|
|
|||
ای رهبر فرزانه ويران کردی خانه بيژن صفسری اميد داشتن به تغيير رويهی حاکمان از سوی کسانی که گمان دارند میتوان با پند و اندرزهای عارفانه عقلانيت را در چرخهی قدرت نظام تثبيت نمايند دردآور است چرا که با نوشتن چنين نامههايی سعی در القای اين باور غلط در بين آحاد ملت را دارند که میتوان باز هم به اين نظام سلطهجو اميد داشت می گويند اگوست کنت پدر علم جامعه شناسی بر اين باور بود که نبايد انتظار داشت ، در هنگام مرگ يک نظام، سامان اجتماعی و نيز فکر تازه ای يکباره سر برآورد. «گذار از يک نظام اجتماعی به نظامی ديگر، هرگز نمی تواند پيوسته و مستقيم باشد.» در واقع، از نظر کنت تاريخ بشر با دوره های متناوب "ارگانيک" و "بحرانی" مشخص می شود. در دوران ارگانيک، استواری اجتماعی و هماهنگی فکری برقرار است و بخش های گوناگون هيئت اجتماعی در توازن به سر می برند. برعکس در دوران بحرانی پايه های يقينهای کهن سست شده و سنت ها بی اعتبار می شوند و هيئت اجتماعی دست خوش عدم توازن بنيادی می شود. اما اين دوره ها که عميقاً بی آرامند، پيش درآمد ضروری يک وضع ارگانيک تازه به شمار می آيند. «هميشه يک وضع نابسامان انتقالی وجود دارد که دست کم چند نسل به درازا می کشد و هرچه اين وضع بيشتر به درازا کشد، وضع تازه بعدی بهگونه ای کامل تر ساخته و پرداخته خواهد شد.» در تمام سال هايی که انقلاب ۵۷ با ارمان هايی که هرگز محقق نشد ، به بيراهه رفت ، سينه سوختگانی از نسل انقلاب ۵۷ بودند که با هشدار و مخالفت های منطبق با قانون اساسی، سعی دراصلاح نظام را داشتند و گمان می کردند می توان آب رفته از جوی را به مسير خود باز گردانند بخشی از اين گروه که به اصلاح طلبان مشهور گرديدند در تلاش برای اصلاح امور به موفقيت هائی هم دست يافتند اما به رغم هشت سال زمامداری و دراختيار داشتن دو قوه ، نه تنها نتوانستند عقلانيت را در حاکميت نظام ولايی تثبيت کنند بلکه امروز خود از زمره فتنه گرانی محسوب می شوند که از دايره تصميم سازان حکومت ولايی رانده و مطرود شده اند، اما با اين همه کما کان با خوش خيالی و با شرط و شروط گذاشتن برای قدرت مداران، خاصه شخص رهبری نظام اميد به بازگشت در چرخه قدرت را دارند از سوی ديگر ما گروهی هم وجود دارند ، بی آنکه قصد حضور در چرخه قدرت را داشته باشند، تنها از سر احساس مسئوليت شرعی قصد آن دارند تا با پند و اندرز تغيری در نوع نگرش و بينش زمامداران قدرت طلب نظام ايجاد نمايند که بارزترين آنها محمد نوری زاد است که کمی ديرتر ازديگر همفکران امروز خود ، پی به بيراهه رفتن انقلاب و رهبری نظام برده است اما با اين همه ، ازسر باور رسالت شرعی که در خود احساس می کند لحظه ای از پای ننشسته و به رغم چندين بار بازداشت و حبس، همه هم و غمش را در پند و اندرز دادن به رهبری نظام نهاده و تلاش می کند با سخن عارفانه به مراد ديروز خود بگويد: ای رهبر فرزانه ويران کردی خانه. ماجرای نامه های آقای نوری زاد به رهبری همانند سريال های تلويزيونی سيمای جمهوری اسلامی مملو از پند و اندرز است و نقل آن حکايتی را می ماند که می گويند وقتی اميرکبير پس از سال ها خدمت به ناصرالدين شاه عاقبت مورد خشم و غضب شاه قرار گرفت و به کاشان تبعيت شد در راه به مامور انتقال خود گفته بود من اشتباه می کردم که گمان داشتم مملکت، وزيران عاقل می خواهد، خير ، مملکت پادشاه عاقل می خواهد، حال حکايت نويسنده نامه های سريالی به رهبری نظام است که تا کنون با نوشتن ۱۴ عريضه به شخص اول نظام جمهوری اسلامی رکورد دارپند های عارفانه به اين رهبر فرزانه است بی انکه تاکنون اين وجيزه ها تغييری در روش زمامداری او ايجاد کرده باشد. می گويند شناخت و درايت و درک به موقع و ايضا شهامت عمل به مصلحت است که نام زمامداران را در تاريخ ثبت می کند ، يعنی خصايصی که در هيچ يک از تنگنا ها وبزنگاه های حساس عمر سی و چند ساله ی نظام ولايی ، از سوی اداره کنندگان امور کشور مان ديده نشده و برای اثبات اين گفته نيز ، صد ها نشانه وجود دارد که گرفتار آمدن امروز ما در گرداب تحريم ها و جنگی که سايه ترس را در دل ملت جان به لب رسيده ايران نهاده است از جمله نمونه های بی درايتی زمامداران امروز اين گستره تاريخی است که در اين ميان ماجرای تهديد های اخير جامع بين الملل و بيم حمله بيگانگان به مام وطن وايضا مصلحت انديشی رهبری نظام در مقابله با اين بلای خانمانسوز خود حکايتی است شنيدنی که بی شک مهمترين سند بی کفايتی زمامداران امروز اين اب و خاک برای نسل اينده خواهد بود. از آغاز خشم جامعه بين الملل و شروع تهديد هائی که از آن بوی جنگ و ويرانی به مشام می رسد تا کنون دو تحليل وجود داشته که در هيچ يک از اين دو تحليل نشانی از درايت و درک به موقع و مصلحت انديشی زمامداران در مقابله با اين تهديدات ديده نشده است . ابتدا تا چندی قبل در ارتباط با احتمال وقوع جنگ، اکثر قريب به اتفاق تحليل ها بر اين منطق استوار بود که احتمال حمله به ايران بنا بر دلايلی که بسيار موجه و قابل قبول هم به نظرمی امد، غير ممکن است و جز بلوف و شانتاژ سياسی آن هم از سوی زمامداران حاکم بر کشورمان توهمی بيش نيست و برهمين باور هم مقاله ها و تحليل های بسيار ی نوشته شد ، اما ناگهان در اثر وقوع حوادثی چون انفجارهای پی درپی اخير در پايگاه های نظامی وترور چند دانشمند هسته ای و کشته شدن دوسردار سپاه و ايضا ماجرای سقوط هواپيمای بی سرنشين آمريکايی در افغانستان وسپس تصاحب ان توسط سپاه پاسداران ، منجر به تحليل های تاز ه ای گرديد که نه تنها ديگروقوع جنگ را اجتناب ناپذير می نماياند بلکه گروهی را که تا پيش از اين، احتمال وقوع هر گونه حمله به ايران را غير ممکن می دانستند بر اين باور رساند که به صراحت شروع جنگ ديگری را اعلام نمايند و دراين ميان صرف نظرازدرست و يا غلط بودن اين تحليل ها باعث شگفتی است اتخاذ تصميم های به دور از منطق زمامداری، حاکمان امروز اين کهنه ديار است که با همه ادعای فراست نداشته خود مرتکب اشتباهات جبران ناپذيری شده اند که نه تنها تماميت ارضی اين آب و خاک را به خطر انداخته بلکه مهر تائيد بر بی کفايتی خود زده اند طرفه آنکه، اميد داشتن به تغيير رويه حاکمان از سوی کسانی که گمان دارند می توان با پند و اندرزهای عارفانه عقلانيت را در چرخه قدرت نظام تثبيت نمايند دردآور است چرا که با نوشتن چنين نامه هايی سعی در القا اين باور غلط در بين آحاد ملت را دارند که می توان باز هم به اين نظام سلطه جو اميد داشت و اين در حالی است که اتخاذ راه کارهای جاهلانه و به دور از درايت رهبری در مقابله با همين حوادث و تحولات اخير، گواه بر اين ادعاست که نرود ميخ آهنی، در سنگ. تا نگوئيد به کدام سند و مدرک ، فتوای رهبری در خصوص انتخابات پيش رو را نمونه می آورم که اقرار به اشتباه مخالفان خود را شرط حضور در انتخابات فرمايشی دانسته است در حاليکه با توجه به شرايط منطقه و موج سنگينی که بهار اعراب به راه انداخته و جنبش های اجتماعی منطقه خاورميانه را در مرکز توجه جهانی قرار داده است يک تغيير اساسی در جهت گيريهای داخلی کشور موجب تضعيف اجماع جهانی عليه ايران ميگردد و برگزاری يک انتخابات آزاد با مشارکت همه گروههای سياسی اجتماعی فرصت مغتنمی را به بار می آورد. جاهلان را نيست
آگاهی ز حال خويشتن از: گويا
|
||||