بازگشت به صفحه اول  
 
 

 

"تحليل نادرست"

نقد پرويز ورجاوند* بر تحليل محمد قوچانی از طيف ها و وضعيت نيروهایِ سکولار در ايران

 روزنامه شرق: آقاى قوچانى نويسنده مقاله «عصر جديد» در ويژه نامه «سياست نامه شرق» كوشيده اند تا صورت بندى جديدى را از نيروهاى سياسى كشور در دوران پسااصلاحات به دست دهند. ايشان در زير عنوان «فرضيه» كوشيده اند تا با تكيه بر چگونگى رده بندى در دانش زيست شناسى توجه دهند كه قصد دارند تا با تكيه بر يك نگرش علمى، «صورت بندى جديد نيروهاى سياسى ايران» را در دو چارچوب صورت بندى «علمى _ جامعه شناختى» و «راهبردى _ سياسى» تبيين بفرمايند. من در اينجا قصد آن ندارم تا درباره روش شناسى مورد نظر و نكات فراوانى كه درباره آن مى توان اظهار داشت، سخن بگويم، زيرا كه ناگزير بايد وارد بحثى كش دار بشوم. ولى اجازه بدهيد يادآور شوم كه با آن مقدمه در بحث فرضيه، خواننده انتظار آن دارد كه در سراسر نوشته مبانى علمى محور قرار گرفته باشد و ملاحظات خاص سياسى بر تحليل انجام گرفته اثر نگذارد و نوشته را به يك پيام سياسى جهت دار تبديل نكند.

  سكولارها

من از بحث درباره هفت گروه رده بندى كه درباره بسيارى از آنها نظر دارم درمى گذرم و فقط به گروه هشتم كه زير عنوان «سكولارها» آمده مى پردازم. با انتخاب واژه «سكولار» در معرفى اين گروه مورد نظر، كوشيده شده تا مشخصه اصلى طيف هاى ناهمگنى از نيروهاى ملى تا جريان هاى ماركسيستى «لائيك» را در پديده «سكولار» بودن ببينيد و با تكيه بر آن، تفاوت هاى بنيادين و ريشه اى ژرف ميان آنها را كه سبب شده هميشه با هم اختلاف هاى اساسى داشته باشند ناديده بگيريد. در شرح اين طيف نوشته شده است:

 «در واقع سكولارها از دو گروه اصلى تشكيل شده اند:

اول - چپ هايى كه در گذر زمان به دموكراسى بيش از سوسياليسم بها مى دهند و جمهوريخواه شده اند، دوم - روشنفكران دينى كه در گذر زمان سكولار شده اند... سكولارهاى ايرانى عمدتاً فاقد سوابق ليبرالى هستند و گذشته آنان به يكى از دو گرايش چپ لائيك يا چپ اسلامى بازمى گردد. جريان سكولار كنونى در تاريخ جمهورى اسلامى هرگز به قدرت سياسى دست نيافته است اما در عصر پهلوى بخشى از قدرت در اختيار سكولارهاى دربارى بوده كه به نوعى ايدئولوگ حكومت نيز محسوب مى شدند. با وجود اين چپ سكولار همواره محكوم و مطرود مانده است.» [ص ،۶ ستون سوم]. دوست عزيز اين چگونه رده بندى علمى است كه شما «آته ايست» ها [لامذهب ها] و لائيك ها را كه اصل مذهب را نفى مى كنند و آن را «افيون جامعه» قلمداد ساخته و مبارزه بى امان با آن را در سرلوحه مبارزات ايدئولوژيك خويش قرار داده اند با نگرش «سكولاريسم» كه نه تنها هيچگاه در راستاى نفى مذهب و دين گامى برنداشته كه بسيارى از مبشران آن خود داراى اعتقادات آيينى بوده اند، يكسان پنداشته ايد و نيروهاى ملى معتقد به سكولاريسم را با جريان هاى چپ ماركسيست در يك رديف قرار مى دهيد. دو ديگر براساس كدام واقعيت تاريخ معاصر ايران شما به خود حق مى دهيد تا طرفداران سكولاريسم را به دو گروه مورد نظرتان نسبت بدهيد و به گونه اى حيرت انگيز بنيادى ترين جريان سكولار ايران يعنى نيروهاى ملى و محور آنها جبهه ملى ايران را ناديده بينگاريد. ناسيوناليست هاى ايران و جريانى كه از ميانه دوران قاجار و دست كم از زمان اميركبير براى رهانيدن ايران از چنبره عقب نگهداشتگى تحميل شده از سوى استعمارگران روس و انگليس گام به ميدان گذاردند و حركت در راستاى مدرنيسم را مورد توجه قرار دادند، با وجود فضاى بسته جامعه و سلطه تحجر بر آن، همه بر اين باور بودند كه در راستاى استقرار حكومت قانون و تلاش براى دستيابى به اعمال حق حاكميت ملى، مى بايست از نفوذ و دخالت هاى بى مورد جلوگيرى كرد. اميركبير در ابعاد مختلف و به گونه اى غيرمنتظره راه را بر مقام هاى صاحب قدرت سد ساخت و كوشيد تا همزمان از اقتدار حكومت در برابر دخالت هاى سه گانه: درباريان، روحانى نماها و قدرت هاى استعمارى پاسدارى كند. در نهايت تاسف با حذف اين چهره بر اثر توطئه همه آن سه گروه، شرايطى به وجود آمد كه بخش مهمى از اين افراد در ابعادى گسترده تر در كار حكومت و اداره كشور به دخالتى همه جانبه پرداختند و در نتيجه چون دوران فتحعليشاه لطمه هاى شديدى بر منافع ملى وارد ساختند. بى مناسبت نمى دانم تا به عنوان نمونه از اين دخالت ها شما را به موارد تاريخى ارجاع دهم تا بدانيم كه چرا مشروطه خواهان واقعى ايران براى به سامان رساندن اين هدف چه رنج ها كه نبردند و چه تمهيداتى كه هوشيارانه به كار نبستند. باشد كه تلاش براى دستيابى به سكولاريسم را به چپ هاى كمونيست نسبت ندهيم و بپذيريم كه اين مهم از آغاز از ميان تفكر ملى برخاسته و تا به امروز اين پرچم هميشه بر دوش نيروهاى ملى حمل شده است. مشروطه خواهان آگاه اين مرز و بوم بر اين باور بودند كه بايد در قانون اساسى مسئله برابرى همه افراد ملت ايران در تمامى زمينه ها ديده شود و هيچ فردى به اعتبار دين و مذهب و محدوديت امكانات مالى و عقيده اش فرودست تر از ديگران به حساب نيايد و از اين اصل با عنوان «مساوات» ياد مى كردند. همچنين بود اعتقاد به آزادى، آزادى در انديشه، قلم و بيان، تشكيل گروه ها و حزب ها و اجتماعات كه از آن با واژه «حريت» ياد مى شد. اين هر دو اصل به شدت از سوى مخالفان به چالش كشيده شد. اختلاف ها زمانى كه كار تدوين متمم قانون اساسى مطرح گشت به اوج خود رسيد. از آن جمله بود مخالفت آن جماعت با برخوردار گشتن مسيحى ها، يهودى ها و زرتشتى ها از حقوق برابر با مسلمانان. روشنفكران ملى مشروطه خواه ماه ها تلاش كردند و با انجام تغييرات در متن ماده هاى مختلف و از جمله در اصل دوم و هشتم، سرانجام پس از كشمكش هاى بسيار با اين استدلال و ترفند كه قانون مصوب مجلس، مربوط به «عرف» است، موفق شدند كه لااقل حقوق اهالى مملكت را در برابر «قانون دولتى» مساوى اعلام كنند. مخبر السلطنه هدايت در اين باره چنين مى نويسد: «در سر ماده تساوى ملل متنوعه [صاحبان اديان مختلف] در حدود با مسلم، شش ماه رختخواب ها در صحن مجلس پهن شد و مردم مجاور ماندند، بالاخره چاره در اين جستند كه در اجراى حدود بنويسند، اهالى مملكت ايران در مقابل قانون دولتى متساوى الحقوق خواهند بود (اصل هشتم). قانون دولتى چه معنى دارد، معلوم نيست.» با وجود همه تلاش ها براى دست يافتن به تفاهم، در عمل گروهى دست از ستيز برنداشتند و براى تحريك مردم در مخالفت با مصوبات مجلس، بر آن شدند تا در مسجد جمعه چادر بزنند و از آن مجلس ها براى رودررويى با قوانين تصويب شده بهره بگيرند. در برابر مشروطه خواهان نيز دست به كار شدند و جمعيت زيادى به مسجد رفتند و از برپايى چادر و تشكيل آن روضه خوانى ها جلوگيرى كردند و سرانجام شادروان طباطبايى بر منبر رفت و به مردم گفت كه از شيخ قول گرفته كه در كار مشروطيت دخالت نكند و اگر چنين كرد «خود شخصه او را از طهران بيرون كنم». در پى گفته هاى طباطبايى مردم پراكنده شدند ولى شيخ و همراهانش دست برنداشتند و به حضرت عبدالعظيم پناه بردند و به مخالفت هاى خويش ادامه دادند. موارد تاريخى نشان مى دهد كه توجه مردم، به ويژه نسل جوان را به اين امر مهم جلب كنم كه تاكيد نيروهاى ملى و به ويژه جبهه ملى ايران بر اصل «سكولار» بودن حكومت و جدايى دين از دولت، پديده اى است كه دست كم راه به دوران مشروطيت مى برد و تلاش كنندگان در اين راه فقط منافع ملى را مورد نظر داشته اند. چنانكه در پى استقرار جمهورى اسلامى نيز جدى ترين جريانى كه در اين راستا با قبول همه مشكلات استوار بوده جبهه ملى ايران است. جبهه ملى ايران به شهادت كارنامه روشن و گويايش در عين حالى كه هيچ گاه با اصل دين و اعتقاد مذهبى مردم مخالفتى نداشته و آن را براى حفظ معنويت جامعه و پاسدارى از اخلاق و منش انسان واره مردم ضرورى مى دانسته، هميشه بر اين باور بوده كه از يك سو براى حفظ ارزش هاى معنوى مذهب و آلوده نساختن آن با خواست هاى فزون طلبى، فساد و سلطه كه هميشه مى تواند وجود داشته باشد و از سوى ديگر براى جلوگيرى از تشتت در يكپارچگى و وحدت ملى، ضرورى است تا از دخالت دادن دين در حكومت پرهيز بگردد. ما با شناخت همه جانبه از واقعيت هاى حاكم بر منطقه و حساسيت هاى موجود در باشندگان اكثريت وسيع مردم كشورهاى خاورميانه، قفقاز و آسياى مركزى نسبت به شيعيان، ايدئولوژيك ساختن حكومت را با منافع ملى مغاير دانسته و بارها بانگ برداشته ايم كه با توجه به شرايط بحرانى منطقه، حفظ يكپارچگى كشور و تقويت هر چه بيشتر وحدت ملى در گرو آن است.

آقاى قوچانى ما با نگاهى فراگير به همه جنبه ها، در چارچوب واقعيت هاى تاريخى، شرايط استراتژيك و تقويت وحدت ملى بوده است كه بر سكولاريسم تاكيد داشته ايم. آرى جناب قوچانى فرق است ميان سكولاريسم مورد نظر نيروهاى ملى با آنچه كه چپ ماركسيست وابسته يا مستقل بدان مى انديشد. آنچه كه به نوشته شما «در شرايط كنونى جريان سكولار را به بازيگر جدى صحنه سياسى [ايران] تبديل كرده است...» بدون شك و بى هيچ اما و اگرى، بازتاب همان تلاش ها و كوشش ها و خطر كردن هاى جريان ملى ايران است كه در راستاى پاسدارى از منافع ملى، سكولاريسم را براى ايران ضرورى دانسته است. شك نكنيد كه اگر چنين بسترى طى سال ها فراهم نيامده بود، امروز نمى توانستيد شاهد «پيوستن گروهى از روشنفكران مذهبى به نهضت سكولاريستى» ايران باشيد.

  رفراندوم

سخن درباره رفراندوم قانون اساسى بحث مفصل خود را مى طلبد. در اينجا فقط يادآور مى شوم كه به شهادت جزوه پربرگى كه به احتمال در شمارى از بايگانى هاى سياسى مى توان به آن دسترسى پيدا كرد، به اعتبارى جبهه ملى نخستين سازمانى بود كه با انتشار متن پيش نويس قانون اساسى بند به بند آن را مورد تجزيه و تحليل قرار داد و از ديد منافع ملى و ساختار يك قانون اساسى پاسخگو به نيازهاى ملتى كه مى خواهد با بهره مندى از آزادى و حق تعيين سرنوشت با توانمندى به صحنه پرآشوب جهان پا بگذارد، كاستى هاى آن را برشمرد و پيشنهادهاى خود را مطرح ساخت. سپس از زمانى كه قانون اساسى موجود به اجرا گذارده شد، در موارد مختلف نارسايى هاى آن به نقد كشيده شد و سرانجام در سال ۱۳۷۷ طى اعلاميه اى لزوم مراجعه به همه پرسى را مطرح ساخت و در فرصت هاى مختلف بر آن پا فشرد. سرانجام مهندس امير انتظام عضو هيات رهبرى جبهه ملى ايران، فراخوان رفراندوم را اعلام داشت و به تفصيل درباره ضرورت و چگونگى اجراى آن توضيح داده شد. بنابراين بى انصافى است اگر اين پيشينه را نبينيم و ماجراى رفراندوم را به سال ۱۳۸۳ مربوط بسازيم كه هم از نظر لحن و شيوه عمل و هم نابهنگامى و بالاخره چگونگى بازتاب آن در فراسوى ايران، مطلبى است كه ترجيح مى دهم در فرصتى ديگر درباره آن سخن بگويم.

  جمهوريخواهى

در بحث ديدگاه ها نوشته ايد كه: «سكولارها در حوزه انديشه سياسى جمهوريخواه ناب هستند. جمهوريخواهى آنان تلازمى كامل با جدايى دين از دولت و سياست دارد و از اين نظر راديكال ترين جريان سياسى موجود به حساب مى آيند.» تا اينجا درست، ولى در پى آن مرقوم داشته ايد كه: «اصولاً پتانسيل اصلى جمهوريخواهى در شرايط كنونى در خارج از ايران قرار دارد.» ممكن است بفرماييد كه براساس كدام ارزيابى آمارى به چنين نتيجه اى رسيده ايد؟ دوست عزيز كافى است فقط براى يك نيم روز به همكاران تان ماموريت دهيد تا با توسل به يكى از شيوه هاى علمى نظرسنجى با مردم در گروه ها و موقعيت هاى مختلف شغلى و اجتماعى تماس برقرار كنند و حاصل كار را عرضه بدارند تا به اين باور برسيد كه پتانسيل اصلى جمهوريخواهى در همين سرزمين وجود دارد و نه در فراسوى مرزها. در زمينه استراتژى سياسى سكولارها اظهارنظر كرده ايد كه استراتژى آنها «كمك به فضايى بين المللى براى وادار ساختن حاكميت ايران به تغييرات عميق سياسى است. از نظر آنان تنها نظام نوين جهانى است كه مى تواند حكومت ايران را وادار به پذيرش دموكراسى سازد»؟! جناب آقاى قوچانى اين چه ذهنيتى است؟ چرا چنين قضاوت مى كنيد. چگونه مى توانيد بيش از ۲۵ سال مبارزه و تلاش يك ملت و جمع پرشمارى از صاحبان انديشه و قلم، فعالان سياسى، سازمان هاى ملى و جنبش دانشجويى را در راه دستيابى به دموكراسى و جامعه اى آزاد را همراه با قبول فشارها ناديده بگيريد و بنويسيد كه «از نظر آنها تنها نظام نوين جهانى است كه مى تواند حكومت ايران را وادار به پذيرش دموكراسى سازد»؟!

 دريغ و درد از چنين داورى. دوست محترم ملتى كه براى دستيابى به آزادى و حاكميت ملى و ساختار دموكراسى تاكنون گروهى از فرزندان برومندش چون پروانه و داريوش فروهر، مختارى و پوينده، دكتراحمد تفضلى و سعيدى سيرجانى، مجيد شريف و... جان شيرين خود را فدا ساخته اند و هزاران نفر از مبارزان آزادانديش آن، فشارها را تحمل كرده اند، شك نكنيد توان آن را خواهد داشت كه با سرسختى هر چه تمام تر خود را تا قله پيروزى بالا ببرد. از سوى ديگر روند اوضاع منطقه نيز در مسيرى سير مى كند كه مى تواند اميدواركننده باشد زيرا كه مجموعه اوضاع حكايت از آن دارد كه ساختارهاى ناهمگون با دموكراسى و نظام هاى رودررو با حق حاكميت ملت ها، با هر نام و عنوان و تمهيدى نتوانند به رغم خواست ملت ها موقعيت خود را تثبيت كنند. و پايان كلام، شما در زير عنوان: چهره ها، گروه ها و تريبون ها در پيوند رديف هشتم همه هنرتان را به كار برده ايد تا از اين گروهى كه خود در چند سطر بالاتر اذعان كرده ايد كه در شرايط كنونى «بازيگر جدى صحنه سياسى كشور است»، تعريفى غيرمنتظره به دست دهيد و نوشته ايد «طيف رنگارنگ سكولارها فاقد تشكيلاتى منسجم است» و در چند سطر بعد با تحقير دفتر تحكيم وحدت به صورت: «بقاياى دفتر تحكيم وحدت»؟! از اين سازمان كه تنها سازمان مطرح جنبش دانشجويى كشور است و جبهه ملى ايران به عنوان سازمان هاى تشكيلاتى اين طيف نام مى بريد. ولى آنجايى كه بايد از «چهره هاى سياسى و فكرى» جبهه ملى مانند ساير گروه ها نام ببريد، از هيچ يك از چهره هاى مطرح اين جريان كه دست كم در ميان دانشجويان، دانشگاهيان، صاحبان انديشه و قلم و همه جريان ها و فعالان سياسى در داخل و خارج كشور به خوبى شناخته شده هستند نامى نمى بريد، حتى از امير انتظامى كه هر آزادانديشى خود را موظف مى داند تا هيچگاه او را به عنوان يكى از رهبران جبهه ملى ايران و پويندگان راه مصدق از يا د نبرد نيز سخنى به ميان نمى آوريد.

 

* سخنگوى جبهه ملى ايران

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به جبهه ملی ايران