایت ها و رسانه های دیداری و گفتاری فارسی زبان خارج از کشور دنبال می شوند، بدون آن که هیچ بحث جدی و ریشه ای درباره پیامدهای فاجعه بار انسانی و اقتصادی و اجتماعی جنگ دنبال شود، در بی حس کردن مخاطبان خود نسبت به خطر جنگ موثرند.

در عراق نیز مردم این کشور پیش از آن که قربانی پیامدهای کشتار و خرابی های بی حد و حصر جنگ شوند، برای نجات از دیکتاتوری صدام از دخالت نظامی آمریکا ئیان استقبال می کردند، و تنها پس از آشنایی با واقعیات ویرانگر جنگ بود که به خطای خود پی بردند.

از طرفداران “مداخله بشر دوستانه” باید پرسید آیا حمله نظامی آمریکا به عراق این کشور را به دموکراسی رساند؟ مسلما خیر، اما می بینیم که یکی از پسامدهای جنگ عراق آن است که امروز پس از این همه ویرانی و کشتار به سه بخش تقسیم شده است!

مداخله نظامی، که مهاجمان اسم آن را حمله به جمهوری اسلامی خواهند گذاشت حمله به ایران است. ایران به نظام جمهوری اسلامی محدود نمی شود. زیرساخت ها، صنایع، بنادر، اسکله ها و حتی پایگاههای نظامی ثروت های زیربنایی مردم ایران اند. حمله نظامی به ایران اگر محدود باشد بطور نسبی به همین زیرساخت های کشور آسیب می رساند و نه به جمهوری اسلامی و اگر وسیع و طولانی باشد همراه با نابود کردن جمهوری اسلامی همه زیر ساخت های اقتصادی و صنعتی کشور را به همراه جان هزاران ایرانی نابود خواهد کرد و تازه پس از جنگ این ایران است که در معرض هرج و مرج، فقر بی سابقه، بیماری، دربه دری و تلاشی قرار خواهد گرفت. مهاجمان برای منافع و اهداف خویش به ایران حمله خواهند کرد و مطلقا هیچ گونه دلسوزی برای مردم ایران انگیزه جنایات آنان علیه ایران نمی تواند باشد.

آن بخش از مردم ایران که امروز بخاطر نومیدی از شرایط کشور و نفرت از نظام سرکوبگر و فاسد جمهوری اسلامی در این تصور باطل اند که جنگ راه نجات است، با شروع جنگ به اشتباه مهلک خود پی خواهند برد.

گروهها و محافلی که امروز از جنگ علیه کشور خود حمایت می کنند، از فردای جنگ به خیانت متهم خواهند شد و همه ما که امروز برای شکل دادن به جنبش ضد جنگ هیچ کاری نمی کنیم، فردا پشیمان خواهیم بود.

آنان که امروز مستقیم و یا غیرمستقیم “مداخله بشر دوستانه” نظامی را راه نجات مردم ایران می دانند دانسته و یا ندانسته به میهن و مردم خویش خیانت می کنند و ما که در هر مساله کوچک و بزرگی می نویسیم و سخن می گوئیم، اما در این باره ساکتیم با این سکوت در فجایع آینده شریک هستیم.

صاحبان قلم! فرهیختگان! روشنفکران، صلح دوستان، وطن پرستان!
آیا صدای پای جنگ علیه ایران را می شنوید؟ آیا به پیامدهای سکوت امروز خود اندیشیده اید؟ بیائید فریاد خود را علیه جنگ بلند کنیم. بیائید به مردم ایران بگوئیم که جهنم جنگ با ایران چه خواهد کرد؟ بیائید به همه محافل و دولتهایی که در وسوسه مداخله نظامی در ایران اند بگوئیم که مخالفت ما و مبارزه ما با استبداد مذهبی ایران به هیچ روی به مفهوم همسویی با محافل جنگ طلب اسرائیلی و آمریکائی نیست. بیائید یکصدا به کسانی که فکر حمله به ایران را در سر می پرورانند بگوئیم که چنین جنایتی به زیان خود آنها نیز خواهد بود و ما همگی در برابر تجاوز همراهیم.

نگوئید اگر قرار است جنگ اتفاق بیافتد از ما کاری ساخته نیست.

مخالفت صریح، و فراگیر جنبش دموکراسی خواهی ایران با جنگ، دولتهای مداخله گری که وسوسه حمله نظامی به ایران را در سر پرورانده اند را به تامل و درنگ برمی انگیزد. مخالفت امروز ما با جنگ حتی اگر مانع از مداخله نظامی در ایران نشود، می تواند برای فردای پس از جنگ، اعتبار و ظرفیت جنبش دموکراسی خواهی را افزایش دهد. امری که برای حفظ همبستگی ملی و جلوگیری از تلاشی یک کشورجنگ زده حیاتی خواهد بود. به باور من بلند کردن پرچم ضد جنگ بزرگترین وظیفه کنونی جنبش دموکراسی خواهی ایران است. جنگ و خشونت قبل از همه این جنبش را قربانی خواهد کرد.

خشونت و جنگ هرگز نمی تواند به دموکراسی منجر شود، بویژه در ایران. حمله نظامی به ایران فقط در خدمت مقاصد مداخله گران، ویرانی ایران و رشد گرایش های افراطی در کل منطقه خواهد بود. خوشنود خواهم شد اگر گروههایی را که از آنان نام برده ام، با صراحت طرفداری از جنگ را تکذیب کنند و مرا از نوشته ام پشیمان سازند.

موخره: یکی از دوستان که این مقاله را پیش از انتشار خوانده بود، به اندرز گفت چرا برای خودت دشمن می تراشی. گفتم من که باشم و دشمنی با من چه اهمیتی دارد اگر بتوان حرفی به سود مصالح و منافع ایران زد. گفتم خود سانسوری و پشت کردن به منافع ملی از ترس دشنام و توهین دیگران دنائت است. من پس از ۴۵ سال فعالیت سیاسی نه در پی جلب رای و پشتیبانی کسی هستم و نه به فکر تصاحب جایی و مقامی در فردای فروپاشی استبداد. آنچه می گویم و می نویسم از سر دلسوزی برای وطن و مردم آن است، همین وبس.

علی کشتگر

از: گویا

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۴ نظر

  1. عراق پس از جنگ شاهد دموکراسی فراوانی شد از جمله کردها به حقوق خوددست یافتند الان فقط ایران عراق را متشنج میکند از انجایی که با جنگ موافقم دوس دارم سلطنت طلبان با نظام ااسلامی انقدر بجنگد تا هر دو تلفات سنگینی بدهند. بعد ایران تجزیه بشه این پایان مشکلات خواهد بود

  2. اقای کشتگر نوشته تکان دهنده شما را با ( عنوان مداخاله نظامی وخطر تجزیه ایرا ن )خوا ندم وبه شدت تحت تاییر عرق میهن دوستی شما قرار گرفتم . ای اکاش اندکی از ان هم در رگهای رهبران بی غیرت و تجارت پیشه بعضی به اصطلاح احزاب وسازمانهای سیاسی وجود داشت تاشاید اندکی به خودایند و ومصالح ملی را فدای مصالح شخصی وسازمانی نکنند . اگر طرح خاورمیانه بزرگ برزینسکی را جدی تلقی نلقی کنیم انگاه خواهیم دانست شرایط داخلی مو جود تا چه اندازه اوضاع را خطر ناکتر میکند . موفق باشید

  3. با سلام
    مسیر تاریخ و خصوصیات جغرافیایی فرهنگی منطقه ای و جهانی را نمیتوان تغییر داد، هر طوری که گذشته ایران بوده است آینده اش نیز خواهد بود این ملت و این فرهنگ بجز چیزی که گذشته و امروزش است آینده اش نخواهد بود.

  4. با خواندن این مقاله خوشحالم شدم که رهبران جمهوری خواهی‌ از جمله جناب کشتگر در اولویت بندی مسائل بسیار هوشیارانه عمل میکنند. متأسفانه با جوّی که امروز در جامعه وجود دارد بر اندازی رژیم جمهوری اسلامی چه با جنگ و چه وسایل دیگر علاوه بر خطر تجزیه، با توجه به روحیات مردم و گریشاتشان به ایجاد دوباره سلطنت خواهد انجامید. اینجاست که وظیفه نیروهای جمهوری خواه در حفظ نظام (نه نظام به معنای ولایت خامنه ای، بلکه نظام به معنأی که در انقلاب اسلامی ۵۷ مورد نظر است و جناب مهندس موسوی از آن به عنوان آرمان امام نام میبرند) مشخص میشود. به هر حال باید توجه کرد این نظام حاصل خون بسیاری از شهدای انقلاب اسلامی بر علیه ستمشاهی است و این که کمی‌ به بی‌ راه رفته نباید باعث شود که ما خواهان حذف آن شویم، همانطور که اگر فرزند ما خلافی مرتکب شود ما آن را از بین نمی‌بریم و فقط به اصلاح وی میاندیشیم. هنوز جمهوری خواهان قدرتمندی در داخل نظام هستند که میتوانند کمک بزرگی‌ باشند مانند جناب هاشمی‌ رفسنجانی‌ یا حسن خمینی. باز هم از آقای کشتگر تشکر می‌کنم بابت این مقاله و مطمئنم چیزهایی که سلطنت طلب‌ها دنبالش هستند از جمله سکولاریسم و بد حجابی برای جامعه ما بسیار زود است و راه همین است که جمهوری خواهان پی‌ گرفته‌اند.