بازگشت به صفحه اول

از اخبارروز

 
 

دلايل و پيامدهای انتخاب احمدی نژاد و ظايف آزديخواهان *

انتخاب احمدی نژاد حاصل تقابل نيروهای سياسی در عرصه سياست ايران بود. عليرغم مخالفت وسيع عليه جمهوری اسلامی و مقررات سخت گيرانه مذهبی، اين انتخابات نشان داد که اسلام سياسی قوی ترين و موثر ترين بازيگر عرصه سياست در ايران است. ميگويم قوی است به هيچ وجه نظرم اين نيست که اين سيستم و تفکر از نظر عددی طرفداران بسياری دارند. بلکه منظور اين است که در اختيار داشتن اهرم و ابزارهای مهم دولتی و اجتماعی جناح محافظه کار را تبديل به قوی ترين نيرو کرده است
برای گسترش آزاديهای مدنی بايستی انرژی را روی ساختن نهادها و تشکلات مدنی و شناساندن رهبران آنها به جامعه گذاشت. اين کار هم عملی است و هم بهتر ميتوان امنيت فعالين چنين نهاد هايی را تضمين کرد

سعيد کرامت

 

اخبار روز: www.iran-chabar.de

یکشنبه ۶ شهريور ١٣٨۴ – ٢٨ اوت ٢٠٠۵
 

برای تغيير هر پديده ای انسان بايستی هم آن پديده را درست بشناسد و هم از نقاط قوت ضعف خود در رابطه با آن واقف باشد. برای شکافتن اين بحث که چرا احمدی نژاد انتخاب شد، من از اين متد استفاده کرده و ابتدا توضيحاتی در مورد علت پبروزی احمدی نژاد و اقدامات احتمالی آينده او خواهم داد. سپس با اشاره به طيف های مختلف اپوزيسيون، نقش هرکدام را در رابطه با تحولات در پيشرو بررسی و در انتها اشاره خواهم کرد که چه نوع فعاليتی ميتواند جامعه را بسوی آزاديهای مدنی رهنمون نمايد. اما ابتدا اجازه بدهيد از دلايل برنده شدن احمدی نژاد شروع کنم.

چرا احمدی نژاد؟
انتخاب احمدی نژاد حاصل تقابل نيروهای سياسی در عرصه سياست ايران بود. عليرغم مخالفت وسيع عليه جمهوری اسلامی و مقررات سخت گيرانه مذهبی، اين انتخابات نشان داد که اسلام سياسی قوی ترين و موثر ترين بازيگر عرصه سياست در ايران است. ميگويم قوی است به هيچ وجه نظرم اين نيست که اين سيستم و تفکر از نظر عددی طرفداران بسياری دارند. بلکه منظور اين است که در اختيار داشتن اهرم و ابزارهای مهم دولتی و اجتماعی جناح محافظه کار را تبديل به قوی ترين نيرو کرده است. در بيشتر موارد يک جمعيت 10 درصدی ميتواند از بقيه 90 درصد همان جامعه قوی تر و موثر تر ظاهرشود. تاثير اقليت ناشی از تعدادشان نيست بلکه از انسجام، افق، برنامه و امکانات مادی ای که در اختيار دارند سرچشمه ميگرد. جناحی که احمدی نژاد را به قدرت رساند بخش اعظم امکانات دولتی از قبيل راديو تلويزيون، سپاه پاسداران، بسيج سازمان امنيت، بخش اعظم شهرداريها، ادارات اوقاف، مساجد، مراکز اسلامی و حوزه ها را در اختيار دارد. همچين امکاناتی به هر نيروی 5 درصدی هم اين امکان را ميدهد که يک جمعيت 95 درصد نامنسجم، بی امکان و ناهمگون را به کنار بزند.
اگر استاندارد جمهوری اسلامی را مبنای سنجش قرار بدهيم به نظرم يک رقابت انتخاباتی واقعی در دوره اخيرصورت گرفت. هر کانديد از اهرمهايی که در اختيار داشت استفاده کرد. قطعا تقلب در انتخابات بود اما تعيين کنند نبود. جمهوری اسلامی برای خوديی هايش قوانين بازی معينی دارد. اين قوانين کم يا زياد رعايت شد. اگر قرار است که چيز نقد شود خود آن قوانين است نه عدم پايبندی به آن. کسی که مدعی است "آی تقلب شد"، "يا کودتا شد" غير مستقيم دارد اين ايده را القاء ميکند گويا اگر کانديد ديگری انتخاب ميشد، آن انتخابات مشروعيت داشت. رفسنجانی و کروبی هم همين انتقادات را دارند. تحليل های مبنی بر اينکه تقلب، يا کودتا شد، تحليل های راه گشائی نيستند. چنين تحليلهای باعث ميشوند مردم نسبت به ساختارجمهوری متوهم بمانند.

آيا خفقان تشديد خواهد شد؟
گفته ميشود که احمدی نژاد نماينده جناح تندرو مذهبی است به همين دليل ممکن است که خفقان را تشديد کند. قطعا ترور و تهديد فعالين سياسی ادامه خواهد يافت. اما بگير و ببندهای سالهای 60، به دلايل مختلف، تکرار نخواهد شد. ازسوئي، جمهوری اسلامی آن موجود حق به جانب سال 57 نيست که بتواند به مخالفينش حمله بکند. اکنون به يمن تکنولوژی جديد نظير اينترنت و ستلايت ارتباط مردم با دنيای خارج قابل کنترل نيست. هر حرکتی در ايران بازتاب جهانی وسيعی خواهد داشت. از سوی ديگر ساير جناحها در مقابل زياده روی طرف مقابل سکوت نخواهند کرد. علاوه بر همه اينها، اين انتخابات نشان داد که اين سيستم در مقابل حرکات اعتراضی دريک موقعيت دفاعی قرار دارد. برای حفظ خودش حتی ايدئولوژی اسلاميش را به پستو رانده است. اگر به پروسه انتخاباتی اخير نگاهی بکنيم متوجه خواهيم شد که ديگر کلماتی نظير "ولايت فقيه"، "حکومت عدل علی"، "شهادت" و "امت اسلامی" جای خود را به عباراتی داده است که قبلا به جريانات ناسيوناليست و سلطنت طلب اختصاص داشت. اين ها که دارند با وام گرفتن از ارزشهای سلطنت طلبان برای خود مشروعينت سياسی کسب ميکنند به اين امر هم واقف هستند که خشونت بيشتر به ضررشان است.

آيا احتمال گسترش آزاديهای مدنی وجود دارد؟
آيا اين عقب نشينی ها به اين معنا است که احمدی نژاد ميتواند قدمی به سوی گسترش آزاديهای مدنی بردارد؟ به نظرم جواب اين سئوال هم منفی است. پيش شرط آزاديهای مدنی وجود يک سيستم بورژوايی متعارف است. منظور از "سيستم بورژوايی متعارف" سيستمی است که در آن امکان رقابت سياسی باشد. قانون حکمفرما باشد. سرمايه امنيت داشته باشد. آزاديهای فردی تا حدی تضمين شده باشد. نه تنها احمدی نژاد، بلکه هيچ رئيس جمهوری نمی تواند هيچ يک از مولفه های فوق را تحت جمهور اسلامی در ايران متحقق کند. به عبارت ديگر اين احمدی نژاد نيست که نمی خواهد تغييری در ساختار جمهوری اسلامی بوجود بياورد بلکه اين جهان بيی حاکم بر جمهوری اسلامی است که مانع تلاش احمدی نژاد و امثالهم ميشود. به عنوان مثال تو بايستی مسلمان شيعی طرفدار ولايت فقيه باشيد تا بتوانيد به پست کليدی سياسی دسترسی داشته باشيد و يا پروژه مهم اقتصادی را در دست بگيريد. و برجامعه تاثيری بگذاريد. نه تنها غيرمسلمانان از چنين حقی محروم هستند بلکه حتی برای صاحب سرمايه مسلمان هم در جمهوری اسلامی قانون معينی حکم نمی کند. اگر کسی جرئت بخرج داده و اقدام به سرمايه گذاری بکند، هر آن ممکن است امام جماعت محل يک پرونده زنا برايش درست کند در اين صورت طرف هم بی حيثيت ميشود و هم سرمايه اش به خطر ميفتد. در جامعه ای که در آن جوانان نتوانند آزادانه با هم مراوده بکنند، از آزادی پوشش برخوردار باشند و از شادی محروم باشند، سرمايه در آن شکوفا نخواهد شد. در نتيجه هر تلاش احمدی نژاد، مثل خاتمی محکوم به شکست است. اسلام سياسی نمی تواند بورژوازی را نمايندگی کند. اين ايدئولوژی، و مجريانش در ايران، جامعه را مثل يک قايق سردر گم بر روی دريا نگاه داشته است. نميتوانند مسيری را انتخاب کنند. دارند وقت ميگذارانند امروز را به فردا ميندازند.

موقعيت و نقش نيروهای سياسی
چه نيروی سياسی ای ميتواند به اين قايق سرگردان جهت بدهد ويا آنرا عوض کند؟ همانطور که گفتم جمهوری اسلامی قوی نيست که 26 سال با بحران زيسته است. برعکس، عمر درازش مديون ضعف اپوزيسيون است. برای نشان دادن اين ضعف من اپوزيسيون را به سه گروه اصلی: ملی –مذهبی ها، ناسيوناليست راست ايراني، و اپوزيسيون چپ تقسيم کرده و در مورد موقعيت هرکدام در رابطه با جمهوری اسلامی به اختصار توضيحاتی ميدهم.

ملی – مذهبی ها
نيروهای ملی – مذهبی شامل جرياناتی از جبهه مشارکت و نهضت آزادی گرفته تا فعالين سياسی طيف سازمان اکثريت ميشود. انتقاد اين طيف از جمهوری اسلامی اين است که چرا جمهوری اسلامی اين قدر "انحصار گر" است. به عبارتی ديگر، اعتراض شان اين است که چرا در اداره اين سيستم شريک نيستند. پيشروان سياسی اين طيف همان هايی هستند که از درون سيستم جمهوری اسلامی پرورش يافته اند. بارها شاهد بوده ايم که حتی آن تعداد از اين طيف که در خارج از ايران زندگی ميکنند و با وجود امکان دسترسی شان به منابع عظيمی در مورد مسائل سياسی، بار ها از کسانی مثل شمس الواعظين، نبوی، و يا مسعود بهنود دعوت کرده اند از ايران بيايند دمکراسی را برايشان معنا کتند. اين جريان عليرغم اينکه سخنگو و کادر زيادی دارد، بعلت اينکه روشن از يک سيستم سکولار و آزاديخواه دفاع نمی کند، نمی تواند نقش يک نيروی موثر برای تحول در جمهوری اسلامی ايفا کند. صفوف اين نيرو از اول نامنسجم بوده است. نيرويشان مرتب دارد به سوی ناسيوناليست راست سمت و سو پيدا ميکنند. يک نمونه اش گنجی است.

اپوزيسيون ناسيوناليست راست
اپوزيسيون ناسيوناليست راست شامل طيف های مختلف سلطنت طلبان و بعضی از فعالين جبهه ملی ميشود. اين طيف نماينده بوژوازی صنعتی و ناسيوناليسم ايرانی بوده و هستند. طرفدار روابطه حسنه با غرب ميباشند. خواهان سيستمی هستند که درآن سرمايه هم امنيت و هم امکان سودآوری داشته باشد. لغو حجاب اجباری و جدايی دين از دولت را مطالبه ميکنند. اين طيف از کادر سياسی فراوان، پول و امکانات و حمايت غرب برخودار است. اين امکانات باعث شده است که از نظر فرهنگ تاثير ملموسی بر جامعه ايران داشته باشد. وقتی کادر رهبری جمهوری اسلامی عباراتی، نظير تمدن ايرانی"، "افتخارات ملی ايرانيان " را جايگزين واژه هايی نظير"تمدن اسلامی" و يا "امت اسلامی"، ميکنند، درجه تاثير ناسيوناليسم و سلطنت طلبان را نشان ميدهد. عليرغم اين نقطه قوت ها يا اين تاثيرات، چون اين جريان سود خود را در يک جامعه داری عدالت اقتصادی و آزادی بی قيد و شرط ابراز وجود نميبيند، دوست ندارد مردم به خيابان آمده و چنين خواسته های را مطالبه کنند. برای رسيدن به قدرت هم منتظر کودتا و يا اقدامی از جانب آمريکا هستند. دخالت توده ها در سياست را بضررخود ميدانند. در نتيجه نبايستی اميدی به اينها داشت.

ناسيوناليسم قومی
خوب است در حاشيه اشاره ای به جريانات ناسيوناليستی قومی هم بشود. (هرچند جزو اپوزيسيون اصلی محسوب نميشوند) جريانات قومی به نيروهايی گفته ميشود که که هويت انسانها را بمعنای، تعلق قومی و گويشی تعريف ميکنند. بعضی از جريانات کردی، آذری، عربی در اين طيف ميگنجند. اين طيف درصدد است که از مسئله ملی يک سرمايه سياسی برای معامله با دولت مرکزی و دولتهای منظقه يا قدرهای غربی بسازد. اختلاف قومی را مبنای حرکت خود قرار ميدهند و نه تنها ربطی به آزادی و مدنيت ندارند بلکه مخل آن هستند. يوگسلاوی دهه 90 ميلادی، لبنان اواخر دهه 70، چچن و رواندا محصول اين تفکر سياسی است.

اپوزيسيون چپ
منظور از اپوزيسيون چپ جريانات و فعالينی است که طرفدار آزادی بی قيد و شرط بيان، برابری زن و مرد، عدالت اجتماعی و برابری حقوق شهروندی انسانها خارج از جنسيت، قوميت و مذهبشان هستند و يا حداقل مشکلی با اين خواسته ها ندارند. جرياناتی نظير راه کارگر، طيف فداييان اقليت، حزب کمونيست کارگری، حزب کمونيست ايران و حزب حکمتيست را ميتواند در اين طيف قرار داد. اين نيروآرمان و افق انسانی ای دارد. اما از نظر اجتماعی به نظر من ضعيف ترين نيروی اصلی است. برای وزن کردن هر نيروی سياسی ای بايستی آن نيرو را در متن جامعه قرار داد و آنرا بررسی نمود. تعداد کسانی که برابری بين زن ومرد، جدايی دين از دولت، بيمه بيکاری و بهداشت رايگان خواستشان است در جامعه زياد هستند. اگر کسی اين راببيند و آنرا به قوت چپ ترجمه کند مثل محققی ميماند برود از بيرون از مردم بپرسد که آيا دوست دارند مريض بشوند وهمه جواب بدهند "خير" و محقق هم نتيجه بگيرد که همه جامعه پزشک هستند. قوت چپ را بايسيتی در نهادهايش ديد. در توان کادرهايش ديد. در تعداد سخنگويانش مشاهده کرد. اگر ما فقط تعداد آخوند را با تعداد فعالين چپ در جامعه مقايسه بکنيم متوجه خواهيم شد که برای تاثير گذاری موثر بر جامعه، چپ هنوز را طولانی ای در پيش دارد.

چپ فاقد رهبران محلی سرشناس و با اتوريته است. کارگران به جرم اعتراض برای افزايش دستمزد کشته ميشوند اما چهار فعال پيدا نمی شود يک کمپين در سطح جامعه در اين مورد را بياندازد. کسی مثل هخا هزيان ميگويد مردم در پاسخ فراخوانش به خيابان ميايند. اما از 16 ميليون بيکار در جامعه 16 نفر نميرود در مقابل اداره کاراعترض راه بياندازند و اين مشکل را به يک قضيه اجتماعی تبديل کند. 70 تا 80 هزار نفر مرد در استاديوم ورزشی نشسته اند و بازی را نگاه ميکنند درحالی که تعدادی زيادی زن در مقابل درب استاديوم با نيروهای انتظامی بر سر عدم اجازه شان به داخل ورزشگاه با پليس درگير هستند، در ميان اين جمعيت هزاران نفره، 10 نفر پيدا نميشود که ديگران را تشويق بکنند که با زور درب استاديوم را بر روی زنان باز کنند. کودک در جامعه اعدام ميشود انگار اتفاق عادی ای افتاده است. جامعه بی تفاوت از کنار آن عبور ميکند. اين وضعيت چپ در جامعه است.
در سطح احزاب هم، فرهنگ شرقی و فرقه گرايی، ايمان قوی و درک سطحی از مارکسيسم، در بعضی از جريانات چپ باعث شده است که هم به انسجام صفوف اين جريان علل عموم لطمه بخورد و هم اعتماد جامعه به آن کاسته شود. عليرغم همه اينها، چپ ميتواند ايران را بسوی يک جامعه شايسته انسان سمت سو دهد، به شرطی که نقطه ضعفهای را که برشمردم جبران کند. وبسوی سازمان دادن يک مبارزه مدنی و اجتماعی در جامعه قدم بردارد.

چه شيوه مبارزه ای ميتواند موثرتر باشد؟
برای گسترش آزاديهای مدنی به نظرم بايستی انرژی را روی ساختن نهادهای و تشکلات مدنی و شناساندن رهبران آنها به جامعه گذاشت. اين کار هم عملی است و هم بهتر ميتوان امنيت فعالين چنين نهاد هايی را تضمين کرد.
تجربه اين نوع نهادها در کردستان هر چند نوپا و ناکافی است، اما تجربه موفقی بود است. وجود تشکلات کارگری در سقز بوکان و سنندج، بخصوص اتحاديه کارگران خباز، باعث عروج رهبرانی مثل محمود صالحی، برهان ديوارگر وديگران شده است که هم در ميان جامعه خيلی قابل اعتماد هستند و هم در سطح بين المللی شناخته شده ميباشند. سازمان جهانی کار آنها را ميشناسد و مورد حمايت قرار داده است. در عين حال مدافع راديکال حقوق کارگر و آزاديهای مدنی هم هستند. در سنندج کسانی مثل آزاد زمانی همراه تعدادی ديگر از فعالين همفکرش تشکل دفاع از کودکان را تشکيل ميدهند و فستيوال آدام برفی ها را به منظور توجه جامعه به حقوق کودک سازمان ميدهد، با رسانه های خارجی هم از قبيل راديو فردا مصاحبه ميکند. در مورد زنان هم همينطور، خانم ديبا عليخانی از "سازمان حمايت از زنان"، مثل من و شما از حقوق جهانشمول زن دفاع ميکند.
دليل موفقيت اين طيف در سبک مبارزه ای است که در پيش گرفته اند. اين سبک يک سبک اجتماعی و مدنی است. اعتراضی سازمان ميدهند هم ميگويند کی هستند، هم به دولت و جامعه اعلام ميکنند چه ميخواهند. خواسته هايی را مطرح ميکنند متناسب با تناسب قوای جامعه است. با دنيای خارج تماس دارند و هم زندگی خودشان را ميکنند. فعاليت های زيادی از اين نوع انجام داده از قبيل مراسم 8 مارچ سنندج و اکسيون هفته اخير در رابطه با اعتراضات اخير در کردستان. درهمه اين مراسم ها مجريان برنامه، قطعنامه و مطالبات، يا اعضای هيئت نمايندگی برای مذاکره با دولت و خواسته های آنها روشن بوده است. در پايان هر برنامه ای گزارش کارشان را به مردم داده اند. وجود چنين کسانی در هر جامعه ای باعث ميشود که مردم بدانند چی ميخواهند و اگر سيستم سياسی جامعه فرو ريخت مردم ميتواند برای جلوگيری از هرج و مرج و ساختن جامعه ای بهتر به اين تيپ رهبران تکيه کند.

اين شيوه فعاليت بايسيتی در شهرهای ديگر ايران به شدت رشد کند. جنبش آزاديخواهی بايستی کمبود کادر شناخت شده اش در سطح ايران را سريع جبران کند. ما در شهری مثل مشهد يا اصفهان بايسيتی هزاران چهره سرشناس مدافع سر سخت حقوق کودک، کارگر و زن داشته باشيم. بايستی نهادهای گوناگون دفاع از زندانيان سياسی، دفاع از سکولاريسم، دفاع از پوشش آزاد داشته باشيم. فعالين اين نهادها بايستی مرتب توجه افکار عمومی را، چه ايران و چه ساير دنيا، به آزاديهای مدنی جلب کنند. درب زندانها بايستی تبديل به محل مداوم تجمعات اعتراضی شود. بايستی تشکلهای سراسری کارگران و زنان تشکيل و در نقاط مختلف دفتر داشته باشند. جلسه برای بررسی کارهايشان داشته باشند و بتوانند اعتراضات سراسری هماهنگ با افق و خواستهای روشن سازمان دهند. به نظر من اعتراضی که خواست روشن نداشته باشد قابل دفاع نيست. کوکتل ملتف پرت کردن توی بانک اعتراض راديکالی نيست. اعتراضی راديکال است که باعث بالارفتن فرهنگ سياسی، توقع و جرئت جامعه شود.


s.keramat@gmail.com


* در روز چهار شنبه 4 آگوست "کانون گفت گو و حقوق بشر" در تورنتو پانلی را در باره چگونگی انتخاب احمدی نژاد بعنوان رئيس جمهوری و چشم انداز آزاديهای مدنی در ايران سازمان داده و از نماينده احزاب و صاحب نظران منفرد خواسته بود در اين بحث مشارکت کنند. نوشته فوق متن سخنرانی سعيد کرامت است که از جانب تشکيلات کانادا حزب حکمتيست در آن پانل شرکت کرده بود.

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به انتخابات