|
|
|||
مکثی در اهمیت کنش اعتراضی مرتضي كاظميان دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰ چهل روز تا انتخابات نمایشی و فرمایشی مجلس نهم باقی است. حاکمیت اقتدارگرا با مهندسی انتخابات میکوشد آنچه را میرحسین موسوی در آذرماه 1389 "بزک دموکراسی" توصیف کرد، بی هیچ مشکل و چالشی برگزار کند. از نظر آیتالله خامنهای و تمامیتخواهان گرداگرد و همراه او، بهترین حالت، اجرای "بازی" بدون کمترین دغدغه از سوی منتقدان و مخالفان حاکمیت است. باندهای رقیب در حاکمیت به قدر لازم با هم درگیر هستند؛ ترجیح میدهند در این میان، تغییرجویان (سبزها) "نمایش" را به پرسش نکشند و دچار تهدید نکنند. موج جدید احضار و ارعاب و بازداشت هم در همین فضا معنا مییابد. وگرنه بازداشت دکتر سعید مدنی و احسان هوشمند، دو پژوهشگر ارشد علوم اجتماعی چه معنایی دارد؟ یا بازداشت فاطمه خردمند و پرستو دوکوهکی و مرضیه رسولی و دو سه روزنامهنگار و کنشگر مدنی دیگر؟ حاکمیت اقتدارگرا چنان دچار بحران مشروعیت است و اقتدار نامشروع (غیردموکراتیک) خود را در آستانهی تهدیدی دیگر میبیند که میکوشد با چنگ و دندان نشان دادن و تهدید و سرکوب، معترضان به وضع کنونی را وادار به انفعال و خانهنشینی و سکوت، و مجبور به نظارهی نمایش فرمایشی حاکمیت کند. چه باید کرد؟ برخی از ناظران و تحلیلگران سیاسی معتقدند به دو دلیل اصلی، سبزها بهتر است تا انتخابات 12 اسفند، سکوت پیشه کنند. دلیل نخست آنان، شکاف واقعی و دعوای جدی باندهای اصلی رقیب در حاکمیت سیاسی است. از این منظر، حضور سبزها (جریان سوم) میتواند موجب ترمیم این شکاف و وحدت اقتدارگرایان و سمتگیری واحد آنان علیه شهروندان منتقد و معترض، و البته منتهی به سرکوبی شدید و دوباره شود. دلیل دوم آنها، "هزینه ـ فایده"ی اقدام اعتراضی است. از این زاویه، جامعه مدنی ایران باید سرکوب خشن و سنگین دیگری را متحمل شود که دستکم در شرایظ کنونی با "فایده"اش نمیخواند؛ چرا که نه تنها امکان تغییر معنادار شرایط را ندارد که حتی امکان انعکاس گستردهی رسانهای آن بهدلیل خفقان حاکم موجود نیست. نگارنده به این هر دو دلیل منتقد است و آنها را دلایلی کافی برای کنارهگیری یا نظارهگری منفعلانه (و حداکثر صبورانه)ی سبزها در هفتههای آتی، ارزیابی نمیکند. اول؛ شکاف در حاکمیت و دعوای باندهای تشنهی قدرت در جمهوری اسلامی هرچند معنادار و واقعی است، اما برای گذار به دموکراسی در ایران، اساسی نیست. این شکاف البته واجد نتایجی برای دموکراسیخواهان خواهد بود اما الزاما و به تنهایی دموکراتیزاسیون را محقق نمیکند. چرا که باندهای اصلی قدرت، جملگی رویکردهای اقتدارگرایانه دارند و در مورد سرکوب "غیرخودی"ها، دارای اتفاق نظر و عزم مشترکاند. ضمن اینکه حضور و بروز و ظهور اعتراضی سبزها در هفتههای آتی هر چقدر که باشد و به هر شکل، دعواهای واقعی تشنگان قدرت بر سر تعداد کرسیهای مجلس را منتفی نمیکند. شاید وحدت عمل نهادهای امنیتی اطلاعاتی مختلف (زیرمجموعه گرایشهای سیاسی حاکم) در سرکوب معترضان و منتقدان انتخابات، یک خروجی داشته باشد، اما این به معنای یکدست شدن بلوک قدرت نیست. مستقل از اینها، اساسا شکاف موجود در حاکمیت، به دلیل فقدان نیروهای دموکراسیخواه و حامی جامعه مدنی در حاکمیت، ارزش راهبردی ندارد؛ درست برخلاف آنچه در دوران اصلاحات شاهد بودیم. در دورهی ریاست جمهوری آقای خاتمی و مجلس ششم، حضور اصلاحطلبان در حاکمیت میتوانست نقش حامی برای دموکراسیخواهان ایفا کند؛ وضعی که در حال حاضر کاملا منتفی است. دوم؛ سرکوب معترضان و سبزها امری کاملا واقعی و عینی است. تمامیتخواهان در تمامی ماههای پس از کودتای انتخاباتی 1388 نشان دادهاند که به تعبیر آیتالله مصباح یزدی: "بالاتر از سیاهی رنگی نیست". وقتی شهروندی که از رأی گم شدهاش میپرسد، هدف گلوله قرار میگیرد، یا به گزارش چند هفته پیشتر بهمن احمدی امویی و سیامک قادری، دو روزنامهنگار زندانی در اوین، شهروندان معمولی و حتی مسن، بهخاطر انتقاد از حکومت یا شعارنویسی بازداشت و روانهی انفرادی و بند 350 میشوند، مشخص است که حاکمیت در خشونت و سرکوب، به هیچ اصل قانونی و معیار اخلاقی و طراز انسانی و حقوق بشری پایبند نیست. نیز، تردیدی نیست که حسب فرمان ولی مطلقه فقیه، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و نظامی و انتظامی و شبهنظامی، حداکثر توان خود را برای نظارت بر رفتار جامعه مدنی در هفتههای منتهی به انتخابات نمایشی مجلس، بسیج کردهاند. اما مگر کسی توصیه کرده است که سبزها خود را چونان برههایی مظلوم، روانهی گلهی گرگان کنند؟ شهروندان هوشیار و معترضان به وضع موجود، میتوانند با لحاظ کردن "حداکثری" تهدیدها و در نظر داشتن "بدبینانهترین" ارزیابیها از شرایط محیطی خود، کنش اعتراضی خود را پیگیری و متحقق کنند. فعالان سیاسی قبل از انقلاب تجربههای فراوان بهخاطر دارند از توزیع اطلاعیه در بازار، حتی فروریختن اعلامیههای آگاهیبخش از سقف بازار؛ یا دست زدن به کنشهای اعتراضی محدود در نقاطی از شهر. در فضای مجازی به قدر لازم آگاهی بخشی شده است. تکلیف مخاطبان این حوزه، معلوم است. بخش مهم و مغفول، اجتماعی کردن این اعتراض و پیگیری آگاهی بخشی و اعتراض در متن زندگی واقعی و مناسبات عینی است. نصب تراکت بر دیوارهای شهر؛ قرار دادن دستهای تراکت واجد پیام "عدم شرکت" و "تحریم" انتخابات در گوشهای از پارک یا محل کار و رستوران و دیگر اماکن عمومی؛ پخش شبانه یا بامدادی همین اعلامیهها در منازل و محلهای کار و ادارات؛ دیوارنویسی؛ و مواردی از این دست پرشمارند. شیوههایی از اعتراض و کنش فعال و خلاق و آگاهانه در متن واقعی زندگی اجتماعی که میتواند توسط هر شهروند به تنهایی یا با همفکری و همراهی دیگران (همسالان، همفکران، همجنسان، هممحلهایها، همکاران، همکلاسیها، و...) تعقیب و اجرایی شود. افزون بر این، میتوان با فراخوانهایی که واجد رعایتهای حداکثری امنیتی باشد، توان اجتماعی سبزها را بار دیگر متبلور کرد و به رخ نه فقط حاکمیت و جهان، که شهروندان خاموش و مردد و مأیوس و خسته کشید. اصل، عزم اقدام است و انگیزهی اعتراض. رسیدن به این مهم که بی تلاش و همت و کنش ما، «تغییر»ی رخ نمیدهد. درک این واقعیت که از "نق زدن" و "دشنام" در پستوهای خانه یا "لایک" زدن صرف در فیس بوک و حضور فعال در اینترنت، فضای حقیقی اجتماعی دچار دگرگونی مطلوب نمیشود. شبکههای اجتماعی مجازی البته پتانسیل و امکانهای قابل توجهی برای کنشگران مدنی و فعالان سیاسی فراهم آوردهاند؛ اما این شبکهها نمیتوانند بهعنوان جایگزین شبکههای اجتماعی حقیقی مورد استفاده قرار گیرند و جایگزین تام و تمام آنها محسوب شوند. ضمن اینکه بخش مهمی از جامعه، چندان با این شبکهها مرتبط و از آنها متاثر نیستند. شهروندان ناراضی و منتقدان خشمگین شرایط اسفناک کشور (که حیران و برآشفته و گیج، به تماشای رکوردزنی سکه طلا و ارز و تورم و رکود اقتصادی مشغولاند) پتانسیل خاموش و بالقوهی تغییر و همراهان ساکت جنبش اعتراضی محسوب میشوند. کنش اعتراضی (در سطوح مختلف)، همزمان با آگاهی بخشی در مورد لزوم عدم شرکت در انتخابات نمایشی، و همگام با توضیح شرایط رهبران جنبش سبز و زندانیان مظلوم و یادکرد از شهیدان جنبش سبز، در گامی فراتر مشخص میکند و نشان میدهد که جنبش سبز زنده و پویاست و توان تغییر دارد. این آخری (پیگیری جنبش اعتراضی و مشخص شدن حیات و تداوم فعال و پویای آن) میتواند در مناسباتی دوسویه و چند سویه و تعاملی، به بازتولید و تقویت جنبش منجر شود. شهروندان خسته و مأیوس از تغییر و تن داده به اوضاع نابسامان کشور، وقتی آلترناتیو و امکان تغییر ببینند، به مهمترین تکثیرکنندگان و همراهان امیدوار جنبش اعتراضی در راه سخت آتی مبدل میشوند. اینگونه میتوان به گسترش و تعمیق جنبش سبز، یاری معنادار رساند؛ و در مسیر حرکت بهسوی تغییر وضع موجود، گامهای بعدی را امیدوارانهتر و با بسیج نیروهای بیشتر و همراهان مصممتر، بر زمین سیاستورزی ایران گذاشت. انتخابات مجلس نهم میدان نبرد شهروندان معترض به اوضاع سخت و غیرانسانی کشور (از اوضاع سیاسی و فرهنگی گرفته تا شرایط اقتصادی و اجتماعی) با حاکمیت اقتدارگراست. اگر برای آیتالله خامنهای و محمود احمدینژاد و دیگر تمامیتخواهان حاضر در ساخت قدرت، این انتخابات ارزش کلیدی دارد و به نوعی "نقطه عطف" محسوب میشود، سبزها نیز باید از آن بهمثابهی "نقطه عطف" و "فرصت" استفاده کنند. "فرصت"ی که البته ضروری است برای بهره جستن حداکثری از آن، "تهدید"ها و "نقاط قوت" حریف خشن و دموکراسیستیز همزمان با "نقاط قوت" خود و "نقاط ضعف" حاکمیت، مورد توجه و ارزیابی دقیق قرار گیرد. از: روز
|
||||