گلشیفته و کشتی تایتانیک نظام

مجيد محمدی

2012-01-20

اقدام گلشیفته فراهانی در انتشار عکس و فیلمی نیمه عریان به گونه‌های متفاوتی تعبیر شده است: جلب توجه، خودنمایی و ترویج خود برای گرفتن نقش در فیلم‌های هالیوودی، خلاف عفت، سوء استفاده از بدن خود برای جهانی شدن، مقابله با تابوهای رایج، خط شکنی یکی از زنجیر شدگان در مقابله با سرکوب زنان، عکس العملی در برابر جور و جفایی که بر وی و همنسلانش در جمهوری اسلامی رفته، عدم مسئولیت در برابر همکاران سابق در سینمای ایران و... بسیاری اقدام او را ستوده و بسیاری نیز مذمت کرده‌اند. اما پرسش اصلی همان است که پدرش، بهزاد فراهانی، می پرسد: "چرا دختر من باید دست به چنین کاری بزند؟"

این حرکت در شرایط موجود فراتر از معنایی که خود گلشیفته در ذهن داشته و فراتر از عکس العمل‌های مثبت و منفی و انکارها، در این زمان هویتی مستقل یافته و هیچ چیز نمی تواند معنای انتشار این تصاویر را در حوزه عمومی از آنها اخذ کند. حتی برداشتن این تصاویر از سایت‌ها زمان را به عقب بر نمی گرداند. این تصاویر نیز همانند تصاویر جان دادن ندا، سخنرانی خمینی در بهشت زهرا، گل‌ خداداد عزیزی به تیم استرالیا، و آزاد شدن خرمشهر بخشی از خاطره جمعی ما خواهند بود و باید تلاش کنیم آنها را در متن و سیاق خود بفهمیم.

تغییر روش مبارزه

پیش از انقلاب سال ۵۷، برخی از جوانان ایرانی (راست و چپ، مذهبی و مارکسیست) برای مبارزه با استبداد روزه می گرفتند، بر تن خویش شلاق می زدند، با چند خرما برای روزها به کوه می رفتند، از ارتباط وسوسه انگیز با جنس مخالف پرهیز می کردند و حتی پسران به صورت زیبای دختران نمی نگریستند و به طور خلاصه خود را از بسیاری لذائذ زندگی محروم می کردند تا خود را برای مبارزه با رژیم استبدادی آماده کنند. بعد همین جوانان، فوج فوج و صدها و هزاران، خود را در کوچه و خیابان و سپس جبهه‌های جنگ در برابر تیر مستقیم قرار دادند تا خلوص و صداقت و استقامت خود را در رسیدن به هدف به نمایش بگذارند. آنها با کشور و مردم خود کردند آنچه کردند و مرگ باوری و ضدیت با عشق و شادی و زیبایی و رنگ و موسیقی را به میراث گذاشتند.

اکنون پس از بهار عرب بسیاری از خود می پرسند چرا معترضان ایرانی پس از کمتر از صد کشته در سال ۸۸ به خانه های خود برگشتند در حالی که معترضان سوری تا کنون بیش از پنج هزار کشته داده و هنوز از مبارزه دست نکشیده‌اند.

پاسخ در نوع نگرش نسل امروز است. آنها می خواهند حکومت موجود ساقط شود تا از زندگی و همه زیبایی‌هایش لذت ببرند و کسی در خانه و خیابان و محیط کار آنها را کنترل نکند. اما برای این هدف کسی نمی خواهد از لذائذ کوچک خود حتی سفر دو سه روزه به کنار خزر بگذرد چه برسد به آن که خود را به کشتن دهد. این نسل روش‌های خود را برای مبارزه خلق کرده است: موسیقی زیر زمینی، گرفتن فیلم از خود به هنگام رقصیدن بر روی سقف اتومبیل یا کنار دریا یا پادگان، باز کردن صفحه فیس بوک و پر کردن آن با انواع خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های اشتها برانگیز و عکس‌های بی حجاب خویش، ارسال تصاویر زیبای مدل‌های لباس به دوستان و نمایش زیبایی‌های زندگی که یکی از آنها پیکر زیبای گلشیفته است. چه کسی سه دهه پیش فکر می کرد یکی از محبوب ترین برنامه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای (در شبکه من و تو) یک برنامه آشپزی باشد و تلویزیون دولتی نیز همان را نسخه برداری کند؟ این نسل با همین زندگی باوری‌ و با رقص و موسیقی و نوشیدنی‌ها و لباس‌هایش کمر حکومت دینی را خواهد شکست.

کرباسچی با کاشتن گل در خیابان‌های تهران و زدن رنگ‌های روشن بر سیاهی‌های دوران جنگ، خاتمی با لبخند، موسوی با گرفتن دست همسر خود در جریان مبارزات انتخاباتی، فائزه با شعار آزاد سازی دوچرخه سواری بانوان و نشریات نیمه مستقل با رنگی کردن بسیاری از صفحات خود تلاش کردند به این نیاز به زندگی پاسخ دهند، اما همه یک به یک به تیر خشم دستگاه رهبری گرفتار آمدند. حرکت گلشیفته دنباله منطقی حرکت و جنبشی است که از اوایل دهه هفتاد در ایران آغاز گردید.

جامعه عادی - جامعه غیر عادی

در یک جامعه عادی که پسران و دختران با هم به مدرسه می روند و آدم‌ها می توانند جنس مخالف را از کودکی در همه وجوه جامعه از جمله در کنار دریا و رودخانه و پارک نزدیک خانه خود مشاهده کنند، دیگر تصاویر گلشیفته رگ‌های گردن کسی را شل و سفت نمی کند. گلشیفته با عکس و فیلم خود به "جامعه غیر عادی" ایران نشان می دهد که کجای کارشان اشکال دارد و آنها را به تامل وا می دارد که در کدام جامعه‌ای زندگی می کنند: نرمال یا آنرمال. این عکس و فیلم نه برای شناخت گلشیفته بلکه برای شناخت جامعه امروز ایران بهترین کاربرد را دارند. در یک جامعه عادی این عکس و فیلم ممکن بود عکس العمل گروهی بسیار کوچک را آن هم نه از سر داوری اخلاقی و دینی بلکه داوری زیبایی شناسانه برانگیزد.

چشم‌های بسته و چشم‌های باز

کسانی که نمی خواهند عکس‌های برهنه گلشیفته را ببینند و انتشار آنها را خوش نمی دارند (درستی و نادرستی انتشار آنها را در پرانتز بگذاریم) نمی خواهند جامعه در حال تحول ایران را ببینند. آنها نمی خواهند ببینند که دختران و پسرانی در ایران امروز بدون ازدواج با هم زندگی می کنند، تعداد همجنسگرایان ایران (زن و مرد) تفاوت زیادی با تعداد آنها در جوامع دیگر ندارد، مقامات دولتی برای تعطیلات به تایلند و ترکیه و اروپا می روند و دور از چشم بیت و شورای نگهبان و مراجع تقلید خوش می گذرانند (مثل همه مردم عادی عالم)، اکثر دختران و پسران شهرنشین ایرانی دوست پسر و دختر دارند (در قالب روابط تلفنی تا انواع دیگر روابط صمیمی) و از دنیای تحت کنترل بسیج و روحانیت که بگذریم، ایرانیان نیز مثل همه مردمان دیگر نقاط عالم زندگی می کنند.

جامعه ایران از موضوعات فوق به عنوان "اسمشو نبر" گذر کرده است. خانواده‌ها، حتی سنتی ترین آنها با این موضوعات راحت تر و بازتر از گذشته برخورد می کنند و تلاش می کنند راهی برای مصالحه و همزیستی پیدا کنند. اما حکومت و برخورداران از قدرت و ثروت آن بعد از ارتکاب هر عمل غیر قانونی و غیر اخلاقی ممکن در سه دهه گذشته، تنها تظاهر به اخلاق جنسی را راه نجات خود می دانند. تصاویر گلشیفته تنها نوک کوه یخی را نشان می دهند که چشمان بسته در ایران از آن می گریزند. کشتی تایتانیک نظام با این کوه یخ که هر روز بزرگ تر نیز می شود برخورد کرده، اما مقامات کشتی نمی خواهند وضعیت در حال غرق شدن آن را بپذیرند.

تناقضی نمی بینند

دو دهه است که ایدئولوژی اسلامگرایی در متن جامعه ایران تبخیر شده است. این بدین معنی نیست که مردم مسلمانی را رها کرده‌اند: اکثریت مردم ایران مسلمانند و در عین عزاداری برای امام حسین، آبجو یا شرابشان را نیز می نوشند یا در عین روزه گرفتن در ماه رمضان یا نماز خواندن در شب قدر در سواحل آنتالیا با بیکینی به دریا هم می روند. همین کارها را بسیاری از مردمان مذهبی در دیگر جاهای دنیا نیز می کنند و تناقضی نمی بینند. گناه گلشیفته فقط این است که در مقابل دوربین این کار را کرده است.

حتی مقامات حکومتی نیز این تناقض‌ها را درک می کنند. تنها دلارهای نفتی و قوه قاهره سپاه‌اند که هنوز از درک تحولات اجتماعی عاجز‌اند و با اِعمال شریعت، حکومت دینی را سرپا نگاه داشته‌اند. اگر در دوران خاتمی مردم می خواستند با این ایدئولوژی مماشات کنند تا ته مانده‌های آن خود به خود و به تدریج دست از سر مردم بر دارد، در دوره احمدی نژاد تصمیم به طلاق گرفته‌اند. کافی است چند ماه بودجه‌های دهها میلیارد دلاری دولتی و حکومتی برای حوزه‌های علمیه و نهادهای دینی قطع شود و سپاهیان فقط حقوق دولتی خویش را دریافت کنند: آن گاه خواهیم دید چه قدر رگ‌های گردن برای پیکر نیمه عریان یک زن سفت خواهد شد.

*مجید محمدی، جامعه شناس ایرانی ساکن آمریکا است

از: بی بی سی

 

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ديدگاه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران