تغييرات انجام گرفته در اطلس نشنال جئوگرافيک می‌تواند زمينه ساز اقداماتی باشد كه منافع ملی ايران را مورد تهديد جدی قرار دهد.

 انتشار اطلس جديد «نشنال جئوگرافيك» با انجام تغييراتى چند در بخش «خليج فارس» نسبت به چاپ‌های پيشين، در روزهای گذشته واكنش‌های فراوانی را در پی داشت كه در نوع خود بي‌سابقه بود. تغييرات ياد شده به هیچوجه در راستای يك نگرش علمی صورت نپذيرفته و در تمامی ابعاد آن را بايد يك اقدام سياسی به منظور زمينه‌سازيهای مورد نظر برای موضع‌گيری در برابر منافع ملی ايران در مهمترين آبراه استراتژيك جهان به شمار آورد. از اين روست كه مي‌بينيم در برابر بی تفاوتی حاكميت، دهها هزار ايرانی در درون و بيرون كشور به گونه‌ای پرشور دست به اعتراض مي‌زنند و از هويت ايرانی كهنسال اين آبراه و مالكيت بي‌چون و چرای ايران بر جزاير سه‌گانه به دفاع مي‌پردازند. در اين اطلس جديد، گذشته از آوردن نام «خليج عربي» در كنار نام «خليج فارس» و افزودن نامهای عربی برای برخی جزاير كه هميشه با نام ايرانی شناخته شده‌اند، و در برابرجزاير سه‌گانه ابوموسي، تنب بزرگ و كوچك، بر خلاف تمامی ضوابط و كنوانسيون‌های جهاني، عنوان «اشغال شده بوسيله ايران» آورده شده كه به روشنی نشانگر اقدامی توطئه‌آميز در جهت حمايت از ادعای بي‌پايه شيخ شارجه بر اين جزاير است. نكته شگفت انگیز اين است كه از تاريخ ورود شيخ های عرب از منطقه نجد به خليج فارس، طوايف اتوبی (آل صبا و آل خليفه)، بنی یاس و بل فلاست (آل نهیان و آل ثانی) و طوایف شارجه و رأس الخيمه و غيره، بيش از 200الی 250 سال نمي‌گذرد و به سبب اتصاف تعرض دريايی و بر هم زننده امنيت و تجارت خليج فارس و آبهای مجاور، اراضی آنها در نيمه دوم سده نوزدهم به عنوان pirate coast يا سواحل راهزنان در نقشه‌های جغرافيايی وقت انعكاس داشت. بهمين جهت بريتانيا اراضی آنها را طبق حقوق بين‌الملل وقت بعنوان res nullius يا اراضی بلاصاحب و درخور تصرف تلقی و بر همين اساس با آنها برخورد داشت، و بر اساس همين سايقه تا 1971از اطلاق دولت state به آنها خودداری شده بود.اينك شگفت‌انگيزتر اين است كه چنين پديده‌هايی كه از عمر آنها بيش از دو سده و اندی نمي‌گذرد، و  استقلال و اطلاق دولت به جمع آنها از 30سال تجاوز نمي‌نمايد، ادعا بر جزايری دارند كه در طی 2700سال گذشته از جمله اراضی جدانشدنی ايران بوده‌اند که برای چند دهه تحت اشغال غيرقانونی قدرت استعماری درآمد و پس از خروج قدرت مذكور از شرق سوئز به سرزمين مادر اعاده داده شد. حتا در اين رابطه صرفاً به خاطر جلب همكاری منطقه‌ای و ايجاد امنيت آن، ايران سياست گذشت را نسبت به همسايگان عرب در پيش گرفت. ایران، از يك سو، از پيگيری حقوق تاريخی خود بر بحرين خودداری کرد  و، از سوی ديگر، منافعی برای شيخ نشين شارجه در جزيره ابوموسی پيش‌بينی كرد كه اين اقدام اخير حتا از ديد و آگاهی مردم ايران تا روز انقلاب پنهان نگاهداشته شده بود. انگلستان بيش از آنكه در سال 1971بنابر دلايلی نيروهايش را از خليج فارس بيرون برد با زيركي‌های خاص خود كوشيد تا به شيخ‌نشين‌های كوچك و ناآباد ساحل جنوبی درآن زمان، هویت  سياسی ببخشد و با بستن قراردادهای خاص به آنها و بين آنها، شرايطی پديد آورد تا در فرصت‌های لازم آن سرزمين‌ها را به چالش با ايران به صحنه آورد. بيرون رفتن نيروهای انگلستان از منطقه مصادف بود با دورانی كه آمريكا به علت كمبود ناوگانش در دريای عمان و درگيری در خاور دور، آمادگی نداشت تا در مقابل اتحاد جماهير شوروی كه داعيه پركردن خلاء قدرت استعماری انگلستان را در نقاط استراتژيكی بويژه خاور ميانه داشت، دست به واكنش سريع بزند. ازاينرو، با درك مبانی تاريخی و حقوقی ايران و گسترش ساحلی كشور در سراسر كرانه شمالی خليج فارس و وجود ذخاير عظيم انرژي، طرح تقويت اقتصادی و به ويژه جنبه نظامی ارتش به منظور تامين امنيت آبراه بزرگ منطقه با هماهنگی مشترك به موقع اجرا گذارده شد. اين فرايند نه تنها پيروزی ديپلماسی غرب را در چارچوب نظام بازدارنده محدود در برابر تهديد بلوك شرق در منطقه حساس خاور ميانه ميسر ساخت بلكه خواست استراتژيك ايران را نيز فراهم آورد.

از آن پس، ديپلماسی ايران با برقراری روابط حسنه با كشورهای منطقه‌ای و تدبير عقد قرارداد الجزاير   (1975)

از موضع قدرت برتر نظامی با كشور عراق و بازپس‌گيری جزاير مهم سه‌گانه تنب‌های بزرگ و كوچك و ابوموسی از انگلستان، برای نخستین بار در سده اخير بار مسئوليت خطير پاسداری از امنيت منطقه خليج‌فارس، دريای عمان تا ميانه اقيانوس هند را با موفقيت بردوش گرفت، تا اينكه گرايش غير متعارف حكومت ايران به وابستگی به ابرقدرت آمريكا بجای حفظ فضای همبستگی كشور با موازين متعادل غرب و خودمحوری مغرورانه دولتمردان در مقابل خواست‌های برحق و دگرگون ساز اكثريت جامعه، رژيم ايران را با بروز انقلابی فراگير سرنگون ساخت.در آن ميان، در روزهای نخست انقلاب، حذف و فروپاشاندن غير موجه قدرت ارتش منظم سامان يافته ایران به عنوان سكان‌دار امنيت و عظمت ملی و ايجاد كننده تعادل قوا در منطقه حساس خاورميانه پديده‌های ناخواسته زيرين را بوجود آورد: 1-شكست استراتژی كارآمد امنيت ملی 2-سقوط تسلط كم‌نظير قدرت نظامی در منطقه خليج‌فارس كه به سبب آن در فضای بي‌ساماني‌ها موجبات تحريك كشور عراق و جرات تجاوز به خاك ايران را فراهم آورد و مدت هشت سال جنگ فرسايشی و ويرانگری را به كشور ما تحميل كرد. همچنان كه ايران دیگر نتوانست نقش مهم خود را در امنيت خليج‌فارس ايفا كند، و در اين شرايط، دنيای غرب، بويژه آمريكا، برآن گشت تا اين منطقه حساس را به زير سلطه درآوردند. ديری نپایيد كه نيروهای مسلح آمريكا با تمسك به بروز جنگ كويت و سپس  آزاد بخشی عراق از حكومت جبار صدام، با حضور در  حوزه خليج‌فارس امكان ساماندهی هر طرحی را به منظور تامين امنيت منطقه كه از حقوق مسلم كشورهای ساحلی است از آنان سلب نمود. از سوی ديگر، در پی طرح‌های استعماری برای رو دررویی كشورها و شيخ‌نشين‌های ساحل جنوبی با ايران بر پایه تمهيدات قبلی چون عنوان كردن نام «خليج فارس»، شيخ نشين شارجه را وارد گود ساختند تا نسبت به مالكيت جزاير سه‌گانه ايرانی كه تسلط استراتژيك بر تنگه هرمز دارند به ادعا بپردازند.

از ياد نبريم كه تنگه هرمز كانال باريكی است كه خليج فارس را به اقيانوس هند متصل مي‌سازد. در مسير طولی تنگه هرمز جزاير ايرانی «لارک، قشم، هنگام، تنب بزرگ و ابوموسی كه با يك خط منحنی مي‌توان آنان را بهم مربوط كرد از برترين موفعيت استراتژيكی برای حفاظت از تنگه هرمز برخوردارند و آشكار مي‌سازد كه اين جزاير تا چه حد از نظر نظامی و اجد اهميت مي‌باشند. از اينرو، هر قدرت تامين كننده امنيت خليج فارس تلاش در تصاحب آن جزاير را دارد.

بنابراين، درمي‌يابيم تغييراتی كه در اطلس  مهم موسسه نشنال جئوگرافيک صورت پذيرفته، پديده‌ای تصادفی و كم اهميت نمي‌تواند باشد، بلكه به اعتباری مي‌توان آن را زمينه ساز اقدامات نگران كننده‌ای دانست كه مي‌تواند در آينده منافع ايران را بيش از پيش مورد تهديد قرار دهد. پيشگيری از بروز رويدادهای تهديد كننده در گرو آن است که با اتخاذ سياستی هوشمندانه و تعامل آمیز با كشورهای مطرح منطقه و قدرت‌های غرب، بار ديگر قدرت ايران در منطقه زنده سازی شود و در پاسداری از امنيت تنگه هرمز و حفظ امنيت در خليج فارس و دريای عمان، نقشی بنیادی  به عهده آن گذارده شود. حاكمان برقدرت نشسته بايد بدانند كه هرگونه سهل‌انگاري، ندانم‌كاري، سياست‌بازی و سازش‌كاری در راه دستيابی به اين مهم، ضربه‌ای كاری بر استقلال و حفظ يكپارچگی كشور وارد خواهند ساخت كه ملت ايران آن را برنمي‌تابد.

                                                                       جبهه ملی ايران

                                                                        آذر ماه 1383