|
|
|||
میعادگاه عاشقان ایران! منوچهر تقوی بیات مرداد ۱۳۹۰ خورشیدی برابر با اوت ۲۰۱۱ میلادی
دکتر
مصدق
برآنم تا در این نوشته از یک بُن مایه ی فرهنگی، سیاسی و تاریخی
ایرانیِ مدرن و امروزی سخن بگویم. از یک پدیده ی سیاسی ـ تاریخی روز،
که بسیاری از نویسندگان، جامعه شناسان و دست اندرکاران
سیاست در میهن ما، هنوز آنچنان که باید بُن و گوهر این پدیده را
درنیافته اند. این پدیده مدرنیته نامیده می شود. مدرنیته با حقوق
شهروندی، پارلمان، آزادی و استقلال یک ملت کار دارد. دکتر مصدق در شمار
نخستین کسانی است که بذر مدرنیته را در ایران افشانده است. او هشتاد و
هشت سال پیش، درسال ۱۳۰۲ خورشیدی "کتاب
حقوق پارلماني در ايران و اروپا " را
نوشت
و در دسترس مردم ایران نهاد و بذر حقوق شهروندی را در میان مردم پاشید.
گوهر مدرنیته و جان مدرنیته در روزگار ما دکتر مصدق است که در اندیشه و
گفتار و رفتار ایرانی و مدرن بود. او با مشعل مبارزه ی پارلمانی که
بنیان مدرنیته است، مردم ما را به آگاهی رساند و کوشید تا ایرانی بودن
برپایه ی مدرنیته را به ما و آیندگان بیاموزد. دکتر مصدق در عمل ملت ایران را در روزگار کنونی در جهان زنده کرد و به جهانیان
شناساند. اگر میلیون ها ایرانی، پس از خرداد ۱۳۸۸، با فریاد های "رأی
من کجاست؟"، بدون ترس از کشته شدن برای ارزش نهادن به رأی و اراده ی
خود، در خیابان های ایران و در سراسر جهان، ایرانی بودن یک ملت ارزشمند
را به جهانیان نشان دادند، بر پایه ی همین آگاهی از حقوق شهروندی بود.
دکتر مصدق بیش از هشتاد سال پیش، بذر این آگاهی را کشت و با یاری همین
ملت زنده و ارجمند، مبارزه ی پارلمانی را آغاز کرد و این مبارزه همچنان
ادامه دارد.
دکتر منوچهر جمالی
که زندگانی اش دراز باد چنین می گوید:
«فرهنگ ایران، در همه ی پدیده ها، به بُن و تخم و ریشه ی آن اهمیت
می داد. باید تخم و بُن هر چیزی را شناخت و دانست، تا بتوان آن را
شناخت. وقتی تخم چیزی را داریم، می توانیم به همه ی آن برسیم. اگر
انسان، تخم و بُنِ هر بینشی را در خود داشته باشد کفایت می کند، چون آن
تخم و بُن را در زمین وجود خود، یعنی تن خود که"آرمیتی"
است، می کارد و آن تخم می روید و می شکوفد و درختی پرشاخ و برگ و
تنومند می شود. به انسان ها باید تخم و بزر بینش را داد تا آن را
درهستی خود بکارند...»
گرچه
این اندیشه به دوران باستان و روزگار کشاورزی و بذر و گیاه باز می
گردد، اما باز همچنان تا گیاه هست و بذر، این اندیشه نیز هست. واژه ی
اندیشیدن نیز در زبان پهلوی با همین تخم و درون و دسیتن (dēs-
īt-an)
یعنی ساختن و تکوین و دگرگونی کار دارد. اندیشیدن و به ژرفا و درون
چیزها رفتن، ما را با بُن هر چیز و هر پدیده آشنا خواهد کرد و همیشه
برگ و بار خواهد داد.
بذری
که دکتر مصدق در احمد آباد افشانده
است، این گوشه از خاک ایران را میعادگاه عاشقان ایران نموده است. میعادگاه از
میعاد ساخته شده است و میعاد از "وعد" و "وعده" در زبان تازی می آید که
هم گاه و هم جای پیمان است. میعادگاه مردم آزادیخواه میهن ما احمدآباد
است و بذر آزادی را دکتر مصدق در دوران تبعید و زندانی بودن خود در
آنجا کاشته است. مردم دوران ما هر زمان که می خواهند با میهن خویش،
پیمان وفاداری خود را تازه کنند به احمدآباد ساوجبلاغ بر سر خاک
دکترمصدق می روند و از او همت می خواهند. بیهوده نبود که دکترمصدق وصیت
کرد پیکر او را به آرامگاه شهدای سی تیر ببرند و در آنجا به خاک
بسپارند تا بذر میهن دوستی او با خون پهلوانان سی تیر "میوه داری"
پربار و جاودانی بشود. "میوه دار"
یا درخت بارور خردمندی و مردم
دوستی که میوه ی آن تا همیشه بر چمن ایران زمین ببارد و بذرهای تازه
بدهد. دکتر مصدق نیز میهن دوستی و پهلوان پروری را از فردوسی آموخته
بود:
یکی
میوهداری بماند
ز من ـ که بارد همی بار او بر
چمن
احمدآباد سال ها
است که دیگر تنها نام یک روستا یا یک آرامگاه نیست بلکه یک مفهوم
تاریخی یا پدیده ی سیاسی و یا اجتماعی است. تا آن زمانی که در احمد
آباد ذره ای خاک هست که بوی دکتر مصدق را می دهد، احمد آباد میعادگاه
میهن دوستان و عاشقان ایران خواهد بود. مگر نه این که او از خاک ایران
برآمد و در همین جا هم در خاک شد؟ احمد آباد در تاریخ روزگار ما؛ (همان
روزگاری که " دوران مدرنیسم" نام گرفته است) نام و یا پدیده ای است که
باید بذر آن را در دل نشاند و بارور کرد. این دورانی که برخی از
نویسندگان به آن "دوران مدرنیسم" در ایران نام نهاده اند، احمد آباد را
زندان مدرنیته در ایران ساخته است. این "مدرنیسم استعماری"، یا "
استعمار زدگی مدرن"، مدرنیسم دروغینی است که با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
آغاز می شود و با بنیاد مدرنیته سر جنگ دارد. زیرا مدرنیته یعنی
دموکراسی و حقوق شهروندی، پیشرفت دانش به گونه ای بنیادین ، شکوفایی
بنیادی صنعت و اقتصاد و خردورزی که همه ی این ها با مدرنیسم دروغین
ناسازگار است. مدرنیسم دروغین پهلوی ها، با دکتر مصدق و مدرنیته، سر
ناسازگاری دارد و دکتر مصدق را که بذر و بُن مدرنیته را در خود دارد تا
پایان جهان در احمدآباد به بند می کشد و زندانی می کند. بنیان گذاران
این مدرنیسم دلالی و وابستگی که سیاست اقتصاد تک محصولی ایران را در
بیرون از ایران برنامه ریزی کرده اند، راهنما و پیشتازِ مدرنیته ی
ایران یعنی دکتر مصدق را به بیرجند تبعید می کنند و سپس او را در خانه
اش در احمد آباد زندانی می سازند.
آنچه دکتر مصدق
گفته و انجام داده است، گوهر مدرنیته ی ایران را در خود دارد. این
برگردن و برعهده ی اندیشمندان، جامعه شناسان، اقتصاد دانان و سیاست
مداران و همه ی فرزندان ایران است که مدرنیته ی ایران را از اندیشه ،
گفتار، رفتار و کردار دکتر مصدق، بیامورند.[ خوب است بدانیم که
اندیشه ی نیک با پندار و گفتار نیک، یکی نیست! از پندار نیک، گفتار
شاعرانه پدید می آید و آیه های آسمانی و شیطانی، اما از اندیشه ی نیک
است که گفتار راستین زندگانی و کردار نیک پدید می آید. بماند که : دوصد
گفته چون نیم کردار نیست.]
چرا مدرنیسم وابسته
که به گونه ای یک رنگ و روغن و روسازی دروغین است با مدرنیته که اندیشه
ای بنیادین است ناسازگار است؟ چرا این
مدرنیسم، اندیشه ی ریشه ای مدرنیته را تا جایی که می تواند می
کوبد و می خشکاند و سپس از دل این مدرنیسم رضا شاهی و محمد رضا شاهی،
فتنه ی خمینی و جمهوری اسلامی شتک می زند؟ باید بُن و ریشه ی این
رویدادهای تاریخی را جست و جو کرد و شناخت.
انقلاب و
آزادیخواهی مردم را که با مدرنیته پیوندی ناگسستنی دارد می باید از
مدرنیسم استعماری ( که نماد آن ماشین ها و دستگاه های مدرن وارداتی و
آسمان خراش ها و زرق و برق های بی بُن و بی بنیاد و . . . است) و فتنه
ی آخوندها جدا کنیم و باز بشناسیم. هر خیزشی در ایران با هر پیام و یا
هر انگیزه و خواستی که باشد، به گونه ای با آرزوهای سرکوفته و ناکام
شده ی انقلاب مشروطیت پیوند داشته و بازگوکننده ی مدرنیته است.
دکترمصدق که فرزند راستین مشروطیت و مدرنیته ی ایران است، کودکی خود را
در هوای دوران شکوفایی آزادی در ایران سپری ساخته است. رگ و پی دکتر
مصدق را مدرنیته استوار ساخته است. او با آرزوی دریافت مدرنیته تا
سرچشمه ی مدرنیته و تا ژرفای کتابخانه ها و دانشگاه های اروپا با سر
دویده است:« که به سر رفت و به پا باز آمد». باید ببینیم و دریابیم که
چرا حکومت پهلوی ها و چرا حکومت آخوندها با مدرنیسم و اقتصاد وابسته
سازگار است اما با مدرنیته و بنیادهای ریشه ای این اندیشه، که اروپا را
به پیشرفت رسانیده است، می جنگد؟ این ماشین مدرنیسم استعماری دکتر مصدق
و همه ی هواخواهان
مدرنیته در ایران را به زندان می افکند، شکنجه می کند و نابود می سازد.
چرا دکتر مصدق که
در صدق و پاک دامنی و میهن دوستی زبانزد جهانیان است، در دوران شکوفایی
مدرنیسم رضا شاهی تبعید، زندانی و خانه نشین می شود؟ و چرا پهلوی دوم
با آن که مردم دوستی و کردار نیک مصدق را می شناخت در آستانه ی دروازه
ی تمدن بزرگ او را به دادگاه نظامی کشانید؟ چرا دکتر مصدق پس از
گذراندن سه سال زندان در لشکر دو زرهی، تا زنده بود در احمدآباد در
خانه ی خود زندانی شد؟ چرا آخوندها تخم کینه ورزی به دکتر مصدق را
همیشه و همه جا می پاشند؟ و چرا پیکرش را نیز برابر وصیت خودش در کنار
شهدای سی تیر به خاک نسپردند و همچنان در همان ویرانه ی احمدآباد
زندانی کردند؟
شگفت آن که محمد
رضا شاه در آخرین روزهای حکومت خود برای
نجات پادشاهی خود و
مشروطه ای که پدرش و خودش آن را به دیکتاتوری مبدل کرده بودند، از دکتر
غلامحسین صدیقی وزیر کشور دکتر مصدق کمک می خواهد و در کتاب خاطرات خود
از او به بزرگی و نیکی یاد می کند. دریغا که او نه ارزش پادشاهی خود،
نه ارزش انقلاب مشروطیت و میهن بزرگ ما و نه ارج و پایه ی دکتر مصدق را
نشناخت.
اگر پهلوی ها به
دستور جهانخواران برای پی گرفتن غارت مردم ایران دکتر مصدق را تبعید و
تا ابد زندانی ساختند و هزاران ایرانی میهن دوست را زندانی کردند و
کشتند، خمینی با فتوای مذهبی و از سوی خدای جهانخواران، هم دکتر مصدق و
هم هواخواهان او و ملی ها و مردم میهن دوست را مرتد
دانست و خونشان و جان و مال شان را بر مسلمین حلال کرد. برپایه
ی همین فتواها است که فداییان اسلام، مزدوران لبنانی و فلسطینی، در
ایران به جان و تن فرزندان میهن دوست ما تجاوز می کنند و آنان را در
کوی و برزن و در زندان های اوین، کهریزک، گوهر دشت، قره چک و
صدها زندان دیگر بی حرمت
ساخته، می کشند و تکه تکه می کنند.
خمینی بارها افاضه
ی فضولات فراوان کرده است و خامنه ای و آخوندهای خونخوار و آدمکشان
سپاه و بسیج هم، دهان و لب و دندانش را بوییده و لیسیده اند:
ـ «ملي گرايي بر خلاف اسلام است اين بر خلاف دستور خداست و بر خلاف
قرآن مجيد است. » صحيفه نور ج۱۲ صفحه ۱۱۰ تاريخ:
۳/۳/۵۹ [ ملی گرایی
یعنی گرایش مردم به ملی ها]
ـ «ما
چقدر سيلي از اين مليت خورديم. من نمي خواهم بگويم كه در زمان
مليت‚ در زمان آن كسي كه اينهمه از آن تعريف مي كنند (مصدق)‚
چه سيلي به ما زد آن آدم‚ من نمي خواهم بگويم كه طلبه هاي مدرسه فيضيه
را به مسلسل بستند در آن زمان‚ همانطور كه در زمان پهلوي بستند كه من و
آقاي حائري بالاي سر اين جوان هائي كه از مدرسه فيضيه به تير بسته شده
بودند‚ رفتيم و اطبا جرات نمي كردند بنويسند اين زخمي شده است.» صحيفه
نور ج ۱۲ صفحه ۲۵۶
تاريخ:۲۹/۴/۵۹.[
دروغ بودن این پرت و پلاها را همه، حتا کودکان نیز دریافته اند. ارتش و
آدمکشان خود فروخته ی شاه را با دکتر مصدق چه کار؟]
ـ «جبهه ملي محكوم به ارتداد است‚ جدا كنيد حساب را از مرتدها و من
نتوانستم و مي خواستم و واقعا مي خواستم و متاثرم از اينكه با دست
خودشان اينها گور خودشان را كندند‚ جدا كنيد حساب را از مرتدها‚ اينها
مرتدند‚ جبهه ملي از امروز محكوم به ارتداد است.» صحيفه نور ج
۱۵ صفحه ۱۹ تاريخ سخنراني: ۲۵ / ۳ / ۶۰
ـ « ملی گراها وقتی به قدرت می رسند
برخلاف آنچه ادعا می کنند، عمل می کنند: زيادند اشخاصي كه از ملت
و از مليت دم مي زنند‚ لكن وقتي كه به قدرت مي رسند برخلاف
ملت و برخلاف مليت عمل مي كنند. اين بختيار بود كه همه
ديديد‚ از جبهه ملي بود و جزئ ملي گرايان و ديديد كه با
ملت چه كرد و اگر چنانچه قدرت هاي شما جلوي او را نگرفته بود‚
چه مي كرد. از حرف ها گول نخوريد‚ از ادعاها گول نخوريد و اينها از
حقوق بشر صحبت مي كنند و بر خلاف حقوق بشر عمل مي كنند. اسلام‚ هم حقوق
بشر را محترم مي شمارد و هم عمل مي كند. » صحيفه نور ج ۱۴ صفحه ۵۵
تاريخ:
۱۹ / ۱۱ / ۵۹. [ گزارش های نقض حقوق بشر سازمان ملل درباره ی
ایران اسلامی در سی و چند سال گذشته گواه دروغ های این شیادان است.
دیدیم که خمینی و حکومت اسلامی با ملت ایران و ملی ها و دگر اندیشان چه
کرد]:
ـ
”بسم الله الرحمن الرحیم” از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به
اسلام معتقد نبوده و هر چه مىگویند از
روى حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، و
با
توجه به محارببودن آنها و جنگهاى کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با
همکاریهاى حزب
بعث عراق و نیز جاسوسى آنان براى صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه
به ارتباط آنان با استکبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان
از ابتداى تشکیل نظام
جمهورى اسلامى تاکنون، کسانى که در زندانهاى سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود
پافشارى کرده و مىکنند محارب و محکوم به اعدام مىباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با
راى اکثریت آقایان حجهالاسلام نیرى دامت افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى)
دادستان تهران) و نمایندهاى از وزارت اطلاعات مىباشد، اگر
چه احتیاط در اجماع
است، و همین طور
در زندانهاى مراکز استان کشور راى اکثریت آقایان قاضى شرع،
دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازمالاتباع مىباشد، رحم بر
محاربین
سادهاندیشى است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیر نظام
اسلامى است،
امیدوارم با خشم و کینه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند
متعال را جلب نمائید، آقایانى که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید
نکنند و سعى کنند
[اشداء على الکفار] باشند. تردید در مسائل
قضائى اسلام انقلابى
نادیده گرفتن
خون پاک و مطهر شهدا مىباشد. والسلام.
روحالله الموسوى الخمینى “»
در پشت نامه بالا احمد پسر خمینی نوشته است
:
”
پدر بزرگوار حضرت امام مدظلهالعالى
پس
از عرض سلام، آیت الله موسوىاردبیلى در مورد حکم اخیر حضرتعالى
درباره
منافقین ابهاماتى داشتهاند که تلفنى در سه سوال مطرح کردند:
۱-
آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده اند و محاکمه شده
اند و
محکوم به اعدام گشته اند ولى تغییر موضع ندادهاند و هنوز هم حکم در مورد آنها
اجرا نشده است، یا آنهایى که حتى محاکمه هم نشدهاند محکوم به اعدامند؟
۲-
آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقدارى از زندانشان را
هم
کشیده اند ولى بر سرموضع نفاق مىباشند محکوم به اعدام مىباشند؟
۳-
در مورد رسیدگى به وضع منافقین آیا پروندههاى منافقینى که در
شهرستانهائى که
خود استقلال قضائى دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال
گردد یا خود مىتوانند مستقلا عمل کنند؟
فرزند شما، احمد “
زیر این نامه خمینی نوشته است:
ـ «بسمه
تعالى ـ در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد
حکمش اعدام است،
سریعا
دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگى به وضع پروندهها در هر صورت که حکم
سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
روحالله الموسوى»
دروغ هایی را که خمینی در
بالا به دکتر مصدق و ملی ها نسبت داده است، بسیاری از اندیشمندان،
نویسندگان و حتا مردمان کوچه و بازار، آشکار ساخته اند و امروز دیگر
تشت رسوایی این دشمنان ایران و ملیت و ملی ها از بام افتاده
است. آیت الله منتظرى در
همان روزهای خونین در نامه معروف خود به خمینى می
نویسد:
ـ «
آیا میدانید که جنایاتى در زندانهاى جمهورى اسلامى بنام اسلام در حال
وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید که
تعداد زیادى از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده اند؟ آیا
میدانید که در زندان (شهر) مشهد, حدود
۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود… مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم
شدند؟ آیا می دانید که در برخى زندانهاى جمهورى اسلامى دختران جوان به
زور مورد تجاوز قرار میگیرند…»
این آخوند ها با ملی ها،
ملیت، جبهه ملی، ایران و ایرانی دشمنی کردند و خون بی گناه میلیون ها
ایرانی را بر خاک ریختند و همچنان می ریزند و در زندان ها بیداد می
کنند، آنچنان که زبان و قلم از گفتن جنایات آنان شرم دارد. هنگامی که
در سی تیر به دستور اربابان نفت خوارِ شاه و قوام السلطنه، شماری از
مردم کشته شدند، دکتر مصدق برکشته شدن آنان اشک ریخت و گفت:«ایکاش
مرده بودم و ملت ایران را اینطور عزادار نمیدیدم. . . »
مردم
ایران و آگاهان و آزادگان جهان، دکتر مصدق را فراموش نخواهند کرد. آنچه
او در راه سربلندی ایران و رهایی ملت های دربند کرده است فراموش شدنی
نیست. هر سال مردم میهن دوست و وفادار به آرمان های ملی و میهنی دکتر
مصدق، برای نشان دادن آزادیخواهی و ایران دوستی خود به احمدآباد می
روند و آنجا را میعادگاه خود می دانند و در آنجا پیمان خود را با دکتر
مصدق و هم میهنان خود تازه می کنند. هم میهنان ما، چهاردهم اسفند ماه
۱۳۵۷ را که میلیون ها ایرانی با دکتر مصدق تجدید پیمان کردند هرگز از
یاد نخواهند برد.
|
||||