بازگشت به صفحه اول

 

 
 

مسيری ديگر بايد جست: نقدی بر پيش شرط‌های خاتمی

مينو آرمانی

گويا: اصلاح‌طلبان از ساختار سياسی اخراج شده‌اند، مردم منبع مشروعيت قدرت حاکم نيستند. صندوق رأی تنها يکی از مسيرهای مبارزه سياسی است، مسيری که امروز ورودمان به آن ممنوع است، بر سرش ايست بسيج گمارده‌اند و آخرش بن‌بست تقلب است؛ مسيری ديگر بايد جست، به‌ويژه حالا که جز زنجير‌ها و وجه نقدی يارانه‌های‌مان چيزی برای از دست دادن نداريم

پيش شرط‌هايی که خاتمی برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات آينده مجلس شورای اسلامی گذاشته است چه گرهی از کار فرو بسته سياست مردمی و ترقی خواه در ايران خواهد گشود؟ آيا اين اعلام شرايط آغازی خواهد بود برای مذاکره يا هر شکل ديگری از تحميل پذيرش اين شروط (ولو بخشی از آن) به قدرت حاکم؟ يا هرچند اميدی به پذيرش اين شرط‌ها و گشايش راهی برای بازگشت اصلاح طلبان به قدرت از طريق انتخابات نيست، صرف عنوان آن‌ها افشای بی‌اعتباری سياسی طرف مقابل و حمله به بنيان مشروعيت او است؟ پاسخ پرسش‌های اين چنينی منفی و طرح آن شروط بيهوده به نظر می‌رسد.

نه تنها ساختار قدرت و گروه حاکم نشان داده‌اند که اهل معامله‌هايی اين چنينی نيستند، پيش از آن خاتمی خود ثابت کرده است که جسارت ايستادگی برای دستيابی به امتيازی واقعی را ندارد؛ او در کوتاه آمدن از اصول، آرمان‌ها و حتی اهداف جزئی سياسی هيچ مرزی نشناخته است. او مجری انتخاباتی بود که در آن اکثريت اصلاح طلبان رد صلاحيت شده بودند، او مجری انتخاباتی مخدوش بود که سرآغاز وضعيت کنونی کشور شد. او هشت سال ناطر ساکت قدرت گرفتن باند نظامی-امنيتی بود که اينک بر کشور چنبره زده است. او از لوايح دوگانه خود گذشت، از رد صلاحيت‌ها گذشت، از توقيف مطبوعات گذشت، از قتل‌های زنجيره‌ای و حمله به کوی گذشت. حال هم می‌خواهد از کودتايی که بر سرزمينمان رفته است بگذرد. سياست برای خاتمی جايی بيرون از تاريخ، جايی بدون جغرافيا در جريان است. هشت سال شخص دوم دستگاه سياسی کشور بود و از چنين ناملايمت و بداخلاقی‌هايی لب به گلايه گشود و حتی گريست، اما آن جا که می‌بايست برای چيزی می‌جنگيد يا می‌ايستاد از مسئوليت شانه خالی کرد. او تنها يک بار برآشفت و درشتی کرد: در برابر دانشجويانی که از فرصت سوزی هشت ساله او به فرياد آمده بودند. اگر قتل و زندان و شکنجه از سوی صاحبان قدرت به جای واژه زمخت سرکوب برای خاتمی به بداخلاقی تعبير می‌شدند، دور از انتظار نبود که چند شعار دانشجويی از سوی ناقدان قدرت تحمل نشوند؛ در رابطه عارفانه، کودکانه، خيالی و مثالی خاتمی با سياست و قدرت: جور از حبيب خوش‌تر، کاز مدعی رعايت.

اما مگر نه اينکه نفس آزادی زندانيان، پايبندی به قانون و انتخابات سالم و آزاد قابل دفاع هستند؟ اين اهداف صرف نظر از تحقق يا عدم تحقق قابل دفاع نيستند؟ اين جدلی است که اصلاح طلبان سال‌ها است برای ساکت کردن منتقدان خود پيش می‌گيرند. مساله‌ای که چنين طرح بحثی آن را دور می‌زند اين است که سياست پيش از آنکه عرصه نزاع نظری باشد، حوزه خشن سازماندهی و بازتوليد قدرت و مداخله در اداره امور واقعی است. ابرهای سپيد و خيال انگيز آزادی زندانيان سياسی، انتخابات سالم و قانون مداری که خاتمی می‌خواهد در اين آسمان تيره به تصوير بکشد وقتی به زمين سرد و خشک سياست ايران می‌رسند بی‌بارند، بی‌بار. امروز، با گذشت بيش از سيزده سال از آغاز اصلاحات، زياده خواهی نيست که يک رييس جمهور سابق را در مقام چانه زنی واقعی بر سر امتيازی مشخص بخواهيم، به جای اينکه او را پيوسته در حال مکررگويی درباره کليات دوست داشتنی و تحقق ناپذيری چون آزادی و عدالت ببينيم. (که حتی درايت سخن گفتن از اين دومی را هم ندارد)

اما جز اين چه کاری از خاتمی بر می‌آيد؟ در اين روزگار سخت جز شکست دادن رقيب در زمين اخلاق و گسترش آگاهی در ميان مردم چه می‌توان کرد؟ حتی اگر پاسخ دهيم «هيچ» آنچه خاتمی گفته است با اين دو نسبتی ندارد. وقتی قوه قضايی خود عامدانه و سازمان يافته به آزار زندانيان و خانواده‌های آنان می‌پردازد و رويه‌ای سنگين در صدور و اجرای احکام زندان و اعدام در پيش گرفته است، نمی‌توان با پيش نهادن شرط آزادی زندانيان سياسی ناعادلانه بودن اعمال او را رسوا کرد؛ او خود از پيش خود را رسوا کرده است. وقتی دولتی تقلبی به وسعت انتخابات رياست جمهوری پيشين را انجام می‌دهد ديگر نمی‌توان با طرح شرط انتخابات سالم بر فساد او انگشت گذاشت، او آشکارا از فساد برآمده و جز فساد از او برنمی آيد. نمی‌توان با اشاره به قانونگرايی به بی‌قانونی‌های کشور اشاره کرد، چرا که قانون خود را در يک اصل منحل کرده و مجلسيان سرفرازانه وکيل الدوله‌اند. روح اين وضعيت از پيش بی‌اعتبار شده و بيش از اينش بی‌اعتبار نمی‌توان کرد. حتی اگر اين امر ممکن بود، خاتمی در چنين موضعی نيست؛ چرا که هنوز هم از بی‌اعتبار کردن تام و تمام وضعيت/قدرت می‌هراسد. او با اينکه می‌داند آزادی زندانيان سياسی خيالی بيش نيست، از طرح تام و تمام اين خواست ابا دارد و اما و اگر می‌کند: «بخش قابل توجهی از زندانيان سياسی که منتقد و معترض به وضعيت موجود بودند و حتی اگر اشتباهی داشتند حق نبود که بازداشت و محکوم شوند». بخش قابل توجه، و نه همه، که تازه اشتباهی هم داشتند. او در کنار خواست انتخابات سالم می‌گويد: «من نمی‌گويم که برخی عمدا بنای ناديده گرفتن رای و اراده مردم را دارند و يا می‌خواهند در انتخابات تقلب شود». اصلاح طلبان از ساختار سياسی اخراج شده‌اند، مردم منبع مشروعيت قدرت حاکم نيستند. صندوق رای تنها يکی از مسيرهای مبارزه سياسی است، مسيری که امروز ورودمان به آن ممنوع است، بر سرش ايست بسيج گمارده‌اند و آخرش بن بست تقلب است؛ مسيری ديگر بايد جست، به ويژه حالا که جز زنجير‌ها و وجه نقدی يارانه‌هايمان چيزی برای از دست دادن نداريم.

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ديدگاه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران