امام و آرزوهای مقوایی انقلابیون

بهروز صمدبیگی

پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۰

ما دهه 60 ای ها امام را از تبلیغات رسانه‌های رسمی و کتاب‌های درسی شناختیم. اما در خفا از خمینی دیگری می‌گفتند که سفاک و خونریز بوده و دیکتاتوری شاه را با دیکتاتوری نعلین تاخت زده است. سایه حضور آن امام روحانی و روشن ضمیر در مدرسه، خیابان، ادارات و همه جای ایران سنگینی می‌کرد و از این خمینی گفتن جزو اسرار مگو بود، مخصوصا در کلاس‌های تاریخِ مدرسه و دانشگاه. از خوش شانسی‌مان نوجوانی را در دهه 70 گذراندیم و مطبوعات آزاد و اینترنت به کمک کتاب‌ها و جزوات زیراکسی پشت قفسه کتابخانه‌ها آمد تا تصویر رهبر جمهوری اسلامی برایمان روشن‌تر و آشکارتر شود. اما سایه هنوز سنگین بود و تصویرِ رایج، قدسی و بی‌خدشه. روایت‌های متفاوت آن سوی آب‌ها را هم اگر با موضع حکومتی میانگین می‌گرفتی، لااقل قضاوت‌ها تا سال 58 افتراق چندانی نداشت.

در فرانسه حرف‌های مدرن و متمدنانه زده بود و از حسن اخلاقش تعریف‌ها کرده بودند. خبرنگار تایم در بدو ورودش همچون بسیاری از مفسران و روزنامه‌نگاران غربی بر این عقیده بود که "کسانی که آیت‌الله خمینی را می‌شناسند انتظار دارند که او سرانجام در شهر مقدس شیعی قم ساکن شود و دوباره به تدریس و عبادت خویش مشغول شود. دور از ذهن می‌رسد که آیت‌الله خمینی سعی کند یک جور اسقف اعظم برای ایران شود و مستقیما زمام قدرت را در دست بگیرد."

حتی یک سال بعد از انقلاب، اوریانا فالاچی، خبرنگار معروف و جسور وقتی به تهران آمد تا گفت‌و‌گو با دیکتاتوری دیگر را به کارنامه‌اش اضافه کند، بیشتر تحت تاثیر جذبه و سادگی همان تصویر قدسی قرار گرفت و حتی او را به مجسمه میکل آنژ تشبیه کرد و نوشت: "خمینی خوش قیافه ترین پیرمردی بود که در عمرم دیده ام. زمین تا آسمان با دیگر رهبران خاورمیانه مثل قذافی و عرفات که مثل عروسک های خیمه شب بازی بودند فرق داشت. خمینی چیزی مثل پاپ یا یک سلطان مقتدر بود، یک رهبر واقعی. مردم ایران بیش از اندازه او را دوست داشتند؛ در حد یک پیامبر، یا از آن بالاتر، در اندازه یک خدا".

اما از آن خمینی تا این خمینی چه راهی طی شد؟ به قولی تندروی‌ها و کج‌روی‌ها او را بر سر لج انداخت؟ یا به روایتی از ابتدا چهره خود را بزک کرده بود و بعد که به جایگاهش مطمئن شد پرده برانداخت؟ هرچه که هست، یک نکته مهم در این میان نقش رسانه‌هاست. این تصویر حکومتی و قدسی از زبان رسانه‌ها هم صادر و تقویت می‌شد. کیهان و اطلاعاتی که با اعتصابی نابهنگام، شمشیر را در مقابل تلاش‌های بختیار، از رو بسته بودند، در امام امام گفتن با یکدیگر مسابقه می‌گذاشتند. کیهان تیتر زده بود امام هنگام ورود به ایران گریه می‌کرد در حالی که پیش روی ده ها خبرنگار گفته بود هیچ حسی ندارد و در شرح عکس می‌نوشت سیمای روحانی امام! اطلاعات هم جماعت استقبال کننده را چند میلیونی نوشته بود در تهرانی که سر جمع پنج میلیون و نیم جمعیت داشت. روی سخنان روشنفکرانه امام که بوی آزادی می‌داد مانورهای فراوان داده شد و حتی نشریه معروف آن سازمان معروف، مقامی بالاتر از امام ابداع کرد و می‌نوشت قائد کبیر. معدود اعتراضات و انتقادات هم به مرور به ضرب و زور حکومت یا امت حزب‌الله خاموش می‌شد.

امامی که آمده بود برود در قم بنشیند و به عبادت مردم رسیدگی کند، حالا در همه چیز مصدر امور بود، بخصوص تیترها و صفحات روزنامه‌ها. گفته بود همه آزادند و در این جمهوری سهم دارند اما سهم‌ها یکی یکی مصادره می‌شد و حتی از نام و آرم شاهنشاهی در هراس و عصبانیت بود: "مطلبي كه ديروز راجع به نشان‌ها و آرم‌هاي شاهنشاهي گفتم بايد تا ده روز ديگر عملي شود ولو صد ميليون تومان به واسطه اين كاغذها ايران ضرر ببيند كه نمي بيند. بايد بالاي كاغذها را ببرند اگر شد آرم آن موسسه و يا جمهوري اسلامي را چاپ كنند و الا روي كاغذ سفيد چيز بنويسيد هيچ ضرري ندارد. آقايان انقلابي نيستند والا اين اندازه هم به فكر اسراف نيستند. من اعلام مي كنم بعد از ده روز در يك جايي ديديم كه شخص مسئولي روي كاغذ با آرم طاغوت چيزي نوشت خودم به دادستان انقلاب مي گويم اين شخص را بياورد و محاكمه انقلابي كند و همان كاري كه با هروئين فروشها شد با اين اشخاص بشود كه اينها از هروئين فروشها براي ملت مضرترند. بايد اوليا امور با اين مسئله قاطعانه برخورد كنند."

هیچ کس هم نخواست یا نتوانست بپرسد دلیل این تغییر مواضع چیست؟ از چه رو باب تسویه و بگیر و ببند کارمندان عادی دولت را هم باز کرده که "بايد نوع اداره وزارتخانه ها و ادارات عوض شود و افراد ناصالح از آن ادارات تصفيه شود. بايد گروهي تشكيل شود كه هر كس برخلاف عمل مي كند گوشش را بگيرند و از اداره بيرونش كنند و هرگز راهش ندهند. بايد ديد چه كساني كارشكني مي كنند آيا خود وزير است دستش را بگيرند و از وزارتخانه اخراجش كنند. ما با كسي شوخي نداريم. من كاري ندارم به اينكه چه كسي بايد اين كارها را بكند چون اين باز همان روش اداري است. بيائيد و روش انقلابي در پيش بگيريد."

این چنین بود که دهه 50 ای ها کجدار و مریز به تصویر روحانی امام عادت کردند و حتی عشق ورزیدند، دهه 60 ای ها زیر سلطه تبلیغات رسمی او را شناختند اما دهه 70 و 80 ای ها درک نکردند چرا "پیر جماران" مراد و تصمیم‌گیر برای زندگی و سرنوشت میلیون‌ها ایرانی بوده است. این است که بعد از سه دهه و اندی، با همه تلاش برای زدودن نام و اسم دیکتاتور قبلی، خط زدن سربرگ‌ها و کندن عکسش از صفحه اول کتاب‌ها در کتابخانه‌ها، تبلیغات رسمی در فرشته‌نمایی آنکه در 12 بهمن آمد لکنت دارد. نسل جدید، او را فریبی می‌داند که تنها شکل دیکتاتوری را تغییر داد. خیلی که به یادش باشد، در تعطیلات هرساله خرداد است که "ارتحال هالیدی" می‌گیرد و یا وقتی در طنزها و طعنه‌ها او را به جای اِمام، اَمام خطاب می‌کند. حالا در سال 90 باید عکس آن کس را که می‌گفتند در ماه است و روزگاری بر همه دیوارهای شهر خودنمایی می‌کرد، روی مقوا بکشند و روی دست ببرند تا 12 بهمن یادآوری شود. آخر دیگر بچه مدرسه‌ای ها در سرمای بهمن به صف نمی‌شوند تا جیغ بزنند: خمینی ای امام، خمینی ای امام... بزرگ‌ترین فونت تیتر روزنامه‌ها هم دیگر از او فرشته و ناجی نخواهد ساخت.  

از: روز

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ديدگاه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران