|
|
|||
منتقدان نو ظهور؛ نشانه های فروپاشی و سقوط
محمود خادمی
قبل از پرداختن به موضوع اصلی نوشته ام که در باره ظهور منتقدانِ جدیدِ
درونیِ نظام ؛ نامه ها و مقالات اعتراضی آنان به ولی فقیه ؛ علت ها و
پیامدهای آن است . لازم میدانم به دو مورد زیر ــ که در صورت صحت می
تواند آینده سرنگونی استبداد دینی را دستخوش چالشهای غیر منتظره کند
اشاره نمایم . در حالیکه اعتقاد دارم ممکن است در میان این مخالفین
جدید ؛ علیرغم سابقه طولانی مشارکت در این رژیم ــ که بعدا" در باره
آنان توضیح می دهم ــ باشند کسانی که در پروسه تحولی صادقانه راه
آزادگی را انتخاب کرده و به حق ؛ صف مردم را برگزیده اند
و در عین اعتقاد باینکه ؛ این
نامه ها و مقالات ــ که توسط منتقدان درونی نظام نگاشته می شود ــ چهره
نظام و ولی فقیه را مخدوش و پایه های محبوبیتِ نظام را در میان
طرفدارانش سست تر می کند و همچنین در حالیکه معتقدم شجاعت ؛ صداقت و
دور اندیشی افراد در اقدام به این عمل را نمی توان و نباید نفی کرد و
باید مورد تجلیل قرار داد. باز هم اعتقاد دارم که از سرِ احتیاط و به
منظور ایجاد هوشیاری ؛ جریانات سیاسی مخالف رژیم دو نکته زیر را مورد
توجه و بر رسی قرار دهند.
یکم ــ مشکل مردم ایران یعنی ؛ حاکمیت جنایتکارانه و ضد ملیِ نظام
ولایت فقیه بر کشور ما ؛ یک مشکل سیاسی است و نه اخلاقی . در حالیکه
بیشتر این نامه ها و مقالات اعتراضی مضمونی اخلاقی دارند و به عبارتی "
هشدارهای اخلاقی " و پند و اندرزهای سیاسی و فرهنگی اند . گویا آقای
خامنه ای از وقایع و مشکلات کشور خبر ندارد و این مشکلات نه توسط وی و
نظام ولایت فقیه ؛ بلکه از غیب و بتوسط دستانی نامرئی بر سر مردم و
کشور ما نازل شده اند و ولی فقیه از آنها بی خبر است . یا اگر ولی فقیه
رفتارش را عوض کند و مثلا" آدم خوبی بشود ؛ مسیر سیاست گذاری در کشور
یک شبه خوب و بهینه می شود .
مشکلات ناشی از حاکمیت جهل و ارتجاع بر کشور ما ــ در این 33 ساله ــ
در کادر مقوله " قدرت " باید بر رسی شوند و " قدرت " هم موضوع و مقوله
ای سیاسی است و باید آن را به عنوان امری سیاسی تبیین و بر رسی نمود و
برای برطرف کردن مشکلات ناشی از آن هم باید راه حل سیاسی ارائه داد .
یعنی یک ایدئولوژی سیاسی به عنوان راهنمای عمل باید جایگزین نهضت نامه
نگاری شود تا بر اساس آن ایدئولوژی ؛ با بسیج و سازماندهی مبارزه مردم
؛ قدرت به ناحق غصب شدهِ توسط ولی فقیه و دار و دسته پلیدش به صاحبان
واقعی آن یعنی مردم بر گردانده شود .
دوم ــ آیا ظهور ؛ سر بر آوردن و بعد آنتنی شدن اخبار مربوط به منتقدان
درونی نظام ( اخبار مربوط به حسین علائی ؛ عماد افروغ ؛ غلامعلی رجائی
و ..... از خبر گزاری ها و سایت های داخلی و خارجی وسیعا" پخش و نشر
شدند ) که هر روز هم ــ به خصوص بعد از فراخوان آقای " نوری زاد " در
نوشتن نامه به رهبری ــ بر تعدادشان افزوده می شود ؛ بدین
منظور نیست ؟ که رژیم می خواهد جایگزینی برای رهبران نمادین و
سایر دست اندرکاران جنبش اعتراضی مردم معروف به جنبش سبز به خورد مردم
بدهد . یعنی با یک تیر چند نشان بزند ؛ هم اپوزیسیونی کنترل شده و
منتقدانی مهار شدنی در درون حاکمیت به عنوان جانشینانی برای اصلاح
طلبان واقعی و تغییر خواهان حذف شده و زندانی معرفی کند و هم با
انتقادات کنترل شدهِ این مخالفینِ جدید ؛ به مقداری درد و آلام مردم از
جنایات و ستمکاریهای این رژیم موقتا" تسکین یابد و هم با نمایشی از
مخالفت خوانی های این مخالفین جدید ؛ تنور انتخابات نمایشی رژیم گرم
شود .
اما موضوع اصلی مقاله
:
در باره منتقدانی در درون حاکمیت است که حتی دوره چند
ساله اصلاحات خاتمی و بعد جنبش اعتراضی مردم بعد از انتخابات ریاست
جمهوری و حوادث خونبار بعد از آن ؛ هم نتوانست آنها را از حاکمیت جدا
کند و تا به امروز یعنی شروع جنگ و دعوا های درونی اخیر ؛ در طیف باند
خامنه ایی قرار داشتند . ویژگی اصلی نامه ها و نوشته های این عده ــ که
عمدتا" فرماندهان بالای سپاه و یا افرادی با پیشینه سپاهی می باشند ــ
حمله تند و آشکار به " ولی فقیه " است .
شاید آش خرابکاریهای ولی فقیه آنقدر شور شده است که دیگر افرادی از
نزدیکترین حلقات به رهبری بوده اند هم ؛ نتوانسته اند بیش از این صبر و
تحمل کنند و به اعتراض بر خاسته اند . و شاید هم ؛ ولی فقیه آنچنان
ضعیف و نا توان شده است که دیگر ؛ توان
به خط در آوردن و کنترل مدعیان نزدیک خود را از دسته داده است .
مسئله نامه نویسی ؛ پخش مصاحبه و صدور بیانیه این طیف ناراضی ؛ با
مقاله حسین علائی در روزنامه اطلاعات استارت خورد . وی در این مقاله که
با عنوان " قیام 19 دی از نگاهی دیگر " به مناسبت
سالگرد اعتراضات مردم قم در روزنامه اطلاعات درج گردیده است ؛ 7 فعل و
عملی را که اگر شاه انجام نمی داد می توانست از سرنگونی اش جلوگیری کند
را مطرح می کند . فعل و عملی که
مشابه آن و حتی شدیدتر و بدتر از آن در دوران زمامداری خامنه ای
بوفور در کشور اتفاق افتاده است . علائی در مقاله اش می نویسد
: احتمالا" این
سئوالات پس از فرار شاه برای وی مطرح شده باشد که می تواند برای سایرین
تجربه ای مهم و عبرت آموز باشد ( روشن است که
این سایرین کسی به جز خامنه ای نمی باشد ) .
اما مهمتر اینکه ؛ نامه علائی ــ فرمانده سابق نیروی دریائی سپاه ــ که
با واکنش های بسیاری از طرف موافقان و مخالفان مواجه گردید ؛ وضعیت بهم
ریخته رژیم و گسترش بیزاری و نفرت از ولی فقیه و وجود یک جریان مخالف
با سیاست های جاری رژیم در سپاه را نشان میدهد و همچنین نشان می دهد که
یک شکاف جدی و گسترده در درون سپاه ــ نیروی سرکوب رژیم ــ وجود دارد
که ذیلا" در این باره بیشتر توضیح می دهم ــ زیرا :
1 ــ تعدادی از فرماندهان بالای سپاه علنا" از وی حمایت کردند ــ یعنی
علائی تنها نیست ــ غلامعلی رجائی از فرماندهان بالای سپاه که مقاله
علائی ؛ در هماهنگی و با اطلاع وی انتشار یافته بود ؛ طی بیانیه ای
نوشت : حاکمیتی که نتواند امثال حسین علائی با آنهمه سوابق
روشن را تحمل کند یا به تاریخ پیوسته و یا خواهد پیوست و از آنها جز
نامی غیر نیک باقی نخواهد ماند . گیرم تمام نقد و نتیجه گیری دکتر
علائی در آن نوشته متوجه بعضی مواضع و رفتارهای اخیر رهبری باشد ؛ کجای
این کار اشکال دارد ؟ کجای اینکار خلاف قانون است ؟ و ....
علاوه
بر غلامعلی رجائی ؛ علی صنیع از فرماندهان سپاه ؛ عماد افروغ نماینده
سابق مجلس با پیشینه سپاهی و .... نیز به حمایت از علائی بیانه دادند و
یا مصاحبه کردند .
2 ــ مطمئنا" فردی با موقعیت علائی در سپاه را نباید به عنوان یک نفر
تلقی کرد ؛ بلکه به نظر می رسد وی سخنگو و نماینده جریانی در سپاه باشد
که در عین دلبستگی به نظام ؛ ادامه سیاست های جاری توسط ولی فقیه را به
مصلحت بقای نظام نمی دانند . اطلاعیه اعتراضی سپاه پاسداران
به علائی به خاطر مقاله اش ؛
تنها توسط 12 تن از فرماندهان سپاه امضاء شده بود . در حالیکه در موارد
مشابه قبلی سپاه پاسداران ؛ با امضاء 36 فرمانده سپاه نامه نگاری می
کرد . ولی مهمتر اینکه امضاء
چهار تن از بالاترین فرماندهان سپاه ( ذوالقدر ؛ وحید ؛ رشید و رحیم
صفوی ) در میان این امضا ها غایب است .
علت نگارش نوشته ها و نامه های اعتراضی :
1 ــ مخاطب اصلی این نامه ها بر خلاف آنچه که به ظاهر به ذهن متبادر می
شود نه ولی فقیه و نه مردم ایران ــ که دیگر به کلیت این رژیم اعتقادی
ندارند و بدنبال سرنگونی آن می باشند ــ می باشند . بلکه چنین بنظر می
رسد که ؛ بیشتر دسته بندی ها و یا نهاد های خاص از حاکمیت ــ برای یار
گیری ــ مخاطبان اصلی این نامه ها و نوشته ها باشند . مثلاً نوشته حسین
علائی رو به عناصری از سپاه که از این وضعیت ناخشنود هستند تنظیم شده
است . از طرف دیگر این افراد با نوشتن این نامه ها نیاز خود را که
اعلام موضع در قبال ولی فقیه است را پاسخ می دهند . به عبارتی آنها می
خواهند بدین وسیله جایگاه اجتماعی و سیاسی خود را باز تعریف کنند .
یعنی با اینکار ؛ از ننگ حلقه بگوشی ولی فقیه و بد نامی تاریخی خود را
رها سازند .
2 ــ بحران های فراگیر ناشی از ناتوانی و نا کار آمدی سران رژیم ؛ شکست
های پی در پی در همه جبهه ها به مقداری روح واقع بینی را به عناصری از
سپاه دمیده است ؛ این وضعیت ــ برای نهادی که بار اصلی حفظ نظام را
برعهده دارد و هدف فشارهای خارجی به خصوص حمله نظامی خارجی می باشد ــ
به مراتب خطر را برای آنان عینی تر کرده است و برای آنان چاره ای به جز
کاستن حمایت از رهبر باقی نگذاشته است . به عبارتی عکس العمل منتقدان
درونیِ این بار نظام ــ که عمدتا" سرداران سپاه و یا وابستگان به آنان
می باشند ــ باز تابی از احساس خطری است که در باره اضمحلال و فروپاشی
کل نظام که مسئول آن را ولی فقیه میدانند ؛ می باشد . یعنی این معترضین
جدید به یقین رسیده اند که دیگر آینده
ای با ولی فقیه برای آنان متصور نمی باشد . یعنی بخشی از سپاه این نکته
را در یافته است که به نفع اش نیست که در سرنوشت سیاه و تبره ای که ولی
فقیه برای خود و نظام تدارک دیده است ؛ شریک شود .
3 ــ تعادل قوا در درون نهاد سرکوب یعنی سپاه به عنوان مهمترین ارگان
سرکوب رژیم به نفع مردم در حال چرخش است و فرماندهان سپاه پاسداران
روزانه با این واقعیت انکار ناپذیر سر و کار دارند . هر روز از تعداد
افراد زیر فرمانشان که برای بقای این رژیم جنایتکار ؛ آمادگی استفاده
از زور در برابر مردم را دست می دهند رو به فزونی می نهد . بویژه اینکه
تحولات کشورهای عربی در جلوی چشم آنان قرار دارد و آنان می بینند که در
تونس و مصر چگونه نیروهای سرکوبگر نظامی دست از سرکوب برداشته و به
یاری مردم شتافتند و این تحول در کشور سوریه متحد منطقه ای رژیم هم در
حال شکل گرفتن است . بدنبال این تحولات برای عناصر ناراضی درون سپاه
بیشتر از گذشته روشن شده است که دوران حکومت های خود کامه در هر کجای
دنیا ؛ در حال به پایان رسیدن است و به ناگزیر می بایست خرج خود را از
ولی فقیهِ جنایتکار رژیم جدا کنند .
پیامدها :
مسیری که علائی گشوده است این پتانسیل را دارد که حداقل بخش گسترده ای
از سپاه را ؛ از سیستم سرکوب مردمِ معترض و مخالفین رژیم جدا کند . برد
استراتژیک این موضع گیری علائی در تغییر تعادل قوای بین مردم و مخالفین
رژیم از یکطرف و ولی فقیه و دستگاه سرکوب اش از طرف دیگر را از گفته
های خشم آلود مصباح یزدی ــ که تأثیر سخنان علائی را از اقدامات هر
کافری بیشتر دانسته ــ بهتر می
توان فهمید .
مصباح یزدی ( سایت رجا نیوز ) : این
مقاله در شرایطی نوشته شده که کار هیچ دشمن امریکائی و کافر نمی توانست
اینقدر اثر داشته باشد . اما یک سردار جبهه اینکار را انجام داده و
دشمنان را خوشحال کرد .
مصباح یزدی راست می گوید چرا که خوب می داند علائی تنها نیست ؛ رویکرد
علائی اگر با بخشهای ناراضیِ حذف شده سپاه ؛ طرفداران آقای منتظری و
طرفداران جنبش سبز ــ به خصوص در میان رده های میانی و پائین سپاه که
از ادامه این رژیم نا امید شده و با آن مخالف هستند ــ با هم پیوند
بیابد ؛ آنوقت بهتر می توان به اهمیت کار وی پی برد .
انتشار نامه ها و مقالات اعتراضی به ولی فقیه در کنار مرگ مرموز چهار
تن از فرماندهان عالی رتبه سپاه به بهانه سکته مغزی و یا قلبی و آنهم
در یک هفته ( چگونه ممکن است چهار فرمانده سپاه در کمتر از یک هفته
تصمیم بگیرند سکته کنند ؟! ) و تسلیت گفتن علائی به خانواده های
بازماندگان و در مقابل سکوت سپاه و سران رژیم نشانه آشکار وجود دو خط
مخالف هم در سپاه پاسداران است . جنگی که بر خلاف جنگ آشکار باندهای
قدرت در خفا مانده بود و علائی و موضع گیریهای بعضی از فرماندهان سپاه
در حمایت از وی آن را علنی کرده است . یعنی جنگ قدرتی نیز در درون سپاه
میان " محافظه کاران " که هوادار ادامه سیاستهای ولی فقیه هستند با
گروهی که خواهان تغییر در سیاست
های کنونی هستند نیز در جریان است . با گسترش تحریمها و تنگ تر
شدن حلقات فشار خارجی بر رژیم ؛ موازنه کنونی میان باندهای سپاه ؛ به
نفع گروه علائی تغییر خواهد کرد .
نتیجه :
دیگر دوران سود دهی اصل "ولایت فقیه" برای نظام به پایان رسیده است و
بالعکس دوران ضرر دهی آن آغاز شده است و این را دیگر مرددینِ ناراضی
نظام دریافته اند .بنابراین اگر چه ولی فقیه با قبضه کردن تمامی اهرم
های قدرت در کشور و با تکیه بر ریسمان ارتجاع مذهبی سیاست سرکوب و
ارعاب در عرصه داخلی و ستیز با نظام بین المللی ؛ کشور را به آستانه
ویرانی و نابودی کشانده است ؛ ولی دیگر شعار مرگ بر "اصل
ولایت فقیه " شعاری استراتژیک نیست ؛ یعنی دوران شعاری که برای اولین
بار توسط جنبش اجتماعی سبز در خیابانهای پایتخت داده شد ؛ سپری شده است
و سرنگونی تمامیت رژیم باید در دستور کار مبارزین و مخالفین این رژیم
قرار گیرد . مگر نه این است که دیگر امروزه شعار " مرگ بر اصل
ولایت فقیه " حرف دل بخش زیادی از باندها و نهاد های قدرت می باشد .
بنابراین بر خلاف گذشته دیگر پرچم اصلاح طلبی حکومتی یعنی مبارزه برای
تغییر در چارچوب نظام در دست اصلاح طلبان باقی نخواهد ماند و بزودی
توسط مدعیان جدیدی تصاحب
خواهد شد. یعنی اصلاح طلبان جدیدی پا به عرصه گذاشته اند که ــ بر خلاف
اصلاح طلبان دیروز که با شعار مرگ بر " اصل ولایت فقیه " جن و بسم الله
بودند و خود را اپوزیسیون دولت می دانستند و نه نظام ولایت فقیهی ــ
خواستار بر چیده شدن بساط ولایت فقیه هستند ؛ تا بتوانند بحرانهای
ساختاری نظام را با قانون مند کردن سیاست کشور حل و فصل کنند و بتوانند
آن را موقتا" از بن بست فعلی نجات دهند .
خصمانه شدن شکافهای درونی حکومت در چنین بستری در دوران انتخابات مجلس
؛ ادامه حاکمیت رژیم را با تهدیدات جدی مواجه می کند و شرایط را برای
ضربه سرنگونی به رژیم بیشتر از هر زمانی مهیا می سازد .
بر رهبران جنبش سبز و اصحاب اصلاحات است که موقعیت خطیر کنونی ــ و از
جمله پیدایش رقیب جدید ــ را به روشنی درک نمایند و با اتخاذ مواضعی
روشن و چپ تر از اصلاح طلبانِ نو ظهور در سپاه ؛ رو در روی کلیت نظام
مطالبات سرنگونی طلبانه مردم
را نمایندگی نمایند .
جنگ قدرتی که در درون سپاه با
مقاله حسین علائی استارت آشکار و علنی آن زده شده است ؛ آسیب پذیری
نظام را بیش از هر زمان دیگری افزایش می دهد و متقابلا" هزینه سقوط و
سرنگونی آن را بشدت کاهش خواهد داد .
بنابراین در شرایط جدید؛ حتمیت و عملی بودن سرنگونی رژیم بیش
از هر زمان دیگری در دسترس مردم قرار گرفته است.
|
||||