«ناجی» این بار در لباس «ناتو»

هرمس

2011.11.02 

نیازی به مداخله و حمله نیروی نظامی نیست. این مخرب است و زیانبار. ملتی که فرانگیرد که مشکلش را خودش حل کند، یاد نخواهد گرفت که نهادینه کردن دمکراسی در گروی مبارزات روزمره و احقاق حق روزانه صورت می گیرد. یاد نمی گیرد که مبارزه با حکومت به معنای مبارزه هر روز برای احقاق حقوق شهروندی و حق مشارکت در امور جامعه و حق برخورداری از رفاه و عدالت اجتماعی و آزادی های اساسی مندرج در اعلامیه حقوق بشر است.

در زبان فارسی ضرب المثلی است که می گوید «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من». ترجمان سیاسی این ضرب المثل این است که کنش سیاسی در ایران اگر توسط خود مردم ایران انجام نگیرد، دمکراسی در ایران پایدار و نهادینه نمی شود. در جامعه ای که «مسئولیت مدنی» و «فضیلت شهروندی توانمند» کبریت احمر است و سایه خصلت «ویرانسازی» بر خصلت «آفرینندگی» سنگینی می نماید، «فرد و فردیت» در قالب «جامعه گریزی و اجتماع ناپذیری» گردن فرازی می کند و شکاف کهن میان دولت-ملت به شکاف میان منافع فردی-جمعی بدل گشته است، «رهایی» به دست نیروهای خارجی، «آزادی» جامعه را به ارمغان نمی آورد بلکه موجب تقویت فرهنگ «انتظار» و «نجات می گردد که همینک نیز بر جان جامعه پنجه افکنده است. انتظار این که «ناجی» این بار در لباس «ناتو» بیاید و «ما» را خلاص کند از دست دشمن قهار، امتداد همان ازخودبیگانگی است که در پس پشت آن، فقدان اعتماد و بی اعتمادی عمیق به افراد جامعه خود است. بی اعتمادی که «استبداد» باغبان قهار آن بوده است. جامعه ای که «آزادی» خود را نتواند با آزمون و خطای خود به چنگ آورد، به راحتی نیز آن را از دست می دهد. بدیهی است که می توان و شایسته و بایسته است که بر روی حمایت سیاسی و رسانه ای کشورهای آزاد جهان حساب باز کرد. اما این «حساب» اگر قرار است مبتنی بر ارقام و اعداد نیروهای خارجی باشد، ورشکست خواهد شد. این که ما «ضعیف هستیم و دشمن قوی» و به همین جهت نیاز به «نیروی خارجی» داریم، بیانگر توانایی استبداد است که توانسته است اعتماد به نفس را از آحاد جامعه سلب کند و آنان را به تکدی گری سیاسی و فرهنگی سوق دهد. شرایط به نظرم از دو سال پیش هم برای جنبش سبز در ایران بهتر است. در عرض دو سال که از انتخابات هشتاد و هشت می گذرد، سه رهبر سیاسی خلع ید شده اند: مبارک در مصر، بن علی در تونس، قذافی در لیبی. یک رهبر سیاسی دیگر، اسد، در میانه مرگ و زندگی دست و پا می زند. در عمان وضعیت به مانند سوریه است. و در بحرین گرچه اعتراضات رو به کاهش نهاده است، اما اعتراضات تاثیر خود را بر آن جامعه خواهد نهاد و دولت بحرین دست به دامن نیروهای عربستان گشته است. «بهار عربی» توازن قوا را برهم زده است. درحالی که در مصر نقش آمریکا به کانالیزه کردن اعتراضات از طریق فشار بر استعفای مبارک صورت گرفت، در لیبی نقش نیروهای ناتو پس از ایجاد و سازماندهی به اپوزیسیون اهمیت پیدا کرد. و در تونس چنین نیازی به چشم نخورد چون بن علی نه مبارک بود نه قذافی. نه ارتشی بود و نه دارای یک ایدئولوژی، بلکه «بازرگانی» بود که در سیاست نیز به چرتکه ی سود و زیان بیشتر از شطرنج سیاسی یا دفاع از رژیم خود باور داشت. در حالی که هم بن علی و هم قذافی در حوزه سکولاریسم و تفکیک نهاد دین و حکومت و مشارکت زنان و سطح سواد و ایجاد مدارس و نهادهای سوادآموزی موفق بودند اما تونس دست به گریبان مشکلات اساسی اقتصادی بود و لیبی به رغم نشانه های بارز شهرنشینی و سطح درآمد بالا حاصل از ثروت نفت اما ایدئولوژی «چادرنشینی سرهنگ» راه را بر ایجاد تحزب و نظام حزبی بسته بود. در حالی که هم در مصر و هم در تونس شبه احزاب و احزاب وجود داشتند. برخلاف بحرین یا عمان.

باری، پس شرایط ما به نظر می آید که دستکم از حیث توازن قوا در خاورمیانه و جهان به نفع جنبش سبز ایران باشد و به ضرر حکومت. تنگ تر شدن حلقه محاصره سوریه و فشار بیشتر جامعه سوریه بر روی بشار اسد، در حقیقت فشار بر روی حکومت در ایران نیز هست. مثلث شیعی به شدت در محاصره است اما هنوز امکان مانور دارد.

توازن نیروها به نفع جنبش سبز است. اما پرسش این است که آیا ما از این توان و اعتمادبنفس برخورداریم که از این موقعیت جدید حداکثر بهره برداری کنیم. چشم به «ناتو» و «کمک خارجی دوختن» چشم پوشیدن از امکانات درونی و کاهلی در ایجاد توازن قدرت جدید در درون است. حکومت که اینک شاهد ایجاد توازن قوایی جدید در منطقه است و در می یابد که الگوی جمهوری اسلامی دیگر یگانه الگوی اسلام در منطقه نیست و مردمان این منطقه با دو الگوی دیگر «ترکیه» و «اندونزی» روبه رو هستند و کاهش جذابیت اسلام سیاسی شیعی و تقویت اسلام مصلحانه سنی که درک غیرانقلابی از جهان دارد و هم و غمش حداکثر استفاده از جهانی شدن است و رویکردی واقعگرایانه به سیاست دارد، رقبای جدی و جدیدی هستند که با الگوی فرسوده و انقباضی «انقلاب اسلامی» رقابت می کنند بر سر جذب توده های مردم.

الگوی «جمهوری اسلامی» الگویی نیست که دیگر بتواند در جذب جریانات اجتماعی در جهان عرب حرف اول و آخر را بزند. مثلث شیعی که اینک یک ضلع آن یعنی اسد با تداوم جنبش اعتراضی روبه رو است و به خوبی می داند که اینک به مرکزثقل توجه سیاسی بدل می شود، با بحران روبه رو است. دیگر نمی توان با کارت «فلسطین» به راحتی یک سال پیش بازی کرد و مخالفت با اسرائیل دیگر باصطلاح در انحصار جمهوری اسلامی نیست. دولت اسلام گرای ترکیه به نحو احسن نشان داد که چگونه می توان هم با اسرائیل روابط و پیمان نظامی داشت و هم از ان کشور انتقاد کرد و هم به اروپا نگاه داشت و هم آمریکا را متوجه نقش خود در منطقه کرد.

باری، آن چه برای کنشگران سیاسی و هواداران آزادی و دمکراسی در ایران شایسته است مهم باشد، نظارت بر کار حکومت، روشنگری، بسیج و ساماندهی جنبش اعتراضی و استفاده حداکثری از اختلافات درون حکومت است. شش ماه دیگر انتخابات مجلس در میان است. سوای بحث شرکت یا عدم شرکت، فضای انتخاباتی - ولو ده روز- فرصت مناصبی است برای حداکثر استفاده از آن. به نظرم حکومت در آن دوره انتخابات بسیار هراسان و به همین جهت بسیار تحریک پذیر عمل خواهد کرد. زیرا می داند که یک جرقه کافی است که جنبش اجتماعی «خیابان» را به تصرف خود درآورد. و آن موقع دیگر نمی توان منتظر بازگشت نیروهای معترض به خانه بود. این ترس حکومت است و این ترس واقعی است.

نیازی به مداخله و حمله نیروی نظامی نیست. این مخرب است و زیانبار. ملتی که فرانگیرد که مشکلش را خودش حل کند، یاد نخواهد گرفت که نهادینه کردن دمکراسی در گروی مبارزات روزمره و احقاق حق روزانه صورت می گیرد. یاد نمی گیرد که مبارزه با حکومت به معنای مبارزه هر روز برای احقاق حقوق شهروندی و حق مشارکت در امور جامعه و حق برخورداری از رفاه و عدالت اجتماعی و آزادی های اساسی مندرج در اعلامیه حقوق بشر است.

ناشکیبایی در این برهه حساس می تواند به فرایند دمکراسی در ایران ضربه بزند. تحولات آتی در تونس و مصر و لیبی، عراق و افغانستان بی تردید بر روند تحولات جامعه ایران تاثیر خواهد گذاشت. روندی که آکنده از بیم و امید است. افغانستان و عراق پس از حضور نیروهای آمریکا، با توجه به منافع پاکستان، ایران و القاعده در افغانستان، و عربستان سعودی و شورای همیاری خلیج و جمهوری اسلامی در عراق، در کنار ماحصل تحولات میان اسرائیل و فلسطین و درهمآمیزی آینده سوریه و حزب الله و نظام سیاسی در لبنان پیچیده است. توازن قوا و شرایط کنونی نه اجازه می دهد که آمریکا یا ناتو وارد یک جنگ دیگر گردند و نه کشورهای منطقه خواهان چنین جنگی هستند. آمریکا و اروپا با بحران اقتصادی عظیمی روبه رو هستند و هزینه های سرسام آور یک جنگ جدید به معنای بحران سیاسی تام این کشورها خواهد بود. و این بحران اقتصادی بر روی نظام جمهوری اسلامی نیز سایه خواهد افکند. و مبارزات صنفی و اجتماعی در برخواهد داشت که بیشتر به سمت استفاده از اصل 27 همین قانون اساسی است یعنی حق تظاهرات و اعتراضات به عنوان یک حق مسلم.

اعتماد به نفس یک جامعه از طریق پیکار روزانه برای گرفتن حق اساسی خود یعنی حق اعتراض و تظاهرات و درخواست و پیگیری از حقوق اساسی خود تقویت می گردد و آزموده و ورزیده می شود. راه حل نظامی فاجعه است برای دمکراسی و هدیه ای است برای دیکتاتوری بعدی. زیرا پروژه «آلترناتیوسازی» از بالا قطعا شکست خواهد خورد.

برگرفته از: ویژهء ایران گلوبال

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ديدگاه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران