بازگشت به صفحه اول

 

 
 

جنبش سبز و کیستی ملی و ایرانی ما

منوچهر تقوی بیات

استکهلم ـ پنجشنبه هفتم بهمن ۱۳۸۹ خورشیدی برابر با ۲۷ ژانویه ۲۰۱۱ میلادی 

 

آیا هر تلاش اجتماعی و هر جنبشی در ایران باید ملی و ایرانی باشد؟

آیا جنبش سبز که همه جا و همه کس را فراگرفت می تواند و باید ملی باشد؟

ملی چیست ؟ ایرانی چیست؟ جنبش سبز چیست و به کجا باید بیانجامد؟

این پرسش ها و هر پرسشی درباره ی پدیده های گوناگون اجتماعی ما را به بُن و ریشه ی پدیده ها و شناخت آن ها راهنمایی می کند. پرسش، چراغ روشنایی دهنده ی خرد است. با همین چراغ که شب چراغ است، خرد ما، همچون چراغی در ژرفا و تاریکی اندرون جان ما، پدیده های جهان را بر ما روشن می سازد:« دل وجانِ داننده زو روشنست ». این خرد است که ما را به روشنایی دانش و بینش راهنمایی می کند:

خرد باد جان تو را رهنمون              كه راهي درازست پيش اندرون

با همین روش پدران ما، به شناخت و دانش درباره ی هستی دست می یافتند. پورسینا و بیرونی و رازی و خیام و بیشتر بزرگان و دانشمندان ایران نیز مانند فردوسی خرد را "چشم جان" می دانستند: « خرد چشم جانست چون بنگری ». فردوسی رخش( روشنایی = بینش = بصیرت = خرد) را نیز برای همین همراه  رستم ساخته است تا همه جا یار و چاره ساز او باشد.  

آنچه امروز در میان ما ایرانیان به فراموشی سپرده شده است، گوهر شب چراغ و خرد یعنی جام جهان نما است. جام جهان نما؛ آسن خرد، رخشی است که در تاریکی درون ما می راند و پدیده های هستی را می سنجد و بینش ما را روشنایی می بخشد. فردوسی در شاهنامه، رستم " خداوند رخش" را در خوان هفتم در تاریکی غار به جنگ با دیو سپید وامی دارد:

يكي غار پيش آيدت هولناك                       چنان چون شنيدم پر از بيم و باك

جهان پهلوان با بینشِ در تاریکی و خرد ایرانی اش دست و پای آهنین دیو سپید را که نشان تجاوز و دست درازی است، از بدنش جدا می کند، تا بتواند با خون جگر و مغز ( دیو سپید) که  نیرو دهنده ی خرداست:«دل و مغز مردم دو شاه تن اند»، خرد و بینش کی کاوس و سپاه تجاوزگرش را درمان کند، زیرا چشم خرد و یا بینش آنان "در تیرگی خیره" شده بود و کی کاوس به رستم می گوید:  

 سپه را ز غم چشمها تیره شد      مرا چشم در تیرگی خیره شد

پزشکان به درمانش کردند امید       به خون دل و مغز دیو سپید  

ما را از نیستان خود یعنی از فرهنگستان ایرانی خودمان و از ایرانی بودمان، بریده اند. ما پیام های فردوسی و بزرگان فرهنگ مان را در نمی یابیم. ما را از رهنمودهای فردوسی که هزار سال است فرهنگ ایرانی ما را در برابر اسلام ناب محمدی، بر پا نگاه  داشته است، آنچنان جدا ساخته اند که ما از شاهنامه، مغز آن را در نمی یابیم و تنها از پوست و نماهای کودکانه ی آن برخوردار می شویم. شاهنامه با ستایش خرد و "به نام خداوند جان و خرد" آغاز می شود. در شاهنامه واژه ی خرد بیش از چهار صد و پنجاه بار و با کمک صدها بیت معنا شده است و جان که نگهبان خرد است ششصد و نود و نه بار، در درون صدها بیت ستایش شده است. ما معنای خرد درونی یا آسن خرد و یا خرد ( خره راتو [1]) نیروی راستین ساماندهی را نه می دانیم و نه در کتاب های درسی پارسی می توانیم پیدا کنیم. "جان" را نیز از گنجینه ی دل و جانمان بیرون رانده اند. هر روز در برابر چشمانمان جان های فراوانی را می گیرند. این که ما به کشته شدن جان خوکرده ایم، نشان از بی رنگ شدن خرد در اندرون جان ما دارد: « در اندرون من خسته دل ندانم کیست؟ / حافظ». مردمان بی خرد و آنان که خداوندی جان و خرد را، از خود دور ساخته و به هیچستان و الله سپرده اند،  نیز بی آن که بدانند چه می گویند، فریاد می کنند که :« اعدام باید گردد!».      

آیا جنبش سبز به راستی ایرانی است و جان و خرد را گرامی می دارد؟ آیا در بیانیه ها و فرمان های پیشرَوی و پس رَویِ جنبش سبز، آرمان های ایرانی و ملی ؛ آرمان جمهوری ایرانی و حکومت ملی، را فرا راه جوانان ما می گذارند؟ یا همانگونه که امام پیشین بارها گفته است، "ملی گرایی الحاد است" : « ملی گرایی بر خلاف اسلام است این بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجید است. صحیفه نور ج12 صفحه 110 تاریخ: ۳/۳/۵۹ . » و « مردم ما ریشه ی ملی گرایی را خشکانده است : و چه شیرینی بالاتر از این که مردم عزیزمان ریشه های نفاق و ملی گرایی و التقاط را خشکانیده اند ! و انشاء الله شیرینی تمام ناشدنی آن را در جهان آخرت خواهند چشید. صحیفه نور ج 20 صفحه 236 تاریخ: ۲۹/۴/۶۷...» 

اگر در ایران پدیده ای همه جا و همه کس را فرابگیرد بنا به تعریف لغت نامه ای و بنا بر تعریف جامعه شناختی و سیاسی باید ملی و ایرانی نامیده شود. جنبشی که همه جا گیر و ملی می شود اگر نیازها و درخواست های ملی ملت ما را پاسخگو نباشد دیگر ملی نیست و فروکش می کند. آزادی و سالاری مردم ایران از کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹ به بند کشیده شده است و نود سال است که انیران و نوکران بیگانگان بدون خواست و اراده ی ملت ایران به حکومت می رسند؛ وکیل و وزیر و صدراعظم و شاه و رییس جمهور و ولی فقیه می شوند.  

روشن است حکومت هایی که ساختارشان از بالا تا پایین برگزیده ی مردم نیست و توسط گماشتگان قدرت های جهانی برپا گشته و از بیرون مرزهای ایران پشتیبانی می شود، ایرانی و ملی نیستند. ساختار حکومتی در ایران، از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا به امروز همیشه وابسته به بیگانگان بوده است. البته در دوران کوتاه حکومت ملی دکتر مصدق، نخست وزیر و برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی و شماری از وزیران و دست اندرکاران حکومت، ملی و برگزیده ی مردم بودند که آنان نیز با کودتایی امپریالیستی به سرکردگی انگلیس ـ آمریکا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از کار برکنار گردیده و یا دستگیر و زندانی و حتا کشته شدند. شماری از جاسوسان و مالکین و زمین داران و آخوندهای شرکت کننده در این کودتا وابستگان به استعمار کهنه ی انگلیس بودند(آیت الله کاشانی، آیت الله بهبهانی، حجت الاسلام سابق خمینی، سید مجتبی نواب صفوی و . . .) و برخی از جاسوسان و نظامیان، سرمایه داران، روسپی ها و اوباش درغوغای کودتا، وابسته به بورژوازی دلال یا سرمایه داری وابسته بودند. گرچه سرمایه داری وابسته در آن روزگار به گستردگی و توانمندی امروز نبود اما با استعمار انگلیس و امپریالیست ها همسو بود و منافع مشترک داشت.     

در سال های پس از انقلاب مشروطیت و در این نود سال دولت های ضد مردمی و دست نشانده، برای هموار کردن راه غارت منابع و دارایی های عمومی و خصوصی ملت ایران، از تشکیل هر گونه حزب و سازمان جلوگیری کردند و کوچکترین حرکت های آزادیخواهانه را با زندان و شکنجه و اعدام پاسخ دادند. با وجود هزاران هزار کشته و زندانی در درازای سال های استقلال طلبی و آزادیخواهی مردم ما، آن کسانی که ملت ما را به فراافکنی مسئولیت یا کم کاری متهم می کنند، کاری جز تحقیر مردم مبارز و قهرمان ایران انجام نمی دهند. در این سال ها همیشه زندان ها از آزادیخواهان انباشته بوده و گورستان ها گواه کشتارهای فردی و جمعی قهرمانان ناکام ملت ایران بوده و هستند. جنبش سبز در این نود سال هربار نامی دیگر داشته است. قیام سی ام تیر ۱۳۳۱ ، کشتار ۱۶ آذر ۱۳۳۲ ، قیام خونین کارگران در ۲۳ و ۲۴ خرداد ۱۳۳۸، قیام معلمین در اردیبهشت ۱۳۴۰، قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ، خیزش بهمن ۱۳۵۷ ، کشتارهای خرداد ۱۳۶۰، اعتراض خونین ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و صدها شورش و قیام دیگر، مانند قیام خرداد ۱۳۸۸همگی تلاش هایی برای به دست آوردن آزادی و استقلال ایران بوده و هر بار با دخالت قدرت های جهانی و نوکران داخلی شان روبرو شده و به دلیل نابرابر بودن قدرت مردم در برابر قدرت نظامی و مالی حکومت، نبودن حزب های قانونی و کمبود خردو رهبری جمعی و کم بودن تجربه سیاسی مردم در شرائط خفقان، همیشه تلاش های مردم ما به شکست انجامیده و هزینه های سنگینی به بار آورده است.

پس ازانقلاب مشروطیت بدنبال قرارداد ۱۹۰۷ دولت های روس و انگلیس با تبانی یکدیگر مجلس را به توپ بستند و مشروطه خواهان را در باغشاه کشتند، به قل و رنجیر کشیدند، زندانی و متواری کردند. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه یک طرفه قرارداد ۱۹۰۷ را باطل کرد. اما انگلیس ها که بی رقیب و بی پروا، به غارتگری در ایران ادامه می دادند، قرارداد استعماری ۱۹۱۹ را با نوکر خود وثوق الدوله تنظیم کردند. مقاومت جانانه ی مردم ایران و تلاش های آزادیخواهانی چون دکتر مصدق، در برابر قرارداد ۱۹۱۹ موجب شد تا انگلیس ها چاره ی دیگری بیندیشند. در نتیجه ژنرال آیرون ساید انگلیسی فرمانده ی قزاق ها، رضا خان را برای پیاده کردن مفاد قرارداد استعماری ۱۹۱۹ در سال ۱۹۲۱ ( اسفند ۱۲۹۹ ) به کودتای نظامی برانگیخت. در نود سال گذشته همچنان که امروز به چشم خود می بینیم، با اشغال نظامی و اقتصادی ایران و کشتن و زندانی کردن بهترین فرزندان میهن ما و با ممنوع ساختن حزب ها و روزنامه ها و هرگونه فعالیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آزاد و غیردولتی( یعنی ملی)، فرهنگ و اقتصاد ملی ایران به نابودی کشانده شده است.

از آنجایی که اهرم های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در دست نیروهای ضد ملی و بیگانه پرست بوده و هست، در درازای این سال ها، جنبش ملی نه در زمینه ی اقتصادی و نه در زمینه ی سیاسی و فرهنگی، رشد نکرده است و هر آنچه ملی بوده در برابر هجوم گسترده و همه جانبه ی اقتصاد وابسته ی تک محصولی از بین رفته و می رود. سیاست مداران دولت های وابسته به قدرت های بزرگ، با فروش نفت به بهای بسیار ناچیز و وارد کردن کالاهای بُنجل از کشورهای ذینفع حساب های بانکی خود را با حق دلالی و سوء استفاده های غیرقانونی و غارت جان و مال مردم پر می کنند. آنچه برای ولی فقیه و حکومتگران ارزش ندارد ملت ما و فرهنگ و اقتصاد ملی ایران است.  فرهنگ امروزی ایران نیز شیربی یال و اشکم و سر و دم شده است که نه غربی است و نه ایرانی است بلکه تقلیدی از مظاهر ظاهری جامعه ی مصرفی غرب، بدون زیر بنای اقتصادی ملی است.

انجمن های اسلامی و سازمان های کارگری، کاسب کاران خرده ، خرده بورژوازی شهری، سرمایه داری دلال که بیشترشان هم سکولار هستند، به سرمایه داران جهانی وابسته شده اند. انبوه مردمان شهری بدون این که خود بخواهند و یا بدانند و حتا کاسب کاران روستایی مذهبی و غیرمذهبی، در شمار ارتش سرمایه داری جهانی هستند که پرچم جهانی شدن( امپریالیسم جهانی) را به پیش می رانند.

اقتصاد ملی ایران در برابر این هجوم سرتاسری سرمایه داری جهانی، به کلی رنگ باخته است و واژه ی "ملی"، کارایی ملی به معنای ایرانی و ملی را ندارد. اقتصاد ملی در ایران ، مربوط به ایران هست ولی ملی نیست و ملت ایران هیچگونه اشراف و تسلطی بر آن ندارد. بانک ملی، درآمد ملی ، شرکت ملی نفت ایران و ثروت ها و منابع ایران در درون مرزهای ایران هست، اما ملی به معنای ایرانی  نیست و اختیار آن ها با زور اسلحه از دست مردم گرفته شده است. مردم در تعیین هیچ نهادی از حکومت آزاد نیستند. ولی فقیه و رییس جمهور و دولت و مجلس شورای اسلامی همه و همه ، نه تنها ملی و ایرانی نیستند بلکه ضد ملی و ضد مردمی و ضد انسانی و دشمن جان و خرد مردم هستند.

فرهنگ ملی و ایرانی ما نیز با مدیریت و رهبری دلالان وابسته، روز به روز کم رنگ تر و ضد ایرانی تر می شود. تلویزیون و رسانه های وابسته به دلالان و واسطه ها، کتاب های درسی اسلامی و آخوندهای دروغگو و شیاد، مغز کودکان ایرانی را با خرافات پر می کنند تا دیگر کسی ایران و فرهنگ ایرانی را نشناسد و به فکر ملی گری نباشد. ما باید به شرف و گرامی بودن خود باور داشته باشیم تا ملی بشویم. ما باید به مادر خود، به خانواده ی خود، به میهن خود عشق بورزیم تا، ملی باشیم. ما اگر ملی و ایرانی نباشیم و خود را گرامی ندانیم، همه چیزمان را به غارت خواهند برد که سال هاست می برند و ما به دعا خواندن و تئوری بافی سرگرم هستیم. اگر جنبش سبز، ایرانی و ملی است چرا واژه ی ایرانی و واژه ملی را یدک نمی کشد؟

از آنجایی که ما به زبان پارسی سخن می گوییم و شناسنامه و گذرنامه ی ایرانی داریم پس ما ایرانی هستیم و این را هرکسی و هردادگاهی در جهان از ما می پذیرد. ما اگر زن باشیم یا مرد با یک  شناسنامه ی ایرانی بی گمان ایرانی هستیم. اما اگر ما سبز باشیم آیا ایرانی هستیم؟ اگر مسلمان یا شیعه باشیم آیا ایرانی هستیم ؟ اگر زرتشتی باشیم آیا ایرانی هستیم؟ اگر کمونیست باشیم ایرانی هستیم؟ ما اگر ایرانی باشیم ملی هستیم ؟ آیا براستی ملی و ایرانی هم گوهر و هم سنگ هستند؟

ما باید ملی بودن را بشناسیم و آن را در همه ی گستره های زندگی مان بکار گیریم. کسانی که ملی بودن و ایرانی بودن خودشان و ما را به هیچ می گیرند و به جای واژه ی ملی، کلمه های دیگری مانند امت ، طبقه، جهانی شدن و انترناسیونالیسم را جایگزین می کنند، به خود ، خانواده ی خود و میهن خود ستم کرده و خیانت می کنند.

ملی واژه ای است که ما ایرانیان پس از انقلاب مشروطیت آن را به جای واژه ی ایرانی و مردمی به کار می بریم و آن را برابر واژه ی ناسیونال لاتین گذاشته ایم که از واژه (natio) و یا ناسیون (nation) بدست آمده که ملت باشد. لغت نامه ی دهخدا در زیر واژه ی ملت می نویسد: . . .( اصطلاح حقوق ) گروهی از افراد انسانی که بر خاک معینی زندگی می کنند و تابع قدرت یک حکومت می باشند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). در تئوری کلاسیک ناشی از انقلاب کبیر فرانسه ملت عبارت است از شخص حقوقیی که ناشی می شود از مجموعه ی افرادی که دولت را تشکیل می دهند و دارای حق حاکمیت می باشند.»

از انقلاب کبیر فرانسه یعنی از سال ۱۷۸۹ میلادی به این سو، کشورهای مستقل اروپایی دولت های ملی را در کشورهای خود بنیاد نهادند. با ایجاد قوانین و سدهای اقتصادی، اقتصاد ملی و مستقل خود را حفظ و حمایت کردند. واژه ی پروتکسیونیسم( protectionism )یعنی حمایت اقتصادی یا اقتصاد حمایتی در سده های نوزدهم و بیستم برای حفظ اقتصاد ملی بر پایه ی اندیشه های ناسیونالیستی و ملی گری کشورهای مستقل اروپایی و پیشرفته، بوجود آمد و دو جنگ جهانی نیز برای درهم شکستن این سدها و حمایت های اقتصادی رخ داد. جالب است که در دانشنامه ی ویکیپدیا واژه و یا مقاله ای درباره ی پروتکسیونیسم یعنی اقتصاد حمایتی به زبان پارسی نیست، در جایی که به بیشتر زبان ها هست. کشوری که اقتصاد ملی ندارد، حکومت ملی ندارد، فرهنگ ملی و دانشمند و اقتصاد دان ملی هم ندارد تا بخواهد واژه ی اقتصاد حمایتی را بشناسد و یا بکار برد. افزون بر آنچه که گفتیم امروز اقتصاد جهانی از این مرحله گذشته و امپریالیسم هیچ مرز و سدی را نمی پذیرد. امروز سرمایه داران جهانی، در درون مرزهای ملی کشورهای سرمایه داریِ کشورهای متروپلِ یعنی جهان سرمایه داری نیز به جان و مال مردم رحم نمی کنند. غارت امروز جهانی شده است.         

واژه ی ملی یک صفت نسبی است که در زبان تازی از واژه ی ملت ( ملة ) ساخته شده است. ملی یعنی مربوط است به ملت. واژه ملت را ایرانیان مسلمان از قران وام گرفته اند. در قران ملت به معنای گروه و مردمانی است که پیرو یک دین یا آیین باشند. فرخی سیستانی که هم دوره ی فردوسی بوده است واژه ی ملت را، نه به معنای امروزی آن بلکه به معنای پیروان یک دین ، شش بار و خاقانی بیست و پنج بار در دیوان خود به کار برده اند. اما فردوسی در شاهنامه که سند کیستی ایرانیان است واژه ملت را یک بار هم  بکار نبرده است. درجایی که فردوسی واژه ی ایران را ۱۲۱۸ بار بکار برده است.

آنچه از آن مردم ایران است یا در تاریخ یا جغرافیای ایران سراسری است و یا داغ یا مُهر ایرانی بودن به آن می خورد، ما آن را ملی یا ایرانی می گوییم ، خواه این چیز به راستی ایرانی باشد و یا به دروغ بر آن مُهر ایرانی زده باشند؛ مانند تیم ملی، ، تلویزیون ملی، مذهب ملی، رهبر ملی، دولت ملی، ارتش ملی، پایگاه ملی، مجلس ملی، پرچم ملی، احساسات ملی و مانند این ها. هر آنچه از ایران است ایرانی است و باید ملی هم باشد. ما با پرسش درباره ی ایرانی بودن و ملی بودن هرکس و هرچیز می توانیم به بُن ایرانی بودن آن چیز یا آن کس پی ببریم و دوری و نزدیکی خود را با آن کس یا آن پدیده و یا آن چیز بسنجیم.

آیا ایرانی بودن خوب است؟ آیا ایرانی بودن و ملی بودن یکی است؟ آیا ملی بودن خوب است ؟ آیا ملی مرتد و ملحد است؟ آیا احساسات ملی خوب است؟ آیا ملی بودن به آگاهی نیاز دارد؟ آیا به سود ما است ملی باشیم ؟ آیا اقتصاد ایران، ملی است؟ آیا فقیه یا ولایت فقیه، ملی است؟ آیا دولت در کشور ما، ملی است ؟ آیا مجلس شورای اسلامی، ملی است؟ آیا رییس جمهور ایران، ملی است؟ ما هزاران پرسش ملی را باید در برابر هر کس و هر پدیده بگذاریم تا برایمان روشن شود چه کس یا چه چیز و چه پدیده ای ملی است. کارزار ملی بسیار سنگین و دشوار شده است. برای آن که جنبش سبز ملی باشد و ملی عمل کند به آگاهی و نیروی سترگی نیاز دارد. یک جنبش ملی ایرانی در داخل ایران با دلال های بزرگی روبرو است که هر روز لیست حساب های بانکی میلیارد دلاری آنان بیشتر و بیشتر متنشر می شود و این ثروت های میلیارد دلاری، ریزه خورهای میلیون دلاری، چند صد هزار دلاری ، صدهزار دلاری و هزار دلاری و صد دلاری بیشماری دارند. کارمندان و کارکنان دولت هم خواهی نخواهی در کنار همین سفره نشسته اند. اگر شما ایرانی هستید و خود را ملی به معنای ایرانی می دانید باید شب و روز همه ی این پرسش ها را از خود بکنید و با چشم خرد و دانشورانه پاسخ های درست آن را بیابید. آیا براستی جنبش سبز ملی است و می تواند ملی باشد؟ چگونه ؟ از چه راه ها و با چه ترفندهایی؟     


[1]ـ جمالی. منوچهر.http://www.jamali.info/ketabha/sarmaje_falsafi_iran/ : « خرد = Rate=Xra+ratu = هره + راتو( رته = رد ). هره ، به نای گفته میشود که زهدان و« اصل زایندگی و سرچشمه میباشد .  خرد ، به معنای « سرچشمه راندن وحرکت دادن و آراستن و مرتب ساختن ونظم دادن و زیبا ساختن است، و پسوند « راتو»، همان « رته و ارتا و راد » میباشد .»

 

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ديدگاه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران