بازگشت به صفحه اول

از اخبارروز

 
 

گفتمان تک بعدی، عامل بازتوليد استبداد

• نمونه های فراوانی را در تاريخ معاصر ايران می توان برشمرد که در مقاطعی که گفتمان روشنفکران بر روی حوزه ای خاص متمرکز شده، استبداد از حوزه های ديگر وارد صحنه شده است
• گفتمان تک بعدی در تاکتيک يعنی اينکه ما يک حکم مطلق از خود صادر کنيم و مثلا بگوييم: "در هيچ انتخاباتی شرکت نمی کنيم و همه انتخابات ها را تحريم می کنيم" يا در جهت ديگر بگوييم: "در همه انتخابات ها شرکت می کنيم و حتی اگر ردصلاحيت شديم به انتخاب بد از بدتر روی می آوريم". هر دوی اين تفکرات نادرست است

بهروز صفری


اخبار روز: www.iran-chabar.de

يکشنبه ١٣ شهريور ١٣٨۴ – ۴ سپتامبر ٢٠٠۵


الف) گفتمان تک بعدی در استراتژ
ی:
محمدرضا پهلوی در کتاب خود، "ماموريت برای کشورم"، به ذکر واقعياتی از سالهای پس از مشروطه می پردازد که بسيار درخور تامل اند. به يکی از اين نمونه ها دقت کنيد: "جاده های مشهور ايران به حدی ويران شده بودند که اگر کسی می خواست از تهران به مشهد سفر کند، می بايست از راه روسيه برود، و کسی که قصد مسافرت از تهران به خوزستان را داشت بايد راه ترکيه و عراق را در پيش می گرفت..."(1). شاه سابق البته اين را برای توجيه استبداد پدرش می نويسد. اما دروغ نمی گويد.
سوالی که امروز ذهن ما را به خود مشغول می کند اينست که پس دستاورد نهضت مشروطه چه بود؟ حتما بسياری از مردم آن روزگار حسرت روزهای استبداد را می خوردند. چه چيز باعث پيدايش استبداد شد تا آنجا که حتا بسياری از روشنفکران نيز به توجيه حاکميت خودکامه رضاشاه پرداختند؟
بديهی است که منظور از اين نوشتار، کم اهميت شمردن نقش عوامل عينی و بيرونی نيست، بلکه توجه خود را بر يک عامل ذهني، يعنی گفتمان غالب متمرکز می کنم.
گفتمان غالب دوران مشروطه، آزاديخواهی سياسی بود. خيلی روشن يعنی مجلس، قانون، آزادی بيان، و... اما پس از 15 سال، آنچنان کشور گرفتار هرج و مرج شد که اين مطالبات برای مردم از اهميت افتاد. کشور در آستانه تجزيه قرار گرفته بود و امنيت از آن رخت بر بسته بود. رضاشاه توانست حمايت بسياری از روحانيون، بازاريان، روشنفکران و بسياری از اقشار مردم را با ارائه گفتمانی جلب کند که در منشور مشروطه خواهان و مبارزين سياسی از قلم افتاده بود: يعنی بوجود آوردن امنيت و ناسيوناليسم. انقلاب اکتبر شوروی و گفتمان انترناسيوناليستی اش، در آن روزگار برخی از روشنفکران را سخت تحت تاثير قرار داده بود و به هم ريختگی اوضاع کشور که زمينه را برای تجزيه آماده کرده بود، به رضاخان فرصتی داد تا با داعيه ناسيوناليستی و در لباس يک وطن پرست، کشور را از خطر تجزيه رهانيده و امنيت را به مرزهای ايران بازگرداند. جالب است که بدانيم در آن روزگار بخش عمده ای از حزب کمونيست ايران به اين نتيجه رسيدند که با رضاخان هم پيمان شده و از او دفاع کنند. استدلال آنها اين بود که کودتای رضاخان به معنای نابودی فئوداليسم و پيروزی بورژوازی است و نيز معتقد بودند حزب کمونيست ايران در راه مبارزه با امپرياليسم بايد با رضاشاه متحد شود (2).
نمونه های فراوانی را در تاريخ معاصر ايران می توان برشمرد که در مقاطعی که گفتمان روشنفکران بر روی حوزه ای خاص متمرکز شده، استبداد از حوزه های ديگر وارد صحنه شده است. ميليونها ايرانی در ساعت 2 بعد از ظهر 28 مرداد 1332 ناگهان از راديوی سراسری سخنان سرلشگر زاهدی را شنيدند که سقوط دولت مصدق را اعلام کرد و بلافاصله پس از آن متن پيام آيت الله کاشانی را شنيدند که کودتا را "قيام ملي"، و سرلشکر زاهدی را "سردار ملي" خوانده بود. چرا ملت ايران در برابر کودتاچيان از خود واکنشی نشان نداد. يکی از دلايل قطعا اين بود که محافلی رابطه ميان مصدق و کاشانی را بر هم زده بودند. رگ مذهبی مردم را هدف گرفتند. می گفتند مصدق کمونيست است. طاهر احمدزاده از آيت الله طالقانی نقل می کند که به وی گفته بود: "يکی از نويسندگان بيت آيت الله بهبهاني، روحانی وابسته به دربار پهلوی که از گذشته با من آشنايی داشت، نقل می کرد که من و چند نفر ديگر در ايام قبل از کودتا برای اکثر علما و روحانيون و ائمه جماعت و طلاب علوم ديني، اعلاميه هايی با جوهر قرمز و به امضای حزب توده می فرستاديم با اين مضمون که بزودی شما را به وسيله عمامه سرتان به تيرهای چراغ برق خيابانها حلق آويز خواهيم کرد!" (3).
در انقلاب اسلامی نيز تاريخ تکرار شد. انقلابی که در ابتدا ماهيت ضد استبدادی داشت، مسيرش را عوض کرد. مدرنيسم بختيار – که خود يکی از مبارزين نهضت مقاومت ملی بود- به سبب آنکه ضد امپرياليستی نبود حتی دوستان نزديک خودش را نيز – منظور جبهه ملی است- از خود دور کرد. پس از انقلاب هم حفظ کشور در برابر تجزيه طلبی و نيز دفع تجاوز رژيم بعث، کل گفتمان غالب را دگرگون کرد. ديگر دموکراسی خواهی محلی از اعراب نداشت.
اينجانب در دوران هشت ساله اصلاحات به خاطر دارم که با بسياری از سران جريان اصلاح طلبی بحثهايی در مورد لزوم وارد کردن مقوله عدالت اجتماعی در گفتمان اصلاح طلبی داشته ام. هيچکدامشان – بدون استثنا چه راديکال چه محافظه کار- قبول نمی کردند. همان افراد (که به دلايلی از آوردن نامشان پرهيز می کنم)، اينک پس از انتخابات رياست جمهوری نهم چه به صورت فردی و چه به شکل سازمانی اطلاعيه می دهند که "آی...اشتباه اصلاح طلبان اين بود که وضعيت معيشتی مردم را ناديده گرفته بودند..."، گويی خودشان نبودند که زير بار نمی رفتند. بارها و بارها به اينها گفته بوديم و هميشه پاسخ می شنيديم که: "اين حرفا که شما می زنين دورانش گذشته...". آقايان حالا هم که متوجه قضيه شدند از آن طرف می افتند. خراب کرده اند، حالا افتاده اند به ماله کشی! می گويند بايد روی مباحث اقتصادی بيشتر مانور می داديم، برنامه جزئی تر و مفصلی در مورد خصوصی سازی بايد ارائه می شد و...
در اتحاد شوروی عکس چيزی که در ايران رخ داد، حادث شد. استبداد خشن سرمايه داری توانست از ضعف گفتمان عدالتخواهان خود را حاکم کند. بحث من اين است که همان اتفاقاتی که تاکنون افتاده باز هم می تواند رخ دهد. در مقاطعی که روشنفکران يکی از مقوله های عدالت اجتماعی، استقلال کشور، آزادی اجتماعی و حتی مذهب را از ياد ببرند، بايد منتظر بود که استبداد از همان نقطه نفوذ کند. چنانکه در دو انتخابات اخير به وضوح ديديم و شرح آن رفت. برخی فعالان سياسی هستند که مذهب را مورد حمله قرار می دهند، سوال من از آنها اينست که آيا فکر نمی کنيد با اين عمل از سوی مردم ايران طرد می شويد؟ به هر حال جنبشی موفق است که گفتمان خود را به گونه ای طراحی کند که راههای نفوذ استبداد را مسدود نمايد.

ب) گفتمان تک بعدی در تاکتيک:
در ارائه تاکتيک هم وضع به همين گونه است. وقتی يک تاکتيک را پسنديديم، ديگر تاکتيکها را به طور کامل نفی می کنيم. اين ضعف گفتمان ماست. نگاهی به بحثهای ميان حاميان و مخالفين شرکت در انتخابات نهم مويد اين کلام است. نزديکی انديشه ها و اهداف دو گروه ياد شده بر هيچ کس پوشيده نيست. چنانچه دکتر معين بزرگترين رقيب خود را "عدم شرکت در انتخابات" ذکر کرد. حاميان شرکت در انتخابات که گروه رقيب را "تحريمی ها" می ناميدند و نيز مخالفين شرکت در انتخابات، هر گونه نزديکی ميان يکديگر را ناممکن می ديدند.
اما امروز، اصلاح طلبان اقدام به تشکيل "جبهه دموکراسی و حقوق بشر" کرده اند. پيش از هر چيز بگويم که به نظر اينجانب آنچه امروز ضروری تر می نمايد، تشکيل "جبهه اتحاد عمل برای دموکراسی" بود. با اين توضيح که در اين مورد، تاکتيک دستيابی به دموکراسی مهم نباشد. جبهه اتحاد عمل هر دو گروه را می تواند شامل شود. چه آنها که در چارچوب نظام می خواهند کار کنند و چه آنها که به نافرمانی مدنی اعتقاد دارند. در اين صورت، اتحاد تنها بر روی عمل مشترک انجام می گيرد، مثلا صدور يک بيانيه يا برپايی يک تجمع.
نزديک شدن اين دو گروه برای هر دوشان ضروری و حياتی است. اما در هر دو دسته افرادی هستند که اين امر را امکان ناپذير می سازند. در دسته دوم، که به تغيير بنيادين اعتقاد دارند، هستند کسانی که حاضر نيستند با حضور در يک جبهه مشترک اتحاد عمل، برخی مواضعشان را تعديل کنند، و در واقع آنچه را که برای دسته ديگر خط قرمز است رعايت کنند. اين دسته به مرور زمان به اين نتيجه خواهند رسيد که فرصت انتقاد ساده را نيز از دست می دهند، طوری که جايی برای خط قرمزها باقی نمی ماند. انسداد سياسی به قدری فراگير می شود که شما فرصت انتقاد از يک مرجع ساده – مثلا شورای نگهبان- را نيز از دست خواهيد داد، چه رسد به خط قرمزها! دسته اول که طی دو سال اخير به طور کلی از حاکميت اخراج شده اند، اگر بخواهند منفعل نشوند بايد خود را به دسته دوم نزديک کنند. در غير اينصورت مجددا در انتخابات بعدی رد صلاحيت خواهند شد. ترديدی نيست که حاکميت در صورتی که اين افراد از حمايت مردمی برخوردار باشند، توان رد صلاحيت آنها را نخواهد داشت (ديديم که تحصن 30 روزه نمايندگان در مجلس از کوچکترين حمايت مردمی محروم ماند، بنابراين محاسبه حاکميت برای رد صلاحيت آنان درست بود). بنابراين ادامه حيات سياسی هر دو دسته در گرو نزديک شدن به يکديگر است.
گفتمان تک بعدی در تاکتيک يعنی اينکه ما يک حکم مطلق از خود صادر کنيم و مثلا بگوييم: "در هيچ انتخاباتی شرکت نمی کنيم و همه انتخابات ها را تحريم می کنيم" يا در جهت ديگر بگوييم: "در همه انتخابات ها شرکت می کنيم و حتی اگر ردصلاحيت شديم به انتخاب بد از بدتر روی می آوريم". هر دوی اين تفکرات نادرست است. ما بايد بپذيريم که در مقاطع مختلف می توان تاکتيکهای متفاوت در پيش گرفت. بحث فرسايشی شرکت يا عدم شرکت در انتخابات رمق نيروهای سياسی را گرفته است. توان خود را با رو در رو شدن با يکديگر از دست ندهيم!

Behrouz.Safari@gmail.com

http://newleft.blogfa.com/



1- Mohammad Reza Shah Pahlavi, Mission for my Country, pp. 36-8, Hutchinson, London, 1961.
2- Dr. Zayar, The Iranian Revolution, Chapter 3: “The Communist Party of Iran”
3- وحيد ميرزاده، "تداوم حيات سياسی در اختناق"، موسسه انتشارات سلک، بهار 1379

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به انتخابات