|
|
|||
سوفيستهای ايرانی و دفاع از اقتدارگرايی نظامیگرا مجيد محمدی در اين نوشته صرفأ به رهيافت گروهی از روشنفکران، نويسندگان و دانشگاهيان ايرانی و غير ايرانی در داخل و خارج کشور با تمسک به سفسطه و جدل و تمسک به پيشداوری و احساسات مخاطب برای توجيه نقض حقوق بشر و چگونگی فريبکاری و آشفتهکاری اعضای اين گروه در مشروعيت بخشی به اقتدارگرايی نظامیگرا پرداخته میشود "زبان سياسی به گونه ای طراحی شده که دروغ را حقيقت و جنايت را قابل احترام سازد، تا هويتی جامد به باد محض ببخشد." - جرج اورول
۱) سکوت در
عين وقوف به نقض گسترده حقوق بشر به دليل شقاوت و سرکوب و ترس از
دست دادن شغل خود. اين گروه اکثريت را در داخل کشور دارا هستند.
رای اکثريت دانشگاهيان و نويسندگان به نامزدهای منتقد حکومت، تلقی
رهبران اقتدارگرايان، مثل مصباح يزدی، از دانشگاهيان (که اکثر آنها
را سکولار معرفی می کنند) و برخورد شديد حکومت با دانشگاهيان فعال
مويد اين اکثريت است. در اين نوشته صرفا به گروه آخر و چگونگی فريبکاری و آشفته کاری اعضای اين گروه در مشروعيت بخشی به اقتدارگرايی نظاميگرا می پردازم. به علت آن که روحانيون طرفدار اقتدارگرايی عموما با تمسک به نظريهی ولايت فقيه به توجيه استبداد می پردازند و در اين مورد به اندازهی کافی بحث شده اين موضوع را مفروض گرفته و از آن بحثی نمی کنم. چهار
مقدمهی لازم ارزش
در برابر ارزش در سخنان و نوشتههای اين افراد اصولا جايی برای ايدههايی مثل حقوق بشر، دمکراسی، حاکميت قانون، جامعهی مدنی، فرهنگ استبدادی، پاسخگويی و شفافيت و اصولا فرهنگ دمکراتيک و حقوق انسانی وجود ندارد. در مقابل کليد واژههای رهبران جمهوری اسلامی به وفور در نوشتهها و سخنان آنها به چشم می خورد.
چگونگیها و اولويتها ذيلا فهرستی
را از چگونگی توجيه اقتدارگرايی نظاميگرا و فرد/افراد عرضه کنندهی
اضلاع اين ايدئولوژی با نقل کوتاهی از وی/آنها عرضه می کنم: "جهت حرکت جنبشهای دمکراتيک در ايران در راستای ايجاد تغييرات اساسی در ساختار و ماهيت قدرت با الگويی که غربیها در ذهن دارند، بسيار متفاوت است. در حالی که بخش اعظمی از مشروعيت دولت در ايران از مذهب و ايدئولوژی سرچشمه میگيرد، در اغلب موارد، قدم گذاشتن در راه پيشبرد دمکراسی، به نوعی با کاهش يا افزايش ضريب امنيت ملی ارتباط مستقيم داشته است. ... تاريخ اثبات کرده است که در انتخاب بين دو حوزه امنيت ملی و دموکراتيک کردن ايران، اين امنيت ملی بوده که توانسته به عنوان عنصر کارآمدتری در دست حکومتها در بسيج عموم مردم مورد استفاده قرار گيرد. ... دولتی مقتدر در ايران که شعار حفظ و تقويت امنيت ملی را سرلوحه کاری خود قرار دهد بهتر میتواند با ايالات متحده وارد گفتوگو شود." (اوباما و ايران، گفتگو يا تحريم، تابناک، ۱۶ فروردين ۱۳۸۹) ۲. کار افرادی
مثل محمد مرندی، حميد مولانا، کاوه افراسيابی و غلامعلی حداد عادل
در دوران احمدی نژاد توجيه سرکوبهای دولت با مدعای مبارزه با
امپرياليسم و قدرتهای خارجی در منطقه بوده است: " اصلا امکان تقلب گسترده وجود ندارد" (محمد رضا مرندی، مشاور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئيس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، استاد مطالعات امريکا در دانشگاه تهران، راديو گفتگو، ۳ تير ۱۳۸۸) " در حال حاضر حدود چهل کانال تلويزيونی به زبان فارسی از امريکا و اروپا برای ايران برنامه پخش می کنند- اين تلويزيونها اساسا توسط دولتهای امريکا و اروپايی تاسيس شدهاند و در چند مورد در مالکيت اين دولتها می باشند. اين کانالها نقش بسيار منفی را در طی چند هفته گذشته بازی کردهاند و باعث شدند مردم به جان هم بيفتند." (محمد رضا مرندی در مصاحبهی فريد زکريا با وی، ۲۶ ژوييهی ۱۳۸۸) "هيچ پايه و اساس عينی برای تقلب در انتخابات وجود ندارد. ... دولت اوباما سياست دولت قبلی را برای هزينه کردن صدها ميليون دلار برای بی ثبات کردن ايران ادامه داده است. ... شواهد بسياری برای شريک جرم بودن بريتانيا در حوادث قبل و بعد انتخابات وجود دارد." (کاوه افراسيابی، مصاحبه با الجزيره، ۶ اوت ۲۰۰۹) "مردم در ۳۰
سال گذشته در انتخاباتهای گذشته اطمينان پيدا کردند که نظام
جمهوری اسلامی ايران به آرايشان ۳. فرامرز رفيع پور به توجيه استبداد دينی و حکومت نظاميان با هويت ايرانی و سنت پرداخته است: "انقلاب
اسلامی دنبال يک هويت بودش. جستجوی هويت در سنت. ... وجه مثبت سنت
ما اين است که ما شبکههای کاری داشتيم. ما سيستم داشتيم. ما سيستم
توليد، سيستم روابط اجتماعی، بازار را داشتيم. بنها را داشتيم.
محلات را داشتيم. جوانمردی و اخوت و مروت را داشتيم. کمکهای متقابل
به هم ميکرديم. و همة اينها در سایة مذهب بود. ... چون در اين جنگ
[عراق و ايران] موفق نشدند، جنگ اقتصادی و مخصوصاً جنگ فرهنگی و
اجتماعی را در پيش گرفتند. ... آنها [آمريکايیها] نمی خواهند
اجازه بدهند که سنت يک بار آزمايش بشود که آيا با سنت ميشود جامعه
را اداره کرد يا نه. ... ترديد می کنند در ادارة دينی جامعه و صحبت
از اين ميکنند که جدايی دين از سياست باشد. ... من به آقای احمدی
نژاد می خواهم عرض کنم که ايشان آخرين تير ترکش سنت محسوب می شوند.
انشاءالله بايد دقت بشود که بتوانند موفق بشوند. ... ما به يک
سازماندهی جديد، به يک سلسله مراتب در دين احتياج داريم، با رأسش
ولی فقيه. ... دعا کنيم که خداوند اين وقوف را به ما بدهد، که قدر
رهبرمان را بدانيم." (سخنان رفيع پور در ديدار اساتيد دانشگاه با
خامنهای پس از سرکوب جنبش اعتراضی، ماهنامهی راه، ويژه نامهی
انقلاب، بخش ۳) "رويکرد کلی دولت عدالت محور است." (الف، ۶ آبان ۱۳۸۶) "جريان موسوم به سبز لااقل چها ويژگی زير را دارد: با مبانی انقلاب اسلامی ناسازگار است، از پشتبانی بيگانگان مخالف اسلام، استقلال ايران و مسلمانان جهان برخوردار است، رفتار وظاهر کثيری از افراد آن حاکی از عدم تقيد به شرع و ارزشهای انقلابی است، قصد معارضه با نظام قانونی و مردمی حاکم را دارد و به اعتراض در شکل قانونی راضی نمیشود." (نامه به موسوی و خاتمی، خبر آنلاين ۲۹ شهريور ۱۳۸۸) ۵. محمد جواد لاريجانی در توجيه نقض حقوق بشر با ضرورت اجرای احکام الهی خبرويت دارد: "اجرای احکام شرع مقدس اسلام مثل رجم، حجاب و ارث همواره با تخاصم وقيحانه آنها [غربیها] روبرو بوده و اساسا هر مساله ای که بوی احکام شرعی داشته باشد با مخالفت آنها روبرو میشود." (ايرنا، ۱۹ تير ۱۳۸۹) ۶. سيروس صفدری (مشاور و محقق در انستيتوی بينالمللی تحقيقات دريای خزر، يک موسسهی دولتی؛ مشخص نيست فردی که همهی کارش در ده سال اخير مدافعه از برنامهی هستهای ايران بوده و يک خط در مورد دريای خزر ننوشته- غير از يک مورد اطلاع رسانی در مورد نوشتهای از مولفی ديگر- چه نسبتی با اين موسسه دارد: برای وارسی اين موضوع نام انگليسی دريای خزر را در وبلاگ شخصی ايشان جستجو کنيد) در يک دههی اخير مستمرا به توجيه استبداد و نقض حقوق بشر در ايران با ضرورت توسعه و کسب توان هسته ای به هر قيمت پرداخته است: "هيچ شاهدی
برای تقلب در انتخابات ايران وجود ندارد." (وبلاگ شخصی با عنوان
"امور ايران"، ۲۳ ژوييه ۲۰۱۰) ۷. احسان
نراقی شرايط موجود کشور را با نوعی نسبی گرايی اخلاقی و اتکا بر
عِرق ملی جهت برتر نشاندن ايران از کشورهای منطقه توجيه کرده و
مدعی مدارا و تساهل در کشوری می شود که به طور نهادينه حقوق
اقليتهای مذهبی و قومی و جنسی و نيز اکثريت شيعه را به طور
نهادينه نقض می کند و افراد به جرم عقايدشان به سالها زندان محکوم
می شوند: هوشنگ امير احمدی نيز از زاويهای ديگر به بسط اين نسبی گرايی اخلاقی می پردازد. او با مقايسهی احمدی نژاد با مصدق (يک کودتاچی با يک قربانی کودتا) و تاکيد بر روش مقابله جويانهی آنها با قدرتهای خارجی تلاش می کند برای حاکمان امروز ايران مشروعيت ملی دست و پا کند: "مصدق آقای احمدی نژاد است." (برنامهی پارازيت ۲۷، صدای امريکا، ۷ آبان ۱۳۸۹)
|
||||