|
|
|||
شعار نه؛ شعور لطفا! پدرام فرزاد گويا: تا رهبران اين جنبش سعی در نشان دادن کاملِ مسئله مورد دعوا (يعنی نظام مبتنی بر دين و خدايی که اينان به وجود خويشتن آلودهاند) ننمايند و تطهير اين "دين" و آن "خدا" از وجود اين نظام و اين آويزان شدگان به دين و خدا، مطمئن باشيد اين جنبش به جز زندانی دادنِ بیخود و کشته دادنِ بیهوده، راه به جايی نخواهد برد نارضايتی ملی هنگامی که نهادينه نشود، وقتی در قالب يک حرکت منسجم شکل نگيرد و زمانی که هستهای مرکزی برای تدوين و تکوين «نقشه راه» آن تشکيل نشود و رهبری با دل و جرئت يا هيئت مديرهای باجربزه آن را جلو نبرند، فقط و فقط کشته دادن بيخود است و بس. حالا هی حضرات و علياحضرات بنويسند «چرا تونس تونس، ايران نتونس؟» غافل از اين که تونس با مساحت و جمعيتی نهايتا يک و نيم برابر تهران، فرهنگی متفاوت با ايرانيان، مردمانی متفاوت با ايرانيان و سلسله مراتب قدرتی کاملا متفاوت (و شايد هم مغاير) با ايران، در برابر ايران حرفی برای گفتن ندارد و اصلا قياس ايران با تونس با هيچ عقل و منطقی جور درنمیآيد. اين مقايسه صرفا احساسی است و وقتی پای احساسات به ميان میآيد، خود به خود عقل از قضيه حذف میگردد. مصر بالاخره نشان داد چرا تمدن مصر قديم و اهرام ثلاثه و در نظر گرفتن تمامی حساب و کتاب جهان در ساخت آن اهرام به ايشان تعلق دارد. ارتش مصر با اعلام بیطرفی کامل و حتی حمايت تلويحی از معترضان، يک «ارتش کامل» را به جهانيان نشان داد و معنا کرد؛ ارتشی که تنها به حفظ تماميت ارضی کشورش میانديشد، نه صلاحديد حاکم يا ديکتاتوری که سالهاست قدرت را قبضه کرده و خاک اين کشور را به توبره کشيده است. ليبی با آن رهبر مسخره و مزخرفش و محافظانی که بيشتر عقدههای جنسی قذافی را عيان میکنند تا ترس او از ترورش، ايضا چادری که در کنار هتلهای بسيار زيبا و در امنيت کامل سران کشورهای عرب برپا میکند آن هم صرفا جهت خودنمايی و عقدهگشايی، چه سنخيتی با ايران دارد که احمدینژاد (که ميزان احساساتش در عکس در آغوش کشيدن قذافی توسط او کمتر ميزان احساسات در آغوش کشيدن يک معشوقه توسط معشوقش نيست) به خود اجازه میدهد در وصف مردم آنجا لب به سخن گشوده و اضافاتی (با افاضات اشتباه نشود لطفا) بر زبان آورد که فقط و فقط از او برمیآيد و بس. ما نيز چه در مردم ليبی ديدهايم که همگی از هول هليم در ديگ افتادهايم که «عصر ديکتاتورها به سر آمده و دوران تحول و تکوين دموکراسی در خاورميانه (اصلا ليبی جزو خاورميانه به حساب میآيد؟) شروع شده است و ...». چه مرگمان شده؟ ما کجا، ليبی کجا؟ خدايا زين معما پرده بردار...! از راه افتادن موج اعتراض در بحرين (که زمانی استان چهاردهم ايران بود و هنوز بيش از ۴۰ سال از جدايیاش از ايران نمیگذرد) چنان خوشحال شدهايم که فراموشمان شده، وقتی بحرينیها در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ بر تيم ايران در منامه غلبه کردند، پرچم عربستان به دست، در استاديومشان دور افتخار زدند! فراموش کردهايم اين است ميزان دلبستگی و وابستگی بحرينیها به ايران!! نه ليبی، نه تونس، نه مصر، نه عربستان و نه بحرين هيچ کدام سپاه پاسداران و دستک ودنبک آنها را نداشتند که با سبعيت تمام، ابتدا راه را بر هرگونه تحرک ارتش و ارتشيان بسته، تمامی امکانات را به خود اختصاص داده و با زيرمجموعهای به نام «بسيج» و بسيج کردن لباس شخصیهايی که تمام عقدههای خود را با سرکوب کردن مردم (به هر وسيله ممکن) خالی شده میبينند و شهيدسازی از کشتههای مردم، صدور کارت بسيج برای کشتهای که حتی يک بار هم در تجمع بسيجيان حضور نيافته، تکرار سناريوی نخنمای «گلولهای که فلانی را کشته در قالب گلولههای سازمانی نيروهای مسلح ايران جا نمیگيرد» (غافل از اين که با همين بهانه اولاً حضور نيروهای مسلح را در تظاهرات تاييد میکنند و ثانياً با حضور در عصر ارتباطات، همگی میدانيم تنها چند کاليبر محدود برای کلتها و اسلحههای تاشو، کشويی قنداقدار تيراندازان معمولی و تکتيراندازان نظامی و انتظامی وجود دارد و تمامی آنها در سازمانهای امنيتی – اطلاعاتی و نظامی – انتظامی ايران يافت میشوند) و ... هيچ کدام از اين کشورها، اينها را نداشتند که به داد نظام حاکم بر کشورشان برسد، اما ايران دارد. هيچ کدام (لطفا ليبی را با آن قذافی نيمه ديوانه فاکتور بگيريد) رهبری نداشتند که خود را نايب برحق خدا بر روی زمين بداند و اطاعت از خود را اطاعت از خدا و حکم خدا. انگار خودخواسته و دانسته چشم بر روی اين بستهايم که اينان به هر وسيلهای که شده، حتی با رد شدن از روی جنازههای مردم و يکی کردن آنها با آسفالت زمين، میخواهند جلوی سقوط حاکميت خويش را بگيرند. نگاهی به زير گرفتن مردم در عاشورای ۸۸ توسط تويوتای هايلوکس نيروی انتظامی بيندازيد که تازه برخورد مودبانه نيروی انتظامی (که در بهترين حالت زيردست بسيج و سپاه و لباس شخصیها محسوب میشود) با مردم بود. در حالی که همين چند روز پيش بود که سپاهيان پوست از سر نيروی انتظامی کندند که «سپاه به تنهايی قادر به مقابله با فتنه نيست و برخورد نيروی انتظامی مغاير با اهداف از پيش تعيين شده بود». بهتر است کمی واقعبينتر باشيم و از شعارگويی دست برداشته و به شعورمان رجوع کنيم. اين مسئله، اين اعتراضها و اين تجمعات صرفا برای براندازی حکومت نيست، بلکه جهت براندازی نظامی است که به نام خدا و پيغمبر او، بر گرده مردم سوار شدهاند. اين که پس از براندازی اين نظام، چه دعواهايی قرار است پيش بيايد و چه کسانی دايه مهربانتر از مادر اين تحولات شده يا خواهند شد و مدعيان رياست به چند نفر خواهند رسيد، مجالی ديگر میخواهد و مقالی ديگر. با علم به اين قضيه، تا رهبران اين جنبش سعی در نشان دادن کاملِ مسئله مورد دعوا (يعنی نظام مبتنی بر دين و خدايی که اينان به وجود خويشتن آلودهاند) ننمايند و تطهير اين «دين» و آن «خدا» از وجود اين نظام و اين آويزان شدگان به دين و خدا، مطمئن باشيد اين جنبش به جز زندانی دادنِ بيخود و کشته دادنِ بيهوده، راه به جايی نخواهد برد.
|
||||