|
|
|||
آیا کشورهای عربی سرنوشتی مانند کشورهای بلوک شرق در اروپا را خواهند داشت؟ درسهائی از آنها که از ما درس گرفتند! علی آرا 30 ژانویه 2011 برابر با دهم بهمن 1389 Ara1357@gmail.com
فقط چند هفته بعد از شروع تظاهرات خیابانی که از خودسوزی جوانی
تحصیل کرده که برای امرار معاش مجبور به دستفروشی شده ولی با
ممانعت پلیس تونس مواجه شده بود، خیزش خودجوش مردم، در این کشور به اوج
خود رسید. همچون کارتر که ایران قبل از انقلاب را جزیرۀ ثبات خواند،
دولت سارکوزی به بن علی پیشنهاد کمک برای سرکوب مردمش را در زمانی داد
که وی در حدود یک هفته بعد از آن مجبور به فرار از تونس شد. بن علی،
کشورش را به قصد فرانسه ترک کرد و بعد از آنکه به کشور حامی خود راهش
ندادند، هواپیمای حاملش، تغییر مسیر داده و وی در عربستان سعودی پناه
جست. مردم تونس با اجتناب از "اصلاح طلبی" به ریشۀ اصلی مشکلات تونس،
"ریاست جمهور" (بخوانید ولی مطلقۀ) این کشور که به همراه خانوادۀ خود و
همسرش 30 سال است مبتلا به فقر و فساد و خشونت کرده بود، پرداختند. بعد
از خروج بن علی مردم تونس تا این زمان به هیچ یک از دست اندر کاران
رژیم قبلی، اعتماد نمیکنند و آنها را در هیچ مقامی پذیرا نیستند. دست
اندرکاران، سعی کردند محمد قنوشی را بعنوان جانشین بن علی بقبولانند که
تا بحال با مخالفت و مقاومت مردم مواجه شده اند. رشید قنوشی، بعد از 22
سال تبعید، به تونس بازگشت و چند صد نفری از وی در فرودگاه استقبال
کردند. یکی از یارانش متوجه برهنگی سرِ وی در هین سخنرانی شد و به او
نزدیک شد و"عرقچین اسلامی" او را بر سرش نهاد. بعد از این در طول حرکت
وی در شهر، با هو کردنها و اعتراض و توهین مردم روبرو شد. رشید قنوشی
در مصاحبه ای گفت که من اسلامگرا هستم ولی نه از نوع خمینی بلکه از نوع
اردوغان!
هسته های مردمی تونس، از جمله، به حفاظت و امنیت کوچه ها و محله ها
پرداخته اند. اگر حاضر ماندن در میدان سیاسی-اجتماعی ادامه پیدا
کند و اگر این هسته ها بطور خودجوش و خلاق، امور مملکتی را از
سطوح بسیار پائین تا به سطوح بسیار بالا در دست بگیرند، استقرار و
استمرار مردمسالاری را برای خود و نسلهای بعدی بیمه کرده اند.
دقایقی بعد از نیمه شب جمعه
28 ژانویه
2011 به وقت قاهره،
بعد از گذشت چند روز از تظاهرات وسیع در مصر، بالاخره حسنی
مبارک، بعد از چندین روز بیخبری کامل از وی، برای اولین بار در انظار
دیده شد و خبر از انحلال کابینه اش داد. مبارک قول داد که "اصلاحاتی"
که خود وی قبلا شروع کرده بود را ادامه خواهد دا د و وضع مردم را بهبود
خواهد بخشید.
در
آنطرف دنیا، دقایقی بعد از اولین پیام تلوزیونی حسنی مبارک در
مصر، باراک اوباما، بعد از تماس تلفنی اش از واشنگتن با
مبارک، پیامی تلوزیونی داد که گفته های قبلی وزیر خارجه، هیلاری
کلینتون را تکرار و تائید میکرد که تاکید امریکا بر رعایت حقوق بشر
است. صرف نظر از کلی گوئی ها، رئیس جمهور امریکا خصوصا در مورد
سانسور و قطع شدن وسائل ارتباطات جمعی و اینترنت صحبت کرد. در
مصر هم مانند سایر رژیمهای دیکتاتوری، از اماکنی که با شدت هرچه
تمامتر محافظت میشود، مرکز رادیو و تلوزیون ولایت مطلقه است.
مقارن با این اوقات، رئیس
ستاد مصر در هواپیما از امریکا به مصر میرفت. بر عکس سپاه
پاسداران در ایران، ارتش مصر نسبتا وجیه المله میباشد و در خیابانهای
مصر جای نیروهای انتظامی را گرفته و فعلا بدون وحشیگریهای از نوعِ سپاه
پاسداران و بسیج بر علیه هموطنان خود، در خیابانها حاضر است.
از سوی دیگر اتحادیه اروپا که
همواره از رژیم حاکم بر مصر حمایت می کرده است، با نگرانی از گسترش موج
اعتراضات مردمی و احتمال تکرار تجربه تونس در مصر، از مبارک خواسته است
به حق مردم برای برگزاری تظاهرات در این کشور احترام بگذارد.
بسیاری از رهبران کشورهای
منطقه و دنیا، در تماسهای تلفنی با رهبران مصر از جمله حسنی مبارک بوده
اند. مسلما اینها هیچ به فکر منافع و یا حتی حقوق مردم مصر
نیستند، بلکه در درجه اول فکر منافع خود و حزب و گروه خود و بعد به فکر
منافع مردم کشور خویشند. البته مانند همیشه، این "رهبران" پای تلفن و
در محاورات خصوصی، زبانی و پای تلوزیون و در علن، زبانی دیگر دارند.
بر اساس گزارش روزنامه القدس
العربی
در بارۀ
تماس فوری پادشاه بحرین با
رئیس جمهور مصر در ابتدای گسترش موج اعتراضات مردمی در این کشور ، شیخ
حمد بن عیسی آل خلیفه، به مبارک گفته بود: ثبات مصر، ثبات کشورهای عربی
است و نباید به خطر افتد.
وی از حسنی مبارک خواسته است
هر چه سریعتر زمینه برگزاری نشست سران عرب را برای بررسی اوضاع بی ثبات
و نگران کننده کشورهای عربی فراهم کند.
مردم تونس و مصر، بر عکس مردم
ایران و دستوراتِ "رهبران جنش سبز"، به آرامش دعوت نشدند و و از گذر از
خطوط قرمز من-درآوردی، ترسانده نشدند. به نظر میرسد که مبارک، چون
محمد رضا پهلوی صدای انقلاب را شنیده است! صبح روز 29 ژانویه، عمر
سلیمان که از سال 1993 ریاست اطلاعات مصر را به عهده داشته است،
توسط حسنی مبارک به مقام معاون ریاست جمهوری انتصاب گردید. توجه به
اینکه ریاست جمهوری مصر در 30 سال گذشته شخصی در مقام معاونت نداشته
است، این انتصاب، در این شرایط، وخامت وضعیت را میرساند. او ده سالی از
مبارک جوانتر است و سالهای 70 عمر خود را طی میکند و در مذاکرات
فلسطینیها و اسرائیلیها نقش موثری داشته است. سلیمان، به زبان انگلیسی
مسلط است و سالهاست که نقش رابط مورد اعتماد را بین مبارک و امریکا
بازی میکند.
مثل بقیۀ همکاران خود در
منطقه، سلیمان سابقۀ درخشانی در محترم شماری و رعایت
حقوق بشر ندارد. گفته میشود سازمان اطلاعات امریکا، سیا، از سال 2001
تا به امروز بیش از 3000 نفر را از سراسر دنیا دزدیده و به اماکن امن
خود برای نگهداری، بازجوئی و شکنجه، منتقل کرده است. برای فرار از
اشکالات قانونی، سیای امریکا، کشورهائی را، از جمله مصر، در این
آدمربائیهای بین المللی شریک میکرده است. از جمله کسانی که در جریان
مستقیم این امور قرار میگرفته و از کارگذاران اصلی قلمداد میشده،
سلیمان بوده است.
امریکا، سالیانه در حدود یک و
نیم ملیارد دلار به مصر کمک مالی میکند. اکثر این کمکها، نظامی هستند و
هزینۀ ارتش پانصدهزار نفری این کشور 82 میلیونی، یعنی پرجمعیت-ترین
کشور عربی، میشود. مسلما امریکا این کمکها را محض رضای خداوند نمیکرده
و نمیکند. نفوذ امریکا در ارتش مصر قابل ملاحظه است. اگر ارتش
نقشی عملی در سرنوشت آیندۀ مصر بازی کند، نظرات غرب، از جمله در مورد
اسرائیل، کانال سوئز، "آرامش و صلح" در منطقه.... منظور خواهد شد.
تا این زمان، در مصر هسته های
خودجوشِ مردمی، در صحنه مانده اند. بعضی از آن هسته ها، کار امنیت جان
و مال و ناموس خودشان را به عهده گرفته اند و عده ای را که به مغازه
های آنها دستبرد زده بودند، دستگیر کردند و از آنها کارت شناسائی
نیروهای انتظامی را پیدا کرده اند. ظاهرا پلیس مصر، دزدان و زورگیران و
اوباش و جانیان را از زندانها برای ایجاد ناآرامیها، آزاد کرده اند و
خودشان نیز با دزدیها، دست به تخریب و تشنج در جامعه میزنند. سایر هسته
های مقاومت و مردمی، از جمله با حفاظت آثار باستانی و موزه ها،
به همکاریهای خودجوش پرداخته اند.
آیا بعد از کشورهای
بلوک شرق در اروپا که بیش از دو دهه قبل، یکی بعد از دیگری سقوط
کردند، حالا نوبت به کشورهای عربی و دنیای اسلام رسیده است؟ آیا غرب به
این واقعیت رسیده است که دیگر خرج و هزینۀ تسری خشونت در دنیا و
علی الخصوص خاورمیانه، برای "حفظ منافع ملی" از منفعت آن بیشتر
شده است؟
آیا مردم ما اعتماد به نفس بایسته را پیدا کرده اند؟ آیا هسته
های خودجوشِ مردمی با کمک اینترنت و سایر رسانه های جمعی، به بزرگترین
ابرقدرت دنیا، یعنی افکار عمومی، نقش بایسته در برپائی و پویائی
مردمسالاری را میدهند؟
در
یمن و الجزایر و اردن، اعتراضهای هسته های خودجوش مردمی، آغاز شده اند.
در آخرین روزهای ژانویه 2011، مردم سودان هم بر علیه عمر البشیر
تظاهراتی در خارطوم را شروع کردند و دانشجویان پزشکی، در دانشگاه با
پلیس درگیر شده اند.
باید توجه داشت که اطلاعت و نیروهای نظامی و انتظامی کشورهای فوق، به
لحاظ کیفی و کمی، اگر از این نیروها در کشور خودمان قویتر و خونریزتر
نباشند، ضعیفتر نیستند. درجۀ خشونت رژیمهای حاکم، دست کم همسنگ
رژیم ولایت مطلقه ای خودمان است و تازه آنها حمایت خارجی را هم دارند.
چند سویه بودن و شاخه شاخه بودن اپوزیسیون این کشورها، کاملا ناامید
کننده بود. بی تفاوتی سیاسی عربها و لاقیدی آنها همیشه اسباب تاسف و
تمسخر و تحقییر بود. برای تحول به مردمسالاری در دنیای یک ونیم
میلیاردی اسلام، تحلیلگران غربی همیشه به ایران چشم دوخته بودند. ولی
چطور است که مردم ما نقش امثال آقایان رفسنجانی (سردار سازندگی!!!)،
موسوی (یا حسین، میرحسین!!!)، کروبی، نبوی (چریک پیر!!!)، خاتمی (به
گفتۀ خود "تدراکاتچی"!!! ولایت مطلقۀ فقیه) را در ایجاد وضعیت فعلی
فراموش میکند و اینبار دوباره خود برای آنها ولایت مطلقه فراهم میکند و
فرمان "خطوط قرمز"... و قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن".... "حفظ
نظام"....ایشان را بدون چون و چرا مطاع میشود؟
مردم این کشورها با اعتماد به خویش، به صورت خودجوش به خیابانها آمدند
و در خواسته های خود، روشن و شفاف بودند. حرفی هم از "اصلاح طلبی"... و
"فشار از پائین و چانه زنی از بالا".... "استحاله از درون".... و....
نبود. بدین ترتیب بود که میبینیم مردم تونس و مصر، با تظاهرات چند ده
هزار نفری به کاری موفق شدند که ما با تظاهرات دو تا سه میلیون نفری،
تا به حال از انجام آن ناکام مانده ایم.
|
||||