بازگشت به صفحه اول

 

 
 

آقای اشکان رضوی و هیجانات جوانی اش!

دکتر محمد علی مهرآسا

در چند روز اخیر، دو مقاله به خامه ی آقای اشکان رضوی که من شناختی از او ندارم و چند سالی است در رابطه با جبهه ملی ایران نامش را می شنوم و می بینم و مطرح است، توسط دوستان برایم از راه پست الکترونیک فرستاده شده است. متن نوشتارها به گونه ای است که اطلاق متن انتقادی به آنها ناروا است و جز خروج از دایره ادب زیر نیروی هیجانات جوانی، نامی دیگر بر این کار نمی توان نهاد. 

آقای اشکان رضوی در این دو نوشتار، به طرزی بسیار ناباورانه و بیرون از نزاکت تشکیلاتی و رایج نقد و بررسی، به آقای ادیب برومند رئیس شورای مرکزی و دو نفر دیگر از سران شورای مرکزی جبهه ملی ایران تاخته و آنان را با توهینهای بسیاری نواخته است. شگفتی ی موضوع در این است که آقای اشکان رضوی ادعا دارد که عضو جبهه ملی است و از این زاویه با مسئله برخورد کرده است؛ ولی متاسفانه با نیّت دشمنی و همراه با کینه ای عمیق، آقای ادیب برومند و دیگر یاران جبهه ملی را به زیر توهین و تفتین گرفته است.

چنین رویا روئی با سران کنونی جبهه ملی توسط آقای اشکان رضوی تازگی ندارد و دو سه سال پیش نیز این حضرت همراه با دوتن دیگر از جوانان وابسته به جبهه ملی ایران همین تندروی را ازخود بروز دادند و مدتی با دستاویز کردن موضع و موقعیّت آقای کورش زعیم – در جبهه ملی ایران - دیگر سران جبهه را با همین گونه ادبیات، مورد هجوم قلمی قرار داده بودند. بدیهی است که آقای ادیب و دیگران با آن چند تن با مدارا و مسامحه رفتار کردند و آن گونه مخالفتها را ناشی از احساسات و هیجانات جوانی به حساب آوردند و واکنشی مناسب با اصول تحزب نسبت به این جوانان انجام دادند.

اما این بار آقای اشکان رضوی که از همراهی یاران جدا مانده و تنها شده است، خویشتن خویش را به میدان مبارزه با پیرمردی وارسته و ادیب کشانده و با گرز و شمشیر و سپر و نیزه به نبرد کس و کسانی برخاسته که جز نیک نامی چیزی در کارنامه ی زندگی ندارند.

مشکل این جوانان ما در این است که نه سنشان اقتضای آگاهی به کارکرد و مبارزات جبهه ملی ایران دارد، و نه با دقت به گذشته ی این جبهه و سیر مبارزات رهبران و رهروان راه مصدق نگریسته اند. شگفتا آقای اشکان رضوی در هردو نوشتار مرتب از زنده یاد دکتر مصدق نام می برد و نشان می گیرد و او را به رخ آقای ادیب برومند می کشد، بدون توجه به این امر که آقای ادیب به مراتب بیشتر از او دکتر مصدق را می شناسد و می فهمد. زیرا ادیب برومند به مقتضای سنش محضر زنده یاد مصدق را نیز درک کرده است.

چیزی که بیش از هر موضوع و مسئله ی دیگری که آقای اشکان رضوی مطرح کرده است مهم است، اشاره ی نویسنده ی این دو مقاله به راه و روش زنده یاد دکتر مصدق است بدون آنکه نویسنده ی محترم رعایت ادب و معرفت را از دکتر مصدق، یاد گرفته باشد. دکتر مصدق حتا با دشمنانش با طرزی مؤدبانه برخورد می کرد در تمام درازای عمرش به هیچ کس توهین نکرد و نکرده بود.

نگارنده ی این نوشتار که خود کارکرد آقای ادیب برومند را بدون ایراد نمی بیند، نمی دانم مشکل آقای اشکان رضوی با سران شورای مرکزی جبهه ملی ایران از چه لونی است و چرا این حضرت چنین بی پروا و با این گونه ادبیات به پیرمردی ادیب و فرهیخته و دیگر سران شورای مرکزی تاخته و توهین کرده است. هنگامی که تصویر آقای اشکان رضوی را همراه نوشتار دومش دیدم، یقینم شد که این هممیهن، سن و سالی بالای چهل باید داشته باشد؛ و متعجب شدم که در چنین مقطعی از عمر، چرا هنوز غلیان نوجوانی فروکش نکرده و قوه ی تعقل راه تصیُّب را نبسته است.

فزون بر نوشتن این دو توهین نامه که پیشتر و بیشتر از آن که بر شخصیّت آقای ادیب برومند و دیگر سران شورای مرکزی جبهه ملی اثرگذار باشد، ارج و قرب نویسنده را کاسته است، آقای اشکان رضوی با نوشتن متنی شبیه آگاهی نامه و فرستادنش به سایتهای اینترنتی، اعلام فرموده است که جبهه ملی ایران شاخه ی قزوین به همت آقای اشکان رضوی منحل شده است. یعنی این حضرت که سخت از سران شورای مرکزی جبهه ملی دلگیر و ناخوشنود است، به جای استعفا از بدنه ی جبهه ملی و کناره گیری، شاخه یک تشکل سیاسی در یک شهر یا استان را با حکم خویش منحل فرموده است. چنین کاری را جز به خود بزرگ‌بینی و یا خشم و عصبانیّت به هیچ چیز دیگری تعبیر نتوان کرد. عجبا که همین حضرت اشکان رضوی، بن مایه ی ایراداتش به سران جبهه این است که دموکراسی را رعایت نمی کنند. اما خود جنابشان یک تنه تشکل یک استان را منحل می کند بدون توجه به کار مستبدانه ی خویش. اینجا ما نسبت به کارکرد آقای اشکان رضوی درانحلال جبهه ملی قزوین، حق داریم به یکی از این دو گونه برداشت معتقد باشیم:

1- جبهه ملی ایران شاخه قزوین تنها یک عضو دارد و آن هم آقای اشکان رضوی است و ایشان هرگونه که بخواهد با آن بازی میکند!

2- آقای اشکان رضوی با استبداد مطلق و تصمیم یک نفره ی خویش اقدام به انحلال تشکل یک استان کرده است!

کدام را بپذیریم؟ نمی دانم...

من امیدوارم آقای اشکان رضوی به جای این گونه برخوردهای نامناسب با سران جبهه ای که خود به عضویّت در آن اقرار دارد و مباهی است، با روشی خردگرایانه با مسائل برخورد کند و معضلات و مشکلات یک سازمان سیاسی در مقابله با مستبدان حاکم را درک کرده و فتوای ارتداد آقای خمینی علیه تمام ما اعضای جبهه ملی ایران را به یاد آورد - فتوائی که هنوز لغو نشده است- و این مهم را نیز به خاطر بسپارد که در ایران زیستن خود یک ریسک مسلم است؛ و به قول اخوان ثالث: «چه می خواهی با منِ در میهن خویش غریب...»ایرانیان آزاده و آزادیخواه درون میهن، از دید حکومت فقیهان همه غریب و غریبه اند. آن گاه با دیدی واقع بینانه با اتفاقات درون سازمانی بنگرد.

کالیفرنیا   دکتر محمد علی مهرآسا            7/5/2011  برابر 17 اردیبهشت ماه 1390

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ديدگاه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران