بازگشت به صفحه اول

 

 
 

29 ارديبهشت سالگرد تولد قهرمان ملي ايران  دكتر محمد مصدق

                من ازيادت نمی كاهم

سعديا مرد نكونام نميرد هرگز           مرده آنست كه نامش به نكويي نبرند

يادم مي ياد هفت، هشت ساله كه بودم هميشه يه كتاب توي قفسه كتاباي بابام ذهنمو به خودش مشغول ميكرد .كتابو مامان برا تولد بابا خريده بود :شايد بهتريت هديه اي بودكه مي تونست به اون بده.عكس رو جلدش پيرمرد غوز كرده اي بود تكيه داده به عصايي .بزرگتر كه شدم فهميدم كتاب ،كتاب خاطرات مصدقه واون عكس ،عكس مصدقه كه تو احمدآباد گرفته واون قوز ،نه قوز پيري ، كه بار ملتي است كه روي دوشش سنگيني كرده .تو خونه پدر هميشه ازاون مي گفت .ازاين كه نفتو ملي كرده ، دوران نخست وزيريش حقوق نمي گرفته وتو دادگاههاي خارج از ايراني ها دفاع كرده .بزرگتر كه شدم بيشتر ازاون خوندم ،خوندم كه رويايي راهرچندكوتاه براي ملتي محقق كرده ؛ ‹‹روياي آزادي››…وجه چيزها درباره اش گفتند ومرا به شك واداشتند .اما پدرهميشه مي گفت :‹‹افراد بزرگ هميشه دشمناي بزرگ دارند ›› .گفتند اسمش محمد است اما مسلمان نيست .گفتند…گفتم قبول اما هرچه بود وهر چه كرد‹‹ مرد›› بود .مگر امام حسين تان نمي گويد كه اگر دين نداري لااقل آزاده باش .آن زمان كه مردي ومردانگي ازاين ديار رخت بر بربسته بود وهيچ كس را ياراي سخن گفتن نبود ،همو بود كه مردانه ايستاد وحنجره خلقش شد وفرياد برآورد:‹‹نه›› واين ‹‹ نه›› آغازگر سرودي شد كه ديگر ياران نيز از سردادنش پروايي به خود راه ندادند ،ياراني كه بايد مي مردند چرا كه پاي بر وجدان خود نگذاشتند ودر ‹‹ شهر سنگستان›› سخن گفتند .سخني چنان درشت كه ابليس را تاب تحملش نبود ولشكر تباهي خودرا روانه كرد تا درشبي سياه آنان را مثله كند ؛ چرا كه درشهر سنگستان سخن ازآزادگي گفتن وبهر دونان منت دونان نبردن جرمي بس بزرگ است .آري رفقاي ديگر رفتند ،اما ازهر بودني ماندگارتر شدند ؛ چرا كه به دخمه هاي سكوت پناه نبردند وبه حدوث توفان واقف بودند .

نام موسوليني را شايد دركتابهاي درسي خوانده باشيم .رهبر فاشيست وديكتاتور ايتاليا ، دوست وهمرزم!! هيتلر .دوستي مي گفت مجسمه ها وتنديس هاي او زينت بخش ! ميادين ايتاليا است .گفتم پس مگر او … گفت خيابانهايي هم به نام او وجود دارد .گفتم پس مگر او…گفت آري اما چه خوب ،چه بد جزئي ارتاريخ چند هزار ساله ايتاليا را به خود اختصاص داده وتاريخ را نمي توان باژگونه كرد :تاريخ خود سخن مي گويد .

دريغ وصد افسوس، ما چه كرده ايم: اسم فلان پايتخت كشور خارجي و فلان تازي قاتل (خالداسلامبولي) را روي خيابانهايمان مي گذاريم، اما از پاسداشت اسم رهبر ملي خود دريغ مي ورزيم. به راستي روي سخن ‹‹برشت›› شايد با ما بوده كه گفت :‹‹آن كس كه حقيقت را نمي داند بي شعور است؛ اما آن كس كه آن را مي داند و انكار مي كند جنايتكار است››.

www.koukh.blogfa.com

 
 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی