بازگشت به صفحه اول

 

 
 

به نام خدا

گذر روزگار را نمی توان توجیه کرد. روزگاری که مانند برق و باد سپری می شود. روزها یکی یکی سپری می شود. روزها و هفته ها گذشت و رسیدیم به چهلمین روز. چهل روز که هر روزش نیاز به حسین راضی، راه ، اندیشه و هدف او بیشتر نمایان می شود. چهل روز که تبلور این کلام حسین راضی در گوشمان زنگ می زند که :

((سوسیالیسم و دموکراسی دو جلوه از یک حقیقت است و آن حکومت مردم بر مردم است.))

و فهمش از سوسیالیسم (عدالت اجتماعی) نه سوسیالیسم علمی و ماتریالیسم تاریخی که سکه رایج زمانه رشد نسل او بود، که سوسیالیسمی است بر پایه خداپرستی. و حسین راضی ایستاده بر آرمان و تا آخرین لحظه یک خداپرست سوسیالیست ماند.

در هفتم آذر ماه 1307 به دنیا آمد. از عنفوان جوانی با علاقمندی و درک فراوان نسبت به مسائل سیاسی  توانست  در کنار رجال سرشناس وارد این عرصه شود. خودش می گفت که با آغاز جنگ بین الملل دوم به وادی سیاست راه یافته است. راه یافتنی نه از سر منفعت طلبی سیاسی یا حزبی و یا شور جوانی. راه یافتنی از سر درد و رنج و حرمان توده های مردم. سیاسی شدنی از سر درد آزادی و عدالت برای ایران و استقلال این ملک بلا دیده. و اصولا مگر نه این است که هم نسلان او همگی دردمندانی بودند ایستاده در راه و معتقد به آرمان؟ نسلی طلایی که بدنه نهضت ملی بود و ستونهای انقلاب بهمن 57 و بعد هم به این دلیل که بر اصولشان ایستادند، حذفشان کردند و دوباره تبدیل  شدند به منتقدین حاکمیت نوپا . نسل حسین راضی نسل ایستادن و اعتقاد و باور و کار بی شائبه و همه زمانی و همه مکانی بود. نسلی به یاد ماندنی در تاریخ ایران زمین.

روزگاری که پس از اشغال ایران در شهریور 1320توسط نیرو های متفقین و خلع رضا شاه از سلطنت و با باز شدن فضای سیاسی کشور،روزنامه ها  فعالیت خویش را آزادانه از سر گرفتند. احزابی مانند حزب ایران، نهضت خداپرستان سوسیالیست، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران و حزب زحمتکشان و بعد ها حزب نیروی سوم متولد شدند .

فضای آن روزها فضای آزادی است و اینجاست که مدعیان برای بهره برداری حاضر می شوند. نقل است از یکی از بزرگان که می گفت : ((متاسفانه وقتی اندیشه ای وارد ایران می شود، بنجل ترینش به دست ایرانیان می رسد.)) و آن روزها روزهای اوج گیری مارکسیسم روسی بود. روزهایی که استالین به بتی برای مدعیان ترقی و برابری اجتماعی تبدیل شده بود و این جماعت چشم بر اردوگاههای کار سیبری و گولاک ها و کشتارها بسته بودند. اما هیچگاه تاریخ بی حجت برای نشر حقیقت نمی ماند. در چنین ایامی است که در تهران نحله های مبارزاتی خود جوشی در میان جوانان شکل گرفت. و همین شکل گیری و احساس مسئولیت اجتماعی به  تشکیل یک سازمان عقیدتی- فرهنگی با تکیه بر نیرو های داخلی و باور های مردم ایران منجر شد که مبتنی بر فهمی اجتماعی مبتنی بر عدالت اجتماعی و دیدی سیاسی از متون مقدسی همچون قرآن و نهج البلاغه بود. برداشت هایی که بیشتر به بینش علمی و منش اخلاقی و سازنده گی دنیایی نظر داشت تا تعصب خشک مذهبی و تحجر قرون وسطایی.

موسسین این سازمان را در سال ۱۳۲۲، تعدادی از جوانان 16 تا 24 ساله تشکیل می دادند که اغلب دانش آموز و دانشجو بودند. و مگر می شود از بزرگان آن نام نبرد. چهره های برجسته ی مانند حسین راضی و محمد نخشب. این دو نام از همینجاست که تا اندیشه سوسیالیسم بر پایه خداپرستی هست با یکدیگر عجین خواهند بود. این سازمان از همان روزهای نخست نام نهضت به خود گرفت و نام اصلی آن نهضت خداپرستان سوسیالیست شد. مبارزات این جوانان فعال در ابتدای فعالیت، محدود به مبارزه با افکار مخرب وارداتی از یکسو و مبارزه با استبداد و استعمار توده های محروم از سوی دیگر بود.

این جوانان فعال توانستند جنبشی را در ایران پایه گذاری نمایند که زاینده، جاری و ساری باشد و این جنبش و نهضت و راه زاینده، توانست شخصیت های برجسته ای همچون دکتر کاظم سامی، دکتر علی شریعتی، دکتر حبیب الله پیمان، دکتر معین الدین مرجایی، دکتر وارسته، دکتر مصطفی چمران، دکتر ابراهیم یزدی، دکتر محمود نکو روح ، ناصر تولائی، دکتر علی شریعتمداری، جلال الدین آشتیانی، علی اکبر نوشین،  احمد سمیعی، محمد هادی جواهری، محمدحسن سالمی، علی محمد ایزدی، دکتر صادق مسرت، جواد شرف الدین، هرمز ممیزی ، رسول دادمهر و  ... را معرفی نمایند. نهضت خدا پرستان سوسیالیست را می توان ادامه دهنده ی روشنفکری دینی از مشروطه دانست که اسلام انقلابی و پرسشگرو آزادی خواه بود. این نهضت به لحاظ فکری و فلسفی، توحید را به عنوان جهان‌بینی پذیرفته و به لحاظ اقتصادی به سوسیالیسم گرایش داشت و به لحاظ سیاسی در صدد مبارزه با استبداد و خواهان دخالت مردم در سرنوشت خود بود. روش مبارزه آن‌ها ابتدا مخفی بود تا بتوانند کادرسازی کرده و در‌ صورت فعالیت‌های علنی از این نیروها بهره برند.

پیشگامان نهضت خداپرستان سوسیالیست، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی اجتماعی و انقلابی و طرز فکر خدا‌پرستی و به عنوان تکیه‌گاه فلسفی و معنوی جهت رهبری مبارزه مردم ایران و تحول اجتماعی و دگرگون کردن کامل نظام موجود معرفی می‌کردند و البته جبری هم نبود که سایر اقلیت‌ها نتوانند در این تشکل حضور داشته باشند. تمامی توحیدیان می توانست همراه این مسلک و مرام انسانی شوند.

اعتقادشان به سوسیالیسم به‌گونه‌ای بود که آن را مظهر حق‌طلبی و عدالت‌خواهی انسان‌ها می‌دانستند. ابعاد ماتریالیستی و جبرگرایانه مارکسیسم را قبول نداشتند. نهضت خداپرستان سوسیالیست هم‌چنین غرب و شرق را به دلیل سیاست‌های امپریالیستی و نبود اخلاق دینی ، استبداد و استعمار و استثمار نقد می‌کردند . در واقع به نوعی حکومت بر مبنای تفکرات توحیدی اعتقاد داشتند که سیاست‌های سوسیالیستی (عدالت طلبانه ) را در پیش بگیرد و تحت تفکرات والا و برتر قرار داشته باشد. اهمیت رهبری در نظریه این گروه مبنای جمعی و بر اساس دموکراسی بنیادین داشت.

درواقع ایدئولوژی سوسیال دمکراسی که بر پایه دموکراسی و خداپرستی و نفی مادی‌گرایی قرار داشت، مبنای ایدئولوژی این گروه را تشکیل می‌داد و نخشب با تلفیق برابری، آزادی و ایمان به خدا و دموکراسی، اندیشه ای را تبیین و تبلیغ کرد که ترکیبی از چهار عنصر لازم برای یک نهضت اصیل بود که هیچ یک از عناصر آن را نمی‌توان از دیگری منفک کرد. و یار غار نخشب یعنی حسین راضی صاحب نوشته و مقالاتی پیرامون تفکرات این تشکل بود و تبیین کننده و راهگشای این راه پرخطر. نوشته‌ها و اثار او نشان‌دهنده آن است که وی هم‌چنان به اخلاق در سیاست و سوسیالیسم همگام با دموکراسی اعتقاد راسخ داشت و امید به اتحاد نیروهای مبارز که ایدئولوژی اخلاقی داشته باشند تا بتوانند بر مبنای خرد جمعی و تعامل، جامعه استبداد ‌زده را به رهایی برسانند.

بسیاری به غلط با واکنشی دانستن فعالیت های خداپرستان سوسیالیست می گویند که اینان رویکردی واکنشی به آنچه در جامعه آن روز ایران روی می داد، داشتند. اینان از موضع دینداری و به صورت عکس العملی در برابر حزب توده که مبلغ مارکسیسم – ماتریالیسم روسی بود و تحت تاثیر فضای چپ جهانی، به سوی قرائتی از سوسیالیسم روی آوردند که با خداپرستی شان منافاتی نداشته باشد. اما خود زنده یاد حسین راضی می گوید: ((مهم‌ترین هدف نهضت خداپرستان سوسیالیست مقابله با حزب توده نبود، بلکه منظور رهایی مردم از ستم، فقر و هر نوع استعمار و استثمار انسان از انسان و هر نوع وابستگی سیاسی و اقتصادی بوده است.)) در واقع این رویکرد نه از سر واکنش که از فهمی دگرگونه از سوسیالیسم و خداپرستی بود. تا جایی که مطرح می کنند که اصولا جز با فهمی توحیدی از جهان نه می توان برای برابری اجتماعی مبارزه کرد و نه می توان برای عزیزترین گوهر انسان یعنی جان را نثار کرد.

حسین راضی تا آخرین روزهای عمر بر یک اصل اصیل پای می فشرد و آنهم چیزی نبود جز وحدت. وحدت میان نیروهای ملی و ایران خواهانی که برای منافع ملی ایران تمام قد، با هر اندیشه ای و بر اساس هر ایدئولوژی ای به صحنه آمده اند. کسانی که اصل استقلال ایران و تمامیت ارضی آنرا پذیرفته اند و برای آزادی و آبادانی ایران تلاش می کنند. حسین راضی تا آخرین نفس ها و آخرین روزهای عمر، منادی این وحدت بود. وحدتی که نتیجه کنار گذاشتن منیت ها و غرور ها و کبرهاست. وحدتی که نتیجه پاکبازی برای سرزمین مقدس ایران است. اما چه حیف و دو صد حیف که سال ها راضی چنین وحدتی را ندا کرد و هرکسی سر در لاک خود داشت و انگار نه انگار.

حزب ایران نیز بر پایه ی سوسیالیسمِ (عدالت اجتمائی) اداره و از اشخاص برجسته و تکنوکرات جامعه تشکیل می شد..حزب ایران دارای تشکیلات نسبتا گسترده ای بود که می توانست تا حد زیادی با تحرکات و تبلیغات احزاب غیر ملی و وابسته مانند حزب توده مقابله و رقابت نماید . نیروی جوان و تازه نفس نهضت خداپرستان سوسیالیست نیزمی توانست به این فعالیت ها رنگ و بوی تازه ای ببخشد و باعث افزایش بیش از پیش این فعالیت ها در برابر هر حرکت غیر ملی بشود. در واقع حضور این جوانان خون تازه ای بود در رگهای حزب بزرگان و صاحب نامان شود.

در این هنگام روزنامه ی جوانان حزب ایران ، ارگان سازمان جوانان حزب ایران به تبلیغ نقطه نظر های خود در رابطه با دین، مذهب، ایدئولوژی، جامعه، تاریخ، فلسفه، اقتصاد و...می پرداخت. در این زمان به دلیل شور جوانی که در برابر اعضای نسبتا مسن تر حزب ایران در بین عده ای از این جوانان مانند محمد نخشب و حسین راضی وجود داشت ، توانستند با کسب آرای لازم در انتخابات کنگره حزب ایران وارد شورای مرکزی این حزب شوند. این جوانان فعالیت خود را گسترش دادند و توانستند در شهر های مختلف از جمله در مشهد ، شیراز و قزوین شعبات متعددی تاسیس نمایند. .

اما این جوانان اهل کار و نه اهل نام و شهرت، ترجیح دادند تشکیلات مربوط به خود را به موازات سایر احزاب ملی در چهار چوب جبهه ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق را ایجاد کنند و  جمعیت آزادی مردم ایران تشکیل دادند .

در شهر مشهد دکتر کاظم سامی و دکترعلی شریعتی که عضو کانون نشر حقایق اسلامی به سرپرستی زنده یاد استاد محمد تقی شریعتی بودند و در سفر حسین راضی و دکتر محمد نخشب به مشهد جمعیت پیوستند .درصف مبارزات ملی شدن صنعت نفت

وارد کارزار شده و در روزهای حساسی همچون 30 تیر و 9 اسفند در کنار دکتر مصدق ایستاده بودند و ایشان را تنها نگذاردند. در روزهایی که مصادف با حضور دکتر مصدق در شورای امنیت سازمان ملل  برای دفاع از حق ایران بود ، حسین راضی و دیگر همفکرانشان وارد شیراز شدند. جایی که حزب برادران که از احزاب دست راستی و متمایل به انگلیس بود، سعی در تبلیغ علیه دولت ملی داشت. در راس آنها سید نورالدین بود که از معممین درباری و پر نفوذ این شهر به حساب می آمد که البته مانند دیگر روحانیون در ابتدای حرکت مصدق با او همراهی نموده ولی با تنگ تر شدن عرصه و ترس از شکست نهضت ملی آنرا تنها گذارده و به صف مخالفان آن پیوستند. سید نورالدین آشکارا به حمایت از شاه پرداخته و معتقد بود شاه می تواند در صورت حمایت و برقراری مشروعه مشروطه به سلطنتش ادامه دهد  و بین فاسق و کافر باید فاسق را انتخاب نمود. در شیراز نیز زنده یاد حسین  راضی که به نمایندگی از سوی جبهه ملی برای نهضت ملی شدن صنعت نفت تلاش می نمود توانست با استفاده از دانش و تجربیات گرانسنگش در مبارزه علیه ارتجاع و تحجر تحرکی در شیراز به وجود آورده و پایگاهی موثر برای جبهه ملی بنا نماید . حسین راضی که در همان سال به گفته خود اولین دمونستراسیون ملی - مذهبی در جهت تجلیل از فداکاری ها و مبارزات امام حسین (ع) و حمایت  از هیات اعزامی ایران به سرپرستی دکتر مصدق که در آن روز ها در شورای امنیت به سر می برد  انجام گرفت .

 

در دوره پانزدهم مجلس، به خاطر موانعی که از سوی دربار و سیستم قدرت بر سر راه فعالیت‌های آزادیخواهانه ایجاد می‌شد، پیروان دکتر مصدق در نهضت ملی، خواهان آزادی انتخابات شده، و در مقابل فئودال‌ها و نیروهای انگلوفیل قرار گرفتند. در جریان یک راهپیمایی و میتینگ در میدان بهارستان حسین راضی هنگام سخنرانی، قرارداد استعماری نفت با شرکت انگلیسی را پاره کرد. زنده‌یاد حسین راضی‌ فردی مدیر و کنشگری موثر بود. در کنار کار حزبی، ایشان در سنین جوانی به عنوان مدیر کل بازرسی شهرداری و نماینده دولت مصدق در شهرداری تهران برای مبارزه با فساد منصوب شد. در همان زمان چهره ملی، مرحوم نصرت‌الله امینی شهردار تهران بود.

در یکی از جانکاه ترین وقایع تاریخ سیاسی معاصر ایران. کودتای ننگین آمریکایی، انگلیسی و روسی 28مرداد1332 به وقوع پیوست. در  شب بعد

از کودتا اعضای هیات اجراییه حزب «مردم ایران» گرد هم جمع شدند، تا راه‌های مقابله و مقاومت علیه کودتاچیان را ارزیابی کنند. در همان نشست، پیشنهاد مذاکره با شادروان آیت‌الله زنجانی مطرح شد و فردای آن روز محمد نخشب به همرام حسین شاه حسینی و آقای کریم آبادی به منزل آیت‌الله سید رضا زنجانی رفتند وفردای آن روز اعلامیه «نهضت ادامه دارد» به صورت دست نوشت منتشر گردید. هسته اولیه نهضت مقاومت ملی ایران  ، حزب ایران ، حزب مردم ایران ،حزب ملت ایران، جامعه سوسیالیست ها و اصناف و بازار بودند.

در اولین نشست این  گروه از نمایندگان گروه های مختلف همچون حسین راضی ، دکتر شاپور بختیار ،دکتر یداّللّه سحابی ، مهندس مهدی بازرگان ، دکتر حجازی ، طاهر احمد زاده ، فتح الله بنی صدر، دکتر خنجی و... حضور داشتند و نام این گروه را نهضت مقاومت ملی نهادند. این گروه در همین روزها و تا سالها دست به انتشار نشریه راه مصدق زند. فعالیت نهضت مقاومت ملی تا سال 1336 ادامه داشت که با هجوم های مختلف کودتاچیان و رژیم شاهنشاهی و بروز پاره ای اختلافات و مشکلات فعالیتش به سردی گرایید.

در سال 1338 جبهه ملی فعالیت خود را از سر گرفت و با دعوت از رهبران احزاب :حزب ایران، حزب مردم ایران، حزب ملت ایران و حزب سوسیالیست و سایر اشخاص و شخصیت های برجسته همچون آیت الله طالقانی، آیت الله حاج سید جوادی و دیگر افراد سرشناس، سرانجام در 23 تیر ماه 1339 به دعوت دکتر غلامحسین صدیقی، 17 نفر از شخصیت های سیاسی تشکیل جلسه دادند و در 30تیر اعلامیه ی تشکیل جبهه ملی دوم در سراسر ایران انتشار یافت.حسین راضی جزء  هیات موسس  و عضو شورای مرکزی جبهه ملی دوم بود.

در سال 1341 الهیار صالح و دکتر مهدی آذر ، راضی را مامور ساختند تا در خارج از کشور به تشکیل جبهه ملی بپردازد و ایشان نیز توانستند با شخصیت هایی  در خارج از کشور از جمله آقایان عباس ساسان فر ، دکتر شریعتی ، دکتر ورجاوند ، دکتر راسخ افشار، دکتر علی شاکری، دکتر خسرو شاکری، دکتر پرویز داور پناه ، دکتر منصور بیات زاده و بسیاری دیگر،  حوزه ها و تشکل های جبهه ملی را در کشورهای اروپایی همچون فرانسه، سویس و آلمان منسجم و یکپارچه سازند و مقدمات تشکیل کنفدراسیونی از دانشجویان ایرانی را دهند که تعدادشان به بیش از ده هزار تن می رسید . نشریه ی ایران آزاد ارگان جبهه ملی اروپا به مدیر مسوولی خسرو قشقایی  و سردبیری دکتر شریعتی به همت راضی تجدید سازمان یافت . در 2 فوریه 1960 (بهمن ماه 1340 ) سازمان های جبهه ملی در آمریکا تشکیل شد. در آن زمان دکتر محمد نخشب که در آمریکا و شهر نیویورک بسر می برد. سازمان جبهه ملی ایران در امریکا پس از ورود دکتر علی شایگان به امریکا شکل گرفت. فعالین در 1960 (  1340) بدور دکتر شایگان جمع شدند و هسته جبهه ملی ایران در امریکا را بنیان نهادند.

فعالین آن جمع عبارت بودند از: خسرو پارسا، شاهین فاطمی، دکتر محمد نخشب، فرج اردلان، فرامرز فاطمی، دکتر ابراهیم یزدی، احمد لاری زاده، حیدر رقابی ،دکتر بنی اسعدی و عده ای دیگر. در کالیفرنیا: حسن لباسچی و مصطفی چمران. در سالهای بعد ( 1965) گروههای جدیدی از ایران آمدند و فعالین جدید را به تعدادی از فعالین قبلی که هنوز فعال و ایستاده مانده بودند، و یا در نیویورک باقی مانده بودند و یا افزوده شده بودند، اضافه کردند:دکتر خسرو پارسا، محمد نخشب،  دکتر فرج اردلان، دکتر محسن قائم مقام، دکتر باقر صمصامی، دکتر حسن آذر بال، دکتر محمدعلی خونساری، احمد شایگان، مهندس عبدالله طاهری، و عده ای دیگر

در شیکاگو: (1965) دکتر هوشمند ممتاز، اسماعیل بنی اسد ، مهندس مرتضی رحیمی، مجید مطفف، هاشمی، دکتر منوچهر مزینی ، استاد دانشگاه که با نهایت تآسف در چند سال پیش درگذشت.

لازم به ذکر است، به دلیل اینکه دکتر نخشب در سازمان ملل کار می کرد نمی توانست در فعالیت  های سیاسی شرکت نماید. به همین جهت فقط در جلسات شرکت می نمود و بظاهر دارای مسوولیتی نبود . سازمان های جبهه ملی در خارج از کشور دارای نشریات متعددی بودند که از جمله می توان به ایران نامه و اندیشه ی جبهه اشاره نمود که اندیشه ی جبهه با همکاری دکتر نخشب و دوستان شان منتشر میشد. دکتر محمد نخشب در نخستین کنگره جبهه ملی در آمریکا در سال 1966 شرکت فعالی داشت. خداپرست سویالیست، دکتر نخشب در 17 شهریور سال 1355 در نیویورک دچار حمله ی قلبی شد و درگذشت. پیکر وی در 23 شهریور در تهران به خاک سپرده شد. از آثار بر جای مانده از ایشان می توان به بشر مادی،نزاع کلیسا و ماترالیسم،حزب چیست،ایران در آستانه ی یک انقلاب اجتماعی می توان اشاره نمود. محمد نخشب وظیفه ی خود را به دوست صمیمی ،یار و همراه دیرینه ی  خود یعنی حسین راضی سپرد که چه زیبا توسط ایشان هم تا آخرین لحظه عمر به خوبی و زیبایی از این امانت پاسداری کرد.  حسین راضی از پیشکسوتان ملی، پایبند به اخلاق و مذهب، و معتقد به تاثیر این دو ارزش در جامعه بود. او اعتقاد داشت که اخلاق و دین می‌توانند به عنوان وجدان انتقادی جامعه عمل کنند.

حسین راضی به دو اصل از برنامه دکتر مصدق یعنی «آزادی» و «استقلال» پایبند بود و یادآور می‌شد که نهضت ملی هرگز یکی را فدای دیگری نمی کند. وی تا آخرین لحظه حیات بر منافع ملی، «استقلال» و عدم دخالت خارجی در تحولات سیاسی جامعه ایران تاکید داشت.

حسین راضی نه تنها در عرصه عمل سیاسی یک الگو بود، بلکه در عرصه اجتماعی و زندگی علمی و عملی خود نیز یک تلاشگر خستگی ناپذیر برای تمام نسلها به حساب می آمد. او در دهه ی30 از موسسه ی عالی علوم اداری که وابسته به دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران  موفق به اخذ سه مدرک کارشناسی در رشته ی حقوق،علوم سیاسی ، اقتصاد و کارشناسی ارشد در رشته مدیریت  شدند. همچنین در دهه ی 40 در کنار استادان و فارغ التحصیلان  دانشکده ی علوم اداری ،کانون علوم اداری را تاسیس نمودند. این کانون نقش بسزایی در ارتقای مدیریت در امور اداری کشور داشت. حسین راضی یک پدر بود. پدری نه تنها برای فرزندان خود. کسانی که در مراسم سومین روز درگذشت او شرکت کردند دیدند میانسالانی را که حسین راضی را پدر می نامیدند و در فراقش سوگوار بودند. چرا که او در سالهای متمادی در سازمان تربیتی به بچه های بی سرپرست کمک می نمودند و مانند پدری فداکار در کنار این بچه ها بود و به آنها آموزش می داد و همواره حامی آنها بود.

حسین راضی یک انسان نمونه و اسوه مقاومت در راه اندیشه و آرمان بود. او 9 بار در طول زندگی خود دستگیر شد و روانه زندان گشت.  نسل حسین راضی نسل مقاومت در برابر سختی ها بود.ایشان  همیشه در اوج بیماری با جوانان مهربان بود. و هر بار که با جوانان می نشست جوان می شد. جوان شدنی که همپای آن جوانان سخن بگوید . عشق او به نسل جوان ایران زمین را کسی جز کسانی که پای صحبتش نشستند، نمی توانند درک کنند. راضی در اوج بیماری هم زانوی به زانوی جوانانی می داد که تشنه رازهای تاریخ مبارزاتی ایران از زبان راوی صادق آن روزهای تلخ و شیرین بودند.

باز و بارها و بارها باید گفت:حسین راضی تا به آخر یک خداپرست سوسیالیست ماند. خداپرست ماند و معتقد به مبانی اسلام و شیعه ای که نه از دامان مدعیان رسمی دین که از قرآن و مکتب علی و حسین آموخته بود. حسین راضی به دین داریش مفتخر بود و و به همان امری معتقد بود که مصدق در راه رسیدن به ان مبارزه کرد . سوسیالیست ماند چون از رنج و حرمان مردم محروم و ستم کشیده در عذاب بود و نمی توانست مانند بسیاری در برابر رنج و درد مردم بی طرف بماند. به آرمان برابری خواهانه و عدالت اجتماعی و دموکراسی معتقد بود.

او تا آخرین لحظه عمرش از اندیشه های خود دست بر نداشت. آنچه او بدان معتقد بود این بود که : ((سوسیالیسم و دموکراسی دو جلوه از یک حقیقت است و آن حکومت مردم بر مردم است.))

حسین راضی معتقد به دموکراسی و حکومت مردم بر مردم بود و هیچ گاه به هیچ حکومت فرد محوری چه به نام دین و چه به نام ناسیونالیسم در ایران تن نداد. حسین راضی پیرو راه زنده یاد دکتر محمد مصدق وفادار ماند و خداپرست و برابری خواه و چنین هم رفت.

با احیای مجدد فعالیتهای جبهه ملی ایران به همه استاد ادیب برومند و مرحوم دکتر اردلان و پیشکسوتانی مانند حسین شاه حسینی ، مرحوم دکتر ورجاوند ، زنده یاد مهندس موحد ، دکتر موسویان  و ... احزاب و فعالان سیاسی بار دیگر گرد جبهه ملی ملی ایران به عنوان پایگاه  ملیون و هسته مرکزی مبارزات آزادیخواهانه  گرد آمدند . زنده یاد راضی در اواسط دهه 70 خورشیدی مجددا فعالیت های خود را در جبهه ملی ایران گسترش داد و از سوی شرکت کنندگان در پلنوم 1382 جبهه ملی ( پلنوم الهیار صالح ) به سمت عضویت در شورای مرکزی انتخاب شد ایشان از مسوولین برگزاری این پلنوم بودند که این امر را با جدیتی مثال زدنی و همتی والا به ثمر رساندند .

شامگاه دوم بهمن ماه صبحگاه پرواز حسین راضی شد. مراسم خاکسپاری ایشان در اربعین حسینی انجام شد تا باز رحلت او با شهادت امام حسین و یارانش فهم شود، حسین راضی رفت. اما هنوز صدای او در گوش ما و ایران ما و تاریخ ما به گوش می رسد. صدایی که از توحید می خواند و از برابری مردمان. صدایی که منادی وحدت است و مخالف هرگونه تفرقه. صدای فردی تهی از منیت های شیطانی. خداوند در قران خود به رسولش می گوید که اگر تو خوشرو و خوش برخورد نبودی مردمان از اطرافت پراکنده می شدند. همین را می توان راز محبوبیت همیشگی حسین راضی برای هر جوانی دانست که حتی لحظه ای او را دیده است. حسین راضی پدرانه به نسل نوپای ایرانی می نگریست و نگاهش به فردا بود. فردای آزادی و رهایی و برابری برای ایران.

پیر مرد مصداق این آیه شریفه بود که :

و من المومنین رجال صدقوا علی ما عاهدوا الله علیه و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا

او به راستی بر سر آرمانی که با خدایش بسته بود ایستاد. رنج دوران کشید و به هزار و یک تهمت ناجوانمردانه متهم شد. حسین راضی اما دم نزد و تا آخرین لحظه از اندیشه خود دست بر نداشت.

یادش گرامی و راهش هماره پر رهرو باد

پیروز مردم ایران

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران