|
|
|||
لزوم تشکیل جبهه متحد امیررضا امیربختیار ۱۵ تیر ۱۳۹۰ سکولاریسم و اسلام سیاسی به عنوان دو مکتب فکری متضاد همواره از صدر مبارزات آزادی خواهانه ملت ایران که مجاهدین و روشنفکران آزادیخواه برای پایان دادن به استبداد مطلقه حاکمان، مشروطه را جانشین حکومت فردی کردند با مخالفت گروهی مشروعه خواه همچون شیخ فضل الله نوری که به هواخواهی از محمدعلی شاه برخاسته و مشروطه را «فتنه» و قانون اساسی را «دستور شیطان ملعون» و «ضلالت نامه» نامیدند، قرار گرفت. این تضاد بار دیگر در آستانه وقوع انقلاب بهمن که نظریه اتحاد و پشتیبانی روشنفکران سکولار از معتقدین به حکومت دینی که در راس آن آیت الله خمینی قرار داشت خود را در مقابل آن دسته از روشنفکران مخالف همکاری و همراهی با دینسالاران که در راس آن دکتر شاپور بختیار قرار گرفت و هشدار میداد «که ممکن است دیکتاتوری نعلین جای دیکتاتوری چکمه را بگیرد» بار دیگر نشان داد و با تولد حکومت جمهوری اسلامی وارد فاز جدیدی شد. آن دسته از روشنفکران و فعالان سیاسی معتقد به سکولاریسم سریعا با شدیدترین برخوردها از صحنه سیاسی حذف شدند و لائیسیته و سکولاریسم در تریبونهای رسمی حکومت که روحانیون حاکم و همپیمانان آنان در اختیار داشتند به عنوان دشنام برای مخالفین به کار برده شد و مورد بیشترین هجمهها قرار گرفت. اسلام سیاسی معتقدین به اسلام سیاسی را میتوان به دو دسته عمده سنتی و نواندیش دینی تقسیم کرد که دسته نخست در پی برداشتهای سنتی از اسلام و فقه هستند و با هر گونه تجدد مخالفت دارند و بر این عقیده هستند که جامعه بر اساس احکام اسلامی باید اداره شود و ولایت فقیه را که حتی در فقاهت شیعی نظریهای ضعیف و سست بنیاد است و نظام سیاسی مشروع در دوران غیبت امام معصوم را توضیح میدهد ارائه کردهاند و آیت الله خمینی جمهوری اسلامی را بر اساس همین نظریه تأسیس کرده است. دسته دوم که نو اندیشان دینی هستند، عمدتاً تحصیل کردگان و دانشگاهیانی مذهبی بودند که الزاما همگی در پی اختلاط و در هم آمیختن سیاست و دیانت نیستند. آنان که در این راه یعنی همظرف کردن اسلام و سیاست بودند عمدتاً پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب شديد متعاقب آن و ضربه سنگينی که به جريانهای سياسی آن دوره و به خصوص به جبهه ملی ایران زده شد و بسیاری از فعالان آن تحت تعقیب و سرکوب قرار گرفتند و حتی اعدام شدند و آنها را به انفعال کشاند به صورت سازمان یافته تری پا به عرصه فعالیت گذاشتند که از جمله فعالین نام آشنا این عرصه میتوان به مهندس مهدی بازرگان، دکتر علی شریعتی اشاره کرد. و دسته نوظهوری که پس از انقلاب از درون گفتمان دینی تلویحا بدنیال گونه ای دیگر از سیاستورزی بودند که چندان ارتباطی با نوع در هم آمیخته آن نداشت و صرفا بر گذارههای اخلاقی درون دین و تاثیر بایدی آن بر سیاستورزی تکیه میکردند. سکولاریسم در امر حکومت داری مفهوم سکولاریسم، عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن اصول حقوق بشر بر سایر ارزشهای متصور هر گروه و دستهای است. به تعبیری دیگر، سکولاریسم یعنی انسان، نهاد دین را از نهاد دولت جدا کند و حکومت نسبت به تمام فرقهها و مذاهب نگاهی یکسان داشته باشد و تکثر آنها را به رسمیت بشناسد و نسبت به همه آنها بیطرف باشد. ارتباط این مفاهیم با جنبش سبز و دستاوردهای آن جنبش سبز که خاستگاه انتخاباتی و درون حاکمیتی داشت در ابتدا به کمپین انتخاباتی مهندس موسوی اطلاق میشد، پس از کودتای انتخاباتی خامنهای - احمدینژاد شهروندان معترض با تفکرات و عقاید مختلف را در اعتراض به عملکرد حاکمان و کودتای انتخاباتی گرد هم آورد تا از فرصت پیش آمده استفاده کرده و بقض سی سال سرکوب و اختناق و عدم مدیریت صحیح جامعه به دست حاکمان جمهوری اسلامی را فریاد بزنند. جوانان فعال در جنبش سبز، از اصلاحطلب، ملیگرا، چپ و ... که همان شهروندان کف خیابان بودند به زیبایی در عمل نشان دادند چگونه برای گرفتن حق خود دست به دست هم میدهند و آگاهانه برای دست یابی به دمکراسی و برقراری حاکمیت ملت از جان خود میگذرند. شهروندان فعال در این جنبش از آغاز تا به امروز شاهد تحولات بسیاری بوده اند و بر اساس واقعیات و مشاهداتشان، مطالبات خود را از «رای من کو» به «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» رساندهاند. آنچه که مشهود می باشد این است که نسل جوان حامی جنبش سبز رابطه ای منفی با مداخله دیانت در امر سیاسی قائل است و به این مسئله به دیدهای ناخوشایند مینگرد و در پی گذار از گفتمانی شکست خورده به تکیه گاهی روشن است که قطعا اسلام سیاسی به آن مفهومی که سرنوشت کشور را به اینجا کشانده نیست. حال با توجه به این تحولات است که شاهدیم گروههایی که به صورت فرقهای و با تکیه بر تفکر خودی و غیر خودی همچون شورای هماهنگی راه سبز امید که بیشتر شباهت به شورای هماهنگی اصلاحطلبهای حکومتی (که همچنان بر طبل اسلام سیاسی میکوبند و مخالفت علنی با ولایت فقیه ندارند) دارد با وجود اینکه خود را متصل به آقای مهندس موسوی معرفی میکنند و سعی دارند از محبوبیت ایشان بهرهمند شوند مورد استقبال شهروندان قرار نمیگیرند و فراخوانهای آنان مورد بی توجهی قرار میگیرد. دلیل اساسی این عدم استقبال عدم مرزبندی چنین جریانهایی با گفتمان شکست خورده گذشته است. برای تقابل با چنین گروهها و فرقههایی که بیشتر باعث ضرر برای جنبش مردم میشوند باید کاری اساسی کرد. آنچه امروز بیش از پیش برای تقویت جنبش سبز نیاز است، تشکیل شبکه و سازمان است، که در این راستا همگام با مردم عبور از فرقه گرایی و تشکیل شورایی با حضور شخصیتهای آزادیخواه و خوشنام از طیفهای مختلف سیاسی که برخاسته از بطن جامعه ایران هستند، بسیار لازم و مفید است . با توجه به مطالبات مردم، افرادی از طیفهای مختلف فکری را میتوان برای عضویت در این شورا با حدعقل ویژگیهایی برای عضویت در این شورا متصور بود: ۱. پایبندی به منشور جهانی حقوق بشر. ۲. اعتقاد به حق حاکمیت ملت بدون در نظر گرفتن هیچ گونه حق ماوراء طبیعه، خونی و نژادی برای هیچ فرد وگروه و قومی. ۳. تمامیت سرزمینی ایران
|
||||