|
|
|||
حضور يا عدم حضور در پای صندوقهای رایدلايل موافقان و مخالفاناصلاح طلبان مخالف شرکت در انتخابات: تهديد آمريکا
عليه ايران ناشی از سياستهای محافظهکاران است و ماداميکه محافظهکاران بر
ادامه سياست خود اصرار ورزند، حتی يک رئيس جمهور اصلاحطلب و اهل مدارا نيز
نخواهد توانست آمريکا را از پيشبرد طرحهای خود باز دارد، همانطور که خاتمی
طی دو سال گذشته نتوانسته است از اعمال فشارهای بينالمللی عليه جمهوری
اسلامی بکاهد
احمد زيدآبادیبیبیسی
- چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۴
با آنکه جامعه ايران نسبت به انتخابات رياست جمهوری ۲۷ خرداد هنوز سرد و بی تفاوت به نظر می رسد، اما نخبگان اصلاح طلب ايرانی در محافل خصوصی و عمومی، مشغول بحثهای داغ درباره شرکت يا عدم شرکت در انتخابات هستند. شرکت در انتخابات برای مهار محافظه کاران حاميان شرکت در انتخابات که عموم اعضای جبهه مشارکت ايران اسلامی و سازمان مجاهدين انقلاب را شامل میشود، عدم شرکت در انتخابات را واگذاشتن ميدان به محافظهکاران و باز گذاشتن دست آنان برای سرکوب هرچه بيشتر نيروهای دگرانديش میدانند و معتقدند که اگر قوه مجريه نيز در کنترل اين طيف درآيد، با توجه به قدرت و امکانات بیحساب دولت در ايران، ديگر هيچ منفذی برای فعاليت مستقل سياسی در کشور باقی نمیماند. در واقع استدلال اصلی اصلاح طلبان موافق حضور فعال در انتخابات، استدلالی سلبی است، بدين معنا که آنان به جای تشريح اقدامات مثبتی که میتوانند با حضور خود در راس دستگاه اجرايی دولت انجام دهند، بر عوارض منفی کنترل ماشين دولت از سوی محافظهکاران تاکيد میکنند. نکته سلبی ديگری که مورد تاکيد اصلاح طلبان مدافع شرکت در انتخابات قرار دارد، اين است که حضور گسترده در پای صندوقهای رای میتواند آنچه را که آنها "توطئه آمريکا برای حمله نظامی به ايران" مینامند، خنثی کند. آنان با استناد به پيروزی غير مترقبه محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ که سبب کاهش بحران در روابط ايران و آمريکا و سبب بازگشت سفيران کشورهای اتحاديه اروپا به تهران شد، اعتقاد دارند که حضور اصلاح طلبان در قدرت راه آمريکا را برای اقدام نظامی عليه ايران سد می کند و در مقابل، کنترل محافظهکاران بر دولت، به هدف آمريکا ياری میدهد. دست آوردهای مشارکت در قدرت با اين همه، اين دسته از اصلاح طلبان استدلالهای فرعی ديگری نيز ارائه میکنند که جنبه ايجابی دارد. مهمترين استدلال ايجابی آنها اين است که در طول دوره رياست جمهوری آقای خاتمی، گفتمان حاکم بر فضای سياسی ايران از گفتمانی اقتدارگرايانه به گفتمانی دموکراتيک تغيير وضعيت داده است و نشانه آن نيز ادبياتی است که محافظه کاران و برخی از هواداران خشونت طلب آنان طی سالهای اخير از آن استفاده میکنند. اصلاح طلبان مدافع شرکت در انتخابات البته کتمان نمیکنند که در طول هشت سال گذشته، دولت خاتمی نتوانسته است مانع از پايمال شدن حقوق ايرانيان توسط نهادهای محافظهکار شود، اما از نظر آنها، هشت سال گذشته نسبت به دوران پيش از آن، دستکم اين حسن را داشته است که نهادهای نقض کننده حقوق بشر نتوانند اعمال خود را از نگاه جامعه پنهان کنند. به عبارت ديگر، اصلاح طلبان حامی شرکت در انتخابات، حداقل تاثير کنترل دستگاه اجرايی از سوی خاتمی را افشای موارد نقض حقوق بشر و تصفيه وزارت اطلاعات از "عناصر خودسر"ی که مرتکب قتل شماری از روشنفکران و دگرانديشان ايرانی شدند، میدانند و آن را گامی مهم در جهت پيشبرد دموکراسی به حساب می آورند؛ گو اينکه برخی از آنان اذعان دارند که تشکيل دستگاههای اطلاعات موازی، از اهميت تصفيه وزارت اطلاعات کاسته و يا حتی اين اقدام را به کلی خنثی کرده است. اصلاح طلبان مخالف شرکت در انتخابات اصلاح طلبانی که مصمم به عدم شرکت در انتخابات هستند، گروههای فعال دانشجويی نظير دفتر تحکيم وحدت، جبهه ملی ايران و شخصيتهای منفرد صاحب نامی چون عبدالله نوری،عباس امير انتظام، محمد ملکی، ناصر زرافشان و بخصوص اکبر گنجی را شامل میشود. به اعتقاد اين طيف از اصلاح طلبان، رئيس جمهوری که با رای مردم انتخاب میشود، در ساختار قدرت حاکم، امکان اجرای برنامههای خود را ندارد. چنين رئيس جمهوری نه فقط رای مردم را برای مشروعيت بخشيدن به نهادهای انتصابی تحت کنترل محافظه کاران خرج میکند، بلکه به دليل ناتوانی از تحقق وعده های خود، رای دهندگانش را به سرخوردگی و ياس و انفعال میکشاند و از اين طريق، هرگونه تحرک اجتماعی را برای تاثيرگذاری مثبت بر ساختار موجود از بين میبرد. به بيان ديگر، اين طيف از اصلاح طلبان - که برخی از آنان اين نام را برای خود نمی پسندند و برخی ديگر خود را اصلاح طلب راديکال می نامند - با تکيه بر کارنامه عملی دولت اصلاحات، بر اين باورند که وقتی محمد خاتمی با وجود تعلقش به يک خانواده بلندپايه روحانی و اعتبار شخصی خودش، در کنار اتکاء به رای ۲۲ ميليونی شهروندان ايرانی و برخورداری از حمايت يک مجلس اصلاح طلب نتوانست به وعدههای خود صورت تحقق بخشد، فرد ديگری که به کلی فاقد اين امتيازات خواهد بود، چگونه خواهد توانست برنامههای خود را از پيش ببرد؟ به باور اين طيف، اگرچه گفتمان حاکم بر فضای سياسی ايران تغيير کرده، اما از آنجا که اين گفتمان امکان تحقق عملی خود را در حوزه سياست پيدا نکرده، در همان قالب ذهنی خود باقی مانده است و اگر اوضاع به منوال کنونی پيش رود، چه بسا به عکس خويش تبديل شود. اصلاح طلبان مخالف شرکت در انتخابات، در عين حال هيچکدام از استدلالهای سلبی اصلاح طلبان موافق شرکت در انتخابات را نمیپذيرند. به باور آنها، محافظه کاران به کمک بهره برداری از قدرت مشروعيت بخشی اصلاح طلبان شريک در قدرت، قادر به سرکوب هستند، اما اگر اين نيروی کمکی مشروعيت بخش را از دست بدهند، با توجه به شرايط داخلی، منطقهای و بينالمللی، توان سرکوبگری آنها کاهش خواهد يافت. نمونه آن نيز رفتار محافظه کاران پس از در اختيار گرفتن مجلس هفتم است که در واقع اين رويداد به جای آنکه بر قدرتشان بيافزايد، نيروی آنها را به تحليل برده و به اختلاف در درون آنها دامن زده است. تاثير انتخابات بر تهديد آمريکا درباره آنچه "خطر آمريکا" ناميده میشود نيز، اين طيف از اصلاح طلبان معتقدند که با توجه به تجربه هشت سال گذشته، اگر چنين خطری هم به واقع وجود داشته باشد، کثرت عددی رای دهندگان و يک رئيس جمهور فاقد قدرت نمیتواند آن را خنثی کند. به باور اين افراد، تهديد آمريکا عليه ايران ناشی از سياستهای محافظه کاران است و ماداميکه محافظه کاران بر ادامه سياست خود اصرار ورزند، حتی يک رئيس جمهور اصلاح طلب و اهل مدارا نيز نخواهد توانست آمريکا را از پيشبرد طرحهای خود باز دارد، همانطور که خاتمی طی دو سال گذشته نتوانسته است از اعمال فشارهای بينالمللی عليه جمهوری اسلامی بکاهد. استدلال دو طرف اين منازعه تنها به موارد فوق ختم نمیشود و نکات بسيار ديگری را نيز دربر میگيرد. با اين همه، هنوز تمامی نيروهای اصلاح طلب (شامل اصلاح طلبان درون حاکميت و اصلاح طلبان مستقل) در ايران هنوز نتوانستهاند به جمعبندی مشخصی برای شرکت يا عدم شرکت در انتخابات برسند. نهضت آزادی ايران و فعالان ملی – مذهبی ظاهرا از اين دستهاند.
|
||||
|