|
|
|||
بازی باخت- باخت مرتضی اصلاحچی سه شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۰ مقامات غربی همواره گفته اند در مواجهه با برنامه هسته ای ایران "تمام گزینه ها" روی میز است. آنها تاکنون به جز یک مورد (حمله نظامی) بقیه گزینه ها را آزموده اند و به نظر می رسد که هنوز به نتیجه مطلوب خود که متوقف کردن برنامه هسته ای ایران است، نرسیده اند. این سئوال اما کمتر مطرح می شود که این گزینه آخر چه تبعاتی برای مردم ایران در پی دارد؟ سال ها است که مذاکره با ایران در جریان است و جمهوری اسلامی از این مذاکرات حداکثر استفاده را برده است. جمهوری اسلامی هیچگاه به مذاکرات هسته ای نه نگفته و از هرگونه گفتگو در این خصوص استقبال کرده است و در این میان با وقتکشی، چند سالی زمان خریده تا برنامه هسته ای خود را با جدیت تمام دنبال کند. یک سالی است که طرف غربی با مطمئن شدن از بی نتیجه بودن مذاکرات، تحریم های جدید و موثرتری را علیه جمهوری اسلامی اعمال کرده است تا بتواند در برنامه هسته ای ایران خلل ایجاد کند که در این میان تحریم بانک مرکزی ایران و توقف خرید نفت از این کشور مهم ترین آنها است. تحریم ها اگرچه به شدت بر اقتصاد ایران تاثیر گذاشته و در حقیقت بار اصلی فشار تحریم ها بر دوش مردم ایران است اما هنوز منجر به انصراف جمهوری اسلامی از تعقیب برنامه هسته ای خود نشده اند و همین امر سبب شده است که بحث استفاده از آخرین گزینه به شدت مطرح شود. هرچند مسائل مختلفی همچون انتخابات آینده آمریکا، وضعیت اقتصادی نامطلوب غرب و شرایط منطقه خاورمیانه (علی الخصوص وضعیت سوریه) در تصمیم گیری نهایی برای حمله به ایران تاثیر می گذارند اما این بحث به طرز غیرقابل انکاری مطرح است و برخی تحلیلگران بر این عقیده اند که اکنون مسئله تنها یافتن زمان مناسب و چگونگی حمله است. پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق و تلفات انسانی این دو جنگ برای این کشور، افکار عمومی آمریکا به شدت نسبت به درگیر شدن در جنگی جدید حساس شد. مردم آمریکا دیگر نمی خواهند که فرزندانشان با پاهای خود وارد سرزمینی دیگر شده و در تابوت بازگردند اما به نظر می رسد که پس از حمله لیبی، سیاست مداران آمریکا مدل جدیدی از جنگ را یافته اند که بتواند آنها را به هدف شان برساند. شاید بتوان با بررسی شرایط عراق و لیبی تا حدی وضعیت را شفاف کرد. حمله آمریکا به عراق در سال 2003 در حالی صورت گرفت که این کشور در پی اعمال "سیاست نفت در برابر غذا" از نظر اقتصادی به شدت دچار مشکل بود. بلندپروازی های صدام حسین و در نهایت حمله به کویت، عراقی را که در طول جنگ با ایران مورد حمایت آمریکا بود تبدیل به دشمن کرد و در نهایت آمریکا در سال 1991 به بهانه آزادسازی کویت به عراق حمله کرد. پس از آن بود که سیاست نفت در برابر غذا اعمال شد و عراق تنها در برابر تامین مواد غذایی و دارو قادر به فروش نفت خود بود. با مقایسه درآمد سرانه دو کشور عراق و ایران در چند بازه زمانی به خوبی می توان دریافت که سیاست های صدام حسین چه تبعاتی برای کشور عراق در پی داشت. در سال 1980 که عراق به ایران حمله کرد درآمد سرانه این کشور 18464 دلار در سال بود در حالی که درآمد سرانه ایران تنها 7007 دلار یعنی چیزی کمتر از نصف درآمد سرانه عراق بود. در سال 1988 که جنگ میان این دو کشور پایان گرفت در آمد سرانه عراق به 8802 دلار تنزل پیدا کرد در حالی که درآمد سرانه ایران به 5892 دلار رسید. این ارقام نشان می دهند که تبعات منفی جنگ هشت ساله بر عراق بسیار بیشتر از ایران بوده و آمار سال های آینده حتی جالب توجه تر است. در سال 1990 یعنی زمانی که عراق به کویت لشکر کشی کرد در آمد سرانه این کشور کماکان روند نزولی داشت و به 7525 دلار رسید در حالی که ایران قدم در روند صعودی گذاشته و درآمد سرانه این کشور در این سال به 6332 دلار رسید. اگرچه تا سال 1990 عراق هنوز از درآمد سرانه بالاتری به نسبت ایران برخوردار است اما در مقایسه با سال 1980 اقتصاد این کشور به شدت ضربه خورد و در طول ده سال درآمد سرانه این کشور بیش از 10هزار دلار کاهش یافت در حالی که کاهش درآمد سرانه ایران در طول این ده سال تنها 675 دلار بوده است. شاید بتوان گفت که تا اینجا روز خوش عراق را شاهد بوده ایم چراکه در سال 1991 که نیروهای ناتو به عراق حمله کردند درآمد سرانه این کشور به طرز وحشتناکی افت کرد و به 2914 دلار رسید در حالی که در آمد سرانه 6671 دلار در ایران نشان دهنده روند صعودی اقتصاد این کشور است. وضعیت نابهنجار اقتصاد عراق که به خاطر تحریم ها و سیاست نفت در برابر غذا مرتب بدتر می شد کماکان تا سال 2003 و حمله مجدد آمریکا به عراق ادامه داشت. درآمد سرانه عراق در این سال 3367 دلار بود در حالی که ایران به شدت رشد کرده و این کشور در سال 2003 شاهد درآمد سرانه 9725 دلار بوده است. این وضعیت کماکان ادامه دارد به گونه ای که درآمد سرانه عراق در سال 2010 تنها 3458 دلار بوده در حالی که درامد سرانه ایران در این سال به 11666دلار افزایش یافت.
این مقایسه به خوبی نشان می دهد که تحریم های گسترده و جنگ چه تاثیری در وضعیت اقتصادی عراق داشته است و یکی از دلایل عدم مقاومت رژیم بعثی در برابر ارتش آمریکا در سال 2003 وضعیت اقتصادی بحرانی عراق بوده است که سیاست نفت در برابر غذا و کنترل فروش نفت عراق را می توان مهم ترین دلیل آن دانست. اگرچه عراق در سال 2003 توانایی مقابله با ارتش آمریکا را نداشت و رژیم بعثی به شکل تحقیرآمیزی شکست خورد اما ادامه کار برای آمریکا چندان راحت نبود. ارتش آمریکا به راحتی توانست وارد باتلاق شود اما پاهایش در لجنزار گیر کرد و چند سالی گرفتار شد. به نظر می رسد وضعیت ایران، همچون عراق در میانه سال های 95 (که پس از قطعنامه 986 شورای امنیت سازمان ملل، سیاست نفت در برابر غذا اعمال شد) تا سال 2003 که صدام سرنگون شد، باشد. اکنون بانک مرکزی ایران تحریم است و به این خاطر بسیاری از مبادلات تجاری ایران با مشکل مواجه است. اتحادیه اروپا اعلام کرده که دیگر نفت ایران را نخواهد خرید و اعلام "انجمن ارتباطات میان بانکی جهانی" (سوییفت) مبنی بر قطع همکاری با ایران می تواند درآمد کشور را به شدت کاهش دهد. با تمام این تفاسیر اگر آمریکا بخواهد به شیوه کلاسیک به ایران لشگرکشی کند قطعا وارد باتلاق دیگری خواهد شد. جمهوری اسلامی تعداد زیادی طرفدار دارد که آموزش نظامی دیده و برای ایدئولوژی خود حاضر به انجام هر اقدامی هستند. این مسئله خبر خوشایندی برای خانواده هایی نیست که فرزندانشان قرار است در حمله احتمالی قدم به خاک ایران بگذارند. حال آمریکا باید چه بکند؟ حمله ناتو به لیبی را شاید بتوان شیوه ای جدید از اقدام نظامی قلمداد کرد. در حالی که نیروهای قذافی در نبردی نابرابر در حال قلعوقمع مخالفان بودند هواپیماهای ناتو وارد عمل شده و مناطق و مراکز استراتژیک و نظامی نظام قذافی را موشکباران کردند. این اقدام منجر به تقویت مخالفان شد و آنها با حمایت موشکی ناتو سرانجام موفق به سرنگونی قذافی شدند. شاید بتوان گفت اگر قرار بر حمله ای به ایران باشد ترکیبی از این دو مورد را شاهد خواهیم بود. احتمالا غرب با گسترش و تشدید تحریم ها میزان درآمد ایران را به شدت پایین خواهد آورد و سپس اقدام به بمباران مناطق استراتژیک ایران خواهد کرد. بمباران ها قطعا به مراکز هسته ای جمهوری اسلامی محدود نخواهد شد و احتمالا غرب برای فلج کردن جمهوری اسلامی نقاطی همچون نیروگاه های تولید برق را نیز مورد هدف قرار خواهد داد تا جمهوری اسلامی قادر به ارائه خدمات به مردم نبوده و نارضایتی اجتماعی افزایش یابد. از دیگر سو برخی گروه های تجزیه طلب می توانند با ایجاد درگیری در مناطق مرزی قسمتی از توان نظامی ایران را صرف خود کنند. اینکه پاسخ ایران به این اقدامات چه خواهد بود بحثی جداگانه می طلبد اما به نظر می رسد که اگر آمریکا با پذیرفتن صدماتی که ایران می تواند وارد کند به نتیجه نهایی برای حمله به جمهوری اسلامی برسد، شکست دادن نظامی متکی به نفت که درآمدش به شدت محدود شده و دائم زیر بمباران است امری دشوار نباشد. جمهوری اسلامی قطعا می تواند ضربه هایی به اسرائیل و برخی منافع غرب در دنیا وارد کند اما تصور اینکه از چنین جدالی پیروز بیرون خواهد آمد امری محال است و هرچه بیشتر مقاومت کند فقط مشکلات مردم ایران را بیشتر خواهد کرد. حال به سوالی که در پاراگراف اول مطرح شد بر می گردم. تبعات این جنگ احتمالی فارغ از موفقیت یا عدم موفقیت آمریکا برای مردم ایران چیست؟ به نظر می رسد که پاسخ دادن به این سوال نه برای جمهوری اسلامی اهمیت دارد، نه برای غرب و نه حتی بسیاری ناظران بین المللی و در صورت بروز چنین جنگی مردم ایران می مانند و کشوری ورشکسته که باید از اول شروع کند. تصور کردن اینکه پس از حمله احتمالی غرب چه بر سر مردم ایران خواهد آمد چندان دشوار نیست. فقط کافی است نگاهی به وضعیت عراق کنونی بیندازیم. در خوشبینانه ترین حالت چنین وضعی خواهیم داشت و به گمان من مسئولیت این وضع مستقیما متوجه مقامات جمهوری اسلامی است. اکنون 193 کشور عضو سازمان ملل متحد هستند و از میان آنها تنها 9 کشور سلاح هسته ای دارند. آیا مابقی کشورها که به دنبال سلاح هسته ای نیستند از قافله دنیا عقب مانده اند؟ آیا واقعا ایران به سلاح هسته ای نیاز دارد تا بتواند به مسیر پیشرفت ادامه دهد؟ اگرچه جمهوری اسلامی همواره اعلام کرده است که به دنبال تسلیحات هسته ای نیست اما کمتر کسی می تواند باور کند که این ادعا واقعی باشد و اگر جنگی دربگیرد مردم ایران بدون اینکه بخواهند قربانی بلندپروازی های رهبرانی نامشروع خواهند شد که برای رسیدن به اهداف خود حاضرند مردم ایران متحمل سختترین شرایط بشوند. تسلیحات هسته ای صرفا برگ برنده ای است در دستان جمهوری اسلامی که بقای خود را تضمین کند. اگر جمهوری اسلامی پیش از اقدام نهایی غرب به بمب هسته ای دست پیدا کند ایران سرنوشتی همچون کره شمالی پیدا خواهد کرد و اگر غرب پیش از دستیابی ایران به بمب اتمی وارد عمل شود ایران در بهترین حالت همچون عراق خواهد شد و در هر دو حالت بازنده میدان مردم ایران خواهند بود. پانویس آمارهای استفاده شده در این مطلب از این سایت استخراج شده اند. از: روز
|
||||