آیا طبقه متوسطِ مدرن جامعه ایران سرانجام بند ناف خود را از طبقه متوسط سنتی می‌برد؟

چهارشنبه, 12ام اسفند, 1394
اندازه قلم متن

Hamid-Aghaei-2

شکست قاطع اصولگرایان در انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه رای‌گیری تهران نشان می‌دهد که بخش مدرن طبقه متوسط با حذف قاطع مخالفین برجام و اصولگرایانی که در پی میلیتاریزه کردن ایران و حاکمیت مطلق اقتصاد رانتی و بازاری بوده و هستند، در پی باز کردن راه مدرنیزاسیون ایران، با فرستادن جناح رقیب به مجلس می‌باشند

تحلیل یکی از روزنامه های اصولگرا از پیروزی مطلق لیست امید در مبارزات انتخاباتی مجلس شورای اسلامی در تهران بر یک واقعیت قابل تعمق انگشت می گذارد. در مقاله ای در سایت رجانیوز آمده بود “رای بخشی ازمردم تهران عموماً قداست زدایی شده وعرفی وحامل ارزش های غربگرایانه است.”، و “تهران شهری است با انبوهی از جمعیت متعلق به طبقه متوسط جدید شهری، پیچیده در سبک زندگی شبه مدرن با مطالبات شبه روشنفکرانه”و “اصولگرایان از رقیب سیاسی درتهران شکست نخورده اند، بلکه این کنش سیاسی،تجلی یک سبک زندگی است.این شکست، فرهنگی وتمدنی است.” اگر گزاره ها و کلمات این تحلیل را که بار توهین آمیز دارند نادیده بگیریم، بنظر نگارنده، باید گفت که این بخش از مقاله اعتراف به یک حقیقت غیر قابل تردید را در خود نهفته دارد.

واقعیت این است که در شهرهای بزرگ ایران، از جمله تهران، یک طبقه مستقلِ متوسط و مدرن شهری در حال شکل گیری و تکوین است که سعی می کند مستقلا و در ظرف شرایط موجود خواسته های خود را بر قدرت حاکم تحمیل نماید. البته این طبقه متوسطِ مدرن در تاریخ یکصد سال اخیر ایران، بدلیل نوپایی و برخوردار نبودن از حمایت کامل نظام سیاسی حاکم، همواره نیازمند طبقه متوسط سنتی بوده است. یرواند ابراهامیان انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ را محصول اتحاد طبقه متوسط مدرن و سنتی می داند، که بنظر من این انقلاب نقطه اوج اتحاد و همکاری این دو بخش متوسط جامعه ایران بود. اگرچه این اتحاد و همکاری در سالهای بعد از انقلاب اسلامی ادامه پیدا می کند، اما هرقدر روحانیت و بازار بر جامعه ایران مسلط تر می گردند، از میزان این اتحاد و همکاری کاسته شده و فرایند نزولی آن، بویژه پس از عدم موفقیت محمد خاتمی در جذب طبقه مدرن متوسط شهری در دوران ریاست جمهوری اش و ناتوانی اصلاح طلبان در ارائه یک آلترناتیو مناسب پس از پایان دوره دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی، شدت می یابد.

همانطور که می دانیم محصول این فرایند، آغاز دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد بود، که در واقع نقطه پایانی گذاشت بر اتحاد و همکاری طبقه متوسط مدرن و سنتی. دورانی که طبقه متوسط سنتی با بهره وری از حمایت طبقات پائین تر جامعه که با شعارهای پوپولیستی احمدی نژاد بسیج شده بودند و از طریق یارانه ها تامین مالی می گردیدند، یکته تاز میدان گردید. دورانی که اقتصاد رانتی، فساد مالی، اضمحلال فرهنگی و زنده شدن مجدد سنت های پوسیده فرهنگی و مذهبی از جمله رمالی و نوحه خوانی شاخص های آن می باشند.

اگرچه باید در هنگام تحلیل نقش طبقات اجتماعی، بویژه طبقه متوسط بدلیل حضور پارامترهای گوناگون فرهنگی و اقتصادی، از خط کشی های غیر قابل عبور و سیاه و سفید کردن جایگاه هر یک از طبقات بشدت پرهیز نمود، اما بنظر می رسد که طبقه متوسط مدرن شهری ایران می رود که بتدریج جایگاه مستقل خود را بیابد و با اتکا به رشد جمعیتی اش، و بویژه با استفاده از ابزارهای مدرن ارتباطی بعنوان یک نیروی مستقل تعیین کننده ظاهر شود.

ماکس وبر تعریف طبقه را بر خلاف کارل مارکس صرفا بر موقعیت اقتصادی و نقشی که در پروسه تولید دارد، استوار نمی سازد. وی یک طبقه (اجتماعی) را روابط، مناسبات و شرایطی می داند که اعضای آن از شانس ها و احتمالات مشترک برای تامین کالا، کسب یک موقعیت مشخص در زندگی و یافتن آرامش و رضایت درونی، برخوردارند. مطابق این تعریف، مشخص است که فرهنگ، هنجارها و حتی طرز فکر (mentality) نقش مهم و تعیین کنند ه ای در جایگاه و عملکرد یک طبقه و اعضای آن می توانند بازی کنند. ماکس وبر یکی از جامعه شناسان دوران اخیر است که معتقد بود طبقه متوسط هر جامعه ای حامل اصلی دمکراسی و ثبات اجتماعی است، که بنظر می رسد که این نظریه همچنان از اعتبار برخوردار است و حتی می توان گفت که گفتمان های حقوق بشر و حقوق شهروندی از محصولات آن می باشند.

پروسه تحول احزاب سیاسی راست و چپ در کشورهای سرمایه داری غربی دال بر صحت این نظریه می باشد. این پروسه نشان می دهد که احزاب مزبور بتدریج بسوی میانه طیفِ گرایشات سیاسی که در دو سوی آن گرایشات افراطی چپ و راست قرار دارند کشیده شده اند. که یکی از دلایل اصلی آن را باید در رشد طبقه متوسط مدرن شهری، بدلیل رفاه اقتصادی این کشورها، جستجو کرد، طبقه ای که بسیاری از احزاب سیاسی را بسوی میانه طیف کشانده است و تبدیل به نماینده ای از یکی از بخش های درونی خود نموده است.

البته موقعیت میانی احزاب مزبور و قدرت سیاسی ناشی از آن مدتی است که در معرض حملات و فشار نیروهای افراطی راست و چپ قرار گرفته اند، این فشارها بویژه پس از مواجهه نظامهای سیاسی و احزاب میانه این کشورها با بحرانهای اقتصادی، بحران های ناشی از دخالت های نظامی در کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا و بدنبال آن بحران پناهندگی رو بشدت گرفته اند و دست آوردهای دمکراسی، آزادی های فردی و حفاظت از حریم خصوصی را در معرض تهدید قرار داده اند. که رشد نیروهای افراطی ناسیونالیست و ضد خارجی در آلمان و هلند و پدیده ترامپ در مبارزات انتخاباتی برای ریاست جمهوری در امریکا از نمونه ها مشخص آن می باشند.

فرید ذکریا در ستون این هفته خود در واشنگتن پست این سوال را مطرح می کند که چرا احزاب میانه و قدرت های سیاسی متشکل از آنها آسیب پذیر هستند. وی علت اصلی آسیب پذیری دولت های میانه را در موقعیت و جایگاه آنها می داند. به این معنی که از نظر وی اصولا موقعیت میانه و پراگماتیسم ناشی از آن، بدلیل مشکلات حل نشده و بحرانهای بی پاسخ، زمینه ای برای رمانتیسم سیاسی و یا افکار انقلابی فراهم می آورد. زمینه ای که نیروهای دو سر طیف دنیای سیاست بخوبی می توانند از آن استفاده کنند.

اما بازگردیم به موقعیت طبقه متوسط مدرن جامعه ایران. اکنون با آگاهی از وضعیت طبقه متوسط و احزاب میانی کشورهای دمکراتیک غربی، که در معرض فشار و حملات احزاب و نیروهای افراطی از جبهه راست و چپ هستند، شاید بتوان موقعیت طبقه متوسط و مدرن ایران را بهتر فهمید. البته لازم به تاکید است که وضعیت طبقه متوسط کشورهای پیشرفته و دمکراتیک غربی اساسا قابل مقایسه با طبقه متوسط مدرن ایران نمی باشد، و تصور می کنم هیچکس در این مورد تردیدی ندارد. طبقه متوسط کشورهای اروپایی و امریکا یک دوره طولانی چند صد ساله از فرایند مدرنیزاسیون اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را تجربه کرده اند؛ و از زمانی که در قدرت سیاسی حضور فعال داشته اند، با بحرانها و چالش های عظیمی مانند جنگ سرد، بحرانهای اقتصادی دوره ای، چالش جهانی شدن و تشکیل اتحادیه های گوناگون در اروپا، بحران فروریزی دیوار برلین و سپس جنگ های بالکان و اخیرا بحران پناهندگی روبرو بوده و دست و پنجه نرم کرده اند. این احزاب پس از سالها تلاش بسوی میانه طیف، اکنون بدلیل بحرانهای مزبور چه از درون دچار نیروی گریز از مرکز شده اند و چه از بیرون در معرض فشار و تهدید نیروهای افراطی قرار دارند.

داستان طبقه متوسط مدرن ایران اما داستان دیگری است، این طبقه در دوره های بسیار طولانی همراه و همبستر با طبقه متوسط سنتی بوده و بدلیل نداشتن قدرت کافی اقتصادی و سیاسی و نیز وابستگی های فرهنگی همواره به حضور و همکاری با آن نیاز داشته است؛ که ما همکاری این دو بخش از طبقه متوسط و نمایندگان آنها را در تحولات سیاسی-اجتماعی ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی و پس از آن شاهد بوده ایم. همکاری هایی که با وجودیکه گاه به جدایی و حتی حذف یکدیگر منجر می شده اند، اما همچنان ادامه یافته و تحولات اجتماعی و سیاسی کشورمان را رقم زده اند.

در مقایسه با موقعیت کنونیِ بخشهای میانی کشورهای غربی و احزاب میانه رو حاضر در قدرت های سیاسی ملت های اروپایی و امریکایی، که امروزه بیش از هر زمان دیگری از سوی نیروها و بخش های حاشیه ای و از سوی دو سر طیف دنیای سیاست تحت فشار هستند، وضعیت طبقه متوسط مدرن ایران کاملا متفاوت است. برعکس جریان گریز از مرکزِ قدرت که در کشورهای اروپایی در جریان است و به اعتبار آن هسته اصلی احزاب میانه تحت فشار بسیار قرار دارند، طبقه متوسط مدرن ایران سعی می کند قدم به قدم و با آگاهی از امکانات موجود خود را به مرکز قدرت نزدیک سازد. این طبقه متوسط مدرن با وجودی که هنوز قادر به فرستادن نمایندگان واقعی خود به صحنه سیاست در ایران نیست اما بنظر می رسد که پس از یک همبستری بسیار طولانی مدت با همزاد خود اکنون به اعتبار رشد شهرنشینی، صنعتی شدن جامه ایران، رفاه نسبی، برخورداری از امکانات مدرن و مهمتر از هر چیز تجربه بیش از سه دهه حکومت مذهبی (چه از نوع میانه آن مانند دوران محمد خاتمی و چه از نوع بغایت سنتی و افراطی آن مانند دوران احمدی نژاد) آماده بریدن بند ناف خود از بخش سنتی و بازاری طبقه متوسط ایران شده است.

این واقعیت لازم به یادآوری است که طبقه متوسط مدرن جامعه ایران، علی رغم فشار های اقتصادی که حتی بخش هایی از آن را به نزدیک خط فقر کشانده است همواره توانسته به قول معروف، با سیلی سرخ نگاه داشتن صورت خود، نوعی از تجمل و استفاده از وسایل مدرن و سر و لباس و زندگی شیک را حفظ کند. البته این ظواهر و امکانات از نظر اصولگرایان سمبل های فرهنگ غربی و نوع زندگی تهرانیها هستند، اما در واقع و حقیقت امر برخورداری از این امکانات همواره در شان و مقام مردم ایران از گذشته های دور بوده و ایرانیان همیشه به آن می بالیده اند. مطابق نظریه ماکس وبر نیز این وجوه فرهنگی و آداب و رسومی نیز جزیی از ویژگیهای اصلی و تاریخی این طبقه می باشد و به همین اعتبار نیز جزیی از هویت آن است و امری وارداتی نیست.

این بخش اجتماعی که عمدتا در شهرهای بزرگ و بویژه در تهران زندگی می کند، همانطور که آمد، بدلیل حاکمیت روحانیت، بازار و نیروهای نظامی و امنیتی آنها هنوز قادر به شکل دادن و به میدان فرستادن نمایندگان اصلی و واقعی خود نیست. در عین حال اما بدلیل رشد یافتگی و پراگماتیسم ذاتی آن، با شرایط سیاسی روز از جمله انتخابات اخیر ریاست مجلس شورای اسلامی برخوردی کاملا عملگرا و واقعگرا دارد. ظاهرا بخش مدرن طبقه متوسط متوجه شده است (حداقل من امیدوارم که اینچنین باشد) که اگر مسیری که پس از برجام آغاز شده ادامه یابد و اگر بدنبال آن گشایش های اقتصادی و مالی در اقتصاد راکد و مسدود شده ایران فراهم و پدید آیند، بطور قانونمند و طبیعی این بخش نیز از ثمرات آن بهره مند خواهد شد، بدون اینکه لازم باشد هزینه های زیادی از جمله بی ثباتی، بی اعتمادی بیشتر دول غربی به حکومت ایران و یا تخریب ساختارهای موجود، پرداخته گردد.

شکست قاطع اصولگرایان در انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه رای گیری تهران نشان می دهد که بخش مدرن طبقه متوسط با حذف قاطع مخالفین برجام و اصولگرایانی که در پی میلیتاریزه کردن ایران و حاکمیت مطلق اقتصاد رانتی و بازاری بوده و هستند، در پی باز کردن راه مدرنیزاسیون ایران، با فرستادن جناح رقیب به مجلس می باشند، به این امید که با هماهنگی بیشتر بین دولت و مجلس گشایش های اقتصادی پس از برجام آغاز گردند. این انتخاب البته همانطور که از ذات و ماهیت این طبقه بر می آید کاملا پراگماتیستی است و حضور عناصر سرکوبگر و امنیتی، که برای بسیاری از کنشگران و جریانات سیاسی بحق جنبه پرنسیبی داشته است، تاثیر چندانی بر این انتخاب نداشته است.

http://haghaei.blogspot.com

از: گویا

be kanal site Melliun Iran bepeyvandid


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.