|
|
|||
جنبش سبز هنوز در برزخ است محمد برزنجه گويای من: در زمانیکه اصلاح طلبان در قدرت بودند بعضی تحلیل گران معتقد بودند که اگر اصلاح طلبان خود را به ولی فقیه نزدیک کنند، مردم به انها رای نخواهند داد و اگر به دنبال خواسته های مردم باشند، ولی فقیه و شورای نگهبان انها را تایید نخواهد کرد. این پیش بینی انها درست بود وانتخابات دوره هفتم و هشتم مجلس و دوره نهم و دهم ریاست جمهوری این را ثابت کرد. امروز جنبش سبز و اصلاح طلبان در همان برزخ قرار دارند. در یک طرف مردم و خواسته های انهاست که هر روز عمیقتر میشود و در طرف دیگر ولی فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی است که مانع اصلی است. هر چه اصلاح طلبان بخواهند جنبش را به نظام نزدیکتر کنند، حمایت مردم را از دست خواهند داد و هر چه در مقابل نظام بیاستند، حمایت بیشتری خواهند داشت. شاید عده ای معتقد باشند که اصلاح طلبان از سر ناچاری و بخاطر محذورات و محدودیت ها، نظام و ولایت فقیه را قبول دارند. اما نباید فراموش کرد که این اصلاح طلبان و رهبران جنبش هستند که باید مردم راقانع کنند که این نظام با این قانون اساسی و ولی فقیه، انها را به بهشت آزادی و دموکراسی میرساند. اشتباهی بزرگی که خیلی از اصلاح طلبان و سیاستمداران طرفدار انها مرتکب شدند، این بود که درک درستی از اصلاحات نداشتند. یک قاعده اساسی در مورد اصلاحات موفق این است که رئیس حکومت (پادشاه، رهبر) باید با اصلاحات موافق باشد. در شرایطی که در ایران ولی فقیه (رئیس حکومت) رهبراصلی مخالفان اصلاحات بود، اصلاحات در بالا غیر ممکن بود و خواهد بود. تنها راه از طریق فشار از پایین و هدایت کردن اعتراضات مردم بود. اصلاح طلبان زمانیکه در قدرت بودند و توان مذاکره را داشتند، حاضر نبودند که از طریق کشاندن مردم به صحنه، حاکمیت را وادار به پذیرش خواسته های خود کنند. ترس انها بیشتربه این دلیل بود که ممکن بود کنترل از دست انها خارج شود و نظام نابود شود. همین ضعف ، ترس و وحشت انها باعث شد که ولی فقیه بیشتر شیر شود و به کمک دستگاه اطلاعاتی و سپاه پاسداران، نیروهای خود را تقویت کند و با تمام قدرت در مقابل اصلاحات بیاستد. در دو سال اول اصلاحات با توجه به پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات رئیس جمهوری و انتخابات مجلس، ولی فقیه در ضعیف ترین دوران رهبری خود قرار داشت. شاید این بهترین مقطعی بود که اصلاح طلبان میتوانستند با فشار به حاکمیت و تغییر قوانین، اصلاحات مهمی را به پیش ببرند. انها حتی با تهدید به استعفا و حتی خروج از حکومت، میتوانستند حداقل به بخشی از خواسته های خود برسند. اگر همان مقطع نمایندگان مجلس در مقابل قانون مطبوعات می ایستادند و در مجلس تحصن میکردند، تمام مردم از انها حمایت میکردند. اصلاح طلبان زمانی اقدام به تحصن کردند که مردم امید به انها را از دست داده بودند. البته نشان دادن ناتوانی اصلاح طلبان بخشی از سیاست های رهبر و اقتدارگرایان بود. میگویند که سیاست کردن مانند پختن نان است. اگر خمیر خوب اماده باشد و تنور داغ باشد، میتوان نان خوبی پخت. زمانیکه تنور سرد شد، هم خمیر ترش میشود و هم به تنور نمی چسپد. لحظه ای که ولی فقیه فهمید که با نشان دادن دندان در مقابل اصلاح طلبان میتواند انها را بترساند، بن بست اصلاحات کاملاً مسجل بود. در سال 88 بخشی از
مردم با وصف نا امیدی از دوران 8 ساله اصلاحات، با توجه به سیاست
های مخرب احمدی نژاد باز این شانس را به اصلاح طلبان دادند که
اصلاحاتی- هر چند جزیی- را دوباره امتحان کنند. با امید به تغییر
و شور و شوق فراوان باز پای صندوق های رای رفتند تا با متمدنانه ترین
روش و با رای خود این تغییرات کوچک را امکان پذیر کنند. این بخش از
مردم به همراه کسانیکه به اصلاحات قلباً امیدوار بودند متوجه شدند که
حکومت از رای انها سوء استفاده کرده و تحمل همان اصلاحات ناچیزرا
ندارد. واکنش مردم نسبت تقلب در انتخابات به شکلی بود که
نه حکومت و نه اصلاح طلبان و نه حتی اپوزیسیون جمهوری اسلامی
انتظار انرا داشت. عکس العمل ولی فقیه و تایید انتخابات بدون هیچ
تاملی، اخرین حجت ولی فقیه به اصلاح طلبان و مردم بود. این رفتار
ولی فقیه مردم را بیشتر خشمگین کرد و در مقابل شاهد افزایش خواسته های
مردم و شعارهای رادیکالتری بودیم. هم حاکمیت، هم اصلاح طلبان و حتی
بعضی از اپوزیسیون محافظه کارنسبت به این شعارها احساس خطر می
کردند. ترس از نابودی نظام و مذاکرات پشت پرده با پذیرش دو فاکتوی
احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور از طرف رهبران جنبش سبز و سرکوب و
سیاست مشت آهنین حاکمیت، موتوراعتراضات جنبش را از سرعت انداخت.
کافی بود همان روزهای اول از مردم میخواستند با همان سکوت
بطور شبانه روزی در خیابان بمانند تا خواسته انها محقق شود. مگر
در جاهای دیگر و اخیراً در تونس اتقاق نیافتد؟ دریک جنگ سیاسی هنگامیکه
مردم به خیابان آمدند، یا باید حکومت عقب نشینی کند یا مردم
و نیروهای مخالف. البته اگر امکان عقب نشینی هر دو طرف نباشد، انگاه
شاید از طریق مذاکره طرفین به یک توافق برسند، اما زمانیکه مردم به
خانه ها رفتند، امکان فشار به حکومت و وادار کردن به پذیرش خواسته ها
وجود ندارد. شاید حادثه ای مهمتردیگری بتواند انها را به
خیابانها بازگردند. به دلیل همین عقب گرد، امروز حتی امکان بازگشت به
شرایط پیش از انتخابات هم غیر ممکن است. این یک قاعده منازعه است؛
زمانیکه عقب نشینی کردید، طرف مقابل چند قدم جلوتر از مرز قبلی
پیش خواهد آمد. استراتژی اصلاح
طلبان دراین شرایط بیش از پیش نگه داشتن جنبش را در برزخ است. هم
میخواهند مردم رابه عنوان پشتوانه نگه دارند و هم نظام را حفظ
کنند. شرایطی که نه مردم را میتواند کاملاً راضی کنند ونه حاکمان
و رهبری نظام را. شعار انتخابات آزاد هر چند، شعارتاکتیکی درستی است،
اما تا وقتیکه مردم را قانع نکنند که چگونه این انتخابات آزاد
برگزار میشود؛ چه دولتی مجری آن خواهد بود؛ چه نیروهایی میتوانند
در آن شرکت کنند و چه مکانیزمی برای پذیرش آن از طرف حاکمیت وجود
دارد، در حد همان شعار باقی خواهد ماند. تا وقتیکه مردم به شکل عمومی
قانع نشوند که در چارچوبه قانون اساسی این نظام انتخابات آزاد ممکن
است، فقط مینوانند بخشی از نیروهای جنبش را راضی کنند که بدون چون وچرا
اصلاح طلبان را حمایت میکنند. مشکل بعدی این خواهد بود که بعد از
پیروزی ازیک انتخابات آزاد، با دخالت ها و مخالفت های ولی فقیه
چکار خواهند کرد؟ چگونه میتوانند با اجرای بلامنازع قانون اساسی،
حقوق شهروندی همه احاد مردم را تامین کنند؟ انهم در شرایطی که حداقل 8
سال تجربه ناموفق کار با ولی فقیه و قانون اساسی را در کارنامه خود
دارند!! در این شکی نیست که عامل اصلی بن بست یا شکست اصلاحات، رهبر جمهوری اسلامی بوده است؛ در این شکی نیست که پروژه روی کار آمدن احمدی نژاد و تقلب درچند دوره انتخابات با هدایت رهبر انجام گرفته است؛ در این شکی نیست که دستور سرکوب تظاهرات و کشتن و اعدام ها همه توسط ولی فقیه صادر شده است؛ در این شکی نیست که هر نوع تصمیم گیری سیاسی در ایران بدون دخالت ولی فقیه امکانپذیر نیست؛ در این شکی نیست که استبداد در ایران به خاطر تمرکز قدرت در دست یک نفر و انهم ولی فقیه است؛ در این شکی نیست که مانع اصلی دموکراسی در ایران همان اصل ولایت فقیه است. حال سوال اینجاست که جنبش سبز چگونه میتواند این معضل را حل کند؟ ایا وقت آن نرسیده است که رهبران جنبش تکلیف این موضوع را با مردم روشن کنند؟ استراتژی انها در مقابل اصل ولایت فقیه چیست؟ ظاهراً نقشه های گوناگونی از طرف جناح های مختلف رژیم برای دوران پس از مرگ خامنه ای ریخته شده است: بخشی از اصولگرایان طرفدار احمدی نژاد به دنبال رهبری مصباح یزدی هستند. خود رهبر به دنبال این است که فرزندش را جانشین خویش کند. هاشمی رفسنجانی حداقل استراتژی مشخصی ارائه میدهد و آن شورایی کردن ولایت فقیه است. البته این سیاست به چه میزان موفق شود و تا چه اندازه ای بتواند مشکل استبداد را حل کند، خارج از این بحث است. عده ای از اصلاح طلبان به دنبال این هستند که نوه آقای خمینی را ولی فقیه کنند که شاید از طریق او بتوانند اصلاحاتی را در نظام جمهوری اسلامی به پیش برند. این خوشبینانه ترین یا شاید باید گفت که خوش خیالانه ترین استراتژی برای اصلاح طلبان است. اگر باند مجتبی خامنه ای توانست انتخابات رامهندسی کند، میتواند جانشینی ولایت فقیه را پس از مرگ خامنه ای مهندسی کند. کاری که رفسنجانی پس از مرگ آقای خمینی با انتخاب خامنه ای به عنوان ولی فقیه انجام داد. مشکل دیگر اصلاح
طلبان در رابطه با ولایت فقیه شاید نوستالژیک باشد. انها سالها خود را
خط امام و پیرو ولایت فقیه میدانستند و دوران اقای خمینی را طلایی
میدانند. در حالیکه همان بلایی که امروز بر سر اصلاح طلبان
میاید، با شدت بیشتری همان سالها بر سر مخالفین میامد. برای انها ممکن
است آن سالها طلایی باشد، اما برای مخالفینی که حتی در انقلاب شرکت
کرده بودند و سالها مبارزه کرده بودند، دوران حذف، زندان ، شکنجه
و اعدام بود. شاید امروز بعضی از طرفداران جنبش سبز خرده بگیرند که
الان وقت این حرف ها نیست، اما اینها واقعیاتی است که در آن سالها بود
و امروز دقیقاً ولایت فقیه با قدرت نامحدود خود و سربازان گمنام
امام زمان همان کاری را انجام میدهد که آقای خمینی انجام میداد.
امروز اصلاح طلبان شدیداً همان موقعیتی را دارند که کمونیست های اروپای
شرقی در سالهای 80-90 میلادی داشتند. بعضی از انها میان حفظ نظام موجود
و آرمانهایی که داشتند، با خود کلنجار میرفتند. کسانی بودند که
حقوق مردم را به نظام ترجیح دادند، چشمان خود را شستند و در کنار
مردم برای دموکراسی مبارزه کردند و با گذشته خود خداحافظی کردند. یکی دیگر از مشکلات جنبش سبز تکلیف قانون اساسی است. نکته ی قابل توجه این است که اصلاح طلبان سالها با این قانون اساسی کار کرده اند و به مدت 8 سال مشغول اجرای بی تنازل آن بودند وبه اشکالات آن کاملاً واقف هستند. انها حتی اگر برای یک بار دیگر هم با رای 99 درصد ارای مردم انتخاب شوند، باز با همان مشکلات حقوقی روبرو خواهند شد. موسوی و کروبی و خانم رهنورد چندین بار به طور مشخص اظهار داشته اند که اگر لازم باشد باید قانون اساسی عوض شود، اما معلوم نیست که ایا این یک استراتژی برای جنبش سبز است یا فقط اشاره به این است که قانون اساسی نیازبه تغییراتی دارد. سوالی که همان لحظه به ذهن خواننده میرسد. چگونه؟ دو مشکل اساسی وجود دارد: اولاً قانون اساسی همچنانکه بارها تکرار شده وحی منزل نیست و یک نوشته مقدس نیست. دوماً مکانیزمی که در قانون اساسی وجود دارد، امکان تغییر انرا توسط مردم غیر ممکن میکند و ولی فقیه تصمیم گیرنده نهایی است. خب، اصلاح طلبان وجنبش سبز برای این دو معضل چه راه حلی دارد؟ اصلاح طلبان و رهبران جنبش لازم نیست که هر از چندگاهی خواهان اجرای بلامنازع قانون اساسی شوند. این کار بیشتر کلی گویی و توضیح واضحات است. انها سالهاست که در چارچوبه همین نظام هم حکومت و هم فعالیت کرده اند. انها باید بجای سیاست شعاری در این رابطه به یک سیاست حقوقی رو بیاورند. حتی در این مقطع اصلاً نیازی نیست که همه قانون اساسی اجرا شود، کافی است که تلاش کنند که چند ماده از قانون اساسی که به گفته انها حقوق مردم تامین میکند، اجرا شود. البته به شرطی که در خارج از حکومت به دنبال پیشبرد اهداف جنبش باشند. بطو مثال تلاش برای اجرای فقط سه اصل ذیل، این امکان را به مبارزین خواهد داد تا اعتراضات خود را به پیش ببرند: اصل بيست سوم: تفتيش عقايد ممنوع است و هيچكس را نميتوان به صرف داشتن عقيدهاي مورد تعرض و مواخذه قرار داد اصل سي و هشتم: هرگونه شكنجه براي گرفتن اقرار براي كسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت،اقرار يا سوگند مجاز نيست و چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از اين اصل قانون مجازات ميشود اصل بيست و هفتم: تشكيل اجتماعات وراهپيماييها، بدون حمل سلاح، به شرط آن كه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است نتیجه جنبش سبز نتیجه بن بست اصلاحات بود. خواسته های این جنبش در این مقطع بیشتر تحولات ساختاری است. خامنه ای و ولایت فقیه عامل اصلی استبداد است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ظرفیت بیشتری برای استبداد دارد تا تضمین منافع مردم. جنبش سبز اگر بخواهد موفق شود باید استراتژی گذار به دموکراسی را مشخص کند. اگر مانع دموکراسی ولایت فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی است، باید برای آن برنامه مشخصی ارائه داد. نه قانون اساسی و نه ولایت فقیه از آسمان نازل نشده اند. تلاش طرف مقابل این است که انها را مقدس جلوه دهد. تقدس زدایی بخشی از مبارزه جنبش سبز و بطور مشخص اصلاح طلبان است. همه میدانیم که از رفراندوم جمهوری اسلامی تا تصویب قانون اساسی - به درست ویا غلط- با رای مردم مقبولیت پیدا کردند. یعنی اگرمردم در آن مقطع به آن رای منفی میدادند، امروز این نظام و این قانون اساسی وجود نداشت. قانون اساسی را عده ای انسان نوشته اند وعده ای انسان انرا تصویب کرده اند. هر چند در همان زمان خیلی از نیروهای سیاسی اپوزیسیون خارج از حکومت و مرحوم بازرگان و بعضی از ملی-مذهبی های د رون حکومت نسبت به این قانون اساسی هشدار دادند، اما متاسفانه اکثریت مردم در آن مقطع تاریخی فقط حرف های روحانیون و خمینی را قبول میکردند. امروز تغییر و اصلاح قانون اساسی حتی با تصویب دو سوم مجلس، باز باید به اجازه ولی فقیه انجام گیرد. جنبش سبزیا باید برای استقرار دموکراسی در ایران استراتژی خود را ارائه دهد ویا قربانی نظام شود. حمایت واعتراضات وسیع مردم وقتی ممکن است که در رسیدن به دموکراسی اطمینان داشته باشند. انها حداقل 13 سال وعده های اصلاح طلبان را آزمایش کرده اند. راه اصلاح طلبان برای مشارکت درحکومت بسته است، اما راه مردم همیشه باز است. اگر انها به مردم اعتماد کنند و منافع مردم را بر منافع نظام ترجیح دهند، مردم با امید و شورو شوق بیشتری حضور پیدا خواهند کرد. ژانویه 2011 محمد برزنجه
|
||||