بازگشت به صفحه اول

 

 
 

گرايش به راستی و به روز شدن! چالش در حل مسائل سياسی، دموکراسی يا نيروی نظامی

احسان دهکردی

مقدمه

گويا: امروزه در صحنه فعاليتهای سياسی و سياست ورزی، سختی تحليل از شرايط، شجاعت خاصی را در بيان اعلام مواضع می طلبد.
چند سالی است که آمريکا و اروپا در جايگاهی قرار گرفته اند که عليه بسياری از سران کشورها ی غير دموکرات و ديکتاتور که به سرکوب مبارزات مردم خويش مشغولند ـ شخصيت هائی که روزی سنبل مقاومت در مقابل "امپرياليسم" و استعمار بودند و جنبش های رهائی بخش و آزاديبخش را هدايت و پشتيبانی می کردند ـ به دفاع می پردازند.
شايد بتوان يکی از اين افراد را صدام حسين ناميد که در واقع نه در صحنه های سياسی خارجی موفق بود و نه در پيشبرد سياستهای داخلی خويش !
انگيزه های مبارزاتی و ارزشهای سياسی که بعد از جنگ جهانی دوم بخصوص در دو دهه ٥٠ تا ٧٠ شناسنامه مثبت فرد سياسی و مترقی بود، امروزه بگونه ای است، که مشخص های فرد سياسی و مبارز درابعاد ديگری متکامل تر شده است.
اگر مبارز "ضد امپرياليست" و مبارزه "ضد امپرياليستی" بيان يک هويت سياسی مثبت و "خلقی" بود، ولی شرط کافی برای دموکرات بودن، و پشتيبانی از دمکراسی نبود!

مبارز "ضد امپرياليست" "قهرمان ملی" بود.ولی اين فقط يک سوی واقعيت بود، آنچه در عمل تجربه شد، نشان داد که فرد"ضد امپرياليست" عملکردی مترقی تر از "امپرياليسم" نداشته که هيچ! در سرکوب مردم خويش نيز وحشيانه تر عمل می کرده و می کند.(در ايران، روح الله خمينی يکی از اين مبارزين "ضد امپرياليست"يا "ضد آمريکائی "بود ،علی خامنه ای نمونه ديگری درشرايط فعلی است).
بنابر اين مبارزه "ضد امپرياليستی" به خودی خود نويد آزاديخواهی و نويدزندگی بهتر برای مردم يک ديار نيست. هر چند که می تواند نويد استقلال سياسی باشد. اما استقلال سياسی و مبارزه با دخالتگری خارجی در امور يک کشور به خودی خود بوجود آورنده يک مناسبات اجتماعی مردمی و نويد دمکراسی و رعايت آن در کشور نيست، يا بوجودآورنده کيفيتی که تغيير جدی در زندگی مردم بوجود آورد.
استقلال سياسی چگونه می تواند زمينه ساز دموکراسی و حقوق شهروندی در يک جامعه عقب مانده اقتصادی باشد !؟
نمونه ويتنام ، چين، کوبا و حتی روسيه نشان داد که مشکلات مردم با رفتن "امپرياليسم" و "نظام سرمايه داری" حل نمی شود.
برای زحمتکشان ساکن يک کشور مهم نيست که توسط چه کسی استثمار می شوند،سرمايه دار داخلی يا سرمايه دار خارجی به هر صورت استثمار می شوند!(جدا از مسئله ملی) و آزاديهای فردی و سياسی آنها سلب می شود.
زمانی که رشد اقتصادی و رشد نيروهای مولده در جوامع عقب مانده در گسترش روابط کالائی و مناسبات سرمايه داری نهفته است،تکيه برشعارهای سوسياليستی و "رهبری طبقه کارگر" فريبی بيش نيست.
رشد اقتصادی در گرو تضمين مالکيت خصوصی و رشد مناسبات سرمايه داری است،در بستر چنين شرايطی است که حقوق فرد و آزاديهای فردی در جامعه مطرح می شوند.در همين راستا واژه های سياسی ملت ، دولت ، شهروند و حقوق شهروندی شکل می گيرند.
بنابراين در جامعه سرمايه داری است که تلاش برای تحقق آزاديهای اجتماعی در پيش روی انسان قرار می گيرند و طرح می شوند.
منظور از اين کلام اين است که پی آمد سياسی مبارزه آقای قذافی و...با "امپرياليسم" دموکراسی و آ زاديهای اجتماعی برای مردم سرزمينشان نبوده است، فيدل کاسترو در کوبا، صدام حسين در عراق، کيم ايل سونگ در کره شمالی، خمينی در ايران از جمله اين رهبران هستند.
عملی که امروز از طرف کشورهای اروپا و آمريکا دوباره(روش جمهوری خواهان آمريکا) با اشکال جديدی از طرف حزب دموکرات آمريکا عليه سران کشورهای" ضد امپرياليسم" صورت می گيرد، هر چند که در چارچوبه های حفظ هژمونی جهان سرمايه يا پديده گلوباليزاسيون قابل توجيه است، اما با شعار رعايت دمکراسی و تمکين به رأی اکثريت مردم است!
در سالهای جنگ استقلال طلبانه ويتنام ،چين ، کوبا و.. مبارز سياسی درتلاش برای سرنگونی دولتهای دست نشانده ويا متکی به دول خارجی دارای ارزشهای ملی و "قهرمان ملی" بود. در آنزمان استقلال يکی از اهداف سياسی مبارزات رهائی بخش بود .
امروزناتو عمليات دفاع از مردم ليبی را بعهده می گيرد و قذافی در مقابل آن ايستاده است.آيا همانگونه که در ايران مردم با رأی خود در مقابل ولی فقيه قرار گرفتند، در ليبی در مقابل قذافی قرار نمی گرفتند ؟ چرا حاکمان از دموکراسی وحشت دارند ؟ در اين شرايط نيروی مترقی در کدام سو ايستاده است؛ دفاع از قذافی و ديکتاتورها يا دفاع از ناتو ؟ مطمئناَ هيچکدام !

از مشخصه های جنبشهای کنونی

اين جنبش ها خودرا در دشمنی با سرمايه ومناسبات سرمايه داری تعريف نمی کنند ، اگر در جنبش های "کمونيستی " دشمنی با سرمايه ومناسبات سرمايه داری انگيزه مشارکت کارگران و زحمتکشان در مبارزات اجتماعی بود ،امروزه تلاش برای بازشدن فضای سياسی و اجتماعی، برای مشارکت اقتصادی و بهره بری از امکانات داخلی و خارجی، برای رفاه بيشتر هدف نيروهای جوان است.
آنها تبليغ انديشه کمونيستی و دفاع از کارگران را پذيرش زندگی امروزی کارگران و گسترش "فرهنگ کارگری" که از نظر آنها بسيار عقب مانده است، تصور می کنند و از آن دوری می جويند. شرايط اقتصادی و سياسی "اردوگاه سوسياليستی" در مقايسه با دنيای غرب پيش روی آنهاست.
بنابراين اين جنبش ها بيان منافع خود هستند و "رسالت تاريخی " دفاع از کارگر و زحمتکش را وظيفه خود نمی دانند و تلاش برای زندگی بهتر را با توجه به امکانات موجود و ايجاد شرايط برابر برای همه طلب می کنند.
همه گير شدن اين ايده و تلاش برای سهم بری از منابع ثروت وبرابری در کسب مراتب اجتماعی و درکنارآن مقايسه وضعيت سياسی و امکانات رفاهی با کشورهای ديگر دنيا، به سرعت توانسته بخش های متوسط و مدرن را در مقابل دولتهای انحصار کننده قدرت اقتصادی که منجر به تمرکز سياسی و شکل دهی به ديکتاتوريها شده، قرار دهد.
بنابراين جنبشهای کنونی در گام اول بدنبال باز شدن فضای سياسی و آزاديهای اجتماعی هستند.
اين جنبش ها غير ايدئولوژيک، در عين حال پذيرای آزادی انديشه هستند .اين جنبش ها نه تنها با عقيده و مرام خاصی هم خوانی ندارند بلکه بدليل توجه به کثرت گرائی و آزادی انديشه که ناشی از فرا طبقاتی بودن آنهاست، از نيازهای عمومی سخن می گويندودر عمل به اصول دموکراتيک معتقد هستند.
در همين راستا جنبش های حقوقی زنان بخصوص در کشورهای عربی ،حاکميتهای مذهبی و فالانژ منطقه را به وحشت انداخته است. برابری خواهی زنان در مقابل قلدر منشی جوامع مرد سالار عرب، اسلام شيعه و قوانين ضد زن مستتر درآنرا به چالش کشيده است.
دخالتگری گسترده زنان در مسائل سياسی و اجتماعی بخصوص در جنبش اخير مردم ايران وکشورهای با سلطه فرهنگی مذهب ،بخصوص اسلام زده که همه حامل فرهنگهای عقب مانده عشيره ای و روستائی هستند،گرايشهای دموکراتيک جنبش های اخير را فزونی بخشيده است.
اينکه گذار اين جوامع از مناسبات عقب مانده گذشته به شرايطی آزاد تر چگونه صورت می گيرد بستگی به دولتمداران اين کشورها دارد.
گرايش عمومی ديگر اين جنبش های اجتماعی در نفی خشونت و طرح شعارهای اصلاحی و مسالمت آميز است. اين جنبش ها بدنبال انقلاب نيستند ،اما اجازه نمی دهند که روند تغييرات سياسی و تکامل اجتماعی در تمامی سطوحش مسدود شود، و ديکتاتورها و تنگ نظرها دوباره مسلط شوند.
اين جنبش ها با نگاهی منطقی به غرب و دستاوردهای صنعتی بشری از دشمنی های کور دوری می جويند و در گامهای سياسی خود، با حفظ استقلال سياسی از دست آوردهای جهان بشری بهره می گيرند.
اين جنبش ها در چارچوبه های رهبری يک فرد يا گروه سياسی محدود نمی شوند ،هر چند که امروز در ايران به دليل و جود حاکميت استبدادی و شرايط غير عادی، مجبور به پيوند هائی در مبارزه بايک يا دو نفر شده اند.
سياليت و گستردگی انگيزه های مبارزه،همراه با استقلال فکری و پذيرش زندگی با تمام پيچيدگی ها وتنوعها، بدور از خرافات و توهمات که نتيجه نگاهی واقعبينانه به جهان امروزی است ، مانع از شکل گيری تشکلات هرمی ، انگيزهای بسته مبارزاتی و همچنين رهبريت ايدئولوژيک وکاريزما می شود.

در مورد حمله نظامی ناتو

دردوران "جنگ سرد" دنيا عرصه تناب کشی از يک طرف کشور" شوراها" و هم پيمانهای آن برای گسترش منافع "سوسياليزم واقعاَ موجود " بود ، واز طرف ديگر دول سرمايه داری برای حفظ منافع خود درکشورهای پيرامونی(درحال توسعه ،کمپرادور). کشمکش مابين اين دو بلوک برای حفظ منافع خود وجلوگيری از نفوذ رقيب، بستر ساز ديکتاتوری و بکارگيری خشونت به عنوان تنها روش حفظ منافع در درون اين بلوکها شد (بلوک غرب و شرق).
بستن فضای سياسی درکشورهای هم پيمان غرب(کشورهای آمريکای لاتين ،آمريکای مرکزی ،آسياو.. ) و تلاش برای سرکوب نيروهای" کمونيست" و" چپ" با توجه به زمينهای اعتراضات سياسی و ترس فزاينده دنيای غرب و آمريکا در مقابل رشد اپوزيسيون ضد سرمايه و گسترش بلوک "کمونيسم"،جهان سرمايه داری را مجبور به حفظ منافع از طريق بکارگيری ديکتاتوری و سرکوب جنبشهای آزادی بخش کرد.
بعد از فروپاشی اين "سوسياليزم" قلابی ورشد مناسبات سرمايه داری و ورود سرمايه های انحصاری در اين کشورها با گذشت زمان فضای بسته و خفقانی کشورهای پيرامونی و وابسته به غرب نيز باز شد.
رفته رفته فضای سرد و پليسی جنگ سرد کنار زده می شود. به هر صورت برای دنيای سرمايه امنيت مسئله مهمی است، اگر روزی در سايه تفنگ بدست می آمد امروز در سايه تفنگ و دمکراسی تضمين می شود. اما اين دمکراسی در هر شکل و سطح به نفع آينده بشری است،گسترش نهادهای اجتماعی و بسط انديشهای دموکراتيک، ارزش بخشيدن به انسان و حقوق انسانی از جمله هدفهای سوسياليستی است.
انگيزه های سياسی جنبش های امروزی مارا به اين سو هدايت می کند که آنها بيش از آنکه به دنبال منافع اقتصادی باشند ،بدنبال آزاديهای فردی و اجتماعی هستند. دنيای امروز گشايشهای سياسی را در اولويت فعاليتهای اجتماعی قرار می دهد، چرا که رشد تکنيک و صنعت را در کنار دمکراسی با هم ارزيابی می کندودر صدد حل مسائل به شکلی واقعبينانه تر و پراگماتيستی است، يا سعی می کند فقط کمی بيشتر را انديشه کندتا ساختن آرمانهای دست نيافتنی را!
با رشد روز افزون سيستمهای ارتباطی و تماسهای روزانه مردم دنيا با يکديگر، آزاديهای انسانی و تنفس در فضائی آزاد ،گويا از نان شب واجب تر شده است. اين مسئله بخصوص با شکل گيری ورشد اقشار متوسط شهری در بسياری از کشورهای دنيا هر روز بيشتراز پيش خود را نشان می دهد .
اما شکل دهی به دموکراسی در يک کشور با وجود استحکامات حکومتهای ديکتاتور، با دست خالی برای مردم هزينه های جبران ناپذيری در بر دارد. دولتهای غير دموکراتيک و بسته مجبورند برای ادامه حاکميت خود به زور چماق و اسلحه پناه برند. ادامه ماندگاری آنها در قدرت سياسی فقط در پناه يک نيروی نظامی مجهز با تجهيزات مدرن امکان پذير است.پيچيدگی مبارزه آزاديخواهانه مردم اين سرزمينها در اينجاست ، و پيروزی بر چنين ديکتاتورهائی با دستان خالی امکان پذير نيست.
تفاوت در اين است که در يک سوی مبارزه مردمی قرار دارند که با دست خالی و صرفاَ با رأی خودشان مواضع سياسيشان را اعلام می کنند؛ آنها از حق سياسی شهروندی پلی بسوی (شعار رأی من کو !) دموکراسی و حقوق فردی خود زده اندوتنها سلاح اين جمع اتحاد و فراوانی آنهاست. درنقطه مقابل نيروهای وحشت زده ،عقب مانده ، در اقليت قرار گرفته، قدرت خودرا در مجهز شدن به سلاحهای کشتار جمعی ، استمرار سرکوب ، ايجاد رعب و وحشت و فريب و نيرنگ می بينند.
پاپس نگذاشتن اين حاکمان سياسی و پافشاری بر ماندن و سرکوب کردن ،راههای عبور مسالمت آميز قدرت بسوی اکثريت مردم را در چنين سرزمينهائی سد می کند. نه روشنفکر مترقی و صلح جو که خودرا در ضديت با خشونت بيان می کند، و نه توده مردم که از خونريزی گريزانند، با جنگ و برخوردهای خشونت آميز همراهی ندارند.
ولی آنچه تاريخ بشری تجربه کرده اين است که هميشه نمی توان برای عبور از سدهائی که مانع ترقی بشری هستند از روشهای مسالمت جويانه و صلح آميز استفاده کرد. از طرفی ديگرخشونت، در رفتار، جنگ و انسان کشی، ادبيات سياسی انسان مدرن نيست. ما تحت هر شرايطی نبايد مبلغ خشونت باشيم، هر چند که می دانيم جوامع بشری هنوز تا آن مرحله فاصله زيادی دارند.
در اين گونه شرايط اين ما نيستيم که تاريخ را می سازيم، نه توان مادی آن را داريم و نه اصولاَ با توجه به نرمی که در نظر و فکر داريم دستمان به تبليغ خشونت می رود،برای همين ما نظاره گر شرايط خواهيم بود .
آنچه امروز در ليبی شاهد آن هستيم گواه اين وضعيت است. طبيعی است که ما با دخالت نظامی خارجی در امور سياسی ليبی يا هر کشور ديگر مخالفيم، و اصولاَبا اعمال خشونت در پيشبرد امور سياسی مخالفت می کنيم، ولی آنچه که انجام خواهد شد از بالای سر ما عبور خواهد کرد ، و مارا پشت سر خواهد گذاشت و برنامه های خود را به پيش خواهد برد.
قذافی پلهای پشت سر خود را خراب کرد، سرنوشت او با اسلحه رقم خواهد خورد، و با خفت و خواری چون صدام حسين در سوراخی پيداخواهد شد .
هر چه مبارزات سياسی وتغييرات سياسی ازمسير نهادهای اجتماعی ومسالمت آميز عبور کند،ريشه های عميقتری در جامعه خواهد دواند و شانس رشد و مقاومت بيشتری در برابر ناملايمات خواهد داشت.

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ديدگاه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران