بازگشت به صفحه اول

از  اخبارروز

 
 

 

گفتگوی روزنامه ايران با  سهراب رزاقى استاد دانشگاه
انتخابات بخشى از پروژه دموكراسى

• در جامعه ما دو شكاف عمده وجود داشت كه در اين دوره اخير برجسته شده اند. با روى هم افتادن اين دو شكاف عمده، ما با ۴ بلوك قدرت روبرو هستيم . آن دو شكاف عمده، يكى شكاف بين نيروهاى اقتدارگرا و دموكرات بود و ديگرى شكاف بين نيروهاى قدسى كننده و نيروهاى عرفى كننده (سكولار) و ما الآن با چهار بلوك قدرت،نيروهاى اقتدارگراى قدسى كننده، نيروهاى اقتدارگراى سكولار ، نيروهاى دموكرات قدسى كننده و نيروهاى دموكرات سكولار مواجه هستيم. هريك ازاين گروهها برنامه عمل خود را دارند و يك نوع ائتلاف بين اين گروهها در حال شكل گيرى است

 

یکشنبه ٢۵ ارديبهشت ١٣٨۴ – ١۵ مه ٢٠٠۵
دموكراسى را كم نقص ترين حكومتى دانسته اند كه بشر ابداع و آن را تجربه كرده است. اگرچه در يونان باستان و سپس در امپراتروى روم از مؤلفه هاى اوليه دموكراسى بهره گرفته اند و براساس همين مؤلفه ها و آموزه ها بود كه بشر در دوران مدرن به بازتوليد دموكراسى پرداخت ولى تفاوت اساسى بين استقرار دموكراسى در عهد باستان و در عهد جديد اين است كه در دوران قديم، محدوده دموكراسى به دولت - شهرهاى يونان محدود مى شد ودر عصر جديد، دموكراسى در چارچوب ملت - دولت ودر عرصه اى به مراتب گسترده تر از عهد باستان استقرار و تداوم يافت. مطابق برخى تعاريف و معيارها در موج اول دموكراسى - يعنى تا سال۱۹۴۲ ميلادى فقط ۱۴كشور دنيا دموكراتيك بودند. گفته مى شود تا سال۱۹۵۰ زمينه هاى شكل گيرى دموكراسى در ۲۵كشور دنيا به وجود آمد. در دهه۱۹۷۰ موج دوم دموكراسى آغاز شد و بنا به ادعاى دانشمند فنلاندى در سال۱۹۸۸ تعداد ۶۱كشور داراى حكومت دموكراتيك بوده اند و بر مبناى معيارى كه هانتينگتون ارائه مى دهد تعداد كشورهاى دموكراتيك در سال۱۹۹۰ به ۵۸ كشور رسيده است. موج سوم دموكراسى نيز با فروپاشى ديوار برلين و همچنين فروپاشى شوروى و بلوك شرق كمونيستى شروع شده و تاكنون ادامه يافته است.
در گفت وگو با دكتر سهراب رزاقى استاد دانشگاه علامه طباطبايى علت اقبال جوامع مختلف به دموكراسى به بحث گذاشته شده و چالشهاى پيش روى چنين سيستمى در كشورهاى مختلف و از جمله كشور ما مورد بررسى و تحليل قرار گرفته است. گفت وگو با اين استاد دانشگاه در پى مى آيد.
...................................................................................................................

در موج اول استقرار دموكراسى تا سال۱۹۴۲ ميلادى چهارده كشور داراى نظام دموكراتيك پايدار و با ثبات بوده اند. اين دموكراسى هاى با ثبات چه خصوصيات برجسته اى داشتند كه به عنوان الگوى ديگر كشورها مورد استفاده قرار گرفتند؟

نظامهاى دموكراتيك تحكيم يافته داراى چند مشخصه بارز هستند كه باعث شده آنان به عنوان الگو مورد استفاده ساير كشورها و نيروهاى اجتماعى قرار گيرند.
اولين مشخصه نظامهاى دموكراتيك رقابت گسترده و معنادار ميان افراد، گروهها و نيروهاى اجتماعى براى دستيابى به قدرت سياسى در فواصل معين بدون كار برد زور است.
دوم: مشاركت سياسى فراگير براى گزينش رهبران سياسى و راههاى اداره امور است كه در دوره زمانى مشخص با انجام انتخابات منظم و منصفانه بدون حذف گروهها و نيروهاى اجتماعى تأثيرگذار صورت مى گيرد.
سوم: وجود سطح قابل قبولى از آزاديهاى مدنى و سياسى در نظامهاى دموكراتيك است و در برگيرنده آزادى بيان، آزادى مطبوعات، آزادى تأسيس و پيوستن به تشكل ها و سازمانهاى سياسى. وجود آزاديهاى مدنى و سياسى مانع انسداد سياسى در اين نظامها مى گردد.
چهارمين مشخصه نظامهاى دموكراتيك جلوگيرى از انباشت قدرت وتوزيع مجدد آن است و جابه جايى و گردش نخبگان يكى از ويژگى هاى بارز نظامهاى دموكراتيك مى باشد.
آخرين ويژگى نظامهاى دموكراتيك وجود يك جامعه مدنى قدرتمند، پويا و شاداب است. يكى از عناصر مهم تحكيم دموكراسى در اين جوامع، جامعه مدنى قوى مى باشد. همه اين مشخصات و ويژگى هاى ديگر باعث مى شود كه نظامهاى دموكراتيك و دموكراسى براى گروهها و نيروهاى اجتماعى در اقصى نقاط جهان جذاب و به عنوان يك الگوى مطلوب تلقى شود.

در ميان كشورهاى با دموكراسى پايدار مثلاً در سوئيس تا سال،۱۹۷۱ زنان حق رأى نداشتند و در ايالات متحده هم سياه پوستان تا زمان تصويب قانون حقوقى و مدنى (۱۹۶۰) حق دادن رأى نداشتند. چرا برداشتهاى متفاوتى از دموكراسى وجود دارد و تحت چه شرايطى كشورهاى دموكراتيك به طور فراگير به دموكراسى روى آوردند؟
دموكراسى ها نيز مثل ساير پديده هاى بشرى در طى فرايند تاريخى دچار قبض و بسط هايى شده و جامه هاى مختلفى را به تن كرده است. اما بن مايه و عنصر جوهرى دموكراسى چه در معناى محدود آن در قديم و چه در معناى گسترده به مفهوم امروزى همواره ثابت و جهان شمول بوده است و آن حاكميت مردم بر مردم و توزيع مجدد قدرت است. اگرچه نظامهاى اقتدارگرا تلاش مى كنند با تمسك جستن به نسبيت فرهنگى قرائت ديگرى از دموكراسى ارائه دهند و يا با اضافه كردن برخى از واژه ها جامه اى ديگر بر تن آن كنند. اما به قدرت رسيدن حاكمان قدرت با آراى مردم و برانداختن صاحبان قدرت به روشهاى مسالمت آميز با آراى مردم جوهره اصلى تمايز حكومتهاى دموكراتيك و غيردموكراتيك از يكديگر مى باشد.

بنا به چه دلايلى، اقبال به دموكراسى در دهه هاى اخير شدت گرفته است؟
در دهه۱۹۷۰ موج جديد دموكراتيك سازى را در نظام بين المللى شاهد بوديم. از سال۱۹۷۴ تاكنون يعنى در طى سه سال. بيش از سى كشور به كشورهاى دموكراتيك افزوده شده اند. روند دموكراتيك سازى در اروپاى غربى در كشورهاى پرتغال، اسپانيا و يونان شروع شد و سپس در ساير مناطق گسترش يافت. دموكراسى شكل گرفته در اين كشورها به عنوان يك الگوى مطلوب براى دموكراتيك سازى در دهه۱۹۸۰ و در كشورهاى اروپاى شرقى و آمريكاى لاتين به كار گرفته شد. اكنون اين مخلوق پس از چندى تأخير در كشورهاى آفريقايى، آسيايى به ويژه در خاورميانه در حال گشت و گذار است.
يكى از دلايلى كه باعث شد دموكراسى به معناى يك پروژه اجتماعى و سياسى مطرح شود، ناكارآمدى حكومتها و رژيم هاى اقتدارگرا در پاسخگويى به خواستها و مطالبات مردم بود كه نه تنها منجر به تحول و توسعه يافتگى كشورشان نشدند، بلكه منجر به عقب ماندگى و توسعه نيافتگى جامعه شان شدند و با بدحكومتگرى در بهترين حالت بسيارى از منابع را هدر دادند. فرايند جهانى سازى و جهانى شدن هم موجب تقويت موج دموكراتيك سازى و بر آمدن حكومتهاى دموكراتيك به جاى حكومتهاى اقتدارگرا و توتاليتر گرديد.
در عين حال، وجود نيروهاى دموكرات قوى و قدرتمند به عنوان عامل ديگر پيش برنده موج دموكراسى در اين مناطق بوده است كه توانستند در پيكار اجتماعى، نيروهاى اقتدارگرا و كانونهاى مقاومت را به حاشيه برانند و قدرت را به دست گيرند.
عامل ديگر، انقلاب اطلاعاتى است كه در چند دهه اخير در نظام جهانى رخ نموده و تحولات و دگرگونى بنيان برافكنى در تمامى شؤون زندگى اجتماعى، سياسى برجا گذاشته است. اين انقلاب موجب شده كه ديواره استبداد ونظام اقتدارگرا در تمامى اقصى نقاط جهان ترك بردارند و سرانجام منجر به فروپاشى آنها شود و در ميان ويرانه هاى استبداد و اقتدارگرايى در اين جوامع، دموكراسى سر بر آورده است.

دقيقاً كليد واژه «گذار به دموكراسى» در چه مقطعى كاربرد پيدا مى كند؟
گرچه امروز يك رشته فرعى جديد در علوم سياسى موسوم به گذارشناسى (
Transit logy
) تأسيس شده و به مطالعه پيرامون گذار از رژيمهاى اقتدارگرا به دموكراسى مى پردازند اما تاكنون اجماعى بين پژوهشگران پيرامون نقطه شروع گذار مشاهده نمى شود. مى توان گفت از زمانى كه درون حاكميت رژيم اقتدارگرا (نخبگان حاكم) دچار شكاف مى شود گذار از رژيمهاى اقتدارگرا آغاز و تا زمانى كه دموكراسى در يك جامعه تحكيم مى يابد پايان مى يابد. منظور از دموكراسى تحكيم شده يك وضعيت سياسى است كه در آن مرحله دموكراسى به «تنها بازى شهر» تبديل شود. از لحاظ رفتارى، دموكراسى هنگامى به تنها بازى شهر تبديل مى شود كه هيچ گروه سياسى مهمى به طور جدى درصدد واژگونى رژيم دموكراتيك برنيايد.

چه عواملى در دوران گذار موفقيت آميز مؤثر هستند؟
اساساً دوران گذار، دوران بيم و اميد، فرصت و تهديد و حركت در روشنايى و تاريكى است. عوامل متعددى در گذار موفقيت آميز در نظامهاى سياسى مؤثر هستند. عوامل تعيين كننده تاريخى، سنت هاى تاريخى، شيوه فروپاشى و زوال نظامهاى اقتدارگرا، قدرتمندى نهادهاى مدنى و دموكراتيك، نخبگان سياسى، توسعه و گسترش ارزشهاى دموكراتيك، فرهنگ سياسى حاكم بر جامعه، تأثير تحولات و دگرگونى هاى بين المللى بر فرايند تغيير رژيم، همه و همه عوامل تأثيرگذار در فرايند گذار مى باشند. اما با مطالعه تجربه هاى پيشين در گذارهاى موفقيت آميز در چند دهه اخير نقش نخبگان وتدابير نخبه اى نقش برجسته و ممتازى دارد.
با توجه به تجربه هاى چند دهه اخير چند نوع گذار را مى توان سنخ شناسى كرد؟
سنخ شناسى هاى مختلفى ازگذارها توسط محققان و پژوهشگران اين حوزه پژوهشى ارائه شده است كه برخى از اين سنخ شناسى ها خيلى مختصر و تعداد اندكى از گذارها را مى توانند توضيح دهند و برخى آنقدر وسيع و گسترده اند كه همه چيز و همه نوع گذار در آن مى گنجد. در مقايسه گذارهاى اخير در اروپاى مركزى وجنوبى، آمريكاى لاتين، اروپاى شرقى، آفريقا و آسيا من به يك سنخ شناسى سه گانه معتقدم.
يك، گذار از طريق شكست رژيم، دوم، گذار از طريق تعامل و سوم، گذار از طريق خروج. گذار از طريق شكست رژيم هنگامى اتفاق مى افتد كه يك شكست مهم رژيم اقتدارگرا به آغاز يك حكومت دموكراتيك منجر شود. مانند شكست نظامى يونان در ،۱۹۷۴ پرتغال در ۱۹۷۵ و آرژانتين در ۱۹۸۲.
دوم، گذار از طريق تعامل است. يعنى حكومت اقتدارگرا به دلايل چندى فرايند آزادسازى را شروع مى كند و حاكمان اقداماتى را برمى گزينند كه در نهايت به دموكراتيك شدن مى انجامد. در اين نوع گذار صاحبان قدرت همواره دست بالا را دارند. اما چون به اين نتيجه مى رسند كه هزينه هاى باقى ماندن در قدرت افزايش مى يابد، تلاش مى كنند با آزادسازى و گذار به دموكراسى، هزينه را كاهش دهند.
سومين نوع گذار، از طريق خروج است. در اين حالت يك حكومت اقتدارگرا ضعيف شده و نمى تواند به حاكميت اقتدارگرايانه اش تداوم دهد ولى ضعفش به اندازه ضعفى كه در گذار از طريق شكست نظامى (الگوى اول) وجود دارد، نيست. اين حكومت قادر است در مورد ويژگى هاى مهمى از گذار با اپوزيسيون به مذاكره بپردازد. هر چند در موضعى ضعيف تر از موضع حكومت در موارد گذار از طريق تعامل قرار دارد.

تعدادى از كشورها بعداز جنگ جهانى دوم وارد مرحله گذار به دموكراسى شدند. برخى از اين كشورها مانند اروگوئه و شيلى در اين مسير ناكام مانده و به اقتدارگرايى بازگشتند. چه عواملى مسبب بازگشت اين كشورها به نظامهاى مقتدر بود؟
چند عامل باعث اين ناكامى بود.اول اينكه تصور شده بود صرفاً با جابجايى قدرت سياسى بدون ايجاد نهادهاى دموكراتيك، دموكراسى حاصل مى شود.در حالى كه اگر دموكراسى نهادينه نشود ، همواره امكان بازگشت به نظام غيردموكراتيك و اقتدارگرا وجود دارد.
موضوع ديگر، شرايط دشوار اقتصادى اين كشورهاى در حال گذار به دموكراسى است. چنين شرايطى اين تصور را به وجودآورده كه دموكراسى را عامل بروز مشكلات و وضعيت نابسامان اقتصادى فرض مى كنند.
شرايط و تحولات بين المللى حاكم بر جهان در دوران جنگ سردهم باعث شده بود كه جنبش دموكراسى خواهى به عقب رانده شود و نظام هاى اقتدارگرا مجدداً استقرار يابند.

فوكوياما انديشمند آمريكايى ژاپنى تبار بحث «پايان تاريخ» را در سال ۱۹۸۹ پيش كشيد و به طور مفصل پس از فروپاشى شوروى سوسياليستى آن را مطرح نمود و مدعى شد كه ليبرال دموكراسى ، سرنوشت قطعى همه كشورها است. با برجسته شدن «بنياد گرايى» به عنوان رقيب ليبرال دموكراسى، اتفاق موردنظر آن دانشمند تحقق نخواهد يافت؟
فوكوياما آن نظريه را براساس ايده هاى هگلى مطرح كرد و چندان مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفت. هرچند در دهه اخير ، دموكراسى پيروزى هاى بزرگى را به دست آورده و در اقصى نقاط جهان در حال گسترش است، اما اين به معناى پايان تاريخ و پيروزى نهايى آن نيست. امروزه درآغاز هزاره جديد شاهد هستيم كه فرايند جديدى درحال شكل گيرى است و رگه هايى از اقتدارگرايى را مى توان مشاهده كرد. به عنوان مثال انتخابات هايى كه دركشورهايى با نظام دموكراسى شكننده برگزار مى شود با موفقيت همراه نيست و شكل هاى پيشين اقتدارگرايى در مقطع كنونى باز توليدمى شوند مى توان به انتخابات اخير در اندونزى و برخى از كشورها اشاره كرد كه منجر به بازگشت مجدد محافظه كاران به عرصه قدرت شده است.
در اندونزى ، ترس از تجزيه كشور باعث شد كه مردم در يك انتخابات آزاد به كسى رأى بدهندكه يكپارچگى كشورشان را حفظ كند...
به هر دليل كه بگوييم بازگشت به عقب است . بحث بر سر اين است كه روند دموكراتيك تداوم دارديا خير. من معتقدم كه در برخى از مناطق ، ما با بازگشت اقتدارگرايى مواجه شده ايم. چندى پيش «گرمك» وزير خارجه سابق لهستان در مقاله اى با استناد به آمار و ارقام اثبات كرده بودكه ما، در جهان شاهد بازگشت به اقتدارگرايى هستيم.ممكن است با وقوع بحران اقتصادى و وضعيت شكننده نظامهاى دموكراتيك تازه تأسيس ،جامعه به گروههاى غيردموكرات رجوع كند و آنها را به قدرت برساند. اكنون در برخى جوامع زنگهاى خطر به صدا درآمده است..
بالاخره مردم باحضور فعال در انتخابات تصميم گرفته اند به گروهى رأى دهند كه كشور را از فروپاشى و تجزيه برهاند و امنيت را برقرار سازد.
اساساً چيزى كه دموكراسى را تهديد مى كند اين است كه روند بازگشت به گذشته روى دهد و موج سوم دموكراتيك سازى رو به افول گذارد.

تحقق ثبات و بلوغ گذار موفق به دموكراسى و پايدارى آن از چه راههايى امكانپذير است؟
اولين نياز اساسى براى پايدارى دموكراسى ، نقش نخبگان و وجود نيروهاى دموكرات است. بين ابزارها و اهداف بايستى پيوستگى و هماهنگى وجود داشته باشد. نمى شود در هدف دموكراتيك بود ولى در راه رسيدن به دموكراسى از ابزارهاى غيردموكراتيك استفاده كرد و بالعكس.
عامل دوم ، بقا، شكل گيرى و تقويت نهادهاى مدنى است. چون اين نهادها در تحكيم دموكراسى نقشى بنيادى دارند.
مبحث سوم، توازن بين جامعه مدنى وجامعه سياسى است. يكى از دلايل ناكام ماندن دموكراسى هاى شكننده در موج سوم اين است كه جامعه سياسى تضعيف شده و نقش جامعه مدنى به شدت تقويت شده.
به اعتقاد من، يك دموكراسى پايدار، دوستون عمده دارد: يكى جامعه سياسى قدرتمند كه احزاب را در بر مى گيرد و ديگرى جامعه مدنى قوى و قدرتمند كه شامل سازمان هاى غيردولتى، سنديكاها و ديگر نهادهاى مدنى است.

چرا شما احزاب را جزو جامعه مدنى به شمار نمى آوريد؟
به اعتقاد من، جامعه سياسى محل كسب قدرت است و جامعه مدنى محل محدود كردن قدرت سياسى. جامعه مدنى به دنبال كسب قدرت نيست ولى اين دو عرصه با قرار گرفتن در كنار يكديگر معنا و مفهوم پيدا مى كنند.
يك دليل عمده كه اين دموكراسى ها شكننده و ضعيف شده اند همين است كه جامعه مدنى بسيار فربه و حجيم شده و يك نوع عدم اقبال نسبت به احزاب مشاهده مى شود.
در جوامع توسعه يافته هم، مردم نسبت به انتخابات به عنوان يكى از پايه هاى دموكراسى بى تفاوتى نشان مى دهند...
بيگانگى سياسى شهروندان جوامع توسعه يافته هم يكى از عوامل تهديد دموكراسى است كه آن هم به خاطر تضعيف يكى از اين دو ستون و عدم توازن بين آنها است.

جدا از بحث توازن ميان جامعه مدنى و سياسى ، چه مؤلفه هايى بايد باشند تا جامعه به افراط و تفريط كشيده نشود؟
وجود دولت كارآمد و قوى لازمه برقرارى يك دموكراسى پايدار است. دوم، وجود جامعه مدنى پويا و شاداب . سوم، وجود جامعه سياسى قوى و قدرتمند. چهارم، اقتصاد آن جامعه توسعه يافته باشد و در نهايت آزادى دسترسى و مبادله اطلاعات در جامعه است.

دركشور ما از دوره انقلاب مشروطه تاكنون چه نگرش هاى مثبتى نسبت به دموكراسى وجودداشته است؟
درايران همواره چه درميان روشنفكران و چه درميان مردم دموكراسى به معناى اشتياق مطرح بوده و هرگز به مثابه يك پروژه تعريف نشده است. شايد يكى از دلايلى كه دركشور ما دموكراسى شكل نگرفته به دليل همين نقص عمده بوده و نيروهاى اجتماعى و سياسى ما دموكراسى را به معناى يك پروژه تعريف نكرده اند.
درمجموع سه نوع تلقى درمورد دموكراسى دركشور ما مطرح بوده:
يك تلقى، دموكراسى را نوعى شيوه زيست مى داند و معتقداست دموكراسى در يك بستر تاريخى خاص شكل گرفته و رشد و نمود پيداكرده است. دراين رويكرد، جوامع شرقى چون اساساً جوامع غيردموكراتيك بوده اند نمى توانند به دموكراسى دست يابند. دراينجا، برجسته شدن موانع نيل به دموكراسى باعث مى شود موضوع دموكراسى به بحثى ثانوى تبديل شود و اين اعتقاد شكل مى گيرد كه تا آن موانع كه موانعى ساختارى هستند برطرف نشوند، دموكراسى هم دست نيافتنى است و به تعبيرى نيل به دموكراسى به امرى محال تبديل مى شود. حجم عظيمى از آثار و مطالب توليدشده دركشور ما بر اين موضوع تمركز يافته كه موانع ايجاد دموكراسى در ايران چيست.
برداشت دوم از دموكراسى اين است كه آن را به مثابه يك ايدئولوژى درنظرگرفته اند و آن را داروى همه دردهاى ما دانستند. همان رويكرد ايدئولوژيكى كه اين نوع افراد در ساير حوزه ها داشتند دراين عرصه هم پيداشد و دموكراسى مظهر همه خوبى ها و زيبايى ها فرض شده است.
درنگرش سوم، دموكراسى به عنوان يك روش سازماندهى اجتماعى مطرح مى شود. دراين رويكرد، اعتقاد براين است كه دموكراسى را بايد ساخت.
به اعتقاد من، چنين رويكردى مى تواند باعث موفقيت جنبش دموكراسى خواهى ايران شود.
دراين رويكرد، مهمترين ركن ايجاد دموكراسى، جامعه مدنى قوى و قدرتمند است كه بايد ايجادشود.
علاوه بر اين، معتقدم كه دموكراسى بدون نيروهاى دموكرات شكل نمى گيرد.
به تعبير ديگر، دموكراسى به افراد دموكرات نياز دارد و به همين دليل ما بايد روى اين موضوع سرمايه گذارى كنيم و نيروهاى دموكرات را براى پيشرفت دموكراسى پرورش دهيم.
درعين حال، وجود اپوزيسيون نقش مهمى در دموكراتيك سازى يك جامعه ايفامى كند. دركشورما، اپوزيسيون هم غيردموكرات بوده و نتوانسته پروژه دموكراسى را هم در روابط و مناسبات درونى خودش نهادينه كند و هم طلايه دار دموكراسى در جامعه باشد.
در دموكراتيك سازى، نقش فرهنگ سياسى و فضاهاى فرهنگى نقش مهمى را ايفامى كند.
تلقى و تفسيرى كه از دين ارائه مى شود در پيشبرد برنامه هاى ما مؤثر است. توكويل انديشمند فرانسوى كه در قرن نوزدهم از آمريكا بازديدكرده، دركتاب «دموكراسى درآمريكا» اين موضوع را مطرح كرده كه چگونه در ايالات متحده، دموكراسى و آزادى به سهولت مستقر شده و چرا در اروپا تا به اين حد با خشونت و دشوارى روبرو شده است؟ او مهمترين موضوعى را كه مطرح مى كند نقش دين است. او مى گويد درآمريكا، تلقى و تفسيرى كه از دين ارائه مى شود با آزادى و دموكراسى همخوانى دارد ولى اروپا به دليل معتقدبودن به مسيحيت ارتدوكس به ارائه يك تفسير غيرانسانى و زمخت از دين مى پردازد كه با دموكراسى هم مغايرت دارد.
به همين دليل اروپا به سختى و از راه خشونت توانست به دموكراسى دست يابد.
براين اساس، نوع قرائتى كه ازدين ارائه مى شود درايجاد يك نظام دموكراتيك امرى مهم و اساسى است.

در فضاى فرهنگى ما، چگونه مى توان افراد دموكرات و مسؤولى را پرورش داد كه به راحتى به عقايد ديگران احترام بگذارند و درموارد لازم بدون حب و بغض به اجماع نظر درمورد مسائل كلى برسند؟
در اينجا يك نوع شيوه تربيت مطرح است. بالاخره ما جوامع استبدادى هم داشته ايم كه داراى نظام دموكراتيك شده اند.

منظور شما كدام كشورها است؟
من نمى خواهم دراين زمينه داورى كنم كه كدام كشور موفق بوده ولى شما كشورهاى ژاپن و آلمان را درنظر بگيريد. آلمان جزو آن كشورهايى است كه بسيار ديرتر از كشورهاى اروپايى به جرگه كشورهاى توسعه يافته و دموكراتيك پيوسته ولى پس از مدتى توانست دموكراسى را نهادينه كند. در ژاپن هم نقش سنت ها درنهادينه شدن دموكراسى بسيار مؤثر واقع شد.
در آلمان تا قبل از به قدرت رسيدن هيتلر (۱۹۳۳) دموكراسى مستقر شده بود و حتى فرخى يزدى شاعر ايرانى كه به خود تبعيدى در آلمان تن درداد از حكومت سوسيال دموكرات جمهورى وايمار (۳۳-۱۹۱۸) آنجا مستمرى دريافت مى كرد.
اساساً مباحثى كه هگل متفكر آلمانى مطرح مى كند به همين خاطر است كه آلمان يك كشور غيردموكرات است و دير به جرگه كشورهاى توسعه يافته صنعتى مى پيوندد. علت اين هم كه نازيسم دراين كشور رشد پيداكرد اين بود كه نيروهاى ما قبل سرمايه دارى غيردموكرات در آنجا قوى بودند و از آن طرفدارى مى كردند. بعد از شكست در جنگ جهانى دوم بود كه آلمان فرايند دموكراتيك سازى را شروع كرد.
جامعه مدنى ضعيف و ناتوان ما چگونه مى تواند به جامعه قوى و قدرتمند تبديل شود؟
شرط اول اين است كه گروهها و نيروهاى اجتماعى، سرمايه گذارى اجتماعى لازم را در اين زمينه تحقق ببخشند و اين كار را مسؤوليت مشترك خود بدانند و سود حاصل از اين سرمايه گذارى را كسب كنند كه همانا بقا و تداوم حيات يك جامعه است. اقدام دوم، حذف قوانين و مقرراتى است كه مانع شكل گيرى جامعه مدنى و انسداد آن مى شود و با بازخوانى و مقررات زدايى مى توان شاهد جامعه مدنى شاداب و پويا بود .
موضوع سوم ، پذيرش و به رسميت شناختن حق سازمان يابى است. يكى از مشخصات نظامهاى دموكراتيك اين است كه حق سازمان يابى گروهها ونيروهاى اجتماعى را به رسميت مى شناسند. رسميت يافتن حق سازمان يابى و آزادى رقابت و مشاركت مى تواند به شكل گيرى جامعه مدنى كمك كند. در عين حال گروههاى اجتماعى بايد براى ايجاد جامعه مدنى و استقرار دموكراسى برنامه عمل تدوين كنند. در دموكراتيك سازى بايد، كانون هاى مقاومت در مقابل پروژه دموكراسى را از متن به حاشيه راند و از ميان نيروهاى آن تا حد امكان يارگيرى كرد. به همين دليل من از تدابير نخبه اى صحبت مى كنم.
گفته مى شود اگر يك كشور بتواند به طور درونى و بر مبناى نيروهاى داخلى به دموكراسى نايل شود، مانع از دخالت كشورهاى ديگر در جهت ايجاد دموكراسى در داخل خودمى شود و در واقع يك تحول درونزا شكل گرفته است. به نظر شما در چندسال اخير چه تحولات مثبتى در راستاى درونزا كردن دموكراتيك سازى در كشور ما رخ داده است؟
در چندسال اخير، دوره اى به نام دوره «آزادسازى » شروع شد. به اين دليل مى گويم آزادسازى ، چون يك سرى محدوديت ها و موانع برداشته شد ولى تغييرى در ساختارها و قوانين و مقررات رخ نداد. اگر چنين موضوعى اتفاق مى افتاد بايد نام ديگرى براى آن انتخاب مى كرديم . به هرجهت، فضاى عمومى براى تحركات جمعى بيشتر شد و جنبش دموكراسى خواهى بار ديگر سر برآورد.
دومين اتفاق ، شكل گيرى طبقه متوسط فرهنگى است كه مطالبات، تقاضاها و خواسته هاى خود را دارد و روز به روز بر حجم اين طبقه افزوده مى شود. به اعتقاد من اين طبقه متوسط فرهنگى موتور محركه جنبش دموكراسى خواهى ايران است.
اتفاق سوم ، غيرايدئولوژيك شدن جامعه است و بالاخره اينكه نيروهاى دموكراتى كه در كشور ما شكل گرفته اند ، گروه بندى جديدى را ايجاد كرده اند و اين گروه بندى بعد از دوم خرداد به جنبش دموكراسى خواهى كمك فراوانى نموده است.
در فقدان جامعه مدنى قدرتمند ما با يك جامعه مدنى كاغذى سر و كار داريم كه نقش عمده اى در تحولات و دگرگونى هاى اجتماعى ايفا نمى كند.

داشتن اين نوع نگرش ما را به آن وجه دوم برداشت از دموكراسى (برداشت ايدئولوژيك) نزديك نمى كند؟

ارائه اين مباحث در راستاى سازماندهى اجتماعى است و براى رسيدن به يك جامعه دموكرات. اگر به طور ايدئولوژيك به دموكراسى نگاه كنيد اصلاً سراغ نهادسازى و نهادينه كردن دموكراسى نمى رويد. در برداشت ايدئولوژيك، از دموكراسى به عنوان يك حربه براى مقابله با رقيب استفاده مى شود و بدين طريق مى خواهند رقيب را از كرسى قدرت پايين بكشند.

آيا جنبه تقابلى نداشتن اين نگرش را از نگرش ايدئولوژيك جدا مى كند؟
بله؛ در اين روش، مهارت گفت وگو و چانه زنى بسيار مهم است و من تدابير نخبه اى را براى رسيدن به دموكراسى مهم مى دانم. به طور مسلم اين نگرش با نگرشى كه صرفاً مى خواهد رقيب را از ميدان بيرون كند و به دنبال تسخير قدرت سياسى است تفاوت دارد.

منظور شما كدام گروه بندى است؟
در جامعه ما دو شكاف عمده وجود داشت كه در اين دوره اخير برجسته شده اند. با روى هم افتادن اين دو شكاف عمده، ما با ۴ بلوك قدرت روبرو هستيم . آن دو شكاف عمده، يكى شكاف بين نيروهاى اقتدارگرا و دموكرات بود و ديگرى شكاف بين نيروهاى قدسى كننده و نيروهاى عرفى كننده (سكولار) و ما الآن با چهار بلوك قدرت،نيروهاى اقتدارگراى قدسى كننده، نيروهاى اقتدارگراى سكولار ، نيروهاى دموكرات قدسى كننده و نيروهاى دموكرات سكولار مواجه هستيم. هريك ازاين گروهها برنامه عمل خود را دارند و يك نوع ائتلاف بين اين گروهها در حال شكل گيرى است.
درحال حاضر ، نيروهاى اقتدارگراى قدسى كننده نسبت به ساير گروهها در يك حالت انزوا قرار دارند و به نوعى يك پيوند بين نيروهاى دموكرات عرفى كننده به وجود آمده است.
نيروهاى دموكرات قدسى كننده تحت عنوان روشنفكران دينى هم شناخته مى شوند و مدل موردنظر آنها حكومت دموكراتيك دينى است. ايدئولوگ آنها هم دكتر عبدالكريم سروش و تا حدى محسن كديور هستند كه سعى درتئوريزه كردن اين مدل دارند. قرائت اين گروه از اسلام يك قرائت انسانى و حقوق بشرى است و تناسبى بين اسلام و دموكراسى برقرار مى كند.
نيروهاى اقتدارگراى قدسى كننده هم ، دموكراسى را امرى منفى مى دانندو اصلاً هيچگونه تناسبى بين اسلام و دموكراسى قائل نيستند. دموكراتهاى سكولار هم حكومت هاى دموكراتيك غرب را به عنوان الگو مطرح مى كنندو همان مدل هاى موجود در كشورهاى ديگر را براى ايران ارائه مى دهند.
تفاوت روشنفكران دينى و نيروهاى دموكرات سكولار اين است كه روشنفكران دينى مى خواهند يك نوع سازگارى بين دين و دموكراسى ايجاد كنند ولى الگوى موردنظر نيروهاى دموكرات سكولار همان مدل دموكراسى غربى است. يعنى دموكراسى را به صورت عرفى اش مطرح مى كنند. به باور من، جامعه ما به يك پيچ تاريخى مهم و تعيين كننده رسيده است و اگر نيروهاى دموكرات، دقت عمل داشته باشند مى توانند پروژه دموكراسى خواهى را با روشهاى دموكراتيك به پيش ببرند.

گزينه هاى احتمالى گذار به دموكراسى موردنظر در جامعه ايرانى شامل چه مواردى است؟

من معتقدم چهار گزينه و حالت زير امكان وقوع دارند:
۱- تحكيم دموكراسى ۲- بازگشت به پوپوليسم ۳- تداوم وضعيت حاكميت دوگانه ۴- تجزيه و فروپاشى كشور.
اگر جامعه مدنى و دموكراسى در جامعه ما نهادينه نشوند، هر يك از چهار حالت فوق با توجه به گرايشاتى كه در جامعه ما هست، امكان تحقق دارند.
اصولاً در جامعه گذار، كشور در يك مرحله عدم اطمينان و عدم تعين به سر مى برد و احتمال استقرار حالتهاى پيش بينى نشده وجود دارد. در كشور ما با توجه به وضعيتى كه هم از نظر فضاى بين المللى و هم فضاى داخلى وجود دارد وقوع چهار حالت يادشده محتمل است. شما هم مى توانيد شواهد و رگه هايى از فرايند فروپاشى و گرايش به تجزيه را ببينيد و هم تداوم حاكميت دوگانه و حتى احتمال نيل به دموكراسى هم وجود دارد. مسأله اى كه در اينجا وجود دارد اين است كه نوعى تعادل بين نيروهاى اجتماعى موجود در جامعه به چشم مى خورد و يك نيرو نمى تواند حالت سيطره هژمونيك داشته باشد و پروژه خود را به پيش ببرد. شايد در آينده نيروهاى دموكرات با يارگيرى و تدابير نخبه اى كه انجام بدهند بتوانند در پيشبرد پروژه دموكراسى خواهى در ايران موفق شوند.
مطلوب ترين حالت براى ما اين است كه پروژه جنبش دموكراسى خواهى در ايران به نتيجه برسد و با روشها و ابزارهاى دموكراتيك، دموكراسى در كشور مستقر و نهادينه بشود.
بدترين حالت اين است كه نتوانيم به سمت استقرار دموكراسى حركت كنيم و با توجه به فضاى بين المللى و شرايطى كه در منطقه حاكم شده به سمت تجزيه و فروپاشى برويم.
اما من معتقدم با توجه به شرايط داخلى و بين المللى بازگشت به اقتدارگرايى محال به نظر مى رسد.
بازگشت به پوپوليسم را بر چه مبنا و اساسى به عنوان يك گزينه مطرح مى كنيد؟
با توجه به وضعيت نامطلوب اقتصادى ممكن است در كشور ما جنبش تهيدستان شكل بگيرد و دوباره با بسيج توده ها براى پيشبرد اهداف خود استفاه كنيم. در اين صورت همه دستاوردهايى كه جنبش دموكراسى خواهى ايران تاكنون به دست آورده ولو اندك، از دست مى رود و بار ديگر بايد يك تجربه نو را از نقطه اول شروع كنيم.

همان طبقه متوسط فرهنگى كه شما مطرح مى كنيد به لحاظ اقتصادى در وضعيت مناسبى قرار ندارد.با در نظر گرفتن چنين معضلى كه حتى ممكن است گذار به دموكراسى را با شكست مواجه كند، چه چشم انداز مثبتى مى توان در همين فضا رقم زد؟

من هم با دقت، اصطلاح طبقه متوسط فرهنگى را به كار گرفتم. هم اينك ما تعداد زيادى فارغ التحصيل دانشگاهها و مدارس داريم و سطح سواد در كشور گسترش پيدا كرده است. اين طبقه مطالبات و تقاضاهاى خاص خود را دارد. ديگر نمى توان با وضعيت گذشته، اين گروه را قانع ساخت. البته اين طبقه از لحاظ اقتصادى جزو طبقه غيرمتوسط محسوب مى شود.
بالاخره مطالبات و تقاضاهايى كه اين طبقه مطرح كرده، موتور محركه اى براى پيشبرد تحولات و نيل به دموكراسى است. همچنين خواه ناخواه پنج هزار سازمان غيردولتى (
NGO) كه در چند سال اخير در حوزه زنان، جوانان و ديگر حوزه ها شكل گرفته اند در پيشبرد اين جنبش نقش مهمى مى توانند داشته باشند. در عين حال، ما مى بينيم كه نهادهاى صنفى هم در حال شكل گيرى و برخى از اين نهادها، در حال تحكيم هستند و مرحله تأسيس را پشت سر گذاشته اند. به اعتقادمن، جنبش دموكراسى خواهى و حداقل فعالان جامعه در حال رسيدن به اين جمع بندى هستندكه دموكراسى را نبايد صرفاً به عنوان يك ايده، ايدئولوژى و يا اشتياق مطرح كنند. بلكه بايستى برنامه عمل هم داشت. اميدواريم كه حداقل فعالان ما در آينده نزديك درصدد طراحى اين پروژه باشند

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به انتخابات