|
|
|||
بازار داغ اعدام، مروری به زندگی چهار اعدامی خمينیشهر و بیلياقتی حکومت محمد مصطفايی سرگذشت اين چهار جوان همانند يکديگر بوده است، وجه مشترک همگی آنها اين بود که هر چهار نفر مجرد بوده و توان ازدواج نداشتهاند، وضعيت اجتماعی آنها برای تربيت صحيحشان فراهم نبوده و هر چهار نفر از حقوقی که حتی قانون اساسی به آنها اعطا کرده است برخوردار نبودهاند. اين چهار نفر میبايست مورد حمايتهای قانونی قرار میگرفتند که نگرفتند و در نهايت اين چهار نفر به مجازاتهای مساوی محکوم و اعدام شدند دهم اکتبر به مناسبت روز جهانی مبارزه با اعدام پنج نفر در اروميه و سه نفر در سمنان اعدام شدند و نيز مراسم اعدام چهار نفر در خمينی شهر مهياست. باز اعدام در اين روز داغ داغ بود. از چند روز پيش رسانه های دولتی خبر اعدام چهار مجرم خمينی شهر را که چندی پيش به اتهام تجاوز به عنف بازداشت شده بودند، را منتشر کردند، همچنين اعلام شد که چهار متهم ديگر اين پرونده (تجاوز گروهی به دختران در باغی در خمينی شهر ) متواری هستند، البته اين خبرگزاری ها اعلام نکردند که چهار متهم ديگر چه کسانی هستند و شغلشان چيست؟ اما به هر حال بنا بر اين گذارده شده بود که چهار نفر از ۱۲ متهم خمينی شهر در پارک باغ بهشت خمينی در منظر عمومی، اعدام گردند و از مردم نيز جهت تماشای اين مراسم دعوت به عمل آوردند. قبل از هر چيز بهتر است مروری کوتاه به زندگی اين چهار مجرم بياندازيم: از دوران کودکی اين جهار مجرم اطلاعاتی در دست نيست. مسئولين دستگاه قضايی نيز سابقه ای از دوران کودکی، خانواده، شغل و شرايط ارتکاب جرم و انگيزه جرم ارائه نداده اند. اما از اطلاعاتی که در خصوص سابقه کيفری آنها منتشر شده است می توان نتايجی را تحصيل نمود که به ترتيب به نظر گراميتان می رسد. عباس، مجرد و ۲۴ ساله است. او دو فقره آدم ربايی در سال ۱۳۸۳ و يک رابطه نامشروع در سال ۱۳۸۷ داشته است، عباس زمانی که ۱۷ ساله بود برای اولين بار به اتهام آدم ربايی بازداشت می گردد، نوجوان ۱۷ ساله که در گذشته زمينه ارتکاب جرم برايش فراهم شده و در اين سن دست به ارتکاب اولين جرم رسمی خود زده و به عبارت ديگر رسما در ۱۷ سالگی بازداشت شده است. گذشته عباس با اين سابقه، مشخص و محرز است، عباس فردی بوده است که در کودکی زمينه تربيت و آموزش و پرورش برايش فراهم نشده و در سن ۱۷ سالگی به جای آنکه در پشت ميز تحصيل و تعليم و تربيت باشد و بتواند پايش را به دانشگاه باز نمايد، جامعه پايش را به دادگاه و زندان می کشاند. پليس و دستگاه قضايی و در مجموع حکومت برای اولين بار متوجه شد که عباس در ۱۷ سالگی مرتکب جرم شده است. او را بازداشت می کند و مدتی در زندان نگهداری می کند و سپس با در نظر گرفتن مجازاتی او را رها می نمايد. حکومت وظيفه ای بر عهده داشت و آن تعليم و تربيت عباس و مراقبت پس از زندان بود. اگر عباس در همان کودکی از آموزش و پروش مناسب برخوردار بود و امکانات رشد اخلاقی و علمی برايش فراهم بود، پايش به زندان کشيده نمی شد، شايد بگوييم، حکومت نمی دانست که چنين شخصی پيش از ۱۷ سالگی امنيت شهروندان را بر هم زده است، اما نمی توانيم بپذيريم که حکومت در بعد از ۱۷ سالکی اين نوجوان و در اولين بازداشتش، مطلع از فساد اخلاقی اين نوجوان نداشته است. حکومت می توانست او را تربيت کند و از همه مهمتر اينکه، پس از آزادی از زندان، مراقب او باشد. اما اين کار را نکرد تا اينکه عباس مجددا مدتی کوتاهی ديگر و در همان ۱۷ سالگی، به همان اتهام بازداشت شد. باز هم حکومت هيچ امکانی برای تربيت عباس فراهم نکرد. حکومت اين اجازه را داد که عباس تجربه بيشتری از جرم به دست آورد در اصل زمينه ارتکاب جرم را حکومت برای او فراهم کرد. حتی زمانی که پس از چند سال عباس با دختری به صورت خودخواسته رابطه برقرار کرده بود، حکومت او را بازداشت و به اتهام رابطه نامشروع عباس و دختر را محکوم نمود و اجازه نمی دهد که اين دو بتوانند زندگی مشترکی را آغاز کند. زمينه برای ازتکاب جرم برای عباس فراهم بود و او که می بايست از سوی حکومت مراقبت می شد، برای چهارمين بار مرتکب جرم شد، جرمی که در نهايت اعدامش را در ملا عام رقم زد. او در حال حاضر به اتهام تجاوز به عنف، حبس غيرقانونی و آدم ربايی مجازات به اعدام، ۲۸ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است. رجبعلی معروف به رجب سياه، مجرد، ۲۳ سال، او يک بار در کودکی به اتهام قدرت نمايی با چاقو و شرب خمر بازداشت شد، اما اين نوجوان نيز همانند عباس هيچ حمايت قانونی و اجتماعی نشد و در نهايت به همراه عباس به اتهامات تجاوز به عنف، حبس غيرقانونی و آدم ربايی به مجازاتهای اعدام، ۲۸ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم گرديد. اصغر، مجرد، ۲۰ ساله است. سرگذشت اصغز نيز همانند عباس و رجبعلی است او نيز در کودکی به اتهام های رابطه نامشروع، قدرت نمايی با قمه، شرب خمر بازداشت و محکوم گرديد در آخرين بار به اتهام های تجاوز به عنف، حبس غيرقانونی و آدم ربايی به مجازاتهای اعدام، ۲۸ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم گرديد. و در آخر منصور، مجرد، ۲۴ ساله است که يک بار در سال ۱۳۸۴ هنگامی که ۱۸ سال داشت به اتهام آدم ربايی بازداشت می گردد. سرنوشت او همچون سرنوشت سه دوست ديگر خود است. اين جوان نيز بالاخره به اتهام های تجاوز به عنف، حبس غيرقانونی و آدم ربايی به مجازاتهای اعدام، ۲۸ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم می گردد و احکام صادره برای هر چهار نفر اجرا می گردد. ملاحظه می فرماييد که سرگذشت اين چهار جوان همانند يکديگر بوده است، وجه مشترک همگی آنها اين بود که هر چهار نفر مجرد بوده و توان ازدواج نداشته اند، وضعيت اجتماعی آنها برای تربيت صحيحشان فراهم نبوده و هر چهار نفر از حقوقی که حتی قانون اساسی به آنها اعطا کرده است برخوردار نبوده اند. اين چهار نفر می بايست مورد حمايت های قانونی قرار می گرفتند که نگرفتند و در نهايت اين چهار نفر به مجازات های مساوی محکوم و اعدام شدند. اين چهار نفر در شرايطی اعدام می گردند که در اصل ريشه اصلی ارتکاب جرم توسط آنها بی لياقتی حکومت و بی اهميت جلوه دادن خواسته های اساسی و بديهی آنها توسط حکومت بوده است. حال می توانيد با آنچه مرقوم گرديد خود قضاوت کنيد که آيا بايد نسبت به اعدام آنها شادی و پای کوبی کرد و در مراسم لرزش بدنشان شرکت نمود يا اينکه به حال خودمان و حکومتی که حاکمانش تنها را برون رفت از بحران را اعدام می دانند، گريست؟ حکومتی که برای ديدن گرفتن جان انسان ها همچون مراسم عروسی، کارت دعوت می فرستد و عده ای را برای دست و پای کوبی و صوت زدن دعوت می کند و با اين کار صورتمساله را پاک می کند و کوتاهی و سهل انگاری خود را نسبت به شهروندان ايرانی توجيه می کند. محمد مصطفايی از: گويا
|
||||