شش نگاه به سياست خارجی
مزدک ليماکشی
۱۸ نوامبر ۲۰۱۱ - استکهلم
mazdaklimakeshi@yahho.se
تقديم به دکتر کاظم علمداری ستيز با غرب و آمريکا بر ضد منافع
ملی مردم ايران است
تجربه منفی تاريخی از هجوم و دخالت
خارجی ما را به آن جا کشانده که اعتماد خود به داشتن مناسبات عادلانه
با ديگر کشورها را از دست بدهيم. شکست در برابر روسيه تزاری، تن دادن
به قراردادهای خفت بار، از دست دادن مناطقی از ايران، دخالتهای دولت
استعماری بريتانيای کبير و در پی آن نقش منفی ايالات متحد آمريکا در
کودتای ۲۸ مرداد وضع را از آن چه که بوده بدتر نموده و حمايت غرب از
عراق در جنگ نيز مزيد علت شده و اين همه به نوبه خود راه را برای اتخاذ
يک سياست خارجی مبتنی بر منافع ملی مردم ايران دشوار ساخته است. در
باره سياست خارجی در ميان ما ايرانيان شش نوع نگاه و سياست وجود دارد
که هريک علل و توجيحات خود را دارد. پرداختن به اين بحث در شرايط کنونی
که سياست ضد غربی جمهوری اسلامی کشور ما را در خطر حمله نظامی خارجی
قرار داده، از اهميت دو چندان بر خوردار میسازد.
۱. نگاه و
سياست موازنه منفی
نگاه و سياست اول مبتنی بر موازنه منفی
است که دکتر مصدق واضح آن بود. اين نگاه و سياست در شرايطی که کشور ما
زير فشار اتحاد شوروی از شمال و بريتانيای کبير از طرف جنوب بود و دولت
مصدق در داخل نيز زير فشار حزب توده ايران از يک طرف و نيروهای ارتجائی
و طرفداران انگلستان از طرف ديگر بود امکان ظهور پيدا کرد. اين سياست
به مرور زمان کم رنگ تر شده و با آغاز جنگ سرد و ايستادن ايران در کنار
آمريگا جای خود را در اساس به يک سياست ضد غربی از يک طرف و سياست ضديت
با غرب و شرق که بعدها سياست نه شرقی نه غربی نام گرفت سپرد. سياست
موازنه منفی در اساس خود به معنی داشتن روابط دوستانه با غرب از يک طرف
و اتحاد شوروی از طرف ديگر بود. سياست موازنه منفی در افکار بخشی از
ايرانيان تا کنون نيز وجود دارد ولی در يکی دو دهه اخير بر آمدی سياسی
نداشته و در باره آن در مطبوعات و رسانههای جمعی کمتر گفتگو شده و
میشود.نيروهای ملی و خصوصا جبهه ملی ايران، حزب ملت ايران و نهضت
آزادی ايران و برخی ديگر از جريانات هواداران دمکراسی همواره ضمن
پایبندی به استقلال ملی هر یک به درجاتی خواهان روابط دوستانه با
دمکراسیهای غربی بودهاند و به همين دليل هم زير فشارهای تبلیغاتی حزب
توده ايران و گروها و دستهجات طرفدار خمينی و سپس خامنهای بوده و
هستند. اتهام اين گروها اين است که لیبرال و طرفدار سازش با غرب و
آمريکا هستند.
۲. دشمنی با غرب
نگاه دوم مبنی
را، بر دشمنی با غرب استوار میسازد. اين نگاه پس از کودتای ۲۸ مرداد و
اوج گيری دخالت آمريکا در ايران و تبديل شدن ايران به نوعی ژاندارم
آمريکا در منطقه از يک طرف و برخورد حزب توده ايران به آمريکا هم به
دلايل ايديولوژيک و هم به دليل جبگ سرد بين بلوک شرق و غرب امکان وجود
يافت. سياست ضد غربی و ضد آمريکائی تا حد زيادی پديدهای متعلق به
گروههای چپ گرا میباشد اما بخشی از نيروهای مذهبی با گرايشات برابری
طلبانه نيز از اين سياست پيروی میکردند که سازمان مجاهدين خلق و برخی
نيروهای ملی مذهبی از آن جمله بودند. همه رژيمهای کمونيستی و يا
رژيمهايی که متحد اتحاد شوروی بودند سياستی ضد غربی داشتند. نقطه
مشترک همه اين گروهها و رژيمها هم دشمنی با غرب و هم دشمنی با
دمکراسی و رژيم پارلمانی بوده است. گروهبندیهای اسلامی در ضديتشان با
غرب با گروهای چپگرا مشترک بودند و يک دليل بزرگ حزب توده ايران برای
همکاری و اتحاد با خمينی و يا خط امام ضديت بی پايان خمينی با غرب بود.
حزب توده ايران با بزرگ نمايی خطر نظامی آمريکا تلاش میکرد که خمينی
را به اتحاد با اتحاد شوروی بکشاند و به همين دليل هم شعار "خطر حمله
نظامی آمريکا فوری و جدی است متحد شويم" شعار مزکزی حزب توده ايران در
زمينه سياست خارجی بود. حزب توده ايران هم واضح تئوریهای ضد
امپرياليستی و هم سياستهای ضد غربی از يک طرف و مبلغ ضديت با
ليبراليسم و دمکراسی در ايران بوده و میباشد.
۳. نه شرقی نه
غربی، جمهوری اسلامی
نگاه و سياست سوم "نه شرقی، نه غربی
جمهوری اسلامی" است. گروهای اسلامی و در وجه غالب طرفداران خمينی هم
دشمن غرب و هم دشمن شرق بودند. اين گروه بندیها هم مخالف کمونيسم و هم
مخالف دمکراسی بودند. سياست نه شرقی نه غربی در طی ۳۳ سال دچار تغيرات
بزرگی شده و اکنون سران رژيم جمهوری اسلامی از متحدين چين کمونيست،
روسيه، کره شمالی، کوبا و... هستند. اکنون ديگر سياست ضديت با غرب و
ضديت با دمکراسی اساس سياست خارجی جمهوری اسلامی را تشکيل میدهد. در
واقع امر میشود گفت که سياست نه شرقی، نه غربی به خاک سپرده شده و در
عوض جمهوری اسلامی سياست ستيز با ايالات متحده آمريکا را به نفع خود
دانسته و منافع ملی مردم ايران را بر منافع حفظ نطام ترجيح داده و
ادامه حکومت به هر قيمتی را اساس قرار داده است. در واقع شعار خامنهای
و طرفدارانش در لظه کنونی نه غربی نه غربی است.
۴. بلوک
گرایی
شيفتگی و وابستگی به غرب يا شرق هم در نگاه و سياست
برخی از گروههای ايرانی خود را نشان میدهد. در اين نوع نگاه و انديشه
به گونهای مکانيکی اين تصور تبليغ شده و يا میشود که اگر ما تعلق به
اين يا آن بلوک داشته باشيم مشکلات ما حل خواهد شد و ما میتوانيم
پيشرفت کنيم. در اين زمينه، نگاه و سياست همبستگی با اتحاد شوروی و قطع
روابط با امپرياليسم آمريکا و يا نگاه و سياست همبستگی با آمريکا و عمل
کردن به سياستهای منطقهای آمريکا را میتوان نام برد. هستند گروهها
و دستهجاتی که در اين زمينه تا آن جا به پيش میروند که از حمايتهای
دائمی قدرتهای خارجی استفاده نموده و در صفوف نيروهای هوادار دمکراسی
اغتشاش و تفرقه ايجاد میکنند و اين امر به نوبه خود زمينه را برای
نفوذ عوامل رژيم برای تخريب اپوزسيون فراهم میسازد. در اين ديدگاه همه
آنهايی که با بلوک شرق و يا جهان کمونيستی مخالفتی داشتند و يا دارند
طرفدار و يا وابسته به غرب تلقی میشدند و همه آنهائی که با آمريکا
مخالفت میورزيدند يا میورزند طرفدار و حامی کمونيسم قلمداد شده يا
میشوند. در اين ديدگاه دنبا به طرفداران خير و شر مطلق تقسيم میشوند،
متحد خير و دشمن شر اين است شعار اين گروهها. در اين ديگاه از يک طرف
غرب شر مطق و از طرف ديگر شرق شر مطلق قلمداد میشود و راه وسطی وجود
ندارد.
۵. همکاری با دمکراسیهای جهان
نگاه و
سياست چهارم طرفدار همکاری با غرب و کلا دمکراسیهای موجود در جهان
است. اين نگاه و سياست منافع ملی مردم ايران را بويژه در همکاری با غرب
امکان پذير میبيند. در اين ديدگاه يکی از شاخصهای ايجاد دمکراسی
همکاری با دمکراسیهای جهان و بويژه دمکراسیهای غربی میباشد. البته
اين بدان معنی نيست که همه کشورهايی که با غرب مناسبات خوبی دارند
دارای يک رژيم دمکراسی پارلمانی هستند. اما میتوان قطعا گفت که اکثريت
قريب به اتفاق دمکراسیهای موجود مناسبات خوبی با دمکراسیهای غربی
دارند. در اين ديدگاه همکاری با غرب به معنای وابستگی به غرب قلمداد
نمیشود. در اين ديدگاه داشتن مناسبات خوب و دوستانه با غرب به معنی از
دست دادن اسقلال خود نيست. با اين ديد، هند، اندونزی، ترکيه، مالزی و
بسياری ديگر از کشورها مناسبات دوستانه با غرب دارند و مستقل هم هستند.
در اين ديدگاه دوستی و همکاری با ديکتاتوریهای موجود در جهان مورد
پرسش قرار میگيرد و دوستی و همکاری با دمکراسیهای جهان در مرکز توجه
میباشد. اما همزمان داشتن مناسبات خوب و مسالمت آميز با همه کشورهای
عضو سازمان ملل و خصوصا مناسبات با کشورهای همسايه به خاطر حفظ منافع
ملی مردم ايران مورد توجه میقرار میگيرد. ارزيابی و بر آورد حاميان
اين ديگاه آن است که تائين کننده سياستهای جهانی دمکراسیهای موجود
هستند و سه کشور دارای حق رای در شورای امينت سازمان ملل " آمريکا،
انگليس و فرانسه" هستند که به همراه ديگر دمکراسیهای جهان تائين
میکنند که چگونه مسائل جهانی بايد حل و فصل شود. چين يک ديکتاتوری
خونين قلمداد شده و از روسيه بعنوان کشوری غير قابل اعتماد در روابط
بين المللی نام برده میشود. در اين ديدگاه استقلال به دو معنی، درک و
فهميده میشود. استقلال مردم برای تائین سرنوشت خود از طريق بر گزاری
انتخابات آزاد و تصميم گيری مستقل نهادهای انتخابی مردم برای حفظ
منافع ملی و حفظ استقلال ايران. در اين ديدگاه حکومت موجود نه يک حکومت
مستقل بلکه حکومتی ديکتاتوری و استبدادی است که ۳۳ سال است که منافع
ملی مردم را زير پا گذاشته، کشور ما را عقب مانده نگه داشته، با سر
کوب، کشتار، جنگ و با ايجاد تنش و بحران ما را از جامعه جهانی منزوی
ساخته است. در اين ديدگاه جهان به خیر و شهر تقسيم نمیشود. آن چه
معیار است حقوش بشر و منافع ملی مردم ايران است و منافع ملی ما ايجاب
میکند که ضمن حفظ استقلال با تعریفی که گفتم با دمکراسیهای جهان و از
جمله و بويژه دمکراسیهای غربی رابطه خوبی را سازمان دهيم. نه ما عاشق
چشم و ابروی غربیها و نه غربیها عاشق چشم و ابروی ما هستند. آن چه
معیار است منافع دو جانبه و چند جانبه ماها در دنيای واقعی موجود است.
ثمره اتحاد با چین، روسیه، کره شمالی، حزب الئه و حماس ادامه همين
دیکتاتوری و استبداد موجود در کشور ما میباشد.
۶. تکيه به
قدرتهای خارجی برای کسب قدرت
نگاه ششمی طی ۳۰ سال اخیر به
دیگر نگاهها و سیاستهای موجود در سیاست خارجی اضافه شد که بر بغرنجی
اوضاع بيش از پيش افزوده است. واضح این سیاست مسعود رجوی رهبر سازمان
مجاهدین خلق است در این نگاه منافع گروهی بر منافع ملی به صراحت ترجیح
داده میشود. ابتدا سازمان مجاهدین با صدام حسین که با ایران در جنگ
بود و دستش به خون جوانان ایران آغشته، متحد میشود و درست وقتی رژيم
صدام توسط امریکا سرنگون و کشته میشود، مجاهدين همه تلاش خود را بکار
میگيرد که حمايت همه جانبه دولت آمريکا را بدست آورند.. در اين ديدگاه
و سياست نه منافع ملی و نه منافع ایجاد دمکراسی نقشی بازی نمیکند و
صرفا کسب قدرت به هر قيمت در مرکز توجه قرار میگیرد. در اين نگاه و
سياست برای گروههای ديگر ايرانی جايی و جود ندارد و بدست آوردن قدرت
توسط قدرتهای خارجی در مرکز همه فعاليتهاست
نتيجه گيری
سياست موازنه منفی در دهه ۲۰ و ۳۰ عملکرد مثبت داشته اما در
ادامه کارآيی خود را از دست داده است. سياست نه غربی نه شرقی نيز
مدتها است که به خاک سپرده شده است. بلوک گرايی با شکست بلوک شرق به
تاريخ سپرده شده و جايی در سياست امروز جهان ندارد. اتکا به يک کشور
خارجی برای کسب قدرت هر چند در جهان معاصر کماکان عملکرد دارد اما در
مورد کشور بزرگی به مانند ايران امکان موفقيت برای چنين گروهی در حد
صفر است. تجربه مجاهدين که میخواستند به کمک صدام قدرت را بدست گيرند
از آن نشان دارد که اين سياست در مورد ايران شکست خورده است. سياست
دشمنی با غرب که توسط جمهوری اسلامی و تعدادی از گروههای چپ گرا به
پيش برده میشود نيز ديگر بسيج کننده نيست و مردم ايران گرایش به روابط
با غرب دارند و از سياستهای چین و روسیه در حمایت از حکومت استبدادی
بیزارند. درجهان به هم پيوسته کنونی همه کشورها نياز به همکاری برای
پيشرفت دارند، روسيه و چين که سياستی مغاير با سياست غرب و آمريکا
دارند بيشترين روابط اقتصادی با غرب را دارا میباشند و بيشتر و بيشتر
در سياست و اقتصاد بينالمللی ادغام میشوند و جالب اينکه چين و روسيه
بيشترين سود را از آمريکا ستیزی رژیم اسلامی میبرند.
داشتن
سياست مستقل در جهان معاصر به مفهوم همگرايی با جهان به هم پيوسته و
همکاری با همه کشورهای عضو سازمان ملل میباشد. اگر ما میخواهيم به
دمکراسی برسيم در وحله اول بايد مناسبات خود را با دمکراسیهای جهان
روشن سازيم. بدون داشتن رابطهای دوستانه با دمکراسیهای موجود و خصوصا
دمکراسیهای غربی امکان ايجاد دمکراسی در ايران میسر نخواهد شد.
اگر همه گروههای ايرانی منافع ملی را در مرکز توجه قرار دهند و
دست از ضديت با غرب و يا شرق بر دارند و همچنين از اتکا به ديگر کشورها
برای رسيدن به قدرت پرهيز کنند، به يک ديگر نزديکتر شده و قادر خواهند
شد که مدافع استقلال کشور خود باشند.
سران رژيم اسلامی مسئول
انزوای ايران و مسئول ايجاد بحران و تنش در روابط بينالمللی هستند و
تا زمانی که آنها دست از سياست خارجی ايران بر باد ده بر ندارند کشور
ما در خطر حمله نظامی خارجی خواهد بود. سران رژيم اسلامی ادامه حیات
خود را در ستیز با غرب و خصوصا با آمريکا میبيند. فشار همه جانبه به
رژیم برای بهبود روابط با غرب و خصوصا آمريکا به نفع مردم ايران بوده و
همچنين از خطر يک رویا روئی همه جانبه و ايجاد جنگ نیز جلوگیری میکند.
ما باید هم در سطح اپوزسيون و هم نیروهای درون و پیرامون حکومت که
داشتن مناسبات با غرب و آمريکا را در خدمت منافع ملی مردم ایران
میدانند بخواهیم که حکومت را برای قبول مذاکرات مستقیم با آمريکا زير
فشار قرار دهند.
برای جلوگيری از ايجاد جنگ بر عليه ايران سران
رژيم بايستی در دو سطح دست به سازش بزنند. سازش با مردم از طريق بر
گزاری يک انتخابات آزاد و سازش در سطح جهانی از طریق پابان دادن به
ضدیت با غرب و آغاز مذاکرات مستقیم با آمریکا.
از: ايران امروز
|