|
|
|||
حجاب اجباری، کلیشه های جنسیتی و خشونت علیه زنان آزاده دواچی مدرسه فمینیستی: «کلیشه سازی جنسیتی» گرچه در ابتدا ممکن است مسئله ای روبنایی و کم تأثیر جلوه کند اما همین کلیشه سازی ها در حوزه های مختلف ادبی، تربیتی، سیاسی و در عمق روابط اجتماعی عامل ایجاد و تحکیم بسیاری از نابرابری ها و تضادهای موجود در جوامع بشری است. در حال حاضر کلیشه های جنسیتی در اغلب کشورها کارکرد خود را در یک روند تدریجی از دست داده اند و عموماَ به امری نمادین تبدیل شده اند، حال آنکه در بعضی از جوامع معاصر ـ از جمله ایران ـ همین کلیشه ها نه تنها مفهوم نمادین خود را از دست نداده اند بلکه مضافاَ تقویت شده و در تمامی زیرساختهای روابط اجتماعی و سیاسی گسترش یافته و تبدیل به یکی از معضلات این جوامع شده اند. برای مثال، «حجاب اجباری»، یکی از مهم ترین نمادهای بارز جان سختی و مقاومت کلیشه های جنسیتی در مقابل پیشرفت جامعه معاصر ایران است. در جوامعی که کلیشه های جنسیتی برای بقا و دوام خود، سرسختی نشان داده و شامل مرور زمان نشده اند ناگزیر بوده اند که خود را با شرایط جدید وفق بدهند در نتیجه، از شکلی به شکلی دیگر در می آیند. کلیشه ها و مفاهیم تبعیض آمیز برای ادامه حیات خود گاه به ارکان قدرت (دولت) متوسل می شوند و گاه به عرف و عادات اجتماعی . جامعه چندفرهنگی ایران هم از این قانون سرسخت و ابدی بقای کلیشه های جنسیتی، معاف و مستثنا نیست و در طول سه دهه گذشته، با ایجاد فضاهای مختلف، و با حمایت دولت های دینی و پدرسالار، کلیشه های جنسیتی مورد نظر خود را تقویت کرده و باعث نفوذ آن به ساختارهای اجرایی هم شده است تا آنجا که بسیاری از این ساختارها به جای آنکه از یک قانون بیطرف و بدون تبعیض، پیروی کنند متأسفانه تحت تآثیر این کلیشه سازی های آمرانه و دولتی، اتفاقاَ برعکس عمل کرده اند و تبعیض و نابرابری را در همۀ سطوح اجتماعی، تعمیم داده اند. نمونه آشنا و آشکار این روند، تبلیغ «حجاب اجباری» (و تلقی از موی سر زنان به عنوان عامل اصلی تحریک مردان) است که می دانیم یکی از اصلی ترین هسته های تشکیل دهندۀ این کلیشه سازی های آمرانه در کشور ما است که در طول سی و سه سال گذشته نه تنها باعث تأمین امنیت زنان نشده بلکه با تحمیل این کلیشه سازی ایدئولوژیک از پوشش زنان در واقع گردش معمول نظم اجتماعی و روابط نرمال شهروندان را با اختلال و بحران روبرو کرده و از ریخت انداخته است. یکی از پیامدهای مرسوم و عادت شدۀ این اختلال، بروز خشونت سیستماتیک و هر روزه علیه زنان است. کلیشه های جنسیتی چیستند ؟ در یک تعریف ساده و موجز، کلیشه های جنسیتی به آن دسته ازتصاویر ذهنی یک نواخت و قالب بندی شده ای از رفتارهای مربوط به زنان و مردان اتلاق می شود که مورد بررسی افراد جامعه قرار نمی گیرند و مختص به یک جنسیت خاص هم هستند . کلیشه سازی ها می توانند مثبت و یا منفی باشند ؛ اما به ندرت اتفاق می افتد که بتوانند اطلاعات دقیقی را در مورد دو جنس حاضر در اجتماع به دست دهند . کلیشه سازی به نوعی ساده انگاری است. ساده انگاری در مورد صفات و خصوصیاتی که ای بسا به مرور زمان تغییر پیدا کرده اند اما هر گز در بازبینی این کلیشه ها جایی نیافته اند . برای مثال «زن خوب» زنی است که ازدواج کند، فرزند داشته باشد، خانه داری کند و کسی است که از همسرش اطاعت کند، رفاه خانواده اش را بر آسایش خودش ارجح بداند و تنها دغدغه اش در این دنیا، برآورده کردن نیازهای همسر و فرزندانش باشد. در کلیشه سازی مذهبی نیز زن خوب، زنی فرمانپذیر است و در بسیاری از موارد باید خودش را از چشم به اصطلاح نامحرمان دور نگه دارد و مراقب پوشش و رفتار خود باشد. در بسیاری از باورهای مذهبی و همینطور در اکثر متون کلاسیک مذهبی، این زنان هستند که باید مراقب رفتار خود باشند تا باعث تحریک مردان نشوند. در مورد مردان، این کلیشه ها، اتفاقاَ برعکس می شوند. کلیشه های جنسیتی از مردان، آن ها را به عنوان نان آوران خانواده، مستقل ، قدرتمند به تصویر می کشد که همیشه از زنان از لحاظ قدرت بدنی و بعضاَ تعقل برتر و افضل هستند، در واقع مردان هستند که از لحاظ جنسی و خرد و توانایی از زنان بالاترند. در توصیه های فقهی و دینی، مردان نماد تأمین نیازهای مادی خانواده هستند و حق دارند که به زنان خود دستور بدهند و از آنها توقع تمکین داشته باشند . این تصویرسازی ها به عنوان نمادهای برتر کلیشه های جنسیتی هستند که از گذشته تا به کنون وجود داشته اند . اینگونه کلیشه سازی های سنتی می توانند باعث صدمه به تک تک افراد جامعه به خصوص زنان شوند، می توانند احساسات و عواطف و خلاقیت های فردی را مهار کنند و همینطور مانع از پیشرفت های حرفه ای و فردی در سطح اجتماع شوند. در غرب یکی از فعالیت های سیاسی اجتماعی جنبش فمینیستی در دهه های 60 میلادی مبارزه برای از میان بردن این کلیشه ها و تعریف دوبارۀ نقش های جنسیتی و کلیشه های سنتی بود اما با وجود همه آن فعالیت ها و تلاش ها می توان گفت هنوز در بعضی از نمونه های این کلیشه ها در غرب (به خصوص در روابط خانگی) وجود دارند، هر چند که فعالان زن تا حدود زیادی موفق شده اند تا تعاریف تازه ای از نقش ها را در خانواده، ارائه دهند . یکی از نظریه ها برای تعریف دوباره نقش ها و کلیشه های جنسیتی، تعریف اندروگونی است. اندروگونی به معنای مخلوطی از خصوصیات و صفت های زنانه و مردانه در یک شخص است . شخص اندروگون و یا زن-مرد دقیقاَ در هیچ تعریفی از نقش های جنسیتی مردانه و زنانه نمی گنجند و یا می تواند در بردارنده ی خصوصیات هر دو جنسیت باشد . در واقع این نوع نقش پذیری به سود هر دو جنسیت بوده و تا حدودی مانع از گسترش کلیشه سازی تبعیض آمیز جنسیتی در سطح جامعه می شود. کلیشه سازی های جنسیتی به رغم تفاوتهای فرهنگی و نژادی، عموما باعث عقب افتادگی هر جنسیتی در سطح اجتماع می شوند ، چرا که زنان و مردان ناچارند خود را با این کلیشه های از قبل ایجادشده، وقف بدهند و در واقع هر گونه گریز از این کلیشه سازی ها به نوعی سرکشی و طغیان اجتماعی محسوب می شود که مورد قبول عام جامعه نیست . «ژولیت میچل» هدف هر نوع کلیشه سازی را «تقویت و توجیه وابستگی، فرودستی و نابرابری موقعیت زنان در جامعه» میداند: «حتی اگر این گونه هم نبینیم اما میتوان گفت که قرار دادن افراد در این گونه قالب های از پیش ساخته شده مانعی برای رشد و پیشرفت فردی شان می شود، چرا که انسان ها برای جلوگیری از طرد جامعه، مجبورند حالات روانی، شیوه بیان احساسات و حتی علایق خودشان را در چهارچوب هنجارهای اجتماعی مبتنی بر کلیشه های جنسیتی قرار دهند. تا همین چند دهه قبل شاید کسی باور نداشت که عامل جنسیت می تواند عاملی مهم و تأثیرگذار در تشدید نابرابری ها باشد، اما امروزه می دانیم که تعلق به یک جنس خاص باعث امتیاز و رفتارهای متفاوت افراد با آن جنس می شود چرا که دانش ما دربارۀ زنان و مردان توسط کلیشه های جنسیتی شکل می گیرند.»1 با این حال معرفی شخصی که هر دو ویژگی و خصوصیات زنانه و مردانه را داشته باشد و تا حدی از زاویۀ این کلیشه سازی ها فاصله بگیرد به عنوان یکی از راههای مبارزه با گسترش کلیشه سازی های جنسیتی می تواند در نظر گرفته شود. اما کلیشه های جنسیتی تنها محدود به خصوصیات خاص نیستند، بلکه گاهی از آن فراتر می رود و به عنوان ابزاری برای سرکوب و فرودست نگه داشتن زنان در جامعه به کار می روند . نکته اینجاست که این کلیشه سازی ها مدام تقویت می شوند تا نهایتاَ بتوانند قدرت سرکوب و درحاشیه نگه داشتن زنان را با پتانسیل های بالایی در خود حفظ کنند . در جامعه ای که این کلیشه ها بدون در نظر گرفتن حضور زنان در اجتماع مدام و مضافاَ ساخته می شوند تغییرات سیاسی و اجتماعی است که نهایتاَ به عنوان عامل اصلی در حذف، اصلاح و یا برقراری مجدد این کلیشه ها به حساب می آیند . تقویت کلیشه های جنسیتی کلیشه های جنسیتی که در فرم ها و شکل های مختلف در بدنه های مختلف روابط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وجود دارند به صورت های مختلف می توانند تقویت شوند و حتی بعد از تقویت شدن در این حوزه ها به صورت بارز و مشخص به پهنه اجتماع سرایت کرده و علیه زنان و یا هرکدام از افراد حاضر در اجتماع، عمل کنند . 1- ادبیات : در متون کهن فارسی از گذشته تا به این سو همواره کلیشه سازی جنسیتی و به خصوص زن ستیزی در متون مختلف وجود داشته است و حتی در زمان کنونی هم می توان در ادبیات داستانی و شعر معاصر نیز تقویت این کلیشه ها را مشاهده کرد . در شعرهایی که زنان همواره معشوق و مردان عاشق هستند، تشبیهات جنسی از زنان، آنان را به عنوان موجودات اغواگر مردان به تصویر می کشد . این تصویرسازی های رایج در ادبیات لزوماَ هم از سوی مردان نیست بلکه گاهی خود زنان هم به تقویت این تصویرسازی ها دامن می زنند . بیرون کشیدن کلیشه های جنسیتی رایج نهفته در ادبیات نیاز به ظرافت و دقت نظر دارد با این حال در بسیاری از آثار ادبی از گذشته تا به امروز ریشه های این کلیشه های جنسیتی مدام در متون مختلف بازتولیدمی شوند. مریم حسینی در کتاب خود در مورد ادبیات زن ستیز زبان پارسی می نویسد : " آنچه از بررسی نگرش های فلسفی و دینی حاکم بر ذهنیت جوامع مختلف درباره ی زن میتوان دریافت، حکایت ازآن دارد که با توجه به سلطه ی تفکر مردسالاری برذهن و ضمیر مردمان (اعم از زن و مرد) در طول سالیا ن دراز ، خوانش های گوناگون فلسفی و دینی سخنگویان ادبیات فارسی هم با دیدی مردانه و مردسالار روایت شده است . [...] در نگاه تک بعدی مردسالار، زن برای مرد آفریده شده است و از خود، هویتی مستقل ندارد. هرجا سخن از هویتی زنانه برود بیشتر با حیله گری و مکاری زن توأم است . از نظر اینان در ساختار آفرینش ، زن موجودی منفعل و حساس و مقهور و مغلوب آفریده شده و مرد در نقطه ی مقابل آن ، موجودی فعال و عاقل و قاهر و غالب. در نماد پردازی های ادبیات فارسی ، عقل و آسمان و خورشید مذکر ، و نفس و زمین و ماه مؤنث اند . دنیا مادری فرزند خوار است و به هیچ یک از افراد نسل آدم ترحم نمی کند . حیله گر و اغوا کننده هم نیز هست " (ص. 121). در ادبیات معاصر با اینکه کلیشه سازی ها به صورت سنتی کارآیی خود را از دست داده اند، اما نوع دیگر از بازپردازش کلیشه های سنتی را می توان در این ادبیات یافت . به این معنی که تصویر زنان در ادبیات معاصر هم همراه با اغواگری ، انفعال ، عدم استقلا ل ، عدم شجاعت در پذیر ش کنش های سیاسی و اجتماعی و در بعضی موارد مطیع بودن و انجام کارهای روزمره ی سنتی است . در بعضی از اشعار که توسط خود زنان هم نوشته می شود ، زنان قدرت تحلیل و شرکت در سازو کارهای اجتماعی و سیاسی را پیدا نمی کنند و تنها به ابژه ی رفتارهای جنسی مردسالاری تبدیل می شوند که قدرت تغییر کلیشه های موجود را ندارند و در حد همان کلیشه های سنتی باقی مانده و از آن ها فراتر نمی روند . 2- خانواده های سنتی مروج کلیشه های جنسیتی : تقویت باورها و کلیشه های سنتی در خانواده های سنتی که به صورت نسل به نسل منتقل گشته است از عوامل بازتولید و پرورش کلیشه های جنسیتی و نهایتاَ انتقال آنها به درون جامعه است . نقش پُرقدرت خانواده های سنتی در بازپروی این کلیشه ها به حدی است که بسیاری از آنها حتی خود عامل تولید خشونت در جامعه هستند . خانواده های سنتی یکی از مهم ترین پایگاه ها در تربیت کلیشه های جنسیتی و نهایتاَ انتقال قدرت این کلیشه ها به درون اجتماع هستند . در بسیاری از خانواده های سنتی و مذهبی و همینطور بعضی از اقشار فرودست اجتماعی این چرخه آغاز می شود . برای مثال دراین خانواده ها (که هنوز هم این سنت در بسیاری از آنان وجود دارد)، دختران و زنان اهل یک خانه سر و بدن خود را به طور کامل حتی در حضور پدر و برادر خود می پوشانند . در این خانواده ها زنان عمدتاَ لباس های بلند می پوشند، چرا که پوشیدن شلوارهای تنگ بدون دامن ممنوع است . دراین خانواده ها معمولا مردان قدرتهای اول خانه محسوب می شوند، هرگونه اعتراضی به پدر با خشونت مواجه می شود. یک مرد در رأس امور است و تمامی قدرت و وظایف خانواده از زاویه مردخانواده تعریف می شود. حتی در این خانواده ها تصمیم گیرهای اصلی به عهده مردان است . پوشش زنان در این خانواده های مردسالار به بازتعریف رابطه ی قدرت می انجامد و در واقع نوعی تسلیم پذیری به قدرت موجود را بازتاب می دهد . زنان با پدران و برادران خود در ارتباط نزدیک نیستند و تنها در موارد معین و در بعضی از مراسم مشخص با آنها مراوده دارند. هرنوع پوشش آزاد دربرابر مردان خانواده نوعی سرپیچی و توهین به آنها محسوب می شود . سطح برخورد در این خانواده ها تعریف شده است و داشتن حجاب در برابر اعضای مرد خانواده نوعی رعایت حجب و حیا به حساب می آید ،هرچند که طبق تعاریف اسلامی پوشش در برابر مردان همخون لازم نیست، اما سایه سنت و قدرت در این نوع خانواده ها آنچنان به هم تنیده شده است که عدم رعایت آنها نوعی بی توجهی را نسبت به مردان خانواده به وجود می آورد. این حفظ پوشش به همراه القای الگوی مطیع پذیری باعث تربیت زنانی مطیع می شود که پذیرفتن نقشی به جز اطاعت، نوعی طغیان در برابر قدرت اصلی (مردان خانواده) محسوب می شود و در نتیجه به نوعی سرکشی از کلیشه های رایج به حساب می آید. زنان به عنوان اعضایی غیر مستقل و وابسته تربیت می شوند که کمتر فرصت حضور در عرصه های عمومی را پیدا می کنند. در این خانواده ها تنها زنان در مقابل زنان پوششی آزادانه دارند و به نوعی در دیگر حوزه های خانوادگی نقش های خانگی به آنها داده شده و نقش هایی که قدرت و توانایی به همراه می آورند از آنها سلب می شود . همچنین در این خانواده ها فضای حاکم اختیار و ارداه ی زنان را می گیرند و به آنها به عنوان اعضایی که باید تحت پوشش باشند و در هیچ صورت آزادی عمل ندارند نگاه می شود . این نوع ترویج قدرت در خانواده های سنتی از گذشته وجود داشته و هنوز هم با وجود پیشرفت چشمگیری که در حوزه های مختلف اجتماعی در ایران اتفاق افتاده است ادامه دارد . مردان در این خانواده ها با پوشاندن زنان وهمینطور نگاه داشتن زنان در انجام امور خانه و در حوزه های تعریف شده و جلوگیری از حضور آنها در فضای بیرونی و اجتماعی بر قدرت خود می افزایند و از سوی دیگر ارتباط عمیقی میان کلیشه های رایج در جامعه و سنت های تحمیلی خودشان می گشایند . درواقع خانواده ی سنتی به عنوان مدل کوچکی در ارائه ی قدرت و سرکوب استقلا ل زنان و باورپذیری کلیشه های جنسیتی در نهاد های مختلف اجتماعی نقش دارد . تقویت فرهنگ خانواده به عنوان الگو و مدل اصلی یک جزء اجتماعی که همه ی وظایف تعریف شده است و تشویق به پوشش در برابر مردان یک خانواده به تولید فرهنگ مضافا مردسالار دامن می زند . مسئله ی خانواده و تاکید بر هدفهای ارزشی آن به ویژه بعد از انقلاب رایج تر شد . پیدایش الگوی مطیع پذیری و کلیشه های رایج در مورد زنان به عنوان کلیشه های غالب در واقع از خانواده های مردسالار شروع می شود و به سطح اجتماع تعمیم می یابد. نظم سیاسی اجتماع که القاء کننده قالب های کلیشه ای خود است از خانواده و با آموزش سیاست های مردسالار شروع می کند تا سرکوب وسیع در جامعه بیشتر شود. 3- جامعه و قوانین نابرابر : یکی دیگر از منابعی که به تولید کلیشه های جنسیتی دامن می زند، جامعه و قوانین نابرابر است. رسانه ها و همینطور برنامه های تلویزیونی و یا سخنرانی های مذهبی و غیره در بارور کردن این کلیشه ها نقش مهمی دارند . در ایران متاسفانه رسانه نه تنها کلیشه های جنسیتی و شکاف میان دو جنس را از میان نمی برند، بلکه مضافا به تقویت باورهای سنتی و کلیشه های جنسیتی غالب در اجتماع می پردازند . رسانه ها از طریق پخش فیلم و سریال های مختلف که عموما جلوه های سنتی از زن ایران را به تصویر می کشند، مدام سعی در القاء الگوهای کلیشه ای سنتی دارند که عموما زن خوب را نه مطابق با نیازهای جامعه و حضور زنان در اجتماع، بلکه مطابق با کلیشه هایی ارائه می دهند که در خانواده های سنتی و در باور عمومی بخش های سنتی جامعه وجود دارد. از سوی دیگر حضور تبعیض آمیز، این شکاف های جنسیتی را به طور پیوسته تقویت می کنند . قوانینی چون حق طلاق مردان ، حجاب اجباری برای زنان ، قوانین حمایت از خانواده و دیگر قوانین که از محدود کردن زنان در محیط های دانشگاهی تا فشار آوردن به بهانه ی پوشش ادامه دارد و به نوعی ایدئولوژی جنسیتی را تقویت کرده و این کلیشه ها را بیش از پیش در جامعه رواج می دهد. سیاست های دولتی حاکم و قوانین مربوطه در ایران بدون در نظر گرفتن حضور گسترش یابندۀ زنان در اجتماع، و نشان از تمایل به بازگرداندن نقش های سنتی است . در واقع این مسئله یکی از ویژگی های دولت های اقتدارگرای اسلامی است که عموما تلاش می کنند رفتار زنان را عامل اصلی کنترل رفتارهای حاکم برجامعه تلقی کنند و در نتیجه با کنترل بر تن آنها به انواع مختلف ازجمله وضع قوانین پوششی، قوانین نابرابر جنسیتی و همینطور گسترش شعارهای جنسیتی، قدرت خود را بر تمامی افراد جامعه توسعه بخشند . قوانین نابرابر در اجتماع به همراه دیگر قوانین پوششی، باور سنتی نسبت به زن را مشروعیت می بخشد. تقویت کلیشه های جنسیتی : زنان در مرکز رفتارهای جنسی دیل اسپنسر در کتاب خود تحت عنوان نوشتن یا جنسیت می نویسد: «از زمان تولد با دو جنس زن و مرد بسیار متفاوت رفتار می شود ، به دو شیوه ی کاملا متفاوت آموزش می بینند و تفاوتها و اطلاعات متفاوتی برایشان فراهم می شود و بر طبق معیارهای کاملا متفاوتی سنجیده می شوند . معیارهای جنسیتی در دوجنس کاملا متفاوت است ،حتی وقتی که زن و مرد هر دو یک کار مشابه را انجام می دهند دو وجه کاملا متفاوت مبنای کارهایشان قرار می گیرد.» (12). در ایران هم این اتفاق می افتد دختر و پسر با دو دید کاملا متفاوت در خانواده هایشان بزرگ می شوند . زمانی که آموزش را فرا می گیرند با جدا سازی جنسیتی چه در بعضی از مفاهیم کتابهای درسی و چه در خانواده ها، دختر و پسر از همان آغاز درمی یابند که دو جنس از نظر شأن و منزلت اجتماعی باهم متفاوتند . اما نکته دیگر در آموزش و ترویج کلیشه های سنتی، قرار دادن زنان در مرکز تحریک جنسی مردان است که از همان سالهای اولیه نوجوانی به دو جنس آموزانده می شود . در همین نگرش است که زنان باید پوشانده شوند تا کمتر تحریک کننده باشند ، و در همین نگرش است که اگر به زنی تجاوز شود در واقع مقصر اوست . موی زنان در مرکز تحریک جنسی قرار می گیرد و به همین سبب است که از این دیدگاه، زنان، مردان را تحریک می کنند. بدین ترتیب کلیشه های جنسیتی علیه زنان بیش از پیش تقویت و باور پذیر می شود . زاهدی نیز بر این باور است که در دید اسلامی قدرت جنسی بدن زن و نگاه مرد به عنوان دو عامل اصلی عدم امنیت در اجتماع است. او می نویسد : " موی زنان دارای ویژگی های جنسی شد، در قوانین الهیات جای گرفت و توسط مردان دارای قدرت مذهبی و مقامات بلند مرتبه اجتماعی سیاسی شد . با مطالبی که این مردان از متون الهایت و قوانین بیرون کشیده بودند این ضرورت را توجیه کردند که موی زنان باید پوشانده شود و از روسری استفاده شود . در مرکز این توجیه، ضرروت کنترل قدرت جنسی زنان و در عوض نگاه مردان مطرح می شود و در نتیجه مسئولیت را تماما برعهده زنان می گذارد.» (زاهدی ، 76). اما تقویت کلیشه های جنسیتی تنها بعد از انقلاب اتفاق نیفتاد ، بلکه رفتارهای حکومتی در زمان شاه که با ارائه دادن الگوهای غربی سعی در مدرن کردن زن ایرانی داشت ، خود به نوع دیگری تبدیل به تصویر پردازی های کلیشه ای از زن شد. در این زمان هم زنان به عنوان ابژه های جنسی در تبلیغات ، در برنامه های شوهای تلویزیونی که به سبک غربی برپا می شد، تبلیغ می شدند . در فیلم هایی که در این زمان ساخته می شد زنان به عنوان نیروهای تسلیم پذیر ، شکننده که همیشه در احساساتشان شکست می خوردند و یا قربانیان لذت های جنسی مردان معرفی می شدند. زنانی که به سبک غربی در زمان شاه ارائه می شدند موجودیت فردی و استقلال هویتی نداشتند، بلکه ملغمه ای از تقلید مدل های غربی بودند که تصمیم داشتند در برابر نیروهای سنتی بایستند و مدرنیته را وارد فرهنگ ایرانی کنند که در نتیجه، نیروهای سنتی و مذهبی تاب دیدن این الگوها را نداشته و مدام آنها را به عقب می راندند . این الگوهای ارائه ی شده ی غربی نتوانست رضایت جامعه سنتی و مذهبی ایرانی را کسب کند، بلکه اتفاقاَ برعکس شد و آنها را علیه این الگوها شوراند. در همین درگیری میان مذهب و مدرنیته بود که هویت زن ایرانی که به دور از کلیشه های جنسیتی غالب بود توسط مبلغان و روشنفکران مذهبی آن زمان بازتعریف شد. گرچه این مسئله از لحاظ پوشش ظاهری تا حدی درمان شده بود اما بافت درونی کلیشه های سنتی و جنسی نسبت به زنان همچنان به قوت خود باقی مانده بود و در واقع گریزی از آن نبود. روشنفکران و منتقدان مذهبی حکومت محمدرضا شاه که در آن زمان ، سیاست های دولت شاه در خصوص زنان و برنامه ی مدرنیته ی حکومت پهلوی را یک امپریالیست فرهنگی می دانستند و مدام سعی در ارائه ی الگوهایی فرای این کلیشه ها داشتند باز هم نتوانستند برارائه ی کلیشه های جنسیتی از زنان چه در فرهنگ مردسالار سنتی و چه در قوانین اجرایی غلبه کنند، تصویرسازی آنها از زنان تنها به عنوان نیرویی بود که علیه استعمار غربی قد علم کرده بود ، این تصویر های ارائه شده ی به اصطلاح اسلامی و وطنی هنوز تسلیم کلیشه های غالب جنسیتی و سنتی در جامعه ایران آن زمان بود، در نتیجه نتوانست سال های بعد از انقلاب نیز به عنوان الگوی موفقی برای رهایی زنان از کلیشه های جنسیتی غالب عمل کند. همانطور که زاهدی می نویسد : «روحانیون محافظه کار شبکه ی وسیعی از مساجد را داشتند که از طریق آن می توانستند براهمیت نقش های سنتی زنان تبلیغ کنند.» ( زاهدی ،87) . بدین ترتیب واعظان و مبلغان مذهبی دست در دست روشنفکران مذهبی نهایتاَ به بسط کلیشه هایی دامن زدند که بعد از انقلاب به طور خودکار با ارائه پوشش اجباری به عنوان حجاب شرعی، این کلیشه سازی ها را به سرعت و به وسیله اهرمهای قهر دولتی بر حوزه عمومی، مسلط کردند. مفاهیم و تصاویری از زنان که قبل از پیروزی انقلاب به عنوان حامیان انقلاب معرفی می شدند اما بعد از آن به تدریج کارکرد هویتی و استقلال خود را با القاء قوانین نابرابر و به شدت تبعیض آمیز در بعد از انقلاب، از دست دادند. باور پذیری کلیشه های سنتی چه از طریق آموزش های ابتدایی و یا رسانه ای، تقویت شد . بدین ترتیب این باورهای سنتی و تحمیلی نه تنها ازمیان نرفت بلکه با اسلامیزه کردن هرچه بیشتر قوانین در ایران، به حجم و سنگینی لایه های آن افزوده شد و در نهایت، پیدا شدن موج جدیدی از کلیشه های جنسیتی و نهادینه شدن فرهنگ خشونت علیه زنان را در اعماق روابط اجتماعی را به همراه آورد. حکومت مذهبی و دولت وقت هم از امواج مخرب علیه زنان حمایت می کرد. حجاب اجباری : نهادینه کردن کلیشه های جنسیتی پوشش اجباری که بعد از انقلاب به تدریج به درون ساختارهای جامعه ی ایرانی راه پیدا کرد معنایی متفاوت با آنچه که در گذشته از پوشش و حجاب زنان رایج بود به خود گرفت. در ایدئولوژی سازی از تن زنان ، بدن زنان و مخصوصاَ موهای آنان به عنوان اصلی ترین مرکز تحریک جنسی و ناهنجاری های جامعه مطرح شد . در چنین بافتی بود که طبیعتاَ برای جلوگیری از بروز ناهنجاری های اجتماعی و همینطور جلوگیری از استفادۀ ابزاری از زنان ، پوشش به عنوان جایگزینی مناسب برای زنان ـ آن هم تنها زنان ـ ارائه می شود . اما پوشش اجباری نه تنها امنیت روانی و اجتماعی را فراهم نکرد بلکه مسائلی نظیر متلک گویی، آزار و اذیت جنسی زنان د ر خیابان ها و بعضاَ در محیط کار، و دید جنسیتی و کلیشه ای نسبت به زنان این بار شتاب و شکلی متفاوت به خود گرفت. موی زنان این بار نه تنها یک مسئله ی شخصی نبود ، بلکه بار مسئولیت تمامی ناهنجاریهای اجتماعی را بردوش خود می کشید . زاهدی در این خصوص می نویسد : " حجاب اجباری قسمتی از دستور کار حکومت در ایران بود تا هویت زنانه را به رسمیتی در آورد که از جانب حرکت های قانونی حمایت می شد .حرکت هایی که پوشش حجاب را به عنوان تزکیه اخلاقی تلقی می کردند" ( زاهدی ، 89). مروجان قانون حجاب اجباری سپس اینگونه توجیه می کردند که زنانی که بی حجاب باشند یا پوشش اسلامی مناسبی نداشته باشند مسلما در معرض خطر آزار جنسی و خشونت قرار خواهند گرفت . هر چند تسلط و گسترش این دید جنسیتی نسبت به زنان که آنان را در مرکز کنترل رفتارهای جنسی مردان قرار می دهد به معنای حفظ ارزش های اجتماعی رایج شده است اما به خودی خود، نگاه جنسیتی به زنان را به عنوان عاملان تحریک شهوت مردان، پُر رنگ می کند و همین دید جنسیتی است که از سوی نهاد های مذهبی، بی وقفه بازتولید و تقویت می شود و اگر اتفاقی در حوزه های اجتماعی بیفتند هم گناهش متوجه زنان است ،چرا که آنها هستند که تحریک کنندگان جنسی مردان می باشند و این گفتمان در سطح اجتماع خود به گسترش کلیشه های جنسیتی علیه زنان بیش از پیش دامن می زند . همانطور که مرنیسی می نویسد : " ترس از قدرت جذابیت جنسی زنان بر مردان هر وسیله ای را که می تواند مردان را علیه این قدرت زنان محافظت کند توجیه می کند" ( مرنیسی ؛31). و در جامعه ایرانی توجیه و وسیله ای برای اعمال زور در پوشاندن موی سر زنان و کنترل بر رفتارهای آنان می گردد . در سایه همین حجاب و توجیه قدرت و جاذبه جنسی زنان است که هویت زنان در هاله ای از ابهام و پیچیدگی فرو می رود، پوششی که نه به دلیل احترام به عقاید شخصی ، بلکه به دلیل تحریک نکردن مردان یک جامعه و حتی به معنی تأمین امنیت زنان در اجتماعی است که طی 33 سال، هرگز به دست نیامده است. قانون حجاب اجباری با آنکه در اوایل انقلاب برای زنان مشکلات جدی را به وجود آورده بود اما نتوانست آن ها را از حضور در محیط های اجتماعی باز دارد . از سوی دیگر حضور زنان در سطح اجتماع که پررنگ تر از گذشته شده، آنها را با چالش های فراوانی مواجه کرده است. زنان در چنین موقعیتی، هم باید بر کلیشه های جنسیتی جدید که آن ها را تنها در پوشش معنی دار می دید و نوعی دید اغواگری در صورت عدم پوشش مناسب به آنها می داد غلبه می کردند ، و هم به دلیل گسترش کلیشه های جنسیتی، مدام در معرض خشونت های جنسیتی و خشونت های کلامی همچون متلک گویی و یا عدم امنیت در محل کار، برخورد می کردند و باید روشهایی را در پی می گرفتند تا هرچه کمتر در معرض این رفتارها قرار بگیرند. عدم احساس امنیت در اجتماع که حتی بعضاَ از سوی خانواده ها حس می شد نهایتاَ به شکل گیری مکانیزم های کنترل هر چه بیشتر بر رفتار زنان تبدیل شده است. جایی که متلک ها و آزار های خیابانی، جزیی از تجربه های هر روزه ی زنان در جامعه ی ایرانی است و وقتی که این کلیشه ها حتی به درون رفتارهای خانواده راه یافته اند متاسفانه کنترل بر زنان در محیط های اجتماعی ، خانه و روابط دیگر، وجهی طبیعی پیدا کرده است. در واقع می توان گفت که کنترل زنان در محیط های اجتماعی نیز حاکی از همین مسئله ی دید جنسیتی به زنان است . کنترل زنان با هدف «ایجاد امنیت برای آنها»، از خانه توسط برادر ، همسر و پدر شروع می شود و تاسطح روابط اجتماعی و حوزه عمومی توسط دولت، گسترش می یابد تا جایی که کنترل بر تن زنان به صورت امری نهادینه در می آید و هر کس پیرو این رفتا ر نباشد به اصطلاح بی غیرت شناخته می شود . می توان گفت که ارائه ی الگوهای سنتی و کلیشه ای از زنان اجازه ی کنترل بر بدن زنان را می دهد به خصوص وقتی که برای توجیه حجاب اجباری آن ها را اغواگر و یا عامل تحریک مردان معرفی کنند . گسترش تعاریفی چون بد پوشش بودن، به نوعی گسترش رفتارهای جنسی در قبال زنان را دامن می زند و تجاوز به حقوق شهروندی آنان و نادیده انگاشتن حضور زنان در سطح اجتماع است . مادامی که پوشش اجباری نه به عنوان یک عقیده ی شخصی، بلکه به عنوان یک اجبار و با تبلیغ شعارهای مختلف از سوی قانون گذاران و نیروی انتظامی مطرح می شود سرعت گسترش و نگاه داشتن این کلیشه ها را در بستر اجتماع و در سطح روابط مختلف بیشتر می کند . با تبلیغ های گوناگون و همینطور معرفی کردن زنان و موی آن ها به عنوان اغواگران مردان و برهم زنندگان ارزش های اجتماع است که این کلیشه های جنسیتی نه تنها قدرت می یابند بلکه گسترده تر شده و حتی در سطح روابط عادی زنان هم نفوذ می کنند . ارزشهای اجتماعی نیز بر اساس همین سنت ها و ساختار کلیشه های جنسیتی تعریف می شوند، به همین دلیل است که در ایران زنان حتی با اینکه حجاب دارند اما از شر متلک های خیابانی و آزار و اذیت های جنسی در محیط کار، در سطح اجتماع ، در محیط های آموزشی و حتی در سطح خانواده در امان نیستند . در غرب هم هنوز کلیشه های جنسیتی از زنان وجود دارد که به صورت به ابژه در آوردن زنان در تبلیغات و یا مصارف تبلیغاتی و تجاری، این کلیشه سازی ها ادامه دارد اما مسئله این است که این کلیشه های جنسیتی تحت عناوین حجاب اجباری و به بهانه ی امنیت اجتماعی زنان از سوی نهادهای قانونی مدام تقویت و باز تولید می شوند . نتیجه ی حضور کلیشه های جنسیتی در سطح اجتماع روند برخوردها و وقایع سه دهه گذشته در ایران ثابت کرد که حضور و گسترش کلیشه های جنسیتی و تقویت کردن آن ها چه از سوی نهادهای حکومتی و چه از طریق زیرساخت های فرهنگی و سنتی، نتیجه مطلوبی بر وضعیت عمومی زنان ندارد. از سوی دیگر گسترش این کلیشه هاست که به گسترش و عمیق تر شدن قوانین نابرابر شدت می بخشد و در نتیجه تاثیرات نامطلوبی بر وضعیت زنان ایرانی می گذارد.. آن چیزی که زنان در ایران امروز، به عنوان بخشی از زندگی روزمره ی خود با آن می جنگند و مدام در چالش با آن هستند نتیجه ی گسترش همین کلیشه هاست که با تلق و باورهای مذهبی و سنتی عجین می شود و هر قدر که زنان در سطح روابط اجتماعی و فرهنگی پیشرفت می کنند اما همین کلیشه ها ، پیشرفت آنها را با مشکل مواجه می سازد . کلیشه های جنسیتی هستند که در جامعه ی مردسالار و سنتی چون ایران مجوز تجاوز جنسی، هتک حرمت، متلک پرانی، بازداشت زنان به جرم بدحجابی، محکوم کردن زنانی که قربانی تجاوز بوده اند، حمله به میهمانی ها و پارتی های خانوادگی و دیگر آزارهای جنسی را سبب می شوند . همین کلیشه ها هستند که باعث دور شدن زنان از کرامت و هویت حقیقی خود و در نتیجه سردرگمی برای یافتن هویت از دست رفته ی خود می شوند . همانطور که امروزه می بینیم با وجود سختگیری های پوششی که عموماَ با زور و خشونت دولتی ـ آن هم تنها برای زنان ـ اجرا می شود اما نسل جدید هنوز حاضر به پذیرفتن این نوع پوشش نشده است. نسل جدید دختران ایرانی میان هویتی که از سوی اجتماع و باورهای سنتی و دولت دینی القاء می شود و الگوهایی که از غرب و از طریق ماهواره و اینترنت و سایر وسایل ارتباطی می بینید سردرگم شده اند . فشار کلیشه های سنتی و جنسیتی بر زندگی و روابط خصوصی نسل جوان که حتی در بنیان نهاد های اجتماعی و رفتارهای فرهنگی رخنه کرده است و درگیر شدن نسل جوان، بویژه دختران جوان، با مدلهای ارائه شده ای (که گاه صرفاَ الگوی مبارزه با این کلیشه ها هستند) موجب پیدایش این بحران و سردرگمی شده است . نسلی که برای ایستادن در مقابل القاء باورهای کلیشه ای و مذهب دولتی شده، راه گریز خود را در گم کردن هویت کنونی و در نتیجه توسل به الگوهای تقلیدی (و نه خودباورانه و مستقل) یافته است، و گاهی حتی برای فرار از کلیشه ها ی تحمیل شده سنتی ، به طور ناخودآگاه، به گسترش کلیشه های غیرمتعارف هم دامن می زند . متاسفانه متصدیان حکومتی و همینطور مبلغان مذهبی بدون در نظر گرفتن اینکه اکنون زنان بخش وسیعی از جمعیت پویای اجتماعی ایران امروز را تشکیل می دهند هنوز اصرار بر بازتولید این نگرش های تبعیض آمیز جنسیتی به زنان دارند و همین اصرار این آقایان و انکار نسل جدید و زنانی که به نوعی سرکشی در مقابل پوشش اجباری را انتخاب کرده اند، به گسترش این بحران دامن زده است . وضع مقررات و قوانین تبعیض آمیز هم به مانند برخوردهای خشن به پوشش زنان، و همینطور جداسازی و تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها و مراکز آموزشی، واقعاَ مشکلی را درمان نکرده بلکه مشخصاَ بحران هویتی زنان و مردان نسل جوان را نیز شدت بخشیده است. اما گسترش این نگره ها و کلیشه های جنسیتی تنها مختص به روابط و حوزه های فرهنگی خاص و یا در محیط های آموزشی نیست بلکه حضور زنان در چرخه ها ی اقتصادی و تولیدی را نیز با مشکل مواجه می کند و بسیاری از خانواده هایی را که زنان نان آور خانه هستند در وضعیت دشوار معیشتی قرار می دهد . مسئولان، واعظان و مبلغان مذهبی به جای آنکه نتیجه ی تمامی رفتارها از جمله تجاوز و خشونت های جنسی در خیابان ، محل کار، و در محیط های آموزش و تحصیل را بر گردن پوشش زنان بیندازند بهتر است که به رفتار خود بنگرند و با وضع قوانین نابرابر و تبلیغات کلیشه ای علیه زنان به این نوع خشونت و گسترش کلیشه ها دامن نزنند . علاوه بر این، حضور کلیشه های جنسیتی حتی گاهی در میان مردان تحصیلکرده که هنوز تحت تأثیر آموزه های سنتی و مذهبی هستند نتیجتاَ منجر به بروز خشونت علیه زنان در کانون خانواده می شود. بسیاری از این خشونت ها نامحسوس اند، اما حضور پُر قدرت کلیشه های جنسیتی را می توان حتی در سطح روابط عادی افراد هم دید که مدام تقویت می شوند. شاید به نظر برسد که این کلیشه ها آن قدر در فرهنگ و سنت مردسالار جامعه ما نهادینه شده اند که رهایی از آنان به سختی امکان پذیر است، اما به باور من می توان به راههایی مسالمت آمیز و خردمندانه برای تعدیل و اصلاح و یافتن بدیل های جایگزینی اندیشید که تا حد امکان، حرکت زنان در اجتماع را تسهیل کرد و از خشونت ها کاست. از سوی دیگر بازشناسایی و کشف ظرفیت ها و راه های جدید لااقل می تواند بر رشد مخرب و بی رویۀ این کلیشه ها تا حدودی مانع ایجاد کند و از انرژی و فعالیت و کارآیی آنها بکاهد و در نتیجه تعاریف و مدل های جدید از حضور زنان در جامعۀ امروز، به روند بی هویتی و سردرگمی آنان منتهی نشود. ــ به این امید. پی نوشت : 1- http://www.iranzanan.com/women_studies/cat_17/001541.php منابع : پشمی ، منیر. جنسیت و مفاهیم آن http://www.iranzanan.com/women_studies/cat_17/001541.php حسینی ، مریم . ریشه های زن ستیزی در ادبیات کلاسیک فارسی . نشر چشمه ، 1388. Spender , Dale . The Writing or the Sex?, Or, Why You Don't Have to Read Women's Writing to Know It's No Good . Pergamon: New York ,1989. Zahedi, Ashraf. “Contested Meaning of the Veil and Political Ideologies of Iranian Regimes” . Journal of Middle East Women's Studies. 3, no. 3 (fall 2007) : 75-98.
|
||||