منوچهر برومند: سیرى در احوال وآثار خان ملک ساسانى

جمعه, 4ام تیر, 1395
اندازه قلم متن

manuchehr-brumand

منوچهر برومند

سید احمد- خان ملک ساسانى ، ملقّب به القاب ِاحتشام حضور ومحتشم السلطان، نویسنده، سخنور، و مورِّخ ِفقید در سال١٢۶٠خورشیدى چشم به جهان گشود و در سال ١٣۴۶ خورشیدى در فرانسه درگذشت ،کالبدش به تهران منتقل شد. مدفنش در سوهانک شمیران است.

سوابق ِپدرى و خانوادگى :

پدرش میرزا محمد حسین فراهانى مُتُخلِّص به گلبن و مُلَقَّب به ملک الکتّاب ِثانى از سخنوران ونویسندگان معاصر با ناصرالدین شاه قاجار بود .که در فواصل سالهاى ١٢۶۴ تا ١٣٣١ ه ق مى زیست .وى مردى بخشنده به شمار مى آمد. به خوش بیانى و خوش نویسى و خوش قلمى شهرت داشت . افزون بر مجموعه ى شعر ومنشآت و دو رساله حالت وآداب السرور و سفرنامه از قفقازیه تا مکّه، که به سال ١٣٠٢ه ق به دستور ناصرالدین شاه قاجار نوشت ، تحقیقاتى نیز به توصیه محمد حسن خان اعتماد السلطنه که عموى همسرش بود در باره آثار تاریخى خراسان کرد ، در نگارش کتاب مطلع الشمس هم با وى همکارى داشت .(١)

سفر نامه ى مکّه ى میرزا محمد حسین فراهانى ،در باره ى مناسک حج و وضع جغرافیایى کشور هایى است که هنگام سفر حج دیده است . مٌشْعِر بر موقعیّت جغرافیایى و ویژگى هاى فرهنگى ،سیاسى و ابنیه وآثار تاریخى نواحى بر سر راهش، حاوى اطلاعات ارزنده اى منضم به سروده هاى مؤلف که به دستور ناصرالدین شاه قاجار در فاصله زمانى ١٣٠٢ تا ١٣٠٣ نگارش یافته است.(٢).

پدر بزرگ پدرى خان ملک ساسانى میرزا محمد مهدى ملک الکتّاب اوّل ، از منشیان میرزا ابوالقاسم قائم مقام بود. پدر بزرگ مادریش نیز عبدالعلى خان مقدَّم مراغه اى ادیب الممالک بود که وزارت وظایف و اوقاف ناصرالدین شاه و حکومت سمنان وقم را بر عهده داشت ( زاده :١٢۴۵ه ق – در گذشته : ١٣٠٢ه ق ) ازبرادران محمد حسن خان اعتماد السلطنه است.

از آنجا که میرزا محمد حسین فراهانى ،پدر خان ملک ساسانى ، بر حسب ماموریت هاى سیاسى به محاسن مسافرت به خارج آشناشده بود، فرزندش را در اوان جوانى جهت تحصیل روانه سوئیس کرد.

خان ملک ساسانى پس از اتمام تحصیلات در سال ١٢٩٠ خورشیدى به تهران بازگشت .پیش خدمت ومعلِّم احمد شاه قاجار شد. در سال ١٢٩۴او را به مدیریت مجله رسمى معارف را برگزیدند. سپس به اداره ى دارایى رفت . تا سال ١٢٩٧رئیس اداره دارائى یزد بود .در بهمن ماه همان سال به عضویت وزارت امور خارجه درآمد.مامور انجام وظیفه در کنسولگری ایران دراستانبول شد. دروزارت خارجه، از منشى باشى سفارت گرفته تا سر کنسولى ومستشارى سفارت کبراى ایران در کشور هاى مختلف و نیابت سفارتخانه هاى ایران در سوئیس و فرانسه ،مشاغل گوناگون ادارى داشت. در سال۱۳۱۲ بازنشسته شد. شانزده سال بعد در سال ١٣٢٨ دردوران صدارت محمد ساعد ،سمت ِمعاونت نخست‌وزیری و ریاست کل انتشارات و مطبوعات کشور بر عهده ى وى قرار گرفت. خان ملک ساسانى از سال ١٢٩۴ که مدیر مجله رسمى معارف شد.نویسندگى وپژوهش هاى تاریخى را در برنامه ى کار خود قرار داد . به موازات اشتغالات ادارى به نوشتن پرداخت . در سالهاى باز نشستگى به آن ادامه داد .و تا ماههاى آخر عمر که در پاریس به سر مى برد از آن غافل نشد .وى علاوه برکارشناسى وپژوهش درزمینه ى مسائل سیاسى که به تبع مشاغل خود داشت . از صاحب نظران مباحث ادبیات نمایشى به شمار مى آمد.از جمله نویسندگان نقد پرداز تاتر و مُدرِّسان هنرستان هنر پیشگى تهران بود.(٣)

خان ملک ساسانى از رجال سیاسى وطن خواهى بود، که بار سیادت بیگانه ودخالت سود جویانه ى اجنبى را در امور داخلى ایران بر نمى تافت .چون از رهگذر منصب دربارى و معاشرت مستمر با سلطان احمد شاه قاجار، و دیگر مشاغلى که دروزارت امور خارجه بر عهده داشت ،به کم وکیف مقاصد استعمارى و نفوذ سیاسى انگلستان وایادى داخلى آن دولت واقف بود ،با کوششى خستگى ناپذیر از سال ١٢٩۴ که به مدیریت مجله رسمى وزارت معارف منصوب شد ، ودر خفا آغاز مبارزه کرد ،تا آخرین دم حیات که در پاریس مشغول نوشتن کتاب فراماسونرى بود. از مجاهدت فکرى ومبارزه قلمى بر علیه سیاست انگیس وعوامل نفوذى وایادى اجرائى ایرانیش غافل نشد . بنا به مقتضیات زمان در خفا و آشکارنقشه هاى ایران براندازانه ى بیگانگان را بر ملا کرد. آثار ِقلمى ارزنده اى باقى گذاشت که هریک آیینه عبرتى درس آموز وکار ساز است . هرچند برخى از اظهار نظر هاى افراطى وى که جنبه ذهنى ِاحساسى دارد ، فاقد مصداق فکرى درست و جلوه ى عینى خارجى است .

اهم تألیفات روشنگرانه اش به شرح زیر است :

آگاهى نامه

سیاستگزاران ایران در دوره قاجاریه، در یک مجلد

تاریخ رابطه سیاسی ایران و عثمانی، در سه مجلد

مرزهای ایران در دوره نادرشاه

هفت داستان تاریخی از قرون گذشته ایران

یادبودهای سفارت استانبول

دست پنهان سیاست انگلیس در ایران

شاهد شیراز (مشتمل بر تاریخچه موسیقی و آواز در ایران باستان و چگونگی حمله اسکندر به ایران)

تألیفات دست نوشته ى وی به قرار زیر است :

دوازده سال با احمد شاه

تاریخ فراماسونری در ایران

سرگذشت و احوال معاصرین، در دو مجلد

خاطرات خان ملک ساسانی

کتاب ( آگاهى نامه ) را خان ملک ساسانى در باره ى امیر الشعراء، سید محمد صادق فراهانى ،متخلّص به امیرى که از عمو زادگان وى بود ،و مقارن ریاست دارائى ِخان ملک ساسانى در یزد ، ریاست داد گسترى آن شهر را بر عهده داشت ،نوشته ودرسال ١٣۴١ه ق / مقارن با ١٩٢٢ میلادى در چاپ خانه ى کاویانى برلین منتشر ساخته است .

وى در آن کتاب در باره ى هجو وهجاى عمو زاده اش مى گوید :

«… و همچنین است هجوهاى آن سخنور بزرگ، یعنی در زبان فارسی شاید جز تاج الشعرا سوزنی کسی این قدرت را نداشته ولی با یک تفاوت که هجوهای بی نظیر حکیم سمرقندی همه تند و سخت و شدیدند. اما ادیب فراهانی در تمام مراتب این شیوه بى مثل و مانند است. کنایات شیرین، شوخی های نمکین، تمسخرهای تلخ، نیش های گزنده، حملات لرزاننده و بالاخره دشنامهای سهمناکش همه استادانه و قابل شنیدن اند. و اگر جمعی هدف تیر هجای او شده اند ……………..، هجاهاى ادیب الممالک همه شنیدنى است و چقدر مدیحه ها و هجوهاى او مستحق امعان نظر و کشف سبب هاى اجتماعی عصر حاضره مى باشند… » (۴)

( سیاست گزاران ایران در دوره ى قاجار ) عنوان کتابى است . مشتمل بر حوادث تاریخى نیمه ى دوم دوره ى قاجار و احوال سیاستمداران معاصر با ناصرالدین شاه و برخى از رجال سیاسى دیگر، مُتَّکى به منابع متعدد خطى و چاپى ومستند به اسناد ومدارک روشنگرى که در اختیار خان ملک ساسانى قرار داشته است .به همین لحاظ از منابع ارزشمند تاریخى است . که از رویدادهاى سیاسى تاریخى آن زمان به گونه اى شایسته پرده بر مى گیرد. در سال ١٣٢٨ توسّط انتشارات بابک تهران در ٢۴٣ صفحه به زیور طبع آراسته گشته است.

( دست پنهان سیاست انگلیس در ایران ) فرنام کتاب تاریخى دیگرى از اوست .در بر دارنده ى واقعه ى قتل گریبادوف و چگونگى ِ قتل قائم مقام است. نویسنده از نقش آقا خان محلاتى پرده بر مى گیرد که مى خواست با همکارى انگلیسى ها ، شاه ِکرمان و بلوچستان شود . به شرح ِ اقدامات ِ محمد تقى خان چهار لنگ بختیارى مى پردازد که به اغواى

(مستر لا یارد انگلیسى ) قصد تجزیه ى لرستان و خوزستان را در سر داشت .

از مقدمات تجزیه ى جزائر بحرین و چگونگى تجزیه ى نفت زهاب از ایران و نحوه ى تأسیس بانگ شاهنشاهى ایران ، کشف اسرار مى کند. در نکوهش رجال منفعت طلب ایران فروش وبیگانه پرور ابائى ندارد ،میرزا على اصغر خان امین السلطان را طاعون مصر و وباى هند بنامد . یا محمد حسن خان اعتماد السلطنه عموى مادر خود را در فرار به روباه تشبیه کند . در حمله مانند شیر بداند .(۵) و برحال دودمان هاى کهن سالى تاسف خورد که به دست عمال شرکت سابق نفت برچیده شدند.(۶)

خان ملک ساسانى در باب انگیزه ى تالیف این کتاب چنین مى گوید:

“چندین سال بود قلم مرا ملالت مى کرد که چرا نیاز هاى سیاسى خودت را جمع آورى نمى نمائى ومنتشر نمى کنى ؟! کمتر کسى در ایران مى زیسته که شش تن از شاهنشاهان ایران را دیده و با عشق و علاقه به وطن پنجاه سال در سیاست عمر گذرانیده واهل ادب وتاریخ باشد……..چرا لیست جاسوسان سفارت انگلیس را در ایران ، با شرح احوالشان منتشر نمى کنى مگر تصوّر مى نمائى ،مناسب تر از حالا وقتى پیدا خواهى کرد که مردم ایران تشنه ى شناسائى آنها باشند؟

حقیقت این است که براى این کار دیگر بهانه وعذر نداشتم وتسلیم قلم شدم وگفتم عجالهً شمه اى در این زمینه مى نویسم تا خاطر عاطر او را راضى کرده باشم . و الا ذکر همه آنها کتابى جدا گانه لازم دارد . اینک قسمتى از یاد بود هاى دوره جنگ بین المللى اول را که محتوى اسامى چندین نفر از این جاسوسان است منتشر مى کنم .چون لازمه شناسائى موضوع تقریباً از پنجاه سال قبل آغاز مى شود ،از آنجا شروع مى نمایم .”(٧)

مسوده اى نیز از خاطرات خان ملک ساسانى در دست است که به هنگام اقامت در لوزان و در فاصله ى زمانى شهریور تا آبان ماه ِ سال ۵١٢٩ یزدگردى نوشته ، علاوه بر آنکه حاوى آگاهى هاى ارزنده از وقایع دربار احمد شاه وبه یاد مانده هاى تاریخى سیاسى نویسنده است ،آراء وعقائد شخصى وى را باز گو مى کند ، که مبتنى بر احساسات افراطى وطن دوستى وتقابل و مخالفت با سیطره فرهنگى و نفوذ سیاسى بیگانه است . اعم از اعرابیان بَدَوى و یا استعمارگران متمدن باخترى که هریک به نحوى کعبه آمال ملى نویسنده را آماج حملات ویرانگر انیرانى ساخته اند. در عین حال در مواجهه با بسط نفوذ دول اروپایى ودخالت فزاینده آنها که منجر به نقض حاکمیت ملّى ممالک مشرق زمین ، مى شود، اتحاد وهمبستگى مسلمانان را چاره ى کار مى داند.
رئوس مطالب مندرج در این مسوده ، در ابواب زیرین قابل بخش بندى و پى گیرى است.(٨)

١- اظهارات نصرت السلطنه در دربار احمدشاه

٢-عشق احمد شاه به کنتس میتا، دختر وزیر مختار اتریش

٣- تبعات واگذارى امتیاز حفریات اماکن تاریخى به فرانسوى ها

۴-معارف ایران

۵-روزنامه نگارى و اتفاق کلمه

۶-خسوف اسلام

٧-پوزش وسر شکستگى تا کى

نقل قول از نصرت السلطنه :

شاهزاده حسنعلى میرزا نصرت السلطنه ( حسن على ِنصرتْ مظفرى ) پسر ششم مظفر الدین شاه قاجار ،شاهزاده اى ادب آموخته وتحصیل کرده بود ،بر خلاف برادرانش سالارالدوله وشعاع السلطنه گرد شرارت نمى گشت. معقول ومنطقى وقانع و مورد علاقه ى پدر بود، به همراه مظفرالدین شاه به اروپا سفر کرد به قصد تحصیل در پاریس ماند . به آموختن ادبیات و ریاضیات و زبان هاى خارجى پرداخت. تا پیشرفت چشم گیر کرد. در دوره ى سلطنت پدر وبرادر جز تصدى چند حکومت کوچک ،کار دیگرى نداشت. ولى در عهد سلطنت احمد شاه، چند مرتبه حاکم فارس وکرمان شد.از محارم مجلس شاه به شمار مى آمد.

خان ملک ساسانى در مسوده ى لوزان از نصرت السلطنه نقل مى کند ،احمد شاه میل زیادى به سینما توگراف داشت . شبها مى فرستاد، ازآنتوان نامى که توزیع کننده ى فیلم هاى خارجى در ایران بود ،دو فیلم کرایه کنند. به مبلغ هشت قران اما براى این که ضرر نکند، مى گفت من از کجا پول دارم شبى هشت قران براى این کار بدهم. هرکس مى خواهد فیلم ببیند باید نفرى یک قران به من بدهد. زنش که خیلى از این مطلب متغیّر شد، یک قران درآورد و به شاه داد از همه حتى از کلفت ها هم این یک قران را گرفت.(٩)

نویسنده ،پس از نقل قول فوق از عموى شاه ،خود در باره ى ولیعهد ( محمد حسن میرزا) چنین مى گوید:
ولیعهد خیلى موذى وبد جنس است . ظاهراً خیلى متواضع وباطناً خیلى دو رنگ ومفتن است. علاوه بر اینها حسد غریبى نسبت به برادر بزرگش (احمد شاه) دارد. هرچه او مى کند، این هم مى خواهد بکند. در صورتیکه برایش مقدور نیست .

پس روز بروز خودش را مى خورد. وبا اینکه زرد ولاغر مى شود ،اگر برادرش با کسى الفت بکند ، او مى خواهد ، بیشتر از برادرش بکند. اگر چه برادرش هم حسود است. میل ندارد ولیعهد به نوکر هایش زیاد مالوف شود وبا آنها محبت کند.(١٠)

در مورد علاقه ى احمد شاه به زنهاى فرنگى و کشف حجاب از زنهاى ایرانى مى گوید:
دراین ایام که شاه شهوانى شده ، دیگر هیچ چیز جز دختر نمى بیند واز وقتى که فرنگیها را در مجالس سیر وتماشا ونمایش دیده دیگر میل به زن ایرانى ندارد. حتى بى میل هم نیست که زنهارویشان را باز کنند ومثل اروپائى ها بگردند . به خاطر دارم یک سال قبل که من پیشش رفتم. صحبت حجاب شد. گفت محال است که من راضى بشوم زن هاى ایرانى بى حجاب باشند.

ودراین مدت این قدر تفاوت کرد. حالا صبح که نماز نمى خواند. حسودان من گفته اند. این تقصیر ملک است. حالا هرچه که مخالف میل اندرونى ها وبیرونى ها اتفاق مى افتد ، تقصیر ملک مى گذارند. خصوصاً وقتى که شاه تعریف فرنگستان را مى کند . نصرت السلطنه که چند روز قبل با مادرش درشکه نشسته واز شمیران به شهر آمده بود ، گفته اینها را ملک القاء کرده والّا برادر زاده اش خودش بر خلاف معمول اسلام کارى نمى کند.(١١)

شاه بى اندازه عاشق کنتس میتا دختر وزیر مختار اتریش شده وهر دو روز یک مرتبه به طرف منظریه حرکت مى کند. در آنجا منتظر دیدار مى شود همه این کار را به گردن من انداخته اند. ودیروز براى ترس شاه وترک اینکار گفته اند که این مطلب به هیات وزراء رسیده وآنها متغیّر شده اند.(١٢)

شاه به اشعار کج مبهم مایل است. و بواسطه این کار تمام نوکرهایش اشعار کهنه ى بى مصرف عاشقانه در دفتر هایشان مى نویسند وهر روز برایش مى خوانند. خود شاه به من اقتباس کرده ، دفترى تشکیل داده که یاد داشت مى کند. اما در دفترش تمام تفصیل عروسى دختر امپراتور آلمان را ضبط مى کند. شاه خیلى تنبل وپشت گوش فراخ است. در همه کارى تنبلى مى کند. و هیچ کارى را مجدانه اقدام نمى کند.(١٣)

درمورد کشفیّات و حفریّات باستان شناس فرانسوى ژک ژان مرى دو مرگان Jacques Jean Marie de Morgan و واگذارى امتیاز حفریات به دولت فرانسه چنین نوشته:

باید منتظر این بود ……. که یک مسیو فرانسوى باغلام مامور حفریّات به خانه هر کس که دلش مى خواهد ، سرزده داخل بشود و بهانه بگیرد، که در فلان وقت تو فلان زمین را حفر کرده اى وفلان اسباب را پیدا کرده اى، حالا باید هرچه اسباب کهنه در خانه تو پیدا مى شود تسلیم دولت جمهورى ( فرانسه) بکنى وجریمه هم بدهى .آنوقت ایرانیانى که از دست ظلم و بى حسابى خسته شده اند ، واندکى خون در رگشان به دَوَران افتاده چون در ایران ،محکمه منظم با قانون مدوَّن نیست. که خودشان را در پناه آن دادگاه بیندازند ، مجبور مى شوند ، حقوق خود را شخصاً نگهدارى کنند. آن وقت است که خونها ریخته خواهد شد. ودولت ایران به زحمت خواهد افتاد. آنهایى که خیال مى کنند براى حفریات قانونى بنویسند، وآن را به خارجه واگذارند، گویا با مؤمن کور محشورند. بعلاوه یا خودشان را مسخره کرده اند یا مارا! کدام حکومت مى تواند اذن یا امتیاز بدهد که در زمین شخصى رعایا حفریات کنند؟
مسیو دو مرگان قانون شناس در خلاصه حفریّات شوش مى نویسد، که چون زمین ایران تماماًمتعلّق به شخص شاه است، درهمه جا حفریات ممکن است. ها ! ها! ها! چه بى شرمى بى جا ! پس بیست میلیون ایرانى که اند؟!

ایران شناسان مى دانند که یک وجب زمین ایران بى صاحب نیست. در همه دهات ایران عموماً و در خاک پارس – خوزستان و کرمانشاهان خصوصاً هر تکه زمینى پر از خرابه ها ویاد گارهاى ایرانى هاست.پس اگر قانونگذاران حفریّات مى خواهند که ننگ و رسوائى ودرد سر بار نیاورند. خوب است ، چشمهاشان را قدرى بمالند ودر این باب بیشتر فکر کنند.(١۴)

در مورد معارف ایران مى گوید :
با وجود اینکه شصت سال بیشتر است. که جوانان ایرانى براى تحصیل به اروپا مى آیند. ومبلغ ها پول براى مصرف خرج شده ، گویا ایران نتیجه اى که قابل ذکر باشد، تا کنون نبرده . این نامرادى را جهت بسیار است. واثر هر یک از این جهات در موقع خود جهتى تازه شده واثرى از نو بخشیده ، عجالهً یکى از آن جهت ها که به نظر اهمیّتش بیشتر است، ذکر مى کنیم:
قرنها است که ما نمى دانیم کى هستیم ؟ از کجا آمده ایم ؟ چه کرده ایم ؟ ایّامى که ایران در تحت اقتدار خلفاء عبّاسى بود، چنان نفوذ اعراب در ایران زیاد شد که همه چیزمان عرب شد.همین که الفباى پهلوى از میان رفت ، کتابها معدوم شد وکتب تازه رابه عربى نوشتند، زبان عرب در همه جاى ایران معمول شد. چنانکه امروز جوانان ایرانى را به اروپا مى فرستند، در آن ایّام هر ایرانى که سر مایه اش نسوخته ، یا به غارت نرفته بود، پسرش را براى تحصیل به دارالسلام بغداد مى فرستاد. این طلّاب هم به عینه عینه مثل امروز که شاگردان لغات اروپائى به ایران مى برند ، هرکدام چندین کلمه عربى براى وطنشان سوغات مى آوردند. با لغات تازه عقائد تازه به ایران آمد. وروز بروزعقیده واخلاق کهنه ى خود را که باعث سرفرازى پدرانشان شده بود ، جستجو نمى کردند، واز ساده دلى به فلسفه دیگران که خطرناک وکشنده بود مى گرویدند.(١۵)

ایرانئى که براى نگهدارى ایران تمام عمر در میدان جنگ بود ، وبراى بزرگى وافتخارش از هند تا قسطنطنیه را در تحت فرمان نگاه مى داشت ، وطن پرستى ،سر بلندى وخواجگىیش را جلال الدین رومى با عقیده فنا به باد فنا داد. ایرانى کشتکار وپیشه ورى که عمرش در آبادى وازدیاد تموّل ایران صرف مى شد ، همین که عقیده فنا در سرش جاى گرفت ، چون فانى مى شد، هرچه داشت از راه خیرات داد، ودست از همه چیز کشیده ، منتظر فانى شدن شد.(١۶)

عقیده برادرى ومساوات واینکه بنى آدم اعضاى یک پیکرند هم ، اثر خودش را بخشید. یعنى ایرانى را به خاکستر نشاند. وکاخ هاى سر به فلک بر کشیده را با خاک مساوى کرد. آنهایى که عقیده برادرى ومساوات را براى اخذ دارائى ایران براى ما سوغات فرستادند ، تا وقتى که خودشان به این عقیده عمل نمى کردند، از چین تا اندلس را در تحت تصرّف در آوردند. همینکه خودشان هم این افسانه ها را باور کردند، روزشان سیاه شد. وامروز بد تر از ما در صحراها پا برهنه مى دوند، وبه بندگى دیگران مى روند.

تا وقتى که ( دوله) بودیم همه به ما برادر خطاب مى کردند. امّا امروز که هرچه داشته ایم ، در راه برادرى داده وبه فلاکت افتاده ایم ، همه از برادرى ما ننگ دارند.

عقائد فلسفى و اخلاقى ایرانیت که سست شد ، جز فردوسى توسى دیگر نویسندگان ما هر چه نوشتند به طرز وعقائد تازه بود. یعنى کتب معموله مدارس بغداد را تقلید وترجمه کردند. به ایرانیان تهمت بت پرستى زدند. بنى اسرائیل راایرانى واسکندر مقدونى را کیانى دانستند.! بعینه مثل امروز همین که یک نفر ایرانى ، از مسافرت پاریس بر مى گردد، کتب نفیسه آنجا را که فرانسوى ها براى منافع شخصى خود جمع کرده اند ، فوراً به پارسى ترجمه مى کنند. ومى نویسند در جنگ سالامین سیصد نفر یونانى پانصد هزارنفر ایرانى را شکست داده ، وسرشان را مثل گوسفند بریدند!(١٧)

به تاریخ کیومرس وهوشنگ وجمشید، وفریدون که فردوسى وپیشینیانش این قدر اهمیّت داده اند، این ترجمه کنندگان جدید ،تمسخر مى کنند، و دلیلشان این است که اگر این ها افسانه نبود، در کتب اروپائى ذکر مى کردند. اگر این دلیل کافى است ، کلودیس وشارلمانى هم باید افسانه باشد. چون در کتب ایرانى هیج ذکرى از آنها نشده (١٨)

هنوز این ترجمه کنندگان از پاریس برگشته ، مثل آن ترجمه کنندگان بغداد رفته ، به ایرانیان تهمت بت پرستى مى زنند ، گاهى میان ایرانى ومادى جدائى مى اندازند ، و گاهى باختریان ( پارتها)را ترک یا چینى مى نویسند. پدر ایرانى قدیم از اصول ایرانیّت سه چیز به پسرش یاد مى داده : راست گفتن ، سوار اسب شدن ، تیرانداختن ، پدر ایرانى امروز براى نگهدارى ایران که هیج اصولى به پسرش یاد نمى دهد،اصول دین را هم پسر بیچاره ، باید گاهى چهار بداند ، گاهى پنچ چون چندین قرن است که تربیت ایرانى ، عادت ایرانى واصول ایرانیّت نداریم. دیروز هرکس از مکّه یا عراق عرب بر مى گشت ، با چپیه عکال وعباى شانه ى زرى به خانه اش وارد مى شد. امروز هرکس که از اروپا بر مى گردد، با کلاه حصیرى وفکل وارد خانه اش مى شود. مسافرین دیروز براى ما عقیده ى فنا ومساوات یادگار مى آوردند. مسافرین امروز براى ما عقیده ى سوسیالیسم وآنارشیسم سوغات مى آورند!

ایرانی ئى که اصول ایرانیّت ندارد ، وقبل از اینکه خودش را بشناسد، از خانه اش خارج مى شود ، چطور مى تواند چیزى یاد بگیرد که براى وطنش مفید باشد؟ کسى که میان جسم جاندار وجسم بى جان تفاوت نمى گذارد، تحصیل طب کردنش چه ثمر دارد؟!

جمعى ازایرانیانى که در این مدّت شصت سال واقع تحصیل کردند واز اروپا به ایران برگشتند ، چون ایران را نمى شناختند از بس در اصول مخالفت دیدند ، خود را گم کردند. بعضى از آنها جهاتش را نمى فهمیدند. وبعضى که مى فهمیدند ، احساسات دیگر آنها را در رفع این جهات عاجز مى داشت. آنهائى که این جهت ها را نمى فهمیدند ، از بى حوصلگى خودشان را با ششلول یا با تریاک وچرس وعرق مى کشتند. و آنها که مى فهمیدند وعاجز بودند ، خودشان را به دو روئى وبى قیدى مى زدند.

دیروز در مدارس اصفهان و خراسان خطبه به نام حجت الله فى السموات والأرضین هارون الرشید عباسى مى خواندند ، وامروز در مدارس آلمانى وروس تهران که پایتخت مملکت کیخسرو وکیقباد است ، در جشن آلمانى ها ، فرزند هاى ایران روبروى هزار نفر غیرتمند ایرانى مى ایستند ، ومى گویند ” الها تو سایه ى امپراتور آلمان که خداوند گار ماست ، بر سر ما بیچارگان مستدام بدار.” دیگر از اطفالى که براى تحصیل به آلمان یا به فرانسه یا به جاهاى دیگر مى روند ، چه توقع باید داشت. اى واى چه شد آن روزى که در دبستانهاى دهلى ، در مدرسه هاى بابل ، در مصطبه هاى منفیس ، و در ژیمناز هاى
یونان ، خطبه به نام شاهنشاه ایران مى خواندند. آرى آرى آن روز ایرانى مى دانست کیست. وامروز نمى داند. آن روز اصول زندگیش ایرانى بود. وامروز روسى وانگلیسى وآلمانى است.

عجبا در هیچ جاى دنیا ، ممکن نیست ، که شخص بتواند در یک لحظه هم ایرانى باشد ، وهم …..، در اینجا ما بحث نمى کنیم ، که ایرانى بودن بهتر است ، یا عرب وآلمانى بهتر است ، یا روس ؟ امّا براى ما لازم است ، که بفهمیم از چه ملتیم .

اگر واقع ایرانى هستیم ، باید یک اصول براى تربیت وایرانیت داشته باشیم ، تا مسافران بى انصاف هر روز اصول تازه که حیاتمان را مسموم مى کند ، برایمان سوغات نیاورند. (١٩)

اگر مسلَّم شد که ایرانى هستیم ، قبل از همه چیز باید براى تربیت اطفالمان کتابهاى لازم ، که با اصول ایرانیّت موافقت داشته باشند ، بنویسیم . ودر ایران مدارس خوب باز کنیم . که شاگرد بتواند. اقلاً تا سن هیحده سالگى در آنجا تحصیل کند ، اخلاق وعادات ایرانى ، اصول ایرانى نگهدارى ولوازم حوائج امروز را بیاموزد. چنین ایرانى هرگز اسرار خانه اش را به سفارت خانه هاى خارجه نخواهد برد. وبه هر جانور شاپو برسرى زیر دستى نخواهد کرد. وبا اصول ثابت اگر به اروپا ،یا به چین برود، همیشه ایرانى خواهد بود.

درانتظار این کتب واین مدارس اگر ایران بخواهد ، شاگرد به اروپا بفرستد، باز هم باید براى خودش یک اصولى معین کند ، یعنى خوب وبد اخلاق ممالک مختلفه اروپا را بسنجد وبهر کدام که اخلاق وعادات بدش کمتر بود ، شاگرد بفرستد.

………چون دولت سوئیس هیج پلیتیکى در مشرق زمین ندارد و در همه کشمکش ها بى طرف است ،در مدارسش اصول و عقائد تمام ملل را محترم مى شمارند ، وهر چه درس مى دهند از روى نظر علمى است. نه غرض شخصى، با وجود این محسنات باز أطفال کوچک را به سوئیس هم نباید فرستاد. وحتى المقدور باید جوانانى را فرستاد که در مدارس ایران تا یک درجه تحصیل کرده اند.(٢٠)

روزنامه نگارى واتفاق کلمه:

در باب روزنامه نگارى نیز مى گوید:
“بعضى ها به غلط تصوّر مى کنند که ایجاد یک روزنامه ، کارى است آسان و روزنامه نگارى از آن آسان تر است ، همینکه قلم و دوات وکاغذى بدست مى آورند. یک اسمى- اگر چه بى مسمّى هم باشد – بر روى کاغذ مى نویسند و دکّانى اجاره کرده ،اسمش را اداره روزنامه مى گذارند.”(٢١)

سپس از اینکه روز نامه هاى ایران مسلک معینى ندارند، گلایه مى کند. مى خواهد در مشرق زمین عموماً ودر ایران خصوصاً روزنامه هاى مفید با مسلک معین چاپ شود ،علاوه بر درج مطالب ادبى ،اجتماعى ، فنى ، و اخلاقى ، در تقابل با بد گوئى هاى مغربیان وبزرگ نمائى روزنامه هاى اروپائى از عیوب مشرق زمینیان ، نویسندگان وروزنامه نگاران ایرانى ومشرق زمینى ،” فریاد کنند وبنویسیند وبنمایند که نمرده ایم”

“بایستى همه ى روزنامه نگاران مشرق زمین با هم اتّحاد کنند، اعمال قبیح وعقائد باطل دزدان را روى دایره بریزند و آنهارا از خانه خود بیرون کنند تا مغربیان ببینند که مشرق زمین نمرده ونخواهند مُرْد ”
“قلم دشمن است که مسلمان و هندو ، شیعه و سنى را از هم جدا کرده تا بتواند هر کدام را به نوبت خود اسیر وذلیل کند.

قلم است که مى تواند در آینده سیصد ملیون هندى وسى وپنج ملیون ایرانى وافغانى و کرد وشصت ملیون ترک وعرب را با هم متحد کند و ریشه ى دشمن عموم را از بیخ بکند”(٢٢)

خسوف اسلام :

خان ملک ساسانى در این بخش به وسعت ممالک اسلامى که سابقاً از چین تا اقیانوس اطلس را شامل مى شد و اقوام عرب وایرانى وهندو وچینى ومغول وتاتار وغیره رادر بر مى گرفت و تعالیمى که موجد فتوحات مسلمانان بود ، اشاره مى کند.

کشور گشایى هاى خلفاى اموى وعباسى وسلاطین عثمانى را نشأت یافته از دلبستگى مسلمانان آن ازمنه به حقیقت مذهب مى داند، که چون به حقانیتش یقین داشتند” جان ومالشان را فداى اسلام مى کردند وبراى نگهداریش از همه چیز چشم مى پوشیدند” روحیه اى که موجد عزّت وقدرت هزار ساله مسلمانان گشت وشرق وغرب عالم را به تصرّف آنها در آورد.”وآنهائى که امروز تمسخر مى کنند، وبه مسلمانان طعنه مى زنند در برابر فرمانش مى لرزیدند وحکمش را مى بوسیدند”(٢٣)

خان ملک ساسانى در ادامه ى مطلب چنین مى گوید:
“هزار افسوس که آن سبو بشکست وآن پیمانه ریخت امروز که هزارو سیصد واندى از هجرت محمد هاشمى مى گذرد ، اسلام خوار، و زار و مسلمانان بى مقدار است .عیسویان متمدن ! از یک طرف به مسلمانان لا ابالى گرى و بى اعتنائى به مذهب مى آموزند ، واز طرف دیگر کشیش ها به اطراف دنیا براى عیسوى کردن مردم مى فرستند .

در مدّت چندین قرن همکیشان خود را با کمال تر دستى به با مذهبى ومسلمانان را به بى مذهبى دعوت مى کردند . هر چه شاگرد مسلمان براى تحصیل به اروپا مى آمد به قدرى از این خوش کرداران عیسوى مذهب طعنه و شنعت وپستى وبى مقدارى در باب اسلام مى شنید ، که از مسلمانى بیزار مى شد ویقین مى کرد که معنى تمدّن بى مذهبى است .

با این عقیده به وطنش بر مى گشت. وبه اشخاصى که به ریشه ى هستیش تیشه زده بودند، احترام مى کرد ومهم ترین خیالش این بود که به شکل آنها در آید وبه مذهب وآیین که حیات وجان ملّت است تمسخر کند. نتیجه ى این کافر ماجرائى ها این شد که به مسلمانان بى غیرتى آموختند ،بیشتر ممالک اسلام را متصرّف شدند ، وامروز مى خواهند مسلمانى را پا مال کنند” (٢۴)

“هزار سال بعد از هجرت بیشتر از ٢٨ ملیون فرسخ مربع در تحت تصرّف ٢۵ تاجدار مسلمان بود ، وامروز که دول اسلامى منحصر به ایران وعثمانى شده ،بیشتر از سه هزار فرسخ مربع در تحت تصرّف ندارد. آن هم با چه ذلّت ومسکنت ،به کتاب مبینش قسم که محمد هاشمى از حال اسلام و وضع مسلمانان امروز تنفّر دارد. پیغمبرى که تمام عمرش در میدان جنگ کرد وعلمش را به آسمان افراشت کجاست که ببیند ،گلوله ى قزّاق روس بیرق ایران را سوراخ مى کند. وعلم عثمانى در طرابلس سرنگون مى شود.”(٢۵)

“یاوران اسلام کجا هستند که ببینند ،سالداتهاى روسى در اردبیل وتبریز به عصمت دختر هاى مسلمین دست درازى مى کنند ودر مساجد اسب واستر مى بندند . پشتیبان هاى اسلام کجا هستند که ببینند ، سربازهاى ایتالیا در طرابلس بعد از آنکه مردهاى بى گناه را دست بسته شهید کردند ، زنهاى عرب را بریسمان بسته براى تماشا وشادى بالاى نعش پدر وبرادر آوردند وپیرزنى که نمى خواسته،این منظره ى ناهنجار را مشاهده کند، روبروى چندین هزار مرد اجنبى لخت وعورش کرده وتیربارانش مى کنند.” (٢۶)

پوزش وسرشکستگى تا کى :

تحت عنوان پوزش وسر شکستگى مى نویسد:

“پس از ۵١٢٩سال که از تاجگذارى کیومرس مى گذرد ،حالا زندگى ایران ۴٨ ساعته شده ، دیروز ۴٨ ساعت وقت داشتیم که ژاندارم ها را از املاک شعاع السلطنه احضار کنیم . واز سفارت روس عذر بخواهیم . امروز ۴٨ ساعت وقت داریم که دوست خدمتگزارمان مسیوشوستر را به خاطر روسها جواب بدهیم. وبعد از این به صلاح روس خدمتگزار اجیر کنیم تا مثل بلژیکى هاى باغیرت، ایران را به روس بفروشند. وزیر امور خارجه ى انگیس که امروز باعث خجالت ملّت انگلیس شده ، زحمت روشن کردن آتشى را که براى سوختن خانه ى ماست ،به روس ها واگذاشته ، اما خودش ، متّصل آن آتش را از دور باد مى زند ،که مبادا خاموش شود وایران نجات یابد. وزیر امور خارجه ى انگلیس از یک طرف مى گوید که اساس اتحاد روس وانگلیس روى استقلال ایران است.از طرف دیگر مى گوید، محال است که بگذاریم ،ایران بروز اولش برگردد .یک نکته در اینجا هست وآن این است که روس وانگلیس به لفظ استقلال ، یک فعل دیگر داده اند وما از احمقى وبى غیرتى آن معنى را تاکنون نفهمیده ایم .” (٢٧)

دوهزاروپانصد سال قبل که داراى اوّل ، همه ى آسیاى غربى را تصرّف کرد، فرمان داد که فتح نامه اش را در کوه بیستون نقش کنند، شاهنشاه ایران در آنجا مى نویسد که : اوّل درخواست داریوش پادشاه از اورمزد پاک این است که خاک ایران را از تاخت وتاز لشکر دشمن محفوظ بدارد. وبه فرزندان ایران این قدر قوّت دهد، که نگذارند، که خاک هخامنش به دست اجنبى افتد، روى ما سیاه ، داریوش پادشاه کجاست که ببیند ،

همه مرز ایران پر از دشمن است
به هر دوده اى ماتم وشیون است
همه جاى آشوب وجاى بلاست
نشیمن گه تیز چنگ اژدهاست

صد سال پیش اسپانى هم مثل ما بى لشکر بود، امّا اهالى اسپانى در کوه ودرّه دویست هزار قشون مرتب ناپلئون را شکست داده،و ریز ریز کردند. لشکر ماهم در دهات وایلات هنوز جوانان مرد صفت داریم پس کى به داد ایران مى رسند. پس برادران عثمانى وهندى وافغان ما کى به ما کمک مى کنند؟!(٢٨)

این بود شمه اى ازشرح احوال ونقل اقوالِ سید احمد – خان ملک ساسانى محتشم السلطان ،دیپلمات ایرانى استعمار ستیزى که ازیک سو پرچم افتخارات باستانى را به دوش مى کشید،واز مواریث ایران باستان وافتخارات گذشته یاد مى کرد ،واز سوى دیگر در تقابل وتعارض با مطامع ِاستعمارى ممالک باخترى،جهان گشایى وجنگاورى پیروز مندانه ى سرداران مسلمان را مى ستود. وآرمان اتحاد اسلامى واتفاق سیاسى نظامى مشرق زمینیان رادرسر مى پروراند!

منوچهر برومند م ب سها

پاریس سوم تیرماه ١٣٩۵

مآخذ ومستندات:

١: فرمانفرمائیان ، حافظ – اشاره اى بر شرح زندگى وآثار میرزا محمد حسین فراهانى ، یغما – شماره صد وهشتاد ونه ( فروردین ماه ١٣۴٣) : ١٨-٢۴).
دانشنامه ى ایرانیکا ،مدخل فراهانى ، میرزا محمد حسین به انگلیسى

٢-این کتاب به کوشش مسعود گلزارى ،توسط انتشارات فردوسى در سال ١٣۶٢ در تهران با ۴١٢ صفحه منتشر شده است . مصحح کتاب اعلام واشخاص واماکن مندرج در آن را توضیح داده و اضافات وتصحیحات خود را بر آن افزوده است.

٣-اسکویی، مصطفی، پژوهشی در تاریخ تئاتر ایران، مسکو: نشر آناهیتا، ۱۳۷۰ خورشیدی. ص۱۲۶).

۴: خان ملک ساسانی، آگاهی نامه، چاپ برلین، چاپخانه ى شرکت کاویانى سال ١٣۴١ ه ق

۵:خان ملک ساسانى، دست پنهان سیاست انگلیس در ایران ،انتشارات بابک تهران ١٣۵۴ خورشیدى ،ص ۶۴).

۶:همان،ص ٨۵).

٧:همان،ص٨۶).

٨:محمد گلبن ٣٣ صفحه از ۴٧ صفحه ى این مسوده را در شماره سوم نشریه ى اسناد بهارستان مؤرِّخ پائیز١٣٩٠منتشر کرده ، ولى در تنظیم عنوان مطالب به اشتباه ، اظهارات نصرت السلطنه را که مربوط به سلطان احمد شاه قاجار است به ناصرالدین شاه نسبت داده است

٩-١٠-١١-١٢-١٣: اسناد بهارستان، سال اول ، شماره سوم ، پائىز ١٣٩٠ ص٢٨٢).

١۴:همان ص٢٨٣).

١۵-١۶-١٧:همان ص ٢٨۴).

١٨: همان صص٢٨۴ -٢٨۵).

١٩: ٢٨۵).

٢٠:همان صص ٢٨۵-٢٨۶).

٢١: همان ص ٢٨۶).

٢٢: همان ص ٢٨٧تا٢٩٠).

٢٣: همان ص ٢٩٠س ١٨).

٢۴:همان صص ٢٩٠-٢٩١).

٢۵-٢۶: همان ).

٢٧:همان ص٢٩٢).

٢٨:همان ص ٢٩٣).
be kanal site Melliun Iran bepeyvandid


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.