|
|
|||
از چه فرار ميكنيم؟ امضاء محفوظ
تا پيش از ازدواج
با نسرين (10 سال پيش) حجاب براي من «مساله» نبود. حساسيتهاي نسرين مرا
هم حساس كرد. به مرور به «مساله» توجه كردم. وجه تاريخي ماجراي حجاب
اجباري برايم جالب شد و درباره آن تحقيق كردم كه بخشي از نتايجش سه
چهار سال پيش با عنوان داستان اجباري شدن حجاب در ايران در سايت «ميدان
زنان» منتشر شد. سراغ كشف حجاب در دوران پهلوي اول و لغو آن در دوران
پهلوي دوم هم رفتم و مباني سياسي و فقهي حجاب در اسلام، الان صدها فيش
در اين زمينه دارم. قوانين و ضوابطي كه بعد از انقلاب وضع شدند و
مستقيم يا غيرمستقيم به حجاب اجباري اشاره داشتند را گردآوري و بررسي
كردم. خودم فكر ميكنم حجم كاري كه كردهام بسيار گستردهبود. چرا به
اين موضوع اين همه توجه داشتم؟ چون هر چه جلوتر ميرفتم بيشتر به اين
نتيجه مي رسيدم كه «حجاب اجباري» يك وضعيت سياسي مولد بحرانهاي جدي
در حوزههاي ديگر است.
2- زياد شنيدهايم كه مساله
حجاب، اولويت سياسي ندارد. گويندگان اين جمله آنقدر اين عبارت را با
بداهت ميگويند كه مخالفانش اعتماد به نفس نقد را از دست دادهاند.
آنها ميگويند وقتي جان آدمها هيچ ارزشي ندارد و آدمها كشته و زندان
ميشوند وقتي خيليها نان ندارند بخورند چه اهميتي دارد چه لباسي
تنشان كنند. اما نميگويند وقتي ميليونها آدمها پذيرفتهاند كه حتي
نميتوانند تصميم بگيرند چه بپوشند و زاويه خشتك و طول آستينشان چقدر
باشد چگونه ميتوانند آزادي سياسي و حقوق بشر طلب كنند!
3- حجاب اجباري تنها عرصهاي
است كه قدرت سياسي (ديكتاتوري) و قدرت اجتماعي (سنت) همآغوش با هم،
خواست خود را تحميل ميكنند. رهبران اپوزيسيون ترجيح ميدهند از كنار
سركوب روزمره و مزمن زنان و دختران در خيابانها (از جمله همين روزها،
نه فقط در تهران كه در همه شهرهاي كشور) با سكوت بگذرند. نقش و موضع
افراد درباره اعدامهاي 67 (به درستي) به يك محك آزاديخواهي بدل شده
اما فراموش ميشود سركوب ديگري هم بسيار گستردهتر و اثرگذارتر در دهه
60 اتفاق افتاد و كسي از نقش رهبران آن روزگار در اين سركوب سوال
نميكند. جالب نيست كه تنها شباهت «صدا و سيماي جمهوري اسلامي» ،
«سيماي مجاهد» و «رسا» در حجاب اجباري گويندگان آنها است؟
4- تقليل دادن مساله
حجاب اجباري به يك تكه پارچه بر روي سر، نشانه ذهن ساده و عقل
ناورزيده است. حجاب اجباري منشا اصلي مجموعهاي از تغييرات الزامي و
سركوبگرانه در شخصيت انسان «ايراني» است. اگر زن است دروني شدن
انقياد، كنترلپذيري، فقدان اعتماد به نفس، تحقيرپذيري، لذتگريزي، ترس
از ديگري و … شخصيت او را ساخته و اگر مرد است تجاوزدوستي، لهله براي
تن زن، تخيل بيمار، ديكتاتورمآبي غيرتمندانه، تطهير خشونت مقدس و … در
شخصي او دروني شده است. واضح است كه اين توصيفات در آدمهاي مختلف كم و
زياد دارد، استثنا دارد ولي در خودآگاه و ناخودآگاه ايراني معاصر
واقعيت دارد. آدمي با اين مختصات چگونه ميتواند حامل انديشهاي نسبتا
مدرن باشد؟
5- معتقدم هيچ اجباري
در مجموعه اجبارهاي متنوع و دردناك سه دهه اخير به اندازه «حجاب
اجباري» زيست ما را تغيير ندادهاست. محرم و نامحرم، تفكيك زن و
مرد، تقبيح روابط دختر و پسر، خانهنشين كردن زنان، بحران سكس و رويه
ديگرش فاجعه تجاوز و آزار و مزاحمت (خبرهاي آشناي اين روزها)،
گرسنگي جنسي و تراكم عقدههاي ارضا نشده، عادي شدن خشونت و سركوب
روزانه و انبوه به نام ناموس و غيرت و دهها خرده مساله ديگر
مسائل فرعي هستند كه ريشه آنها حجاب احباري است. فكر ميكنم حجاب
اجباري فراگيرترين، اثرگذارترين و ملموس ترين چهره سركوبگر ديكتاتوري
است و به همين دليل اولويت دارد.
6- شايد عجيب باشد اما هميشه
فكر كردهام مطالبه حجاب اختياري، مطالبهاي پرطرفدارتر از آرمانهاي
روشنفكرانه نظير آزادي بيان است. واضح است كه پرطرفدار بودن يك مطالبه
به معناي گستردهتر بودن صف مبارزان سياسي حامي آن نيست. چه كسي
ميتواند انكار كند تعداد دختراني كه هر روز و هر سال عليرغم آگاهي از
هزينهها همچنان با پوششي مخالف خواست حكومت به خيابان ميآيند بارها و
بارها بيشتر از تعداد هواداران جنبش سبز است كه هر چندماه يك بار در
سكوت پيادهرو نوردي مي كنند؟ مخالفت با اين حرفهاي من، عادت سادهاي
است. ذهنهايمان به مخالفت با اين ادعا عادت دارد چون مبارزه را صرفا
در شكل نمايش سياسي آن مقبول ميداند.
7- شكل روابط انساني جامعه ما
و ساختار خانوادهاي كه به آن عادت كردهايم كاملا در تناسب با ساختار
سياسي حاكم برجامعه است. حجاب اجباري اصليترين ابزار حكومت براي خلق
اين نظام روابط انساني و تثبيت و تقويت خانواده مردسالار ايراني است.
حكومت شلاق حجاب را دست مرد داده تا به نيابت از او (چه با چهره
خيرخواه و آرامش طلب چه با چهره غيرتمند و مردانه) بخشي از تكليف سركوب
را عهدهدار شود. مردان شلاق به دست و زنان شلاق خورده يا شلاق
ديده مگر ميتوانند حامل دموكراسي و آزادي باشند؟ نميخواهم دوقطبيهاي
سادهانگارانه ايجاد كنم اما فكر نميكنم تا زماني كه نتوان براي
حق پيش پا افتاده «آزادي پوشش» مبارزه كرد تلاش براي حقوق روشنفكرانه و
نخبهگرايانهاي مانند آزادي بيان و اجتماعات فايدهاي داشته باشد.
|
||||