|
|
|||
ميزگرد بنياد هاينريش بل در برلين در باره "ايران پس از انتخابات"نمیتوان گفت که ايران احمدینژاد را انتخاب کرد● رودلف کيملی: آن بخش گسترده از جمعيت ايران را که
به احمدی نژاد رأی دادند، نمیتوان و نبايد ناديده گرفت. سرخوردگی و نا اميدی
مردم نسبت به خاتمی نقش مهمی بازی کرد.
● بهمن نيرومند: خطای اصلاحطلبان اين بود که تنها هنگامی به مردم مراجعه کردند که به آرای آنان نياز داشتند. آنان هرگز تلاش نکردند که مردم را که خواهان دمکراسی و حقوق بشر بودند به ميدان بکشانند. ● فرح كريمی: رفسنجانی عليرغم ميل خامنهای وارد کارزار انتخابات شد و چنين چيزی برای خامنهای قابل قبول نبود. اما اينک نيز نمیتوان گفت که ايران احمدی نژاد را انتخاب کرد. نبايد فراموش کرد که ٤٠ در صد دارندگان حق رأی پای صندوقها نرفتند. دويچه
وله / بهرام محيی: به ابتکار بنيادهاينريش بل در برلين، ميزگردی برای
تحليل و بررسی انتخابات رياست جمهوری در ايران و دورنمای سياستهای آيندهی
کشور برگزار شد. در اين گردهمايی فرح کريمی نمايندهی حزب سبزها در پارلمان
هلند، رودولف کيملی (Rudolph Chimelli) روزنامه نگار آلمانی و بهمن نيرومند
نويسندهی ايرانی شرکت داشتند.
در آغاز از طرف گردانندهی نشست خاطر نشان شد که هيچکس نتوانست نتيجهی انتخابات رياست جمهوری در ايران را به درستی پيش بينی کند. اينک با انتخاب احمدی نژاد، بيم آن میرود که فشار و تضييقات سياسی در ايران افزايش يابد. پرسشهايی که امروز در مقابل ما قرار دارد اينست که ايران به کدام سمت خواهد رفت و آيندهی اصلاحطلبان چگونه خواهد بود؟ آيا وضعيت حقوق بشر وخيم تر خواهد شد؟ رودلف کيملی در سخنان خود متذکر شد که انتخابات ايران را نمیتوان آزاد ناميد، چرا که شورای نگهبان با حذف اکثر نامزدهای اصلاح طلب، عملاً امکان رقابت آزاد انتخاباتی را منتفی ساخته بود. به نظر میآمد که رفسنجانی با نفوذ فوق العادهی سياسی و مالی، کارتهای برنده را در اختيار دارد، اما پيروزی احمدی نژاد همگان را شگفت زده کرد. در ميان اصلاحطلبان شخصيت فرهمندی به چشم نمیخورد. کروبی و معين هيچکدام واجد چنين خصوصيتی نبودند. گزينش احمدی نژاد در عين حال اعتراض کسانی بود که رفسنجانی را نماد ارتشاء و فساد نظام میدانستند و به دنبال چهرهی تازهای میگشتند. آن بخش گسترده از جمعيت ايران را که به احمدی نژاد رأی دادند، نمیتوان و نبايد ناديده گرفت. سرخوردگی و نا اميدی مردم نسبت به خاتمی نقش مهمی بازی کرد. خاتمی نتوانسته بود انتظارات را برآورد. اصلاحطلبان تا وقتی بخشی از قدرت را در دست داشتند، نمیدانستند با آن چه کار بايد بکنند. به نظر من اصلاحطلبان نمرده اند، اما مدتی را در زيرزمين سياست بسر خواهند برد. جنبش اصلاح طلبانهی مردم را اما نمیتوان سرکوب و نابود ساخت. بسياری از مردم به اين باور رسيدهاند که با سياست نمیتوان چيزی را در ايران تغيير داد. احمدی نژاد وعده داده است که درآمدهای نفتی بايد ميان تهيدستان تقسيم شود. اما اگر هم چنين سياستی عملی گردد، نتايج ويرانگری برای اقتصاد ايران خواهد داشت. ايران از جنگ جهانی دوم به اين طرف کاری جز اين نکرده است، يعنی پول نفت را خرج خوراک مردم کرده است. گفته میشود که ٨٥ در صد مردم ايران معيشت خود را از طريق نهادهای دولتی و بوروکراسی وابسته به آن تأمين میکنند. اين رقم پيش از انقلاب ٥٠ در صد بود. بنابراين میتوان گفت که جمهوری اسلامی صاحب يک اقتصاد کاملا" دولتی است. سخنران ديگر بهمن نيرومند، در تحليل اجتماعی نيروهايی که احمدی نژاد را گزينش کردهاند، ياد آور شد که وقتی خمينی در پاريس بود، تهيدستان و پابرهنهها را مخاطب اصلی خود میدانست. آنان نيز همهی اميد خود را به خمينی بسته بودند. پس از بازگشت خمينی از تبعيد، پرسش اصلی اين بود که با اين تودههای ميليونی چه کار میتوان کرد. در اوائل انقلاب از آنان برای تظاهرات خيابانی و بعدها سرکوب نيروهای چپ و ملی استفاده شد. با حملهی نظامی صدام حسين به ايران و آغاز جنگ هشت ساله با عراق که خمينی آن را «هديهی الهی» ناميده بود، بخش گستردهای از اين تودهی ميليونی به عنوان نيروهای بسيج به جبههها و پشت جبههها فرستاده شدند. نيم ميليون در جنگ کشته شدند و بخشی نيز جذب سپاه و نيروهای امنيتی گرديدند. به اين ترتيب رسالت نسل اول اين لايهی اجتماعی پايان يافته بود. گزينشگران احمدی نژاد عمدتاً از ميان نسل دوم همين نيروها برخاستهاند و اينک قرار است مورد استفاده قرار گيرند. احمدی نژاد و همفکران محافظه کارش شعارهايی بر خلاف اصلاحطلبان مطرح کردند. اگر اصلاحطلبان میگفتند که از طريق اصلاحات سياسی میتوان به توسعهی اقتصادی رسيد، محافظه کاران مردم را قانع کردند که بدون حل مشکلات اقتصادی نمیتوان به توسعهی سياسی دست يافت. اما اين پايان کار اصلاحطلبان نيست. آنان دست به تحرکات تازهای خواهند زد. هم اکنون کروبی و معين اعلام تأسيس حزب کردهاند. خطای اصلاحطلبان اين بود که تنها هنگامی به مردم مراجعه کردند که به آرای آنان نياز داشتند. آنان هرگز تلاش نکردند که مردم را که خواهان دمکراسی و حقوق بشر بودند به ميدان بکشانند. جامعهی ايران دوپاره شده و اين دوپاره در مقابل هم قرار گرفتهاند. يک پاره طرفدار اصلاحات و توسعهی سياسی است. رفسنجانی در ايران چهرهی منفوری است و در دور دوم کارزار انتخابات، تبليغات عمدتا" عليه وی بود و نه به نفع احمدی نژاد. مافيای سازمان يافتهای در ايران بر بخش بزرگی از اقتصاد کشور حاکم است. رفسنجانی و خانواده اش سهم بزرگی در اقتصاد ايران دارند و نماد فساد مالی به حساب میآيند. فرح کريمی در سخنان خود يادآور شد که ايران دارای نظام دمکراتيک نيست که از آن انتخابات دمکراتيک انتظار برود، بلکه ايران يک کشور تئوکراتيک است. آيت الله خامنهای قدرت اصلی را در دست دارد. محافظه کاران اکثريت پارلمان را تصاحب کرده بودند و در پی تصاحب قدرت اجرايی بودند تا هرگونه خطری را از نظام دفع کنند. استراتژی نظام اسلامی چنين امری را میطلبيد. رفسنجانی عليرغم ميل خامنهای وارد کارزار انتخابات شد و چنين چيزی برای خامنهای قابل قبول نبود. اما اينک نيز نمیتوان گفت که ايران احمدی نژاد را انتخاب کرد. نبايد فراموش کرد که ٤٠ در صد دارندگان حق رأی پای صندوقها نرفتند. مشکلات اقتصادی و بيکاری برای مردم ايران خيلی مهم هستند و همين مشکلات در اين انتخابات مورد بهره برداری تبليغاتی محافظه کاران قرار گرفت. در صورتی که میدانيم محافظه کاران سودبرندگان اصلی نظام اسلامی در ايران بودهاند و قشر متمولی را تشکيل میدهند. به نظر من محافظهکاران آزاديهای نسبی به دست آمده توسط مردم را تحمل خواهند کرد، اما آزاديهای سياسی مانند آزادی مطبوعات را محدود خواهند ساخت. با افزايش فشار سياسی، موج جديدی از مهاجرت آغاز خواهد شد و تعداد ايرانيان متقاضي پناهندگی افزايش خواهد يافت. اما آنچه که بسيار اميدبرانگيز است، جنبش زنان میباشد که قدرت روزافزون میيابد. جنبش زنان يک جنبش عميق اجتماعی است که ساختارهای خود را ايجاد خواهد کرد. اروپا و آمريکا بايد استراتژی واحدی را در قبال ايران در پيش گيرند. آنها نبايد امر حقوق بشر را نسبت به برنامههای اتمی ايران فرعی قلمداد کنند.
|
||||
|