بازگشت به صفحه اول

از اخبارروز

 
 

 

گزارش اختصاصی دی تی نيوز از حاشيه نمايشگاه کتاب
پرسش و پاسخ با فعالان دانشجويی درباره انتخابات

• مجيد حاجی بابائی: من موافق شركت در فرايند انتخابات هستم، نه اينكه رأی بدهيم يا رأی ندهيم. اين دو تا از همديگر متفاوت هستند. ما بايد حكومت را مجبور كنيم كه حق ما را بدهد
• علی افشاری: ميگويند "گروهی 20 سال است كه انتخابات را تحريم كرده و اين كار غلط است"، ولی من ميگويم گروهی كه 20 ساله گفته انتخابات تحريم، شرف دارد بر گروهی كه 10 بار آمده و به در بسته خورده و باز هم ميآيد و هم حرمت خودش را ميريزد و هم حرمت آن مفاهيم را ميريزد
• سياسی راد: جنبش دانشجويی بايد به دانشگاه برگردد، شروع به سازماندهی و بازيابی تشكيلات كند. ما متوجه به اين معنا باشيم كه يك جريان آماتوريم

• امين بزرگيان: چيزی كه ميخواهم از آن دفاع كنم، به تعبير ژورناليستی آن حاكميت دوگانه است يا چندگانه شدن حاكميت


یکشنبه ٢۵ ارديبهشت ١٣٨۴ – ١۵ مه ٢٠٠۵
دی تی نيوز: روز جمعه 23 ارديبهشت در آخرين روز نمايشگاه مطبوعات روزنامه اقبال ميزبان فعالان جنبش دانشجويی ايران بود. سخنرانان در يكی از سالن های نمايشگاه جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ را با حضور گروهی از علاقه مندان برگزار كردند.
مدعوين مراسم عبارت بودند از:
علی افشاری; عضو شورای مركزی دفتر تحكيم وحدت
مجيد حاجی بابائی; عضو شورای مركزی دفتر تحكيم وحدت
علی سياسی راد; فعال دانشجوئی وعضو سابق شورای عمومی دفتر تحكيم
امين بزرگيان; فعال دانشجوئی و سياسی

مراسم با سئوال يكی از حضار شروع شد.
- در انتخابات واقعا نمی دانيم كه رای بدهيم يا نه؟ خصوصا با توجه به تجربه 8 سال گذشته. لطفا يك استدلال برای من بياوريد كه چه بايد كرد؟

مجيد حاجی بابائي:
نخست متذكر شوم اين نظرات شخصی خودمان‌(افشاري-حاجی بابايي) می باشد و نظرات دفتر تحكيم نيست. نظرات جمعی از طريق بيانيه صادر و منتشر می شود و نظر اكثريت معيار است.
من سخن خود را با توجه به يكی از پرسابقه ترين مبارزان سياسی شروع می كنم. ابراهيم يزدی با 50 سال كار در سياست، يك ماه قبل از عيد اعلام كرد كه كانديدا هستم، البته خيلی ها مانع شدند تا زودتر اعلام كند، همين نيروهای اطراف خودشان يعنی روشنفكران، اگر مثلاً دكتر يزدی اعلام ميكرد در اول زمستان با اين شروط و بعد جامعه و دانشگاه به عنوان قشر پيشرو ميآمد از آن خواسته ها حمايت ميكرد و يك جريان اجتماعی ايجاد ميشد، مطمئن باشيد تا الان به يك جريان ملی تبديل شده بود. آيا به نظر شما آن شروط محقق ميشد يا نميشد؟ البته كه صد در صد ميشد، وآيا حالا كسی جرأت ميكرد ايشان را رد صلاحيت كند يا نه؟ كسی جرأت نميكرد.
چون 50 درصد ازجامعه آمده بودند پشت سر ايشان به طور سازماندهی شده از او حمايت ميكردند. خوب در اين صورت مجبور ميشد حاكميت كه تن بدهد و قبول كند. ولی وقتی شما نشستيد كنار و فقط ميگوييد من رأی نميدهم و هيچكاری هم نميكنيد كسی هم از شما نمی ترسد و كار خودشان را می كنند.

پاسخ آقای افشاري:
به نظر من هيچ توجيهی برای شركت در انتخابات وجود ندارد و با توجه به ظرفيت قانون اساسی و عملكردی كه بخصوص در طول 8 سال گذشته انجام شده، اين حق اعمال حاكميت ملی و حق مشاركت در تعيين سرنوشت مطابق اقتضائات دمكراسی و همچنين استانداردهای بين المللی و اعلاميه جهانی حقوق بشر و غيره از مردم سلب شده و محفل يا بستری برای ايفاء نقش نيست و اين حق پيشاپيش توسط نهادهای انتصابی كه از دسترس دخالت مردم به دور هستند مصادره شده و جمع بندی آن به نفع نهادهای انتصابی خواهد بود. بنابراين بنده اصلاً هيچ طور حاضر نيستم مشوق شما باشم كه شركت بكنيد.

حاجی بابايي:
من خودم در اين مرحله نميگويم بايد رأی داد يا نداد. انتخابات يك فرايند است همچنانكه دموكراسی يك فرايند است. از يك نقطه ای شروع ميشود و در يك نقطه ای به پايان ميرسد، توی تمام دنيا اگر شما نگاه كنيد و فرايند انتخابات مثلاً در آمريكا كه يك كشور كاملاً دموكراتيك است، را در نظر بگيريد در همانجا فرايند انتخابات از يك سال قبل شروع ميشود، اول در داخل خود احزاب شروع می شود. از داخل احزاب نماينده ها انتخاب می شوند و بعد آن فرايند طی ميشود، ميرسد به روز انتخابات و توی جامعه ما يك حالت شبه دموكراتيك بسته در درون نيروهای خودی نظام وجود دارد يعنی بين خودشان فلسفه يك دموكراسی محدود را پذيرفته اند، همچنان كه خود آقای خامنه ای در اين صحبتهای اخيرشان گفتند نظام سياسی دو تا جناح دارد كه اينها دو بال نظام هستند. به تعبير خود ايشان ميخواهند اين حركت را ادامه بدهند و بحث دموكراسی در درون خودشان جداست.
ما به عنوان نيروهای تحول خواه به عنوان يك نيروهايی كه خواستار تغيير اين فضا از حالت دو جناح درون حاكميت به نيروهای متكثری هستيم، همه ما كه الان در اين جلسه حضور داريم شايد در يك هدف با هم اشتراك داشته باشيم و آن هم دموكراسی است و آن هم ايجاد كثرت در درون فضای سياسی جامعه است و جامعه بايد فضای متكثری داشته باشد به نحوی كه آقای امير انتظام و يا دكتر ابراهيم يزدی يا حتی كسانی كه در خارج كشور هستند هم بتوانند در سرنوشت سياسی خودشان دخالت كنند، كانديدا بشوند و رأی بگيرند از مردم و انتخاب بشوند. خوب اينجا اين خواسته ما ميباشد ولی پرسشی كه عموماً از طرف دوستان مطرح می شود، اينكه ساختار حقوقی قدرت در جمهوری اسلامی اجازه نمی دهد. اگر ابراهيم يزدی كانديدا بشود قطعاً رد صلاحيت می شود، كما اينكه به محض اينكه اعلام كرد سه روز يا چهار روز بعدش سخنگوی شورای نگهبان اعلام كرد كه ايشان براساس نامة امام رد صلاحيت می شوند.
من موافق شركت در فرايند انتخابات هستم، نه اينكه رأی بدهيم يا رأی ندهيم. اين دو تا از همديگر متفاوت هستند يعنی رأی دادن يا ندادن و يا شركت در فرايند انتخابات كه من بين اين دو تفكيك قائل ميشوم. ممكن است در روز 27 خرداد من هم به اين نتيجه برسم كه رأی ندهم، ولی دليل نمی شود كه من از شش ماه پيش بيايم بيانيه تحريم انتخابات را صادر كنم. ما در همين تحصني(تحصن شورای مركزی دفتر تحكيم در دانشگاه اميركبير) كه بوديم يك سری دوستان از آقای پرويز ورجاوند پرسيدند كه شما نظرتان در مورد انتخابات چيه؟ روز انتخابات ميخواهيم بيانيه مشترك بدهيم. ايشان گفت ما از 5 ماه پيش بيانيه تحريم انتخابات را صادر كرده ايم. شما از 5 ماه پيش بيانيه تحريم انتخابات را صادر كرده ايد و نشسته ايد داخل منزلتان و بعد ديگر فعاليت در درون جامعه نداريد. اين پيام را چه طور به جامعه منتقل كنيد، اين كه مردم منفعل هستند و مردم مأيوس هستند و مردم رأی نميدهند، پس ما هم اعلام كنيم كه رأی نمی دهيم تا اون رأی نريخته به حساب ما ريخته شود. من به نظرم اين يك نوع خود فريبی است. اين واقعيت جامعه ما نيست، به همين دليل من معتقدم به شركت در فرايند انتخابات هستم، يعنی كاری كه آقای دكتر ابراهيم يزدی كرد. كار سياستمدارانه ای ميباشد و من هميشه برای آقای ابراهيم يزدی احترام قائلم به اين دليل. البته با بعضی از ديدگاه های ايشان بخصوص در مسائل عدالت گرايانه ای كه نسبت به اقتصاد وجود دارد، منتقد هستم ولی برای ايشان احترام قائلم چون 25 ساله كه جمهوری اسلامی می خواهد ايشان را اخراج كند ولی ايشان می گويد نه شما حق من را بدهيد و اين مطالبه حق كردن كه كار بدی نيست، اين حق من ميباشد و من بايد رئيس جمهور بشوم، من بايد نماينده مجلس بشوم و اين سوای اين مطلب است كه بيايم و بگويم كه چون حاكميت به ماحق نمی دهد، پس ما هم نمی خواهيم خداحافظ شما.
ما بايد حكومت را مجبور كنيم كه حق ما را بدهد. اين خود يك بحث و حالا چطور ميشود اين حق را گرفت آيا با نشستن داخل خانه؟ آيا با تحريم صرف اين امكان برای ما به وجود ميآيد؟ كه با يك بيانيه در استانه انتخابات بگوييم انتخابات تحريم و مردم هم رأی نمی دهند. خوب من اين را قبول ندارم و ميگويم اين رفتار منفعلانه است و اين عمل سياسی دست جمعی نيست، كه شما بشينيد و بگوييد من انتخابات را تحريم ميكنم. من از اين دفاع ميكردم كه نيروهای اپوزيسيون جامعه ما بيايند كانديدای واحد معرف كنند، عباس اميرانتظام 25 سال در حبس جمهوری اسلامی است، آيا ما ميتوانيم اين را به عنوان يك سمبل انتخاب كنيم و بگوييم به ايشان رأی بدهيم و چه كسی ميآيد بگويد رأی به امير انتظام رأی به نظام است يا حمايت از اميرانتظام شركت كردن در مشروعيت نظام است، چون عمده استدلال كه دوستان دارند اينكه رأی نميدهيم، چون مشروعيت به جمهوری اسلامی می دهيم. خوب كی ميگه اين مشروعيت به جمهوری اسلامی است. اگر خوب نگاه كنيم دقيقاً برعكس اين مساله دارد اتفاق ميافتد يعنی شما بيايد بگوئيد كه آقای ابراهيم يزدي، آقای عباس اميرانتظام، شما كانديدای اپوزيسيون، حالا باهات چطور برخورد ميكنند؟ هرنوع برخوردی با اين نتيجه معكوس توی جامعه خواهد داشت و اتفاقاً در آن صورت اين كمك ميكنه به تحريم انتخابات. به اين دليل من معتقدم كه اكثريت در انتخابات، نبايد خودمون را كنار ميكشيديم كه متأسفانه برخی از جريانات كشيدند، در شش ماه گذشته كسانيكه گفتند تحريم چه كار مثبتی انجام دادند؟ اين را بيان كنند، كسانی كه گفتند تحريم در شش ماه گذشته چكار كرده اند؟ من واقعاً دوست دارم كه كسی كه از 6 ماه پيش گفته تحريم امروز كه 1 ماه مانده به انتخابات چه اتفاقی افتاده و باز يك پرسش دارم: روز 28 خرداد چكار خواهی كرد؟ 27 خرداد انتخابات برگزار ميشود، در اين ترديد نداشته باشيد. با %20 يا %30 يا %40، ولی سئوال من اين است كه روز 28 خرداد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ از اين جهت من معتقدم كه بايد در فرايند انتخابات شركت كرد.
مطلب دوم من اينه كه دوستان! من تو دانشگاه صنعتی شريف گفتم، اينجا هم تكرار ميكنم: با انقلاب سال 57، سياست در ايران همگانی شد، از انتخابات شوراها سياست در ايران professional يعنی حرفه ای و خصوصی شد و اين يك آفت بزرگ برای سياست است. يعنی مردم بايد تو سرنوشت خودشون دخالت كنند. حالا اين چه با رأی دادن باشد، چه با رأی ندادن، اين رو توجه كنيد نميگم رأی بديد كه تو سرنوشت خودتون دخالت كنيد، رأی نديد تو سرنوشت خودتون دخالت كنيد، نه اينكه فقط رأی نديد.
روز انتخابات شوراهای دوم چه كسانی رأی ندادند، برويد ببينيد چه كسانی رأی ندادند. شما بهتر از من ميدونيد كه چه كسی رأی نداد. روز چهارشنبه، روزنامه كيهان يك كاريكاتور كشيد (ورود سگ به شورای شهر ممنوع) چون همه فكر ميكردند كه در روز جمعه نيروهای اپوزيسيون، آنها در كلان شهرها رأی ميآورند ولی با كمال تأسف مردم نشستند و گفتند آقا اونهايی كه سياست بازی ميكنند اونها رأی ميدند. شخص اول مملكت هم رأی نداد. برای اولين بار در تاريخ 25 ساله جمهوری اسلامي، يكی از مقامات مهم كشور رأی نداد و اول هم رهبر بود چرا رأی نداد؟ و بعد سر صندوق رأی هم مصاحبه كرد، گفت: برخی افراد حتی اگر انتخاب شوند مشروع نيستند.ما رای نداديم و همينجا بود كه سنگر دموكراسی فرو ريخت، منم خودم اون روز رأی ندادم و امروز با جرأت ميگم پشيمانم كه رأی ندادم و حرف دوستم رضوی فقيه درست بود كه روز يك شنبه در روزنامه ياس نو نوشت: تشييع جنازه تابوت دمكراسي. من قبول دارم جنازه دموكراسی را ما تشييع كرديم، با رأی ندادن خودمان و اگر امروز هم همان خطا را مرتكب شويم واقعاً آيندگان از ما نخواهند گذشت.
آيندگان خواهند پرسيد، روزی كه فاشيست ها و اقتدارگراها و نظامی ها توی اين كشور داشتند قدرت ميگرفتند، شما كجا نشسته بوديد؟ همچنانكه ما پدران خودمان را برای سكوت در كودتای 28 مرداد 32 نمی بخشيم، امروز اگر ما ساكت بنشينيم نه اينكه رأی بدهيم يا ندهيم، بی ترديد بر ما نخواهند بخشيد. روزی كه صدای پای فاشيست ميآمد ما توی خونه های خودمون نشسته بوديم و فقط ميگفتيم كه رأی نميدهيم.

علی افشاري:
به هيچوجه عدم شركت انفعال نيست و انتخابات در رأی دادن محدود نمی شود. در تمام سيستمهای دمكرات و مردمسالار در دنيا هميشه حق رای و حق عدم رأی هم صنف هم بوده اند و اقتضای يك سيستم دموكراسی و سيستم انتخاب هميشه بايد اين گزينه باشد، مهم اين است كه در ساختار سياسی حق شركت برقرار باشد و اون انسان به عنوان فاعل خودمختار توانايی داشته باشد كه در انتخابات شركت بكند يا نكند. اگر اون روز(انتخابات شوراها) مردم رأی می دادند اتفاقا ميخهای بيشتری بر تابوت دموكراسی كوبيده می شد، نه اينكه آن روز دموكراسی داخل تابوت گذاشته شد و در اين چهار سال كه اصلاح طلبان در شورای شهر بودند، كدام شاخص دموكراتيك در اين كشور رشد پيدا كرد؟
ببينيد! نميخواهم بنده عوامفريبی كنم يا خودمان را فريب بدهيم. انتخابات محدود نميشود كه يك نفری بيايد انتخاب بشود و شرايطی را اعلام بكند. آقای حاج بابايی ميگويند"گروهی 20 سال است انتخابات را تحريم كرده اند و اين غلط است"، ولی من ميگويم گروهی كه 20 ساله گفته انتخابات تحريم، شرف دارد بر گروهی كه 10 بار آمده و به در بسته خورده و باز هم ميآيد و هم حرمت خودش را ميريزد و هم حرمت آن مفاهيم را ميريزد. آخر يك كانديدای كه سه روز مانده به اينكه پوستر تبليغات هم تمام بشود، اعلام كرده كه برای انتخابات پيش شرط دارم و هيچ كدام از پيش شرط هايش محقق نشده و بعد نامه می نويسد به رئيس جمهور، آيا رئيس جمهور در همين سه روز می تواند كه زندانيهای سياسی را آزاد كند و شورای نگهبان را مجبور به استعفا بكند؟ و شورای نگهبان جديد را با يك منشور جديد جايگزين بكند ؟ من از اين بحث حالا خارج ميشم.
ببينيد دوستان! ايران در شرايط خاصی است و منم قبول دارم، انتخابات خودش يك فرصتی برای نيروهای اجتماعی است اما اين فرصت فقط و فقط منوط به اين نيست كه شما كارهای انتخاباتی كنيد، مثلا كانديد بشيد، ستاد راه بيندازيد و دعوت بكنيد مردم رو برای رأی دادن و بعد منتظر باشيد شورای نگهبان با شما چكار ميكند. دوستان شما ميتوانيد بيايد حرف بزنيد، كما اينكه نيروهايی كه معتقد به عدم شركت بودند خيلی بيش از آن كسانی كه مدعی شركت بودند فعاليت سياسی انجام داده اند و اكتيو بودند توی انتخابات، دلايلشون رو هم گفتند، تجربه هايی پشت سر خودشون داشتند.
نيروهايی كه گفتند تحريم و عدم شركت و قبل از حضور در فرايند انتخاباتی هم گفتند، مشكل تائيد صلاحيت شورای نگهبان نيست، اصلاً فرض بكنيم شورای نگهبان تأئيد بكند، تازه اول قضايا است، ما متفاوت هستيم با كشوری چون آمريكا و كشورهای پيشرفته. انها ساختار قدرت دموكراتيك است، ما در دورة ماقبل دموكراسی هستيم، اصلاً انتخابات شروعش در ايران متفاوت با همه جای دنيا است. انتخابات را كه با دوم خرداد بدست نياورديم، هم در دورة رضاشاه و هم محمدرضا شاه هم انتخابات بوده. خيلی از كسانی كه امروز برای انتخابات يقه پاره می كنند، اون روزها رأی نميدادند. انتخابات در ايران از شروع به عنوان يك ظاهر و يك پوششی برای حفظ قدرت ساختار اقتدارگرا بوده.
ما در هيچ دوره اي، الا چند دورة خاص اونهم به دليل تضعيف دولت مركزي، هيچ وقت سرنوشت كشور از طريق انتخابات تعيين نشده و مراكز اصلی دور از جاهايی بوده كه با انتخابات تعيين بشود. مسأله اين است كه اصلاً فرض كنيد رئيس جمهور هم انتخاب شود چه كار می تواند بكند؟ چه اختيارات و اقتداراتی دارد كه توانايی جلو بردن خواسته هايش را داشته باشد.
وقتی رسماً از بالاترين ساختار قدرت عنوان ميشود "فرق نميكند چه كسی رئيس جمهور بشود، رئيس جمهور آينده بايد اين كارها را بكند و اين كارها را هم نكند"، خوب ديگه طبيعی است رفتن در فاز انتخابات فقط يك پوشش تزئينی و مشروعيت بخش را ايفا ميكند. 8 سال ما تجربة عينی داريم، بهترين پاسخها از تجارب عملی ملتها حاصل می شود، ما نتيجه عملی خودمون را داريم.
حداقل اين اعلام كانديداتوری هاشمی و نحوة مواجه هايی كه نيروهای اصولگرا داشتند بر همه ثابت كرده كه اصلاً تلقی كه اون طرفداران هاشمی ميخواستند القا بكنند برای پذيرش يك فردی كه بين اون و بخش مسلط ساختار قدرت يك نوع اختلاف وجود داره، وجود ندارد. هاشمی خيلی به راحتی پذيرفته شده است، مسئله اصلی ما اعلام مشروعيت يا عدم مشروعيت به دنياست.
رأی سرمايه اعتباری هر فرد است. رأی يعنی مشاركت و دموكراسي، اما در بعضی جاها عدم رأی يعنی دموكراسي. من مطلقش نميكنم، نه ميشه تناظر يك به يك برقرار كرد بين رأی و مشاركت، نه بين تحريم و مشاركت، اما در شرايط امروزه ايران عدم رأی كمك ميكند به دموكراسي. در شرايط رأی دادن، بهترين حالت يك دموكراسی صوری است، حالا فرض كنيم اصلاً آقای دكتر يزدی رئيس جمهور بشود، می خواهد چكار كند؟ اين مجلس هفتم، اون شورای نگهبان، به لحاظ قانون اساسی حق با شورای نگهبان است، هم مفسر قانون است و هم قانوناً اختياراتی دارد. ايشون بايد نهايتاً به مناظره برسد و بسيج كند نيروهای سياسی و اجتماعی را. من از شما ميپرسم،آخر مگرمی شود رئيس جمهور يك نظام، رهبر اپوزيسيون اون نظام هم باشد؟! آيا در درون منطق رياست جمهوری ميتواند بسيج كند نيروها را يا بيرون از آن؟ هزاران محدوديت در آنجا(درون حاكميت) دارد.
در طول 8 سال گذشته هر بار جنبش اجتماعی در شاخة كارگري، در شاخه معلمانش، در شاخه دانشجويانش و .. حركتی داشته، كی اول امده و حركت را جمع كرده. درست خاتمی كرد، مجبور هم بود بكند، اتفاقا برنامه اش همين بوده، در خيلی جاها بوده كه تحريم و عدم رأی باعث ايجاد دموكراسی شده. بارزترين چهره حركتهای امروز رفرميسم ماندلا است، ماندلا در طول دوران سياسيش هرگز آب به آسياب رژيم آپارتايد نريخت، برخورد قهرآميز نكرد ولی داخل اون ساز و كار نرفت و ايستاد بيرون، اين كه ما معطوف بكنيم كه لابد در شرايط ايران انديشه های سياسی معطوف به دولت مزيت داره اين خطا است. در تمام دنيا هم نبوده است.
امروز جامعه ما نياز به بازيابی جامعه مدنی خود دارد وبايد خود را سازمان يابی كند. از اين ساختار قدرت، بخش مسلطش، بخشهای انتصابی هستند و منطق توزيع قدرتش اين است كه بخشهای انتصابی هميشه حالت بالا دستی دارند، بخشهای انتخابی اختيارات محدودی دارند، تازه در اجرای اون اختيارات محدود هم تابع بخشهای انتصابی هستند. بنابراين در اين ساختار جامعه مدنی نميتواند رشد كند، نميتواند پيشرفت كند. بنابراين در شرايط فعلی كه حاكميت به شدت نيازمند مشاركت بالاست، مردم حق دارند از عدم رأی خودشون استفاده كنند و به اين طريق به پيشرفت دمكراسی كمك كنند.
مردم بايد زمانی آراء خود را در صندوق بريزند كه متناسب با آن هم برداشت كنند، هرگاه عدم تناسبی باشد، بخواهد حاكميت برنده شود جايی برای حضور مردم نيست و اتفاقاً اين مسير به دموكراسی كمك بيشتری ميكند.

امين بزرگيان:
در ايران انتخابات آزاد نيست و اين بديهی است، دليلش ساده است چون حكومت دموكراتيك نيست. اينكه رئيس جمهور در اين ساختار كار خاصی نميتواند بكند من قبول دارم به دليل مشكل قانون اساسی است كه داريم، رئيس جمهور بر طبق اين ساختار اختيارات محدودی دارد.
اين مدل نقدها به نقدهای پيشين و پسين به انتخابات و نتيجه گيری از آن برای تحريم انتخابات كاملاً درست است و قابل پذيرش. كار سختی نيست يعنی تجربة اين 8 ساله و كمی هم مطالعة قانون اساسي، ما را به اين نتيجه ميرساند كه رئيس جمهور در داخل نظام سياسی ايران هر كه ميخواهد باشد محدوده اختياراتش حداقل نسبت به يك سری قدرتهای ديگه محدود است. اما اينها برای منی كه دانشجويم و ميخواهم وضعيت زندگی را به سمت مطلوبی هدايت كنم، دلايلی بر تحريم نميشود. يك موقع هست شما به عنوان يك حزب سياسی داری قدرت با حاكميت در جنگ و نزاع هستی برای گرفتن اختيار، در اين حالت برنامه هايی مثل تحريم يا مثل شركت فعال راهگشاست، اما به نظر من بنده به عنوان يك دانشجو، تحكيم به عنوان بارزترين جنبش دانشجوئي، اساساً اجازة برقراری اين دايكوتوميهای احزاب را ندارد. احزاب برای پيش بردن كار خود تمايل به كتگورايز categorize كردن مسائل دارند. مقولات سياسی را غالباً به دو امر تقسيم می كنند: شركت، تحريم. اين مدل ها در احزاب است برای پيشبرد كار خود، اما ما به عنوان يك دانشجو بايد خارج از اين سيستم از ابعاد چندگانه ای دفاع بكنيم، بگوئيم غير از اين دو وجه، وجه های ديگه ای هم هست. اين كار عموماً صورت نگرفته، يعنی همچنان در پارادايم شركت و تحريم حرف ميزنيم. نمونه اش هم صحبتهای قبلي، به نظر من اين مشكلی است كه جنبش دانشجويی در دفتر تحكيم را چيزی بيشتر از احزاب سياسی نبرده جلو. اين نقدی است كه من به جنبش دانشجويی دارم.
چيزی كه ميخواهم از آن دفاع كنم، به تعبير ژورناليستی آن حاكميت دوگانه است يا چندگانه شدن حاكميت. در اين مدل حاكميت سياسی در ايران يك دست نميمونه. تبديل به گروههای متنازعی می شود كه درون حاكميت سياسی هستند، چيزی شبيه اين 8 ساله در دولت خاتمي. هم نظريم كه آقای خاتمی نتوانست جنگ بكند و سر موضعش بايستد، از خاكريزهايی كه كنده بود هی عقب آمد. ولی در عوض وقتی حاكميت دوگانه شد، اشخاصی كه در رأس هستند با هم دعوا می كنند، دعوای اينها منجر ميشود به هم مشغول باشند و اين امكان جامعة مدنی رو فراهم می كنه. دولت با اين بزرگی با تحت اختيار گرفتن مردم و معيشت آنها عرصة جامعة مدنی را از بين می برد و همچون دهه های گذشته، همه وابسته به اين دولتند. پس لازمه اين وابستگی را همواره نشان بدهند و اين از بين رفتن جامعة مدنی است، تنها در چه صورتی نمادهای اميدی در جامعة مدنی بوجود ميآيد؟ همين چيز كمی كه در اين مساله داشتيم (مثل بحث روزنامه ها و NGOها) و موقعی اتفاقها افتاد كه در حاكميت دعوا و نزاع ايجاد شد. بخشی از حاكميت از فعاليت من در جامعه دفاع كرد و با بخش ديگری به نزاع پرداخت و اين عرصه ای را برای جامعة مدنی ايجاد كرد كه به صورت اندك و ناچيز اين پتانسيل را رها بكند. بنده در تحليل خودم معتقدم گروه های روشنفكری مثل دفتر تحكيم، تحليل سياسي- اجتماعی و اقتصادی آنها بايد به نفع زندگی مردم باشد. اين انگاره غلط است كه اين سيستم(حكومت) چنانچه به آن توجهی نشود خودش خشك ميشود و ميافتد. به نظر من يك نوع عدم كنشگری است، يك نوع تعطيل كردن زندگی روزمره به نفع سياست است.
جنبش دانشجويی ما همواره يا پوزيسون بوده يا اپوزيسيون. يعنی همواره در ساختار قدرت عمل كرده، اگر ميخواهيم روشنفكر باقی بمانيم بايد به جامعة مدنی و حوزة عمومی برگرديم و بگوييم چه راهكاری دهيم كه بهتر زندگی كنيم؟ زندان نريم، اگر رفتيم يكی از ما دفاع كند. نمونه اش مثل انتخاب شوراها و انتخاب شهردار، شوراها را تحويل داديم. فرهنگسراهايی كه فيلم نشون ميداد كه بابك احمدي، مراد فرهادی و . . . سخنرانی ميكردن شده دست اونها. هيچ فكت(Fact) جامعه شناختی پيدا نميشه كه خود حاكميت خشك شود وسقوط كند. اگر از جامعة مدنی دفاع می كنم به اين خاطر است كه جامعة مدنی به تعويض سيستم كمك كند. خرده جنبشهای اجتماعی از زنان، كارگران، دانشجويان به ذات وجود پيدا نميكنند، همه در درون يك جنبش اجتماعی عمده خود را می توانند باز توليد و احيا كنند. اگر دفتر تحكيم وحدت، جنبش دانشجويي، جنبش زنان و .. توانسته اند فعاليت كنند، به دليل اين بوده كه ساختن و پرداختن آن در بطن يك جنبش اجتماعی بوده. اگر جنبش اجتماعی را حذف كنيم، خرده جنبش ها هم از بين می روند.

علی سياسی راد:
بعد از انتخابات مجلس ششم و هم چنين دوم خرداد كه يك تجربه است، دفتر تحكيم مشاركت كردند و فعاليت گسترده ای كردند و انصافاً تو رأی آوردن آقای خاتمی هم خيلی مؤثر بودند. ما تا قبل از وقوع دوم خرداد به عنوان يك جريان دانشجويی تو دانشگاه، يك جريان غير حرفه ای و آماتور و دانشجويی فعاليت می كرديم، حرف عمدة ما هم اين بود كه موانع دموكريزاسيون ايران بايد برطرف شود. ولی اتفاقی كه بعد از دوم خرداد افتاد و به دوره های قبل از دهة 70 جنبش دانشجويی دفتر تحكيم هم مربوط بود، حل شدن جنبش دانشجويی در دل ساختار سياسی و تبديل شدنش به زائدة نظام بوروكراتيك بود، به اين معنا كه جنبش دانشجوئی وظيفة باز توليد ايدئولوژی حاكم را به عهده بگيرد.
متأسفانه بعد از دوم خرداد اين اتفاق(حضور در قدرت) افتاد. در انتخابات شوراها كانديدا داديم و كانديداهامون هم جاهای مختلف رأی آوردند، بعد تو مجلس همين كار را كرديم و بعد دوباره در دورة دوم خاتمی اختلافات بيشتر شد، منتها بالاخره ما اردوگاه جنبش دانشجويی را تو حوضة پالتيك(politic) می ديديم، مسالة اصلی جنبش دانشجويی مسأله قدرت بود.
قدرت به مثابه دولت، نه به تعبير فوكو كه قدرت را به معنای هسته های پراكنده قدرت ميداند. تو اين تعريف جنبش دانشجويی تنها عامل يگانه انحطاط جامعه ايران را در استيلای نظامهای فاسد ميدانست و برای اين كه موضوع حل و فصل بشود تنها راه نجات اين بود كه اين حكومت دموكراتيك شود و با روشهای مختلف به آن فشار بيايد. در حقيقت كاری كه ما در كوی دانشگاه تهران هم انجام داديم، ما مجبور شديم به دليل شرايط خاصی كه در كشور بود، حركت را در دانشگاه تهران محصور و محدود بكنيم و اين اقدام را انجام داديم. ما در دفتر تحكيم آن دوره برای رياست مجلس آقای كروبی تلاش كرديم و تبديلش كرديم به رهبر جنبش اصلاحاتی كه الان مياد ميگه من شيخ اصلاحاتم و خيلی جاهای ديگه وقتی منجر به اين شد كه تحكيم در حوضة پالتيك در حقيقت حل شد.
در سالهای 80 يا 81 يك تئوری راه افتاد تو دوستان تحكيم و آن هم تئوری دوری از قدرت بود. تئوری دوری از قدرت ميگفت ما به دليل اينكه دارای پايگاه دانشجويی هستيم و جريان حرفه ای سياسی نيستيم، يعنی ما قادر به رقابت سياسی با ساير احزاب نيستيم، ما نميتوانيم توی انتخابات مثلاً 200 ميليون هزينه كنيم، كانديدا بديم، ليست اعلام كنيم و بدتر از همه اعلام كنيم كه مسئوليت اداره كشور را در جاهای مختلف ميپذيريم، چون اساساً ما فاقد برنامه ايم و ما نمی توانيم بگوئيم به مردم كه دانشجويان در دانشگاه ها قادرند دولت تعيين كنند، يا مجلس تعيين كنند، اگر اين مفروضات درست باشد كه به نظرم درست است. جنبش دانشجويی بايد به دانشگاه برگردد، اولين حرفی كه اون موقع مطرح بود، اين بود كه جنبش دانشجويی به دانشگاه برگردد، شروع به سازماندهی و بازيابی تشكيلات كند. ما متوجه به اين معنا باشيم كه يك جريان آماتوريم. ما موظفيم حوزة عمومی را سامان دهيم، ما موظفيم كاری كنيم كه ورود حاشيه به متن سياسي، فرهنگی جامعه فراهم شود. سپس اولين سئوالی كه لازمه نقد ايدئولوژی است، نقد آزادی كاذب است. ما زمينه ای بايد فراهم كنيم كه اين اتفاق بيافتد. اين ديدگاه در مجموعة تحكيم هم گفته شد، دوستان هم پذيرفتند و به عنوان استراتژی اعلام شد.
به نظرم مياد كه رويكرد دوری از قدرت به معنای دوری از حكومت و پرداختن به جامعه و موضوعات بدنه اجتماعی كه دانشگاه محسوب می شود به عنوان استراتژی تحكيم اعلام شد، منتها الان سؤال من اينه چقدر به اين استراتژی عمل كرديم؟ و به نظرم می ايد مجموعة ايده هايی كه دوستان دارند بيشتر نقد ايدئولوژی رژيم سياسی بوده، يعنی عده ای يك طرف بحث ميگويند ما به هر قيمتی كه شده بايد تو انتخابات شركت كنيم.به نظر من اصلاً تحكيم نبايد در فرايند انتخابات شركت كنه، تحكيم چكار دارد كه كی رئيس جمهور می شود.
انجمن های اسلامی تنها كاری كه ميكنند اين است كه تلاش كنند يك انتخابات آزاد و عادلانه اتفاق بيافتد. نتيجه نهايی انتخابات و مسئوليتش با دانشجويان نيست، شما فردا نميتوانيد از اين مدل خود دفاع كنيد. ما رفتيم تلاش كرديم فلان آقا شد رئيس جمهور، فلان آقا شد وكيل، فلان آقا شد وزير، ما الآن نشستيم كه دعوا سر اين كنيم كه تحكيم تحريم بكنه يا نه، تحكيم نمی تونه توی انتخابات شركت كنه، تحكيم الآن اگر شركت بكند چه ميزان توان و نيرو می تواند به انتخابات بدهد؟ چه مقدار مشاركت می تواند توليد كند؟ در نقد نظر آقای حاجی بابايی بايد بگم تحكيم كجاست؟

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به انتخابات